گفتوگو با حجتالاسلاموالمسلمین فخرالدین صانعی
هرچند پس از رحلت آیتالله صانعی در مطبوعات درباره روش فقهی ایشان صحبتهای زیادی شد، بر آن شدیم که از فرزند ایشان که رابطه نزدیکی با ایشان داشتند سؤالهایی درباره اجتهاد پویای ایشان بپرسیم، چراکه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یازده نفر از مقامات ارشد و کلیدی از مجتهدیناند و مرحوم امام هم بارها گفته بودند اجتهاد مصطلح کافی نیست؛ یعنی ناکارآمد است. ضمن تسلیت به خانواده و شاگردان و دوستان ایشان امیدواریم که راه اجتهاد پویا تداوم یابد.
لطفاً درباره روش فقهی حضرت آیتاللهالعظمی صانعی و اینکه چگونه وارد مباحث فقهی میشدند و نحوه استنباط احکام توضیح بدهید؟
بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین.
مرحوم والد به لحاظ سلوک اجتماعی، دینی، علمی و معرفتی، از دو نفر تأثیرات زیادی را پذیرفتند: اول پدرشان که عالمی زاهد، پرهیزکار و روحانی وارستهای بود؛ و سپس استاد بزرگوارشان، حضرت امام (ره) که سالهای طولانی در حوزه درس ایشان حضور یافتند و طبق فرمایش امام راحل از مباحثه و گفتوگوی علمی بین امام (ره) و مرحوم والد، حظ وافر میبردهاند. تأثیرپذیری از پدر در زمینه آداب و سنن، سلوک اجتماعی و اخلاقی شامل نحوه تعامل و برخورد با مردم در تمام شئونات زندگی بود که سیره زندگی و تعامل ایشان با افراد مختلف در طول زندگی علمی و اجتماعی ایشان بازگوکننده این تأثیرپذیری و سلوک اجتماعی میباشد؛ و تأثیرپذیری از حضرت امام (ره) در زمینه سیره علمی و معرفتی و نگرش به اسلام که نگاه فراگیر و جامعهشناسانه بوده و دستاورد آن شکلگیری مکتب اجتهادی بر مبنای فقه جواهری بود که دریچههای نوینی در فقه گشودند و موجب بالندگی و پویایی در اجتهاد شدند. مرحوم والد بر مبنای همین سیره علمی و مکتب اجتهادی پویا که اصطلاحاً مکتب اجتهادی قم از آن نام میبرند تربیت یافت. ایشان با شرکت فعال در درس خارج اصول و فقه حضرت امام (ره) و به جهت ارتباط و تعامل زیادی که با مردم داشتند به مدت هجده سال با عزیمت به تهران، مجالس خطابه و وعظ داشتند. این روش زندگی و سلوک اجتماعی و تأثیرپذیری از سلوک اجتماعی و اخلاقی و تربیتی مرحوم والدشان باعث شد با توجه به دو عنصر زمان و مکان در فقه و در نظر گرفتن مقتضیات جامعه امروز، نگاه متفاوتی نسبت به مسائل اجتماعی داشته باشند و وقتی در برخورد جامعه مسائل و سؤالات فقهی را مشاهده میکردند، پیگیری میکردند و خودشان را موظف به پاسخگویی میدیدند و در همان زمان هیچگاه درس و بحثهای حوزویشان را رها نکردند. از ابتدای هفته تا چهارشنبه، در حوزه علمیه درس و بحث فقهی داشتند و دو روز آخر هفته را در تهران جلسات وعظ و خطابه داشتند و این یک اتفاق جالبی بود که سبب میشد آنچه در حوزهها فراگرفتهاند به جامعه ارائه بدهند. با توجه به شرایط آن دوران که مسائل انقلاب و مبارزه مطرح بود و جریانات روشنفکری و نحلههای فکری که به وجود آمده بود، مثل بحثهای