نویسنده: جوان ویلیامز
برگردان: آزاده دشتی
پدرشوهر من با سوپ خون بزرگ شد. او از آن متنفر بود؛ چه به علت مزهاش و چه به علت حالت تحقیرکنندهاش. پدر الکلی او درآمد خانواده را صرف مشروبات الکلی میکرد و خانوادهاش اغلب کمبود غذا داشتند. آنها از آپارتمانی به آپارتمان دیگر به علت پرداختنکردن اجاره بیرون انداخته میشدند. او در کلاس هشتم مدرسه را رها کرد تا به خانوادهاش کمک کند. سرانجام شغل خوب و ثابتی پیدا کرد که واقعاً از آن متنفر بود. شغل او بهعنوان بازرس در کارخانه ساخت ماشینهای اندازهگیریکننده سطح رطوبت در موزه بود. او در کنار آن سعی کرد چندین کسب و کار متفاوت راه بیندازد، اما هیچیک نتیجه نداد. بهطوری که آن کار ثابت را برای ۳۸ سال نگه داشت. او از طبقه فقیر به زندگی طبقه متوسط رسید: ماشین، خانه، دو بچه در مدرسه کاتولیک و همسری داشت که به صورت پارهوقت کار میکرد. او دائماً کار کرد و علاوه بر کار تماموقت خود دو شغل داشت: یکی کار در حیاط خانه یک نجیبزاده محلی و دیگری تخلیه زباله.
او در طول سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ روزنامه والاستریت میخواند و به جمهوریخواهان رأی داد. او مردی جلوتر از زمان خود بود؛ یک مرد سفیدپوست یقهآبی[۱] که فکر میکرد اتحادیه کارگری یک دسته از ژوکرها هستند که پول شما را میگیرند و در عوض هیچ چیز به شما نمیدهند. از سال ۱۹۷۰ بسیاری از سفیدپوستان یقهآبی مانند او فکر میکردند. این هفته نامزد آنها موفق به کسب ریاستجمهوری شد.
برای ماهها، حیرت دوستانم درموفقیت دونالد ترامپ مرا شگفتزده کرد. عامل موفقیت او شکاف طبقاتی فرهنگی است.
یک عنصر کمتر شناختهشده این شکاف این است که طبقه کارگر سفید[۲] (WWC) از حرفهایها متنفرند، اما تحسینکننده ثروتمنداناند. طبقه مهاجران (حرفهایهایی که یقهسفید متولد شدند و به خانوادههای یقهآبی تبدیل شدند) بیان میکنند که «افراد حرفهای بهطور کلی مورد سوءظن هستند» و اینکه این مدیران عمدتاً بچههای کالج هستند. آلفرد لوبرانو (Alfred Lubrano) در کتاب برزخ میگوید: «آنها هیچچیز درباره انجام هیچ کاری نمیدانند، اما پر از نظر درباره چگونگی انجام کار من هستند»، باربارا ارنرایک (Barbara Ehrenreich) در سال ۱۹۹۰ بهیاد میآورد: «پدر یقهآبی او نمیتوانست کلمهای به دکتر حقهباز بگوید، وکلا دغلکار و اساتید بیسواد بودند.»
میشل لامونت (Michèle Lamont)، در کتاب شأن و منزلت کارگران، هم چنین خشمی نسبت به حرفهایها پیدا کرده است، اما نه نسبت به ثروتمندان. یک کارگر به او گفت: «من نمیتوانم هرکسی را برای موفقیت به جلو هل بدهم.» یک کارمند دریافت نظرات میگوید: «بسیاری از مردم وجود دارند که ثروتمندند و من مطمئنم که آنها برای هر سنت که دارند سخت کار کردهاند.» تفاوت دیدگاه نسبت به حرفهایها و ثروتمندان از آنجاست که بیشتر کارگران یقهآبی تماس مستقیم کمی با شیوه زندگی ثروتمندان دارند، اما حرفهایها هر روز به آنها دستور میدهند. رؤیا و هدف تبدیلشدن به طبقه متوسط بالا با الگوهای مختلف غذایی، خانواده و الگوی دوستی نیست؛ رؤیا این است که در طبقه خود بهراحتی زندگی کنید؛ فقط با پول بیشتر. یک اپراتور ماشین به لامونت گفت: «نکته اصلی، مستقل و رئیس خود بودن است و نه از دیگران دستورگرفتن.» (هدف،دانستن سبک کار خود فرد است) که بخش دیگری از ادعاهای ترامپ است.
