لطفالله میثمی
آیا اتحاد عربستان، امارات و اسرائیل علیه ایران یا ترکیه، قطر است؟ علت اصلی این اتحاد چه میتواند باشد؟ نتانیاهو در زمان ریاستجمهوری اوباما در امریکا علیرغم موافقت او در کنگره امریکا سخنرانی و سعی کرد چند مطلب را به شرح زیر جا بیندازد. در گذشته گفته میشد دشمنِ دشمنِ تو، دوست نسبی توست، اما نتانیاهو برخلاف این قاعده گفت دشمنِ دشمن امریکا دوست نسبی امریکا نیست و چون ایران با داعش وارد مبارزه شده و امریکا تروریسم بهویژه داعش را خطر اصلی برای امنیت جهان میداند، اما ایران همچنان دشمن امریکاست. مطلب دیگر اینکه تلویحاً اوباما را تهدید کرد که به کمک این سناتورهای کنگره و رهبران منطقه اجازه نمیدهیم که ایران سلاح یا تکنولوژی اتمی داشته باشد. این سخنرانی او نشان میداد که اسرائیل قبل از قرارداد امارات و اسرائیل با سران منطقه سَر و سِر زیاد و اتحاد اعلامنشده داشته است.
واکنش به بهار عربی
همانگونه که میدانیم در سال ۲۰۱۱ ابتدا در تونس و سپس در مصر انقلابی رخ داد و طی انتخاباتی آزاد، رژیمهای منتخبی مستقر شدند. اسرائیل که از بدو تشکیل ادعا میکرد که یک کشور دموکراتیک با جمعیت ۴ میلیونی در بین صد میلیون عرب بیفرهنگ و مخاصم محاصره شده، به شکل تعجببرانگیزی با برقراری دموکراسی در تونس و مصر مخالفت کرد و گوینده رادیو اسرائیل به زبان فارسی گفت، حمایتی که اوباما از انقلاب مصر و سرنگونی حسنی مبارک کرد، خطرناکتر از حمایتی است که کارتر از جریان پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ کرد.
عربستان و امارات نیز به نوبه خود مخالفتهای شدیدی با انقلاب تونس و مصر کردند و از یکسو بنعلی را پناه دادند و ملک عبدالله از محمد مرسی خواست اجازه دهد که مبارک به عربستان بیاید که مرسی موافقت نکرد. ملک عبدالله به وزیر خارجه امریکا جانکری علیه حمایت امریکا از بهار عربی و بازی دموکراتیک اعتراض کرد و او برای پادشاه توضیح داد که دشمن اصلی در جهان تروریسم است و با تروریسم هم نمیتوان مبارزه نظامی انجام داد، بنابراین بهترین راه تمکین به نوعی اسلام میانهرو و دموکراتیک است که به مقابله تروریسم منجر شود، اما ملک عبدالله به هیچ وجه از این بیان قانع نشد، چرا؟
عربستان با مشکلات زیادی داخلی روبهرو بود، برای نمونه در جریان جنگهای ۳۳ روزه حزبالله با اسرائیل قرار بود که سران کشورهای عرب در همکاری با امریکا و اسرائیل حزبالله را از صحنه لبنان حذف کنند، ولی مقاومت ۳۳ روزه حزبالله و همکاری مردم لبنان با آن، باعث شد تودههای عرب هر روز در قهوهخانهها از تلویزیون شاهد این مقاومت باشند و آنچنان دیگ ناسیونالیسم عرب به جوش آمد و فشار تودهها بر حکام عرب زیاد شد که عربستان و امارات به امریکا فشار آوردند که جنگ فورا تمام شود که اسناد آن هم منتشر شد. این امر نشان داد که مردم عربستان و اکثریت تودههای عرب در حمایت از مردم فلسطین عقبنشینی نکرده و منصرف نشدهاند، در حالیکه سران این کشورها پنهانی در اتحاد نانوشتهای با اسرائیل و امریکا قرار دارند. از سویی، عربستان با فشار شیعیان آن کشور روبهرو است که عمدتاً در مناطق نفتی آن کشور قرار دارند و در جریان بهار عربی مردم بحرین که عمدتاً شیعه هستند، قیامی راه انداختند و کاخ پادشاه را محاصره کردند. عربستان بلافاصله با لشکرکشی، بحرین را اشغال و قیام مردم را سرکوب کرد، چراکه نگران بود اگر شیعیان عربستان با شیعیان بحرین متحد شوند، یک بلوک نفتی مستقلی را تشکیل بدهند که ضربه بزرگی به عربستان وارد میشد. از این دو جریان مخالف که بگذریم، جریان مخالف سومی هم در مصر شکل گرفت و آن اینکه برای اولینبار اهل سنت مصر موفق شدند طی یک انتحابات دموکراتیک و قانونی رای خود را به صندوق بریزند و رئیسجمهوری به نام محمد مرسی را انتخاب کنند.