مارکسیستی و جریان نفاق هم که در دوران اخیر و نزدیک به انقلاب، با یک شکل و شمایل جدیدی به وجود آمده بود، اینها دستبهدست هم داد که ایشان ریشه تحولات اجتماعی را در فقه و احکام فقهی جستوجو کنند و احتمالاً دغدغه ذهنی ایشان این بود که اگر قرار است در آینده نظام سیاسی به نام اسلام، شکل بگیرد -هرچند که مسلماً شکل حکومت در نظرشان نبوده که چه هست، اما آن هدفی که همه انقلابیون آن موقع داشتند این بود که احکام اسلام جاری بشود- با توجه به شناختی که از اجتماع داشتند و سؤالاتی که وجود داشت و اینکه در آموزههای دینی در مورد حکومت نیز مباحثی وجود دارد، بنابراین باید احکام اسلام قابلیت اجرا داشته باشد، این بود که ایشان به این سمت رفتند که در زمینه کارایی حکومت اسلامی از دیدگاه فقهی تلاش کنند، راهکار پیدا کنند و ارائه بدهند که در این زمینه هم موفق بودند. هرچند ناملایمات بسیاری را تحمل کردند، اما باب وسیعی را به دنبال بحث زمان و مکان در فقه که حضرت امام بر آن تأکید داشتند و ایشان با توجه به آیات قرآن و عرفی کردن فهم از عدالت که در قرآن وجود دارد – به جهت اینکه اگر عدالت را یک امر دستنیافتنی معنا کردید، دیگر این قابلیت تمسک به آن در استنباط را ندارد- و توجه عرف و بناء عقلا و تأمل در آرای فقهایی مانند شهیدین، مقدس اردبیلی، صاحب مفتاح الکرامه و صاحب جواهر، همراه با شجاعت در بیان در روش استنباط پایهگذاری کردند.
یکی از ویژگیهای مکتب اجتهادی ایشان این بود که این واژهها و عناوین را قابل دسترس و قابل فهم برای همگان قرار دادند و آن را مؤثر در اجتهاداتشان قرار دادند. فقط به صرف این نبود که یک معنای عرفی برای عدالت بیان کنند و در فقه کاربردی نداشته باشد. منتها سعی ایشان این بود که متدهای فراموششده فقهی را احیا کنند و با توجه به همه مشکلات و ناملایماتی که میدانستند با تحولی که میخواهند ایجاد بکنند در استنباط، همراه ایشان است و ممکن است حرکت ایشان را کُند بکند، اما با همه این تفاصیل ایشان وارد شدند و علاوه بر توجه به قرآن، مباحث اخلاقی را وارد فقه کردند و در استنباط خود دخیل دانستند. بسیاری از بزرگان مثلاً بحث کرامت را مطرح کردهاند، اما در فقهشان یا عمرشان اجازه نداد یا مبانی فقهیشان اجازه نداد که اینها را در فقه دخیل بدانند. بهعبارت دیگر آنکه ایشان با نگاه متفاوت به قاعده عدالت و انصاف، به موضوع تأثیر عدالت و انصاف و اخلاق بر استنباط احکام شرعی توجه خاصی داشتند و اینکه قانونی که میخواهد وضع بشود، باید اصول کلی قانونگذاری در آن رعایت بشود، مثل اینکه کسی نباید به خاطر گناهان دیگران مجازات بشود، مانند آنچه در باب «دیه بر عاقله» مطرح است و مهمترین چیزی که ایشان در فقه به آن پرداختند- و شاید خیلی کم به آن پرداخته شده یا پرداخته نشده- مسئله حَرج بوده است، نه آنطور که فقها آن را معنا کردهاند. بهعنوان نمونه به حرجهایی اشاره میکنند که در موارد مختلف در مباحث فقهی، مثل حرج جسمی و مالی را مطرح کردهاند، اما ایشان حرج روحی را هم جزو مصادیق حرج دانستند. این را برایش ارزش قائل بودند و میفرمودند روح و روان شخص بسیار مهمتر از جسمش است. شما حرج را در مسائل جسمی، مورد نظر قرار میدهید و از مصادیقش به حساب میآورید، اما آیا میتوان مسائل روحی-روانی را برایش ارزش قائل نشد؟ برای مثال در همین بحث «فرزندخوانده»، ایشان حرف جدیدی از حیث اینکه استدلالشان به حرج بود، نزدند، بلکه حرف جدید ایشان بیان مصداق حرج بود و علیرغم آنکه با آن مخالفت شد، اما در این اواخر مسئولان حکومتی بالاخره این فتوا را قبول کردند و مرتب نامههایی برای اجازه گرفتن فرزندخوانده میآمد که سازمان بهزیستی اینها را ملزم کرده بود این نامه را بگیرند و این بسیار راهگشا بود. حالا اگر یک فقیهی در بازنگری متون و منابع فقهی دقت کند و این مورد را جزو مصادیق حرج بداند، دیگر فتوا دادن نسبت به این موضوع، برایش خیلی مشکل نیست. مشکل آقایان این بود که ناراحتیهای روحی- روانی را حَرج نمیدانستند، درصورتیکه این نکته بااهمیت در فتاوا و استنباطات ایشان هست و مرحوم والد با تأسی از اندیشه و آرای فقهی استاد بزرگوارش، وقتی منابع و متون فقهی را بازخوانی میکردند و آزادانه اجتهاد میکردند و از اینکه مسائلی که مطرح میکنند با فتوای دیگران مخالف باشد، نگران نبودند.
یا در بعضی موضوعات مانند مراجعه به پزشک همجنس، ایشان مشقت را ملاک قرار میدادند، یعنی یک درجه پایینتر از حرج. میفرمودند در خیلی از مسائل این نیست که باید به حرج برسد و ما بخواهیم بگوییم این حکم وجود ندارد، بلکه اگر مشقت هم وجود داشته باشد، باعث تغییر حکم اولی است و حکم ثانوی جایگزین میشود. مورد دیگر در ارتباط با نقش مسائل روحی در مصداق حرج قرار گرفتن در ازدواج همزمان بین دو سادات فاطمی است که برخی از فقها فتوای به حرمت دادهاند و فرمودهاند جایز نیست. حضرت امام (ره) هم که جایز میدانند میگویند بهتر است این کار انجام نشود. کسانی که قائل به حرمتاند، استناداً به یک روایتی که گفتهاند برای حضرت زهرا (س)، سخت است اینکه دو تا دخترش یا کسی که منتسب به ایشان هست با هم هوو بشوند. مرحوم والد از همینجا استفاده کردند که اگر این برای حضرت زهرا سخت است پس برای زن دوم هم این سخت است. اگر این علت هست برای آن حرمت جمع بین دو سادات و دو فاطمی، این علت نسبت به زن اول هم وجود دارد؛ بنابراین اگر جایی مشقت برای زن دوم باشد، این ازدواج، باز ازدواج حرام است، چه موقت چه دائم، مگر با این فرض که زن اول خودش راضی بشود یا زن دوم متوجه نشود یا در شرایطی مثل صدر اسلام که یک مرد چند همسر داشته، اینها برای زنها مشکل روحی ایجاد نمیکرده است. پس میبینید که ایشان به این جنبه روحی و روانی و آرامش در زندگی در فتاوایشان دقت میکردند و بر اساس این استنباط میکردند. اینطور نبوده که فقط به صرف یکسری مباحث کلامی یا تفسیری باشد، اینها را در استنباط خود دخالت میدادند و این باعث راهگشایی در فقهشان میشد.