در مقابل، هیلاری کلینتون تجسم تکبر، عجیب و رضایت بسیار از هوش خود است. عجیببودن او در پوشش لباس و شلواری وی است. تکبرش در سرور ایمیلش است. غرورش در تحقیر طرفداران ترامپ است. بدتر از آن حضور او نشان داد که حتی زنان طبقه او میتوانند با مردان طبقه کارگر با بیاحترامی رفتار کنند. نگاه کنید که او چگونه ترامپ را نالایق میخواند تا دفتر ریاستجمهوری را نگه دارد و حامیان او را نژادپرست، مشغول امور جنسی، مخالف همجنسگرایی و بیگانهستیز میخواند.
یکی دیگر از ارزشهای ترامپ برای یقهآبیها مستقیم و صریح صحبتکردن وی است. لوبرانو ذکر میکند: «صراحت، یک هنجار طبقه کارگر است.» یک مرد طبقه یقهآبی به او گفت: «اگر شما با من مشکل دارید، بیایید با من صحبت کنید. اگر شما یک راه برای انجام کاری دارید، بیایید با من صحبت کنید. من مردمی را که دو چهره هستند، دوست ندارم.» یک تکنسین الکترونیک به لامونت گفت: «صریح صحبتکردن بهعنوان یک شجاعت مردانه دیده میشود، نه یک ضعف.» نحوه سخنگفتن کلینتون در ملأعام و در خصوصی متفاوت است که اثبات دورویی اوست.
کرامت مردانه مسئله بزرگی برای مردان طبقه کارگر است و آنها احساس میکنند که آن را ندارند. ترامپ وعده جهانی عاری از سیاست و بازگشت به دوران قبل را میدهد، هنگامی که مردها مرد بودند و زنان جای خود را میدانستند. این مسئله مورد علاقه برای افرادی مانند پدرشوهر من است اگر سی سال بعد متولد شده بود. امروز آنها حس بازنده را دارند- یا داشتند- تا زمانی که ترامپ بیاید.
کرامت مردانه و نانآوری مسئله بزرگی برای اکثر مردان است. برای برخی معیار مردانگی هنوز میزان دستمزد است. دستمزد مردان طبقه کارگر در دهه ۱۹۷۰ سقوط کرد و کاهش دیگری در طول رکود بزرگ (کاهش شدید در فعالیتهای اقتصادی در طول اواخر دهه ۲۰۰۰)، صورت گرفت. من آرزو میکنم مردانگی معنایی دیگر داشت، اما بسیاری از مردان مانند بسیاری از زنان به دنبال تحقق آرمانهایی هستند که با آنها رشد کردهاند. برای بسیاری از مردان یقهآبی تمام درخواست کنونیشان تحقق کرامت پایه انسانی است. ترامپ وعده تحقق آن را داده است.
راهحل جذب دموکرات چه خواهد بود؟ هفته گذشته روزنامه نیویورکتایمز مقالهای منتشر کرد و به مردان با تحصیلات دبیرستان پیشنهاد داد که به شغلهای طبقه یقهصورتی[۳] مشغول شوند، در واقع درباره حساسیت نشانندادن جنسیتی بحث میکرد. شما میدانید که مردان نخبه به سمت کارهای منتسب به زنان نمیروند. گفتنی است این مقاله باعث خشم طبقه مردان یقهسفید شد.
آیا آن چیزی که برای کلینتون اتفاق افتاد ناعادلانه نیست؟ البته که ناعادلانه است. این ناعادلانه است که او کاندیدای پذیرفتنی نبود؛ او در حالیکه صلاحیت بیش از اندازه داشت بهطور ناگهانی به دلیل اشتباهات گذشته فاقد صلاحیت شد. این ناعادلانه است که کلینتون به نام «زنی تند و زننده» نامیده شد در حالی که ترامپ بهعنوان مرد واقعی دیده شد. این ناعادلانه است که کلینتون تنها تا آنجا بسیار مطلوب بود که در منازعه اول خود را در قالبی از زنانگی پوشانده بود. هنگامیکه او برخلاف مد حرکت کرد، انجام آن برای یک کاندیدای ریاستجمهوری صحیح اما برای یک زن اشتباه تلقی شد. انتخابات نشان داد که تبعیض جنسی، عمیقتر از تصورات است، اما زنان ایستاده در کنار هم نبودند: زنان طبقه یقهسفید در مقابل کلینتون به ترامپ رأی دادند با اختلاف عظیم ۲۸ درصد یعنی، نسبت ۳۴ درصد به ۶۲ درصد که اگر نسبت آن ۵۰-۵۰ بود، هیلاری میتوانست پیروز شود.
