بدون دیدگاه

اخلاق‌مداری و انسان‌دوستی در سروده‌های حکیم طوس

احمد کتابی

#بخش_سوم

در مقاله پیشین از مراتبِ انسان‌دوستیِ شگفت‌انگیزِ فردوسی و تأکیدهای مکرر او درباره فضیلتِ غمخواری برای همنوعان و ضرورت  دلجویی و رعایت حالِ «درویشان» (= بینوایان) و «ارزانیان» (= نیازمندان)، به‌اجمال، سخن رفت. اینک به نقل برخی از توصیه‌های او در این خصوص پرداخته می‌شود:

به هر جایگه یارِ «درویش» باش   همی راد۱ بر مردمِ خویش باش

 

(شاهنامه (چاپ مسکو)، چاپ هرمس، ص ۴۳۸: ۱)

به «ارزانیان» بخش هرچِت۲ هوا۳ست   که گنج تو «ارزانیان»  را سِزاست
ببخش و بخور هر چه آید فراز۴   بدین تاج و تختِ سپنجی مَناز

 

(پادشاهی اورمزد، ص ۱۲۴۲: ۱۰)

در ابیات زیر، عواطف انسانیِ بی‌همتای حکیم طوس و احساس مسئولیتِ کم‌نظیر او در قبالِ انواع دردمندان و محتاجان و رفع آلام آنان به شیواترین و زیباترین گونه متجلی شده است:

کسی را که پوشیده دارد نیاز۵   که از بد همی دیر یابد جواز۶
همان نیز پیری که بیکار گشت   به چشم گرانمایگان خوار گشت
دگر هر که چیز۷یش بود و بخَورد   کنون ماند با درد و با بادِ سرد۸
کسی را که نام۹ است و دینار نیست   به بازارگانی کسش کار نیست۱۰
دگر کودکانی که بینی یتیم   پدرمرده و نیستشان زرّ و سیم
زنانی که بی‌شوی۱۱ و بی‌پوشش‌اند   که کاری ندارند و بی‌کوشش‌اند
بر ایشان ببخش این همه خواسته۱۲   بر افروز جان و روان کاسته۱۳

 

(پادشاهی بهرام گور، ص ۱۳۵۲: ۲۷ ـ ۲۰)

۳ ـ دوری‌گزینی از مردم‌آزاری

فردوسی «بی‌آزاری» را ازجمله والاترین فضیلت‌های انسانی تلقی می‌کند و آن را یکی از دو شرط دستیابیِ به رستگاری می‌داند:

به نیکی گرای و میازار کس   رهِ رستگاری همین است و بس

 

(شاهنامه بروخیم، ص ۷۱۴: ۸)

در مقابل، آزردنِ دیگران و روا داشتنِ بدی در حقّ آنان را منافیِ با مبانی دینی می‌شمارد و مؤکداً آدمیان را از آن برحذر می‌دارد:

خود، آزردگی نیست در دینِ ما   مبادا بدی کردن آیین ما

 

(پادشاهی خسروپرویز، ص ۱۷۱۹: ۸)

و در جایی دیگر بی‌آزاری را در کنار خداپرستی می‌آورد:

ز چیزِ کسان دور دارید دست   که ‌آزرده گردی گر آزرده‌ای

 

(شاهنامه بروخیم، ص ۲۵۵۳: ۲)

اهمیت و ارجمندی بی‌آزاری از نظر فردوسی به درجه‌ای است که حتی آزردن حیوانات را هم روا نمی‌داند، سهل است، آن را به‌شدت تقبیح می‌کند تا آنجا که کسی را که در صدد آزار حیوانات برآید  بدطینت و سنگدل می‌خواند:

سیاه ‌اندرون باشد و سنگدل   که خواهد که موری شود تنگدل

 

(همان، ص ۹۰، حاشیه ۳)

به بیت زیر از او گوشِ جان بسپارید که به جهانی می‌ارزد:

به نزدِ کِهان۱۴ و به نزد مِهان۱۵   به آزارِ موری نیرزد جهان

 

