در جستوجوی «شاعر زمانه»
احمد هاشمی
این نوشته به وارسی مسئلهای غیرضروری و دور از زمانه نشسته است.
ادیبان بیغم و مبارزان راه آزادی
«باید ملاحظه نمود که تاکنون از آثار ادبا و شعرای ما چه نوع تأثیری به عرصه ظهور رسیده و نهالی که در باغ سخنوری نشاندهاند چه ثمر بخشیده و تخمی که کاشتهاند چگونه نتیجه داده است. آنچه مبالغه و اغراق گفتهاند، نتیجه آن مرکوز ساختن دروغ در طبایع ساده مردم بوده است. آنچه مدح و مداهنه کردهاند، نتیجه آن تشویق وزرا و ملوک به انواع رذایل و سفاهت شده است. آنچه عرفان و تصوف سرودهاند، ثمری جز تنبلی و کسالت حیوانی و تولید گدا و قلندر نداده است. آنچه تغزل گل و بلبل ساختهاند نتیجهای جز فساد اخلاق جوانان و سوق ایشان به ساده و باده نبخشوده است».۱
این قول میرزا آقاخان کرمانی مربوط است به اواخر دوران حکومت ناصرالدین شاه. پیش از آن میرزا فتحعلی آخوندزاده با لحنی تند به نقد وجه تخدیری ادبیات ایران پرداخته است. این نگاه مقدمهای است بر شعر عصر مشروطیت که شورشی است علیه محتوای کهن ادبیات پارسی با توسل به کلیدواژه «آزادی».
«شعر فارسی قرنهای متمادی از زندگی قهر کرده بود و همه کوششهایی که شاعران عهد صفوی برای ایجاد تحول و اصلاح (و به تعبیر خودشان برای ایجاد «حالت جدید») در آن انجام میدادند، چیزی جز تحولی در ظاهر بیان شعری و صور خیال شعری نبود. ولی شعر مشروطیت تا آن اندازه محتوا و گستره احساسی شعر فارسی را دگرگون کرد که میتوان گفت همه پیوندش را با گذشته گسست».۲
پس از انقلاب مشروطه مفاهیمی مانند «وطن، آزادی و قانون، فرهنگ نو و تعلیم و تربیت جدی، زنان و مسئله برابری با مردان، نقادی اصول اخلاقی کهن، مبارزه با خرافات مذهبی (و گاه با خود مذهب)»۳ در ادبیات ایران فراگیر میشود. این روند گرچه موجب تحولی در محتوا شده است، در فرم از زمانه خود جا مانده است. شعر تبدیل به شعار شده است و ظرافتهای ادبی نادیده گرفته شده است.
«شعر دوره مشروطیت آن اندازه پرشور، کوبنده و تندرو است که جایی برای کاربرد خیال و تخیل باقی نگذاشته است. اساس هنر شاعر در این دوره بر نوآوری در زمینه تخیل قرار ندارد. ازاینرو اکنون نقادانی که برای ارزیابی خود از معیارهای اروپای پس از جنگ استفاده میکنند، شعر دوره مشروطه را «نوعی نظم» میخوانند، زیرا در آن نمیتوان از تخیلات تازه چیزی سراغ گرفت. با این حال در تجربههایی که ایرج و عشقی در شعر این دوره کسب کردند و نیز در برخی از آثار بهار، نمونههایی از تلاش برای به دست آوردن «بیان جدید» را بهخوبی میتوان دید».۴
دوره شعر متعهد دوام چندانی نمییابد. با آغاز سلطنت پهلوی دوره فترت آغاز میشود. «پس از تحت کنترل گرفتن کامل اوضاع توسط ژنرال رضاخان که سپس وزیر جنگ شد و سرانجام پادشاهی از قاجار به او منتقل گردید، در این اوضاع، عشقی (در تظاهراتی کشته شد)، فرخی یزدی (در زندان شهید شد)، بهار و دهخدا و روزنامه نسیم شمال از سیاست کناره گرفتند، لاهوتی به اتحاد شوروی تبعید شد و عارف که از کرده خود پشیمان شده بود بهصورت فردی منزوی در یکی از درههای نزدیک همدان به انزوا خزید و جز یک سگ با هیچ تنابندهای رابطه پیدا نکرد و همه را دروغگو نامید».
این دوره تا سال ۱۳۲۰ ادامه پیدا میکند. فضای باز سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ موجب شکوفایی مطبوعات میشود. نسل جدید شاعران و نویسندگان در این دوره دستبهقلم میشوند که برخی تنها در پی جنبه هنری شعر هستند و برخی هنر را به خدمت ایدئولوژی سیاسی میگیرند. گروه دوم دسته اول را مطرودان زمانه و بیغمان و وابستگان رژیم میدانستند و خودشان را روشنفکران، متفکران جریانساز و مبارزان راه آزادی. هرچه به سال ۱۳۵۷ نزدیک میشویم، دسته دوم زمانه را به دست میگیرند و شاعران فرمالیست به حاشیه رانده میشوند.