طبقه جنسیتی ترامپ، سیاست امریکا را اداره میکند. سیاستگذاران هر دو طرف -بهویژه دموکراتها درصورتیکه مجدداً اکثریت آرا را بهدست آوردند- نیاز دارند پنج نکته مهم را به یاد داشته باشند.
درک طبقه کارگر به معنای طبقه متوسط، نه فقیر
اصطلاحات در اینجا میتواند گیجکننده باشند. هنگامی که ترقیخواهان درباره طبقه کارگر صحبت میکنند بهطورمعمول آنها را فقیر میداند، اما فقر در ۳۰ درصد از خانوادههای امریکایی بسیار متفاوت از طبقه متوسط امریکایی به معنای واقعی کلمه است: متوسط ۵۰ درصد از خانوادههایی که درآمد متوسطشان ۶۴،۰۰۰ دلار در سال ۲۰۰۸ بود طبقه متوسط واقعی هستند که خود را «طبقه متوسط» یا «طبقه کارگر» مینامند.
دوستی به من گفت: «موضوع مورد توجه من سیاستهای پیشنهادی دموکراتهاست (حقوق برای مرخصی استعلاجی، حداقل دستمزد) که ممکن است به طبقه کارگر کمک کند.» حقوق مختصر مرخصی استعلاجی و حداقل دستمزد کفاف هزینههای یک خانواده را نمیدهد. مردان WWC به کارکردن در مکدونالد برای حقوق ساعتی ۱۵ دلار بهجای ۹.۵۰ دلار علاقه ندارند. آنچه آنها میخواهند مانند آن چیزی است که پدرشوهر من داشت: شغل ثابت تماموقت که زندگی ثابتی به طبقه متوسط ۷۵ درصدی جمعیت امریکا بدهد که تحصیلات بالایی ندارند. ترامپ وعده آن را داده است. اگرچه شک دارم بتواند آن را عملی کند، ولی او حداقل نیاز این طبقه را درک کرده است.
درک خشم ناشی از فقر طبقه کارگر
بهیاد دارید زمانی که اوباما قانون مراقبت مقرونبهصرفه (Obamacare) را مطرح کرد اشاره کرد که مراقبتهای بهداشتی را به ۲۰ میلیون نفر ارائه میکند. آن فقط برنامه دیگری بود که مالیات طبقه متوسط را برای کمک به فقرا افزایش داد. این را افراد طبقه متوسط گفتند و تا حدی درست است: فقرا بیمه درمانی دریافت کردند در حالی که حق بیمه برخی دیگر از امریکاییهای اندکی غنیتر افزایش یافت.
ترقیخواهان بیش از یک قرن به قشر ضعیف توجه افراطی داشتهاند که (در ترکیب با عوامل دیگر) به اجرای برنامههای اجتماعی برای آنها منجر شد. برنامههایی که به فقرا کمک میکنند، که شامل طبقه متوسط نمیشود، ممکن است هزینهها و نرخهای مالیاتی را پایین نگه دارد، اما آنها عامل تضاد طبقاتیاند. بهعنوان مثال: ۲۸.۳ درصد از خانوادههای فقیر یارانه مراقبت از کودکان دریافت میکنند که برای طبقه متوسط وجود ندارد؛ بنابراین، خواهرهمسرم که تماموقت کار میکند مراقبت رایگان از کودکان زنان فقیر را فراهم میکند، در حالی که درآمد کم او تقریباً برای هزینههای فرزند خودش کفایت نمیکند. او از این حالت متنفر است، بهخصوص که برخی از مادران این بچهها کار نمیکنند. یکی از آن مادران در حالیکه کیسههای خرید از فروشگاه معروف میسیس را در دست داشت، به دنبال فرزند خود آمده بود که باعث عصبانیت خواهرهمسرم شد.