(همان، ص ۲۷۸، پاورقی)

از دیدگاه حکیم طوس، آدمی هرقدر کم‌آزار باشد  به همان نسبت، فقدانش موجب تأسف می‌شود:

ز گیتی هر آن کو بی‌آزارتر   چنان دان که مرگش زیانکارتر

 

(پادشاهی بهرام گور، ص ۱۳۷۹: ۲۵)

در ابیات زیر نیز  فردوسی به نکوهش آزاررسانی پرداخته است:

دگر گفت: «مردم نگردد بلند   مگر سر به پیچید ز راهِ گزند»

 

(پادشاهی کسری نوشین‌‌روان، ص ۱۴۸۵)

سَر مایۀ مرد سنگ۱۶ و خرد   به گیتی بی‌آزاری اندر خورَد

 

۴ ـ مردمی و جوانمردی

از نظر فردوسی «مردمی»‌ بودن -یعنی اتصاف به صفاتِ عالیه انسانی – از شرایط لازم آدمیت است که بدون آن انسان به مرتبه دیوان تنزل می‌یابد:

هر آن کو گذشت۱۷ از رهِ «مردمی»   به گیتی بی‌آزاری اندر خورَد

 

(داستان اکوان دیو، ص ۶۰۰: ۷)

و نیز:

جهان یادگار است و ما رفتنی   به مردم نماند به‌جز «مردمی»

 

(داستان رستم و اسفندیار، ص ۱۰۲۸: ۴۰)

و نیز:

به گیتی به از «مردمی» کار نیست   بدین۱۸ با تو دانش به پیکار نیست

 

(شاهنامه بروخیم، ص ۲۳۴۷: ۱۹)

و نیز:

ز دارنده بر جان آن کس درود   که از «مردمی» باشدش تار و پود

 

(پادشاهی بهرام گور، ص ۱۳۷۵: ۱۰)

و نیز:

سخن را مگردان پس و پیش هیچ   جوانمردی و داد دادن بسیج۱۹

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان، ص ۱۵۹۷: ۶)

لازم است در این امر تأمل شود که  فردوسی واژه‌های «مردمی» و «جوانمردی» را به دفعات، در کنار «راستی» آورده است: گویی که این مفاهیم لازم و ملزوم‌اند:

هنر «مردمی» باشد و «راستی»   ز کژّی بود کمّی و کاستی

 

(شاهنامه بروخیم، ص ۹۸۲: ۹)

ج ‌ـ ارجمندی خردمندی و خردورزی

فزون۲۰ از خرد نیست اندر جهان   فروزنده کِهتران و مهان

 

(پادشاهی بهرام گور، ص ۱۳۸۲: ۱۶)

برخی از فردوسی‌شناسان از شاهنامه بحق به «خردنامه» تعبیر کرده‌اند و شگفت نیست که خرد و واژه‌های مشتق از آن ازجمله پربسامدترین واژه‌های به ‌کار رفته در شاهنامه است. (واژه‌نمایِ وُلف، ذیل «خرد» و مشتقات آن) و به‌جرئت می‌توان گفت به باورِ فردوسی، برای آدمی هیچ فضیلت و امتیازی ارزش و والاییِ خردمندی را ندارد.

از دیدگاه حکیم طوس، «خرد» سرچشمۀ همه نیکی‌ها و برتر از تمام آن‌هاست: همه فضائل و خصائل عالیه انسانی و اخلاقی از آن مایه و نشئت می‌گیرد. در تأیید این مدعا، شواهد بی‌شماری از شاهنامه قابل ذکر است که به دلیل تنگی مجال، تنها به نقل نمونه‌های شاخص آن‌ها اکتفا می‌شود:

تو چیزی مدان کز «خرد» برتر است   «خرد» بر همه نیکویی‌ها سر است

 

(همان، ص ۱۳۷۸: ۲۰)

اهمیت و منزلت خرد از نظر فردوسی به حدی است که آن را از «داد» که این همه مورد تکریم و تمجید اوست، برتر می‌شمارد:

