نگاهی به کنگره «اخلاق برای همه؛ علم برای توسعه»
از سیزدهم تا شانزدهم آذر ۱۳۹۶ انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری کنگرهای با عنوان «اخلاق برای همه؛ علم برای توسعه» طی چهار روز در محل کتابخانه ملی به ریاست دکتر مصطفی معین، وزیر اسبق علوم، تحقیقات و فناوری، برگزار کرد.
این کنگره ابعاد و موضوعات مختلفی را دنبال میکرد، اما آنچه به نظر من مهم میآمد سخنان دکتر احسان شمسی، دبیر اجرایی کنگره، بود. وی در نطق اختتامیه پیام کنگره را در دو بخش مجزا توضیح داد: در بخش اول به موضوع ماهوی درباره اخلاق اشاره کرد و در قسمت دوم از همکاران اجرایی کنگره تشکر و قدردانی کرد. دکتر شمسی در موضوع ماهوی اخلاق گفت: «من مدتی است در حوزه اخلاق تلاش میکنم. ما در تلقی از اخلاق اشکال جدی داریم و باید در وقت مناسب و با فرصت کافی به این اشکال ماهوی پرداخته شود. اگرچه این کنگره فرصتی بود تا حدی این مسئله باز شود. به نظر من اشکال ماهوی که ما داریم تلقی حداکثری از اخلاق است. گویا برای بشر و انسان امروز اخلاق حداکثرها را بیان میکند و افرادی خاص و آسمانی و تک و توک بین ابنای جامعه به آن درجات اخلاقی دست پیدا میکنند و فضیلت و برتری مختص گروه خاصی از جامعه است. در حالی که اینطور نیست و جامعه امروز در تلقی مدرن از اخلاق اینطور به ما میگوید که همه افراد و همه اعضای جامعه انسانی که در مدنیت جامعه خودشان سهمی دارند به رعایت استانداردهای اخلاقی مکلف و موظفاند. گاهی جامعه بعضی استانداردهای اخلاقی را چنان مهم میداند که سعی میکند برای رعایتنکردن آنها در عالم حقوق مجازاتی در نظر بگیرد. گاهی آنها را برای حفظ نظم جامعه مهم میداند و تلاش میکند با قانونمندکردن آنها نظم ایجاد کند، اما دایره گستردهای که حقوق دارد نباید ما را از واقعیت کلیدی غافل کند که اخلاق یک تکلیف همگانی است و این کنگره که با عنوان «اخلاق برای همه» انتخاب شده به هر نوع تکلیف و وظیفه اخلاقی اشاره میکند. قاعدتاً ما در زمینه اخلاق هنجارهای فراتکلیفی هم داریم. هنجارهایی که اگر کسی آنها را انجام دهد مثل ایثار و فداکاری و جانفشانی از نظر اخلاقی نیکو هستند، اما اگر کسی آنها را انجام ندهد ممکن است نکوهشش نکنیم؛ اکثر هنجارهای اخلاقی جامعه آنهایی هستند که اگر افرادی از آنها عدول کنند باید نکوهش شوند و بهنوعی وظیفه و تکلیف اخلاقی هستند. این درک من از وضعیت اخلاقی جامعه بود.»
ضمن تشکر از گردانندگان کنگره، بهویژه دکتر معین و شخصیتهایی که در این کنگره شرکت کردند، این پرسش مطرح است چرا تلقی اخلاق در جامعه ما حداکثری است؟ آیا عموم مردم از انصاف، صداقت و امانت، انفاق و ایثار و فداکاری بهرهای نبردهاند؟ آیا غیر از حضرت یوسف (ع) کسانی یافت نمیشوند که از مخمصههای جنسی سرفراز بیرون بیایند؟ آیا ما انسانهایی نداشتهایم که حتی زیر شکنجه به بازجوی ساواک دروغ نگفتهاند و مانند شهید مراد نانکلی جان خود را فدا کردهاند؟ آیا انسانهایی نداریم که برای سلامت جامعه جان خود را فدا میکنند؟ آیا در جبهه دفاع در سالهای جنگ تحمیلی رزمندگانی را ندیدیم که در برابر مسلسل دشمن به پیش میرفتند و یک گردان را نجات میدادند؟ آیا مردم از امانتداری بهرهای نبردهاند؟ آیا ما اخلاقمردی چون گاندی نداشتهایم که میگفت باید سی سال کینه خود را نسبت به انگلیس فروبریم تا بتوانیم یک مبارزه روالمند و قانونمند با انگلیس داشته باشیم؟ آیا ما مصدق را نداشتیم که میگفت دعوای ما با انگلیس دعوای دو ملت یا دو دولت یا دو ناسیونالیزم نیست بلکه دعوای ملت و دولت ایران محدود است به شرکت نفت ایران و انگلیس؟