کتاب مرثیه آدم جنگلی (Hillbilly Elegy) نوشته جی.دی. ونس (J.D. Vance) این خشم را نشان میدهد. خانوادههایی با زندگی سخت، مانند مادر ونس، در کنار خانوادههای طبقه متوسط زندگی میکردند. زمانی که آدمهای فقیر در دام ناامیدی، مواد مخدر یا الکل میافتادند خانوادههای متوسط با درآمد اندک، قناعت و صرفهجویی به زندگی ادامه میدادند. کتاب ونس قضاوت شدیدی درباره سختی زندگی افراد طبقه متوسط دارد که عاملی دیگر در خشم علیه فقراست.
کتابهای دیگر در این زمینه زندگی سخت بر خاک رس خیابان (۱۹۷۲) (Hard Living on Clay Street) و قهرمانان طبقه کارگر (۲۰۰۳) (Working-Class Heroes) هستند.
درک چگونگی تغییر تقسیمات طبقاتی به مناطق جغرافیایی
ازنظر من بهترین پیشنهاد دموکراتها انتقال افراد طرفدار مد به آیووا بوده است. تضاد طبقاتی اکنون به حالت تقسیمات شهری-روستایی است. در ایالات رأیدهنده به حزب جمهوریخواه شمار تکاندهندهای از مردان طبقه کارگر بیکار یا ناتوانندکه به موج ناامیدی در قالب بیماری همهگیر مواد مخدر دامن میزند. مناطق وسیع روستایی تخریب شده و ردپاهایی از درد بهجا گذاشته است که شما هرگز از زبان هیچ سیاستمدار امریکایی درباره آن نشنیدهاید.
جنیفر شرمن (Jennifer Sherman) در کتابش، کسانی که کار میکنند، کسانی که نمیکنند، (Those who work, Those who don’t) بهخوبی این قضیه را نشان میدهد.
اگر میخواهید رأی طبقه کارگر سفیدپوست را داشته باشید باید اقتصاد را در اولویت قرار دهید
طبقه کارگر سفیدپوست بسیار ناداناند، آنها نمیفهمند که جمهوریخواهان هر چهار سال یکبار از آنها سوءاستفاده میکنند و سپس آنها را به کناری میگذارند، این جملهای است که طبقه متوسط آن را قبول دارند، به همین دلیل حکومت جمهوریخواه را امسال قبول نداشتند؛ ولی از دید آنها دموکراتها نیز بهتر نیستند.
هر دو حزب از معاملات تجارت آزاد به دلیل سود مثبت تولید ناخالص داخلی حمایت کردهاند که در نتیجه کارگران یقهآبی کار خود را در مقابل کارگران مکزیک یا ویتنام از دست دادهاند. اینها دقیقاً رأیدهندگان در ایالتهای مهم اوهایو، میشیگان و پنسیلوانیا بودند که خیلی وقت است که دموکراتها را رد کردهاند. ببخشید. چه کسی احمق است؟
یک پیام مهم این است که معاملات تجاری بهمراتب مهمتر از دیدگاه ماست، زیرا برنامههای توسعه کار پایدار و آموزش بهعنوان بخشی از هزینههای آنها بهشمار میرود.
در سطحی عمیقتر هر دو طرف به برنامه اقتصادی نیاز دارند که بتواند به طبقه متوسط کار ارائه کند. جمهوریخواهان برنامهای دارند که آزادسازی تجارت امریکاست. دموکراتها چه؟ آنها با حساسیت درباره مسائل فرهنگی باقی ماندهاند. من بهطور کامل درک میکنم که عدم تفکیک جنسیتی سرویسهای بهداشتی مهم است، اما این موضوع را هم درک میکنم که چرا وسواس ترقیخواهان با اولویتبندی مسائل فرهنگی باعث خشم بسیاری از امریکاییها میشود که نگرانی اصلیشان مسائل اقتصادی است.