برای آلسعود خطر اصلی و داخلی اپوزیسیون شیعی نیست، بلکه خطر اصلی این پدیده قانونگرای دموکراتیک در دل اهل سنت است که پایگاه زیادی در مصر داشت، بهویژه اینکه اخوان المسلمین در یک مقطعی نفوذ زیادی در عربستان داشتند و تمام کارهای فرهنگی، آموزشی و اداری به دست آنها انجام میگرفت، بنابراین برای آلسعود قابل تحمل نبود. در طول حکومت مرسی در مصر با اینکه اولین سفرش به عربستان بود، هیچ حمایتی از عربستان دریافت نکرد، نه گندم و آرد فرستادند و نه سایر فرآوردههای نفتی. صفهای طولانی در برابر نانواییها و پمپ بنزین تشکیل میشد. اینها از یک طرف و تنگنظرهای محمد مرسی و عدم استفاده از نیروهایی که در انقلاب شرکت داشتند از سوی دیگر همه دست به دست هم داد تا عربستان و امارات با دادن ۱۴ میلیارد دلار به ژنرالهای مرسی، کودتای به رهبری السیسی راه انداختند که دمار از روزگار اخوان المسلمین درآوردند. پیش از اینکه مرسی در مصر به ریاستجمهوری برسد چه در امارات و چه در عربستان، هر فردی که به اتهام عضویت یا وفاداری به اخوان المسلمین دستگیر میشد از سه تا پانزده سال به زندان محکوم میشد، این در حالی بود که اخوان المسلمین در امارات هم خیلی قوی بودند و به نظر میرسد یکی از دلایل محاصره قطر توسط امارات و عربستان، حضور اخوان المسلمین در حاکمیت قطر بود. از طرفی ایران، با خطمشی ضدیت با اشغالگری اسرائیل و تجاوز و تعدی روزمره به فلسطینیها تا حدی در تودههای عرب نفوذ راهبردی داشت، در حالی که سران عرب چنین خطمشی نداشتند و نفوذ ایران را دخالت نامیدند و در نهایت دشمنی با ایران.
درواقع آلسعود با نداشتن پایگاه مردمی وفادار هر روز با مردم خودش رویارو میشد و به دستگیری، شکنجه و زندانی کردن مردم میپرداخت.
اسرائیل بر این روند سوار شد و به کمک حکام عرب به مقابله با تودههای عرب شتافت. مسائل پیچیده شنود، نرمافزارهای اسرائیلی برای جاسوسی، اسحلههای ضد شورش، پهپادهای تجسسی و از همه مهمتر اطلاعات دستاول هدایتشده در اختیار سران عرب میگذاشت و هر روز که میگذشت آنها به کمک اسرائیل نیازمندتر میشدند. اسرائیل همین روش را در مقابله با مردم ایران در زمان محمدرضا شاه داشت. شاه به قول خودش این سرباز فداکار، با فرار خود پس از رفراندمهای مرداد سال ۱۳۳۲ و ناکام ماندن کودتای ۲۵ مرداد در همان سال به اجنبی پناه برد و پس از کودتای امریکایی و انگلیسی به ایران برگشت و درهای بین سلطنت و مردم بهوجود آورد. از آن به بعد مردم او را برنمیتافتند. در قیام ملی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ او در خانه نصیری مخفی شد و چیزی نمانده بود که تهران سقوط کند. در پی این قیام و سرکوب آن، دره بین مردم و سلطنت عمیقتر شد.
در این دوران اسرائیل کمکهای امنیتی و سرکوبگرایانه خود را به ایران بیشتر میکرد، برای نمونه طرح زندان اوین همان مدل زندان تلآویو بود. کارشناسان اسرائیل در صنعت نفت و بنادر صادراتی حضور داشتند. در جریان جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۷۶ تنها کشوری که فرآوردههای نفتی به اسرائیل میفرستاد ایران بود. یکی از ژنرالهای اسرائیلی گفته است: «چه کسی میتوانست پیشبینی کند که ایران و ترکیه پس از مدتها دوستی نزدیک با اسرائیل، اکنون رقیبانی جدی برای آن باشند؟» بنابراین این نگرانی در اسرائیل وجود دارد که مبادا کشور عرب به سلاحهای پیشرفتهتر از خود دسترسی پیدا کند، چنانکه نتانیاهو با فروش هواپیمای اف۳۵ امریکایی به امارات مخالفت کرد.