بهنظر میرسد یک علت تلقی حداکثری از اخلاق در جامعه ما این است که ما انبیا و ائمه هدی را بشر عادی تلقی نمیکنیم و معتقدیم فقط آنها از فضایل اخلاقی برخوردارند. این در حالی است که پیامبر اکرم (ص) میگویند من برای اتمام و اکمال مکارم اخلاقی برانگیخته شدم: «اِنّی بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق» و این نشان میدهد در جاهلیت قبل از اسلام مکارم اخلاقی مانند امانت و صداقت و انصاف و ایثار وجود داشته است. متأسفانه در آموزشهای جاری بین ما و انبیا و ائمه هدی فاصله زیادی انداخته شده و علت هم این است که برخلاف نص صریح قرآن و روایات، بشربودن انبیا در ما نهادینه نشده است. خدا هم به پیامبر میگوید: «بگو این است و جز این نیست که من بشری هستم مثل شما» (کهف: آیه ۱۱۰) و در آیه ۱۴ سوره یس حتی انکارکنندگان به رسولان خدا میگویند شما بشرهایی مثل ما هستید. در سراسر قرآن مقوله بشربودن انبیا مشهود است ولی ما چرا به این امر تن ندادهایم؟ مادری به فرزند خود میگفت چرا خود را به خطر میاندازی و با ظالم مبارزه میکنی؟ مگر نمیدانی این کار نتایج نامطلوبی مانند شکنجه و دوری از خانواده و محرومیت به دنبال دارد؟ فرزند به مادر گفت این راهی است که امام حسین(ع) و بقیه ائمه رفتند. مادر در پاسخ میگوید آنها پدیدههای خاصی بودند و ملائکه از آنها حفاظت میکرد و شما شباهتی با آنها ندارید. این فرهنگی است که در عامه مسلمانان جا افتاده و نهادینه شده است که برای رفع آن باید بسیار تلاش کرد.
در ادامه این پرسش مطرح میشود که اگر پیامبر اکرم برای تکمیل مکارم اخلاقی برانگیخته شد و مکارم اخلاقی در مردم پیش از بعثت وجود داشته است پس رسالت پیامبر چه بوده و تکمیل آن با چه مکانیسمی انجام گرفته است؟
توضیح اینکه در آموزشهای جاری ما گفته میشود راستگویی خوب است و دروغ بد! انفاق خوب است و بخل بد؛ انصاف خوب است و بیانصافی بد. این مقولات چیزی بر فضائل اخلاقی بشر نمیافزایند. در حالی که تکمیل مکارم اخلاقی با آموزههای وحیانی به پیامبر انجام شد که محصول آن قرآن است. قرآن به این امر بسنده نمیکند که صداقت و انفاق خوب است، بلکه آییننامه انفاق در بستر زمان را مطرح میکند که انفاق چگونه و به چه شکلی مؤثرتر انجام شود: گاهی علنی باشد و گاهی مخفی، منتگذاری نشود، کسی را خودکمبین نکند، انفاقکننده مال را مال خود نداند و روزیرسان را خدا بداند تا چشمداشت به انفاق نداشته باشد و منت نگذارد، انفاق مشروط نباشد و کسی را وابسته خود نکند، انفاق را به رخ نکشد، انفاق مال مقدمه ایثار جان باشد تا جایی که انفاقکننده به خدا نزدیکتر شود و از اعتماد به نفس بالایی برخوردار شود و ملتی را از بحرانها نجات دهد و آنچه را برای خود دوست میدارد انفاق کند؛ بنابراین آموزههای وحیانی و در اینجا قرآن، فضائل اخلاقی را روشمند میکنند. راستگفتن از ارزشهای بشری است، ولی اینکه در بستر زمان و مکانهای مختلف چگونه راست بگوییم که فتنهای ایجاد نشود مهم است.
در آموزشهای جاری اخلاق در بستر زمان نهادینه نشده است و تنها به خوب و بد آن اکتفا میکنیم. متأسفانه یکی از معلمان اخلاق میگفت در بعضی موارد دروغگفتن واجب است تا فتنهای بهوجود نیاید. در حالی که قرآن میگوید اگر در شرایط اضطرار قرار بگیریم و ناچار دروغ بگوییم خداوند غفور و حلیم است. از یک منظر از این گناه درمیگذرد و از منظر دیگر بردبار است تا ما توانسازی کنیم و دیگر دروغ نگوییم، اما اگر دروغ واجب تلقی شود طلب غفران هم به دنبال ندارد که به بیاخلاقی منجر میشود.