«خرد» بهتر از هر چه ایزد بداد   ستایش «خرد» را به از راهِ داد

 

(آغاز شاهنامه، ص ۱: ۱۹)

 

از همه این‌ها گذشته، خرد موجب دوری و بازداشت انسان‌ها از بدی‌ها و ناشایستی‌ها و در نتیجه منشأ نیک‌روزی آدمیان است:

نیاید ز مردِ خرد کارِ بد   ندید او ز ما هیچ کردارِ بد

 

(داستان رستم و اسفندیار، ص ۹۹۶: ۱۵)

نخستین نشانِ خِرَد آن بُوَد   که از بد همه ساله ترسان بُوَد

 

(پادشاهی بهرام گور، ص ۱۲۸۳: ۲۰)

بدو گفت: زین ده کدام است شاه   سویِ نیکوی‌ها نماینده راه؟
چنین داد پاسخ که راهِ خرد   ز هر دانشی بی‌گمان بگذرد

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان، ص ۱۵۳۰: ۱۴ ـ ۱۳)

د ـ دادگرایی و ستم‌ستیزی

فریدونِ فرخ فرشته نبود   ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
ز داد و دهش یافت این نیکویی   تو داد و دهش کن فریدون تویی

 

(شاهنامه بروخیم، ص ۸۵)

عدالت‌جویی و بیدادستیزی دو مفهوم کاملاً مرتبط و تقریباً لازم و ملزوم‌اند. عدالت‌جویی مقدمه و لازمه ستم‌ستیزی و ستم‌ستیزی، به‌نوبه خود  زمینه‌سازِ عدالت‌جویی است. با وجود این همبستگی، شاید مناسب‌تر آن باشد که این دو مفهوم، جداگانه  بررسی شوند:

۱ ـ دادگرایی (عدالت‌جویی)

مگوی ای برادر سخن جز به «داد»   که گیتی سراسر فسون است و باد

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان، ص ۱۵۵۵: ۶)

در جهان‌بینی فردوسی، داد به‌منزله زیربنایِ سعادت و بهروزیِ جوامعِ بشری و مهم‌ترین و مؤثرترین وسیله رهاییِ بنی‌آدم از هرگونه پلیدی و تباهی شمرده می‌شود؛ تا آنجا که به باورِ این سخنور فرزانه، خداوند از بندگان خویش، جز دادورزی و مهرورزیِ به همنوع نخواسته است (رزمجو، مقاله: «عدالت‌جویی و ستم‌ستیزیِ فردوسی»، ۱۳۷۴، ص ۲۹۳)۲۱

خداوندِ کیهان و گَردان سپهر   ز بنده نخواهد به‌جز «داد» و «مهر»

 

(پادشاهی بهرام، ص ۱۲۴۵: ۹)■

 

پی‌نوشت:

  1. نیکوکار
  2. مخففِ «چه‌ات»
  3. تمایل، خواست، علاقه
  4. پیش‌، فراهم
  5. کسی که به‌منظور حفظ آبرو نیاز خود را پنهان می‌کند.
  6. رهایی، خلاصی، نجات
  7. ثروت، دارایی
  8. ناامیدی، کم‌توجهی و بی‌اعتنایی دیگران
  9. اسم و رسم، شهرت
  10. کسی با او معامله و تجارت نمی‌کند
  11. شوهر
  12. مال، ثروت
  13. روحیه کسی را که روانش افسرده است، احیا و شاد کن
  14. کِهتران، کوچک‌ترها
  15. مِهتران، بزرگ‌‌ترها
  16. وقار، سنگینی
  17. تجاوز کرد، فراتر رفت
  18. در این خصوص
  19. قصد کن
  20. مافوق، برتر
  21. نقل از کتاب نمیرم از این پس که من زنده‌ام، مجموعه مقالات کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی (هزاره تدوین شاهنامه)، گردآورنده: غلامرضا ستوده، انتشارات دانشگاه تهران.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط