محمدرضا نیکنژاد
دبیر فیزیک با ۲۷ سال سابقه تدریس
با همه پیشرفتها در زمینه نوآوری و بهرهگیری از امکانات، کتابهای درسی همچنان از کارآمدترین ابزارهای آموزشی بهشمار میآیند. کتابهای درسی از سویی شامل درونمایههایی ست که نوآموزان باید بیاموزند و از سویی نقشه راهی است که معلم با کمک آن آموزشهایش را هدفگذاری و برنامهریزی کرده و روشهای آموزشیاش را بازآفرینی و گاه اصلاح میکند. در سالهای گذشته، همگام با دگرگونیهای جهانی در پیوند با درونمایههای آموزشی و نقششان در پرورش نسلهای آینده، دستاندرکاران آموزشیِ ایران نیز در راستای اصلاح کتابهای درسی و درونمایههای آموزشی گامهایی برداشتهاند؛ این گامها بهویژه در نُه سال نخست آموزش اندکی بیشتر بوده است. با همه اینها سرعت دگرگونیها در این زمینه نسبت به میانگین جهانیاش کمتر است و همچنان کتابهای درسی در ایران نتوانسته خود را با پیشرفتهای جهانی هماهنگ کند. ریشههای این ناهماهنگی بسیار گوناگون است و پرداختن به آنها نیازمند فضایی بیش از این یادداشت است؛ ناگزیر به یکی از آنها اشاره میشود.
شاید یکی از مهمترین گرفتاریها در زمینه کتابهای درسی و درونمایههای آموزشی، نگاه بهشدت ایدئولوژیک حاکم بر آنهاست. ساختارهای سیاسی در همه کشورها به دنبال جهتدهی نسلهای آینده بهسوی ارزشهای سیاسی-ایدئولوژیک حاکم بر آن نظامهاست، اما شاید مهمترین تفاوت در این زمینه «اندازه و چگونگی» باشد. اگر اعمال نگاه ایدئولوژیک نظامهای حاکم بر کشورها و انتظارات از آن را در یک تقسیمبندی نهچندان دقیق، به حداقلی و حداکثری تقسیم کنیم، بهنظر میرسد سیاستگذاران آموزشی در ایران، نوعِ حداکثری آن را برگزیدهاند. پیامدِ اعمال نگاه حداکثری در این زمینه، مقاومت و رویگردانی بسیاری از خانوادهها، معلمان، دستاندرکاران مدرسه و در ادامه نوآموزان شده و درنتیجه به پیامدها و فرآیندهای ضدِ خود منجر شده است. گرچه در دوره دبستان و با توجه به موقعیت ذهنی و فیزیکی دانشآموزان، روشهای القایی تااندازهای نتیجهبخش است؛ اما با رشد دانشآموزان و تأثیرپذیری آنها از خانواده، جمع دوستان، رسانهها و شبکههای اجتماعی افزون بر اینکه کارایی خود را از دست میدهند، پیامدهای جبرانناپذیری بهویژه در بعدِ آموزشی در پی خواهد داشت.
نکته دیگر آنکه احتمالاً با توجه به برآوردها از بیثمری اعمال چنین روشی، دستاندرکاران بهجای اصلاح نگاهها خویش به گسترش و فشار بیشتر روی آوردهاند! برای نمونه پس از ناکامیهای آشکارِ کتابها و درونمایههایی که هدفشان تقویت این نگاه ایدئولوژیک بود، سیاستگذاران علاوه بر افزایش حجم و عنوان آنها، به گسترش چنین نگاهی در کتابهای درسی دیگر مانند ادبیات، تعلیمات اجتماعی، علوم تجربی و حتی ریاضیات روی آوردند، اما تجربه نشان میدهد که نهتنها این کار به هدف اصلی کمکی نخواهد کرد، افزایش کتابها و عنوانهای درسی، بر رویگردانی دانشآموزان از آموزش و یادگیری دامن زده و بر دلزدگی و گریزشان از آموزش افزوده و میافزاید.
برای جلوگیری از آسیبهای بیشتر در این زمینه پیشنهاد میشود افزون بر در پیش گرفتن نگاه و عملکردی حداقلی، فضایی بیطرفانه برای ایدئولوژیهای رقیب نیز فراهم شود و فرصتی برای «آموزش و یادگیری انتقادی» پدید آید؛ چهبسا با این کار فرصتی برای نگاه و سلیقه خانواده، جامعه و نیروهای مدرسه نیز فراهم شود تا دستکم آنها و نوآموزان از مقاومتهای احساسی و افراطی در برابر ایدئولوژی حاکم دستبردارند.