اسرائیل که مدعی یک کشور دموکراتیک بود، چرا با انقلاب ایران که عمیقاً مردمی بود، مخالفت کرد؟ و چرا با بهار عربی به شدت مخالف بود؟
توضیح اینکه در زمان بوش پدر، اعطای وام ۱۰ میلیارد دلاری به اسرائیل را مشروط به پذیرش «زمین بهجای صلح» از طرف اسرائیل کرد. اسرائیل آن شرط را پذیرفت و بعدها در قرارداد اسلو قرار شد که عملیاتی شود، اما جناح افراطی اسرائیل به رهبری نتانیاهو از آنجا که میدانستند پایگاهی در میان تودههای مردم عرب و فلسطین ندارند با شعار «زمین به جای امنیت» انتخابات جدیدی به راه انداختند و قرارداد اسلو را نفی کردند و بهتدریج هویت مذهبی یهودی خود را چشمگیرتر کردند تا در نهایت نتانیاهو سه سال پیش اعلام کرد هر نقشه راهی که هویت یهودی اسرائیل را مخدوش کند باطل و از ابتدا قابل قبول نیست. دولتمردان اسرائیل دیگر سخنی از دموکراتیک بودن اسرائیل به میان نمیآوردند. تفاوتی بین ترامپ از یکسو، با اوباما، ساندرز و بایدن از سوی دیگر وجود دارد که گرچه هر دو موجودیت اسرائیل را استراتژیک دانسته و قبول دارند، ولی تأکید دموکراتها عمدتاً روی اسرائیل دموکراتیک است، اما ترامپ و نتانیاهو بر اسرائیل یهودی تاکید دارند؛ بنابراین آنها نمیتوانند دولت مستقل فلسطینی را تحمل کنند یا زیر بار دو دولت و دو ملت در کنار یکدیگر یا ادغام سرزمینهای فلسطینی در اسرائیل زیر پرچم دموکراتیک بروند. این بدیلها را معادل فروپاشی اسرائیل میدانند. مشکل اصلی آنها این است که دموکراسی را قبول ندارند و زیر بار شعار جامعه دموکراتیک مرکب از یهود، مسلمان و مسیحی نمیروند؛ بنابراین میتوان قضاوت کرد که اصلیترین علت، نزدیکی و اتحاد اسرائیل با عربستان و امارات، مخالفت هر سه کشور با مردمسالاری است، چه در داخل کشورهای خود و چه در کشورهای منطقه.
حال که به این نتیجه رسیدیم، از منظر منافع ملی ایران، مشاهده میکنیم که اسرائیل با رژیمهای دیکتاتوری همچون عربستان و امارات در یک بلوک منطقهای جمع شدهاند که قدرت اقتصادی و نظامی بالایی دارند و میتوانند به لحاظ راهبردی خطر بزرگی برای ایران بهشمار روند. چه میتوان کرد؟ به نظر میرسد همانگونه که در سیر این مقاله ملاحظه کردیم، اصلیترین دشمن اسرائیل و متحدان عربش، دموکراسی و مردمسالاری است و چون آرای مردمشان را برنمیتابند، جنگ و سرکوب را چه در داخل کشورهای خود و چه در منطقه توسعه دادهاند. جنگافروزی امارات در یمن، لیبی و ایجاد ناپایداری در سودان، تونس، ترکیه و قطر، نشانگر این است که این کشور نه تنها دموکراسی را برنمیتابد، بلکه سعی دارد در کشورهای دیگر نیز علیه جریان آزادی دخالت و نیروهای آزادیخواه را سرکوب کند. اسناد منتشرشده نشان میدهد یکی از نزدیکان شیخ محمد زاید، ولیعهد امارات در کودتای ۲۰۱۶ علیه اردوغان در ترکیه دخالت داشته است. عربستان نیز با دخالت بیمنطق و سرکوبگرایانه خود در یمن و بازداشت سعدحریری نخستوزیر لنبان و … و دخالتهای اسرائیل در سوریه، لبنان و عراق و برنتافتن انتخابات دموکراتیک در سرزمینهای اشغالشده و مانع شدن از تکرار انتخابات همگی نشاندهنده این است اتحاد این سه جریان علیه صلح و دموکراسی است.
باز هم چه میتوان کرد؟ به یقین میتوان گفت گرچه آزادیهای بسیاری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصریح شده و در مقاطعی به طور نسبی نتایج آن را دیدهایم، همچون دوم خرداد ۱۳۷۶ و ۲۵ مرداد ۱۳۸۸، نهتنها برای آبیاری استقلال و آزادی در داخل، بلکه برای مقابله با این اتحاد منحوس در منطقه راهی جز برقراری دموکراسی نداریم. از یکسو اجرای بدون تنازل قانون اساسی به ما حکم میکند که در این راه کوشا باشیم و همچنین از سوی دیگر، یک ضرورت راهبردی منطقهای هم ایجاب میکند که اگر مردمسالاری در داخل ایران تعمیق و گسترش یابد، بهترین راه برای مقابله با رژیمهای دیکتاتوری منطقه است که البته این، مانع هوشیاری و آمادگیهای نظامی نخواهد بود. در مقطع ۱۳۸۸ پروفسور حمید دباشی معتقد بود که گسترش جنبش سبز ایران در منطقه میتواند مسئله فلسطین و اسرائیل را به نفع فلسطینیها حل کند.
توصیه ما به طراحان انتخابات آن است که چنین راهبردی، کمهزینهترین راهبرد در راستای منافع ملی ایران؛ یعنی، صلح و دموکراسی است.▪