نکته دیگری که سبب شده اخلاق برای همه میسر نشود این است که تقریباً در تمامی تفاسیر از قرآن، هبوط انبیا را نمیپذیریم. در حالی که حضرت آدم و زوجش هبوط داشتند، ولی در اثر اعتصام و چنگزدن به ریسمان خداوند هبوطشان به سقوط منجر نشد، بلکه به صعود انجامید و ارتقا یافتند. برای نمونه وقتی حضرت موسی (ع) به قتل غیرعمدی دست میزند بهشدت ناراحت میشود و آن را عمل شیطان میداند و از خداوند طلب غفران کرده و خدا هم اجابت میکند. (آیات ۱۵ و ۱۶ سوره قصص). خداوند در آیه ۴۰ سوره طه خطاب به حضرت موسی میگوید: شخصی را کشتی و چون از این کار اندوهناک شدی تو را از اندوه رهانیدیم و تو را آزمودیم. همچنین وقتی که حضرت موسی مأموریت مییابد با فرعون مبارزه و مقابله کند فرعون در دیدار با او میگوید: آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت را پیش ما نماندی و سرانجام کار خود، قبطی را کشتی و تو از انکارگرانی. موسی در جواب فرعون گفت آن قتل را هنگامی مرتکب شدم که از گمراهان بودم. (آیات ۱۸ تا ۲۰ سوره شعرا) نکته مهم این است که موسی قتل را انکار نمیکند و از جاده راستگویی حتی در برابر فرعون خارج نمیشود و فرافکنی نمیکند. متأسفانه عمده مفسران ما فاعل هبوط انبیا را که به زبان عربی مبین و بسیار آشکار است به ضمیر دیگری نسبت میدهند و ما را از نعمت خطاپذیری بشر محروم میکنند. موسی در مقام یک پیامبر اولوالعزم در برابر فرعون خطای خود را میپذیرد و به گمراهی خود در یک مقطع زمانی نسبت میدهد که توانسته با توبه و انابه و استغفار و اعتصام به ریسمان خدا به صراط مستقیم برگردد.
اگر ما مثل انبیا در مقام یک بشر خطاپذیر بودیم، هزینههای اجتماعی زیادی را پرداخت نمیکردیم. روز را شب و شب را روز کردیم، تا جایی که دکتر احمدینژاد آشکارا گفت هولوکاستی نبوده است. اگر همین خطا را میپذیرفتیم و از افکار عمومی جهان عذرخواهی میکردیم لازم نبود دنیا را نسبت به خود بیاعتماد کنیم و بعد پروسه اعتمادسازی را دنبال کنیم و تا این حد تحریم شویم. زندهیاد علامه محمدتقی جعفری در دهه ۶۰ گفتند وقت آن رسیده که روحانی و غیرروحانی به خطاهای خود اعتراف کنند. در بسیاری از موارد چون تشییعجنازه مهندس سحابی و عروج شهادتگونه هاله سحابی و پرونده هدی صابر و علیرضا رجایی هیچ عذرخواهی انجام نشد. جمع کثیری از شخصیتهای ملی و مذهبی را به براندازی متهم کرده و آنها را بازداشت کردیم اما در دادگاه دلیلی برای این اتهام وجود نداشت. با این حال از آنها اعاده حیثیت نشد و معذرتخواهی نکردیم و موارد دیگر.
سقوط شاه در بهمن ۵۷، سقوط قانون اساسی انقلاب مشروطیت نبود بلکه علیرغم قانون، سقوط او به دلیل خودکامگیها و دور زدنهای مکرر قانون اساسی بود. او صدای قانونی مردم را در مقاطع مختلف نشنید. تا آنجا که خیلی دیر و آن هم وقتی تودههای مردم در خیابانها فریاد میزدند اعتراف کرد که از این به بعد دیگر شکنجه نخواهیم کرد و به قانون اساسی وفادار خواهیم بود.[۱] زندهیاد جمال عبدالناصر پس از شکست فاحش در جنگ ژوئن به خطای خود اعتراف کرد و مسئولیت شکست را پذیرفت. خطاپذیری او موجب شد مردم به خیابان ریختند و او را دوباره به ریاستجمهوری برگزیدند. یکی از دستاوردهای بشریت،Human Error یا خطای بشری است که در سطح جهان امری پذیرفته شده است و خداوند در آیه ۲۷ سوره اعراف نیز خطاب به بشریت میگوید: «ای فرزندان آدم، مبادا که شیطان شما را چنان که پدر و مادرتان را از جنت خلوص و صفا بیرون راند، به فتنه بیندازد و دچار خطا کند».
تاکنون به چند مانع برای فراگیری اخلاق و یا اخلاق برای همه اشاره کردیم. یکی از آنها این بود که بشر بودن انبیا در ما نهادینه نشده است و دیگر اینکه هبوط انبیا، خطاپذیری بشر و اعتصام و چنگ زدن به ریسمان خدا پس از هبوط را نمیپذیریم که منشأ دستیابی به عصمت مبتنی بر اعتصام به حبل خدا است. اخلاق را در حد موعظه میپذیریم که راستی و صداقت و امانت خوب است و به کرامات اخلاقی در بستر زمان توجه نداریم. باشد که در این باره بیشتر بحث شود.
[۱]. رجوع شود به لطفالله میثمی، صدایی که شنیده نشد. سرمقاله چشمانداز ایران شماره ۱۰۲. اسفند ۹۵ و فروردین ۹۶.