زمانی که رأیدهندگان یقهآبی طرفدار دموکراتها بودند (۱۹۳۰-۱۹۷۰)، شغل خوب دستور کار ترقیخواهان بود. یک سیاست صنعتی مدرن، مانند مسیر آلمان است. (اگر واقعاً قیچی خوب میخواهید آلمانی بخرید.) بودجه عظیم برای برنامههای کالج مورد نیاز است که مرتبط با کسب و کارهای محلی برای آموزش کارگران و شغلهای اقتصادی با درآمد خوب نیاز است. کلینتون این موضوع را یادآوری کرد، ولی همراه با ۶۰۰ هزار پیشنهادهای سیاسی دیگر. او روی این موضوع تأکید نکرد.
اجتناب از عنوان نژادپرستی برای خشم یقهآبیها
خشم اقتصادی باعث نگرانی نژادپرستی میشود که در برخی از حامیان ترامپ و خود او نژادپرستی آشکاری وجود دارد، اما درباره خشم طبقه کارگر چیزی بیش از نژادپرستی وجود دارد که در واقع بهدست آوردن راحت مواد غذایی است و آن خطرناک است.
بحث ملی درباره نیروی پلیس امروز موجب دامنزدن به تنشهای طبقاتی شده است؛ دقیقاً به همان شیوه در دهه ۱۹۷۰ زمانی که بچههای کالج پلیسها را به سخره میگرفتند و آنها را «خوک» مینامیدند. این عاملی برای تضاد طبقاتی است. بودن در نیروی پلیس یکی از شغلهای خوب و در دسترس امریکاییهای بدون تحصیلات دانشگاهی است. پلیس دستمزد ثابت، مزایای بزرگ و احترام اجتماعی دارد. نامیدن آنها بهعنوان نژادپرست از طرف نخبگان مثال گویایی است که اگرچه توهین نژادی و مبتنی بر جنسیت دیگر در جامعه پذیرفته نیست، توهین مبتنی بر طبقه هنوز هم وجود دارد.
من از پلیسهایی حمایت نمیکنم که شهروندان را برای فروش سیگار میکشند، اما اهریمنپنداشتن پلیسها مشکلات پایاندادن به خشونت پلیس علیه جوامع رنگینپوست را ناچیز میشمارد. پلیسها نیاز به تصمیمگیریهای سریع در شرایط تهدیدکننده زندگی افراد دارند. ممکن است اگر من نیز در این شرایط قرار بگیرم، گاهی تصمیمگیری ضعیفی داشته باشم.
غیرعادی است که من خطر کنم و خودم را در میان دوستانم منفور کنم. امروز بزرگترین خطر برای من و دیگر امریکاییها تداومنداشتن آگاهی طبقاتی است. اگر ما قدمی برای برداشتن این شکاف طبقاتی فرهنگی برنداریم، هنگامی که ترامپ ثابت کرد که قادر به برگرداندن تجارت فولاد به یانگستهون[۴] نیست، درنتیجه وضعیت اوهایو میتواند خطرناک شود.
در سال ۲۰۱۰، درحالیکه در سفری برای کتاب شکلدهی مجدد مناظره خانواده کارگر، درباره تمام این مسائل در دانشگاه هاروارد سخنرانی داشتم زنی که ترتیب سخنرانیها را تنظیم میکرد و طرفدار عمده دموکراتها بود، سخنرانیام را دوست داشت و مشتاقانه به من گفت: «شما دقیقاً همان چیزهایی را میگویید که دموکراتها نیاز به شنیدن آن دارند و آنها را هرگز نخواهند شنید.» من امیدوارم که در حال حاضر آنها شنیده باشند.
جوآن سی ویلیامز (Joan C. Williams)، استاد برجسته حقوق و بنیانگذار مدیر مرکز حقوق WorkLife در دانشگاه کالیفرنیا، کالج حقوق هیستینگز است.
[۱]. طبقه کارگر حقوقبگیر بهخصوص در مشاغل دستی و کار صنعتی.
[۲]. کارکنان حقوقبگیر با کارهای حرفهای یا نیمهحرفهای دفتری مانند مدیریت، فروش …
[۳]. در اواخر دهه ۱۹۹۰ بهعنوان عبارتی برای توصیف کارهایی ابداع شد که معمولاً زنان انجام میدهند. در حال حاضر اکثراً برای مشاغل خدماتی استفاده میشود.
[۴]. Youngstown