من یک مورد دیگر را مثال بزنم. در باب قصاص گفتهاند که زوجه حق قصاص ندارد؛ یعنی زن نمیتواند یکی از اولیای دم قرار بگیرد. فقها به اجماع تمسک کردهاند و ایشان هم میفرماید چون فقط اجماع داریم، ما قائل میشویم که از قصاص ارث نمیبرد، اما برخی در آنجا گفتهاند قصاص برای تشفّی است و تشفّی نسبت به نسب معنا پیدا میکند، ولی نسبت به زوجه چون نسب نیست، تشفّی پیدا نمیکند. ایشان اینجا دو اشکال میکنند: اول اینکه اصلاً قصاص برای تشفّی نیست، بلکه برای حیات است و خود نص صریح آیه قرآن است؛ دوم اینکه شما میفرمایید چون نسب نیست، تشفّی پیدا نمیکند، این خلاف آیات قرآن است که زوجین را سکن برای هم قرار داده و اینها را نسبت به هم مهربان قرار داده است. جریان عاطفی مسلماً بین زوجینی که سکن و آرامش دارند بیشتر از دو نفر نیست که ممکن است خواهر و برادر باشند یا بستگان دیگری که ممکن است بهعنوان اولیای دم وجود داشته باشند. اگر کسی طبقه اول ارث وجود نداشته باشند، طبقه دوم، اولیای دم حساب میشوند. چطور طبقات دیگر اولیای دم حساب میشوند، اما اینجا زن را میگویید جزو اولیای دم نیست؟ عرض کردم که به اجماع گفتهاند. حالا اینکه اجماع در مبانی استنباطی حجت است، اینجا هم آیا اجماع محقق است یا خیر، یک بحث دیگر است. بر اساس اجماع گفتهاند اما اگر بخواهیم بر اساس این ادلهای که ذکر کردهاند بگوییم زن از قصاص ارث نمیبرد، ایشان اینجا اشکال میکنند و این را رد میکنند.
در بحث رعایت حقوق اجتماعی هم فتاوایشان مشحون است از اینکه حقوق باید رعایت بشود. این رعایت حقوق در همه موارد اعم از حقوق زوجین، حقوق کفار، اهل کتاب که باید رعایت بشود، بسیار مورد تأکید ایشان در نظریات فقهیشان بود. برای مثال در بحث حقوق زوجین، در ارتباط با نیازهای جنسی را هم در باب نکاح، مدنظر قرار دادند آنجایی که بحث شده و گفتهاند که مرد حق دارد چهار ماه و ده روز با زنش نباشد. ایشان میفرماید خیر، قید چهار ماه و ده روز وجهی ندارد. این مخالف معاشرت به معروف است و این صحیح نیست که بگوییم چهار ماه و ده روز حق دارد، مگر اینکه مشکلی داشته باشد، بیماری خاصی داشته باشد، اما به صرف اینکه دلش نمیخواهد، نمیتواند حقی را از زوجه ضایع بکند.
با توجه به قواعدی که آیتالله صانعی بهعنوان منابع استنباط به کار میبردند، در مورد نقش قرآن در این استنباطات توضیح دهید؟
همانطور که استحضار دارید منابع استنباط فقیهان را چهار اصل دانستهاند: قرآن؛ سنت؛ اجماع؛ و عقل. ایشان قرآن را بهمنزله اسناد بالادستی میدانستند. در روایاتمان هم داریم، در جایی که روایات، مخالف با قرآن است، گفتهاند اینها را کنار بگذارید یا علمش را به اهلش واگذار کنید و وجوهی دیگر که برای مواجهه با روایات مخالف با قرآن ذکر کردهاند. برای مثال اگر ایشان از حقوق زنان دفاع کردند با استناد به اصول قرآنی همانند آیه شریفه «وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»۱، انجام دادند. اگر ایشان به این آیه شریفه تمسک کردند، به خاطر احساسات نبود. به خاطر جریانی نبود که میگفت حقوق زنها پایمال شده و ما باید یکسره برویم به طرف احیای حقوق زنان، بلکه ایشان یک راه متعادلی را در پیش گرفتند. همانطور که از حقوق زنان دفاع کردند، از حقوق مردان هم دفاع کردند، به این معنا که اگر شما ملاحظه میکنید در فتاوایشان نسبت به حقوق زنان به آیه شریفه «وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»، استناد کردهاند، در مورد دفاع از حقوق مردان نیز به آیه شریفه «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»۲، استناد کردهاند و این دیدگاه در بحث طلاق خلع وجود دارد. آنجا یکسری اشکال کردهاند که چرا باید زن مهریه یا پولی را هم به مرد بدهد، آنجا مرحوم والد و استاد بزرگوار ما معتقدند که اینجا این مرد هم از طلاق خسارت میبیند؛ یعنی توجه به اینکه در فسخ یک قرارداد نباید ضرر متوجه یک طرف گردد، ولو آنکه این عقد، نکاح باشد و اینکه ما نباید فقط زن را یک شخص مظلوم به حساب بیاوریم که بخواهیم از او دفاع کنیم، از حقوقش بهعنوان زن دفاع بکنیم، بهعنوان اینکه در طول تاریخ یا در فقه ما حقوقش نادیده انگاشته شده از او دفاع کنیم به شرطی که باعث از بین رفتن حقوق مرد هم نشویم و الا نقض غرض است بهعنوان یک مظلوم درمانده که بخواهیم همهجا به نفعش حکم بکنیم؛ بنابراین اگر میخواهیم حق زن را مراعات کنیم، نباید حق مرد از بین برود.
در بحث بیرون رفتن زن از خانه، برخی از فقها فتاوای بسیار سختی دارند. ایشان نسبت به خروج زن از منزل میفرمودند که زن حق خروج از منزل دارد، میتواند به خانه پدرش برود، میتواند به دیدار اقوام برود، میتواند برای تحصیل به دانشگاه برود، ولی نباید مانع استمتاعات مرد باشد؛ یعنی این حقوق را در کنار هم رعایت میکردند، اینطور نبود که به جهت اقتضای زمان و یا جو موجود، وارد دفاع از حقوق زنان شده باشند. این را قبول داشتند که در فقه حقوق زنان به نحو اکمل احیا نشده، ولی در فقه ما این ظرفیت وجود دارد و با همان متدهای فقه جواهری، ایشان ضمن دفاع از حقوق زنان از حقوق مردان هم دفاع میکردند؛ بنابراین با دقت در اینگونه فتاوا به این نتیجه میرسیم که یک نحوه تعادل در بازنگری فقهی داشتند که آن هم نشانه پایبندی ایشان به مبانی فقهی بود، نه اینکه صرفاً به خاطر احساسات، مقتضیات یا درخواستهای اجتماعی فتوا بدهند. پرسشگریهای اجتماعی موجب شد تا ایشان به بازنگری مجدد متون و منابع فقهی بپردازند؛ بهعبارت دیگر، استارت تحول در یک فتوا را از پرسشگری، چه پرسشگری جامعه یا پرسشگری از خود، شروع میکردند نه به صرف اینکه شنیدند و با یکسری اعتبارات بخواهند در مورد یک موضوعی فتوا بدهند. ساعتها مطالعه میکردند، بررسی میکردند، فتاوای قدما را که نسبت به مثلاً حق زن بود مورد نقد قرار میدادند، برای نظریاتشان دلیل میآوردند و آن را اثبات میکردند.
حضرت آیتالله صانعی برای تبیین و گسترش اندیشههای اصلاحی که در فقه شروع کرده بود، سلسلهنشستهای فقهپژوهی برگزار کردند که دو دوره از آن در چند شهر برگزار شد. این جلسات چه نقشی در تبیین یا استمرار این اندیشهها خواهد داشت؟
جامعه امروز در حال حاضر پذیرش نگاههای نو و نواندیشی دینی البته -دوباره عرض میکنم- بر اساس متدهای فقه جواهری را دارد و این همایشها به نظر من، نه اینکه بگوییم جامعه را به تحرک واداشت و یا اینکه همایشها نوع نگرش و دیدگاهها را تغییر داد، بلکه برداشت من از این همایشها این است که نگاهها تغییر کرده بود، جامعه بسیار جلوتر از حوزهها حرکت کرده بود و خواستهای جامعه بسیار فراتر از آنچه در حوزههاست، وجود داشت، اما این هماندیشیها باعث دلگرمی نواندیشانی شد که در خارج از حوزه بودند و کسانی که از عملکرد حوزه مأیوس بودند. این گروه از روشنفکران و عالمان اجتماعی دریافتند تعدادی از عالمان و فقیهان نیز هستند که بلندگو و تریبون آزاد در اختیار ندارند و نمیتوانند نظرات و دیدگاهشان را از درون حوزه به جامعه ارائه دهند. این افراد زمینهای پیدا کردند برای اینکه آرا و نظریاتشان را اعلام کنند و از بیرون حوزه هم امیدوار باشند که این حرکت در حوزه، شروع شده و آنها در بیرون از حوزه تنها نیستند؛ چون در جامعه اسلامی، مسلماً اگر تحولی از حوزههای علمیه و در سطح علما و مراجع صورت نگیرد، در جامعه ابتر میماند، چون اینطور نیست که همه افراد جامعه مثل برخی روشنفکران و عالمان اجتماعی نگاهشان به مسائل اجتماعی باشد، بلکه غالب افراد جامعه یک نگاه تعبدی نسبت به حوزهها دارند که ببینند مراجع معظم چه میگویند، فضلا و بزرگان حوزه چه میگویند و این باعث دلگرمیشان است. به نظر من کار مهمی که این همایشها انجام داد، بهنوعی آگاهی روشنفکران خارج از حوزه، نسبت به تحولاتی که در حوزهها اتفاق میافتد و تاکنون زمینه بروز و ظهور نداشت را افزایش داد. تا آن زمان بیشتر افراد، فقط آیتالله صانعی را بهعنوان کسی که تلاش میکند مسائل فقهی را مورد بازشناسی و بازنگری مجدد قرار دهد میشناختند، اما با توجه به این همایشها و مقالاتی که فضلا و دانشگاهیان ارائه دادند، این ارتباط ظهور و بروز پیدا کرد و یا شاید بگوییم که ایجاد شد و این، تحول بزرگی بود.
تصویری زیبا از برگزاری این جلسات هماندیشی توسط یکی از رسانههای ارتباطجمعی تهیه شده بود که در صفحه خودش به اشتراک گذاشته بود. به این ترتیب که یک نفر از علمای اهل سنت، یک خانم حقوقدان و حضرت آیتاللهالعظمی صانعی و یک استاد حقوقدان دانشگاه در آنجا حضور داشت و گفته بود این عکس در آینده خیلی حرفها دارد. بنده برداشتم از برپایی سلسلهنشستهایی که تحت عنوان «فقهپژوهی» برگزار شد این است که پیوند بین دانشگاه و حوزه به نحو اتم و اکمل آن تبلور و ظهور یافت، یعنی آن روشنفکری که در دانشگاه است و تحولات اجتماعی را میبیند، نگاهش هم به حوزه بود اما زمینهای پیدا نمیکرد که با آن پیوند برقرار کند. این جلسات هماندیشی باعث شد پیوند فکری و اجتماعی بین حوزه و دانشگاه و تبادل افکار و اندیشه در حد علمی و کارشناسی انجام شود. امیدواریم این حرکت و تلاش علمی و تبادل اندیشه بین حوزه و دانشگاه که از دغدغههای مرحوم والد بود، استمرار یابد و بتوانیم این دیدگاهها و نظریات را به جامعه علمی ارائه کنیم.
آیا دستاوردهای این نشستهای علمی تاکنون منتشر شده است؟
تعدادی از مجموعه مقالاتی که در این نشستها ارائه شده و مورد بحث و بررسی قرار گرفته منتشر شده، مانند کتاب دیهپژوهی که شامل سخنرانیها، مقالات، مصاحبهها و مأخذشناسی اولین نشست از سلسلهنشستهای فقهپژوهی میباشد و کتاب رویکردی به حقوق زنان حاوی تبیین جایگاه فقهی و حقوقی زن از منظر حضرت آیتاللهالعظمی صانعی است.
از اینکه برای این گفتوگو وقت گذاشتید سپاسگزاریم.▪
پینوشت:
- سوره نسا آیه ۱۹.
- سوره بقره آیه ۲۲۸.