نور در چشمهای مات
در دهه آخر حکومت پهلوی جنبش چریکی ایران قوت و قدرت میگیرد. در روزگار مبارزین بیپروای عدالتجو قلم همان اسلحه است و تولید هر محتوایی غیر از مبارزه با ظلم تقبیح میشود. دهه ۵۰ دوره نمادهایی مانند محمد حنیفنژاد و خسرو گلسرخی است. شاعر و نویسنده نقش همان موتور کوچک را دارد که موتور بزرگ (توده مردم) را به حرکت درمیآورد:
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماههای دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازهای در چشمهای مات خواهم ریخت
لحظهها را در دو دستم جای خواهم داد
سهرهها را از قفس پرواز خواهم داد
چشمها را باز خواهم کرد
خوابها را در حقیقت روح خواهم داد
دیدهها را از پس ظلمت بهسوی ماه خواهم خواند
نغمهها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوشها را باز خواهم کرد
آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظهها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
انجام دادن اینهمه کار، حتی اگر در یک شعر باشد از عهده مردمان امروز برنمیآید! اساساً اینکه کسی صاحب صلاحیت «باز کردن چشمها» باشد محل تردید است. در روزگار تازه نجاتدهندهای در کار نیست. هر شهروندی به سهم خود در بهبود اوضاع تلاش میکند.
شب تاریک و بیم موج و موجسواران سبکبار!
سیاستورزان حرفهای جنبشهای اجتماعی را رصد میکنند و اخلاقیات خود را با ذائقه جامعه تطبیق میدهند. برای یک سیاستمدار هر موجی که در جامعه ایجاد میشود ممد حیات است و چون فروننشیند مفرح ذات! بسیاری از این شخصیتهای گرامی در جنبش مهسا در پشت صحنه به رهبری اعتراضات پرداختند و فرمانهای آتشین صادر کردند و اصول مبارزه را برای مردم تبیین کردند! و همچنان خودشان از منطقه خطر فاصله داشتند. ممکن است ما با چریکهای دهه ۵۰ همعقیده نباشیم یا روش مبارزهشان را قبول نداشته باشیم، اما نمیتوانیم این امر را نادیده بگیریم که هر کس مدعی رهبری جریان بود در صف اول بود و نیروی ستادی بودن معنایی نداشت.
نورسیدگان داعیهدار رهبری مبدأ تاریخ مبارزه مردم ایران را شهریور ۱۴۰۱ معرفی کردند تا جریانهای دیگر را به حاشیه ببرند. مقصود این است که بگویند هر کس در سالهای اخیر تلاشی برای بهبود اوضاع کرده و هزینهای داده عبث بوده است و حالا این انقلاب، خیزش یا جنبش شروع شده و کسی پیشروتر است که تندروتر باشد. این رادیکالیسم البته بیشتر در مقام نظریهپردازی باقی میماند و در مقام عمل میدان را به مردم میسپارند. با این تبیین هر عملی در مملکت شامل قاعده شرایط اضطرار است؛ هنر و ادبیات و سفر و هر امری که در خدمت مبارزه نباشد تعطیل است. شرایط و قواعد مشابه پیش از سال ۵۷ است، با این تفاوت که در آن دوران شاعر دفاع ایدئولوژیک میکرد و سینهاش را جلوی گلوله سپر میکرد، حالا بلندگوهایشان را هزاران کیلومتر دورتر به برق میزنند!
مردم عادی، آنان که اهل نشستن و شعار دادن نیستند راه خود را میشناسند و به این سر و صداها کاری ندارند، زندگیشان را میکنند؛ آنطور که دوست دارند. چپ و راست و محافظهکار و اصلاحطلب به زندگی یک نوجوان امروزی ربطی ندارد، او تنها میخواهد آنطور که دوست دارد مطابق سلیقهاش زندگی کند، آزادانه لباس بپوشد و موسیقی و فیلم و مهمانی و رابطه برایش مهم است. شعار آزادیخواهی نمیدهد، از این مرحله عبور کرده است، آزاد است. این آدم را ساختارهای حاکمیتی نمیتوانند کنترل کنند، نگرانشان میکند.
زندگی بهمثابه سیاست
نحوه مواجهه خاص نوجوان امروزی با وقایع شرایط را تغییر داده است. برای نمونه برای قدیمیترها «خبر روز» استیضاح وزیر صنعت و معدن است، با اینکه همه میدانند دلیل بیکیفیت و گران بودن خودرو ساختار ناکارآمد و رانتی خودروسازهاست و با رفتن این وزیر و آن مدیر کاری درست نمیشود. همه میدانند دلیل گرانی خودرو این است که خودروسازها خودروها را انبار میکنند و عرضه نمیکنند. همین «همه» مینشینند پای نمایشی که راه افتاده به نام استیضاح و سرگرم میشوند و شاید هم امیدوار به بهبود اوضاع. نوجوان امروزی پای این نمایشها وقت صرف نمیکند، چون ذاتش تماشاچی نیست، با این چیزها سرگرم نمیشود، آمده زندگیاش را بکند و برود، خوب هم زندگی کند. نه انقلابی است و نه مبارز، اما هر کسی را که سر این خوب زندگی کردن با او بجنگد شکست خواهد داد.
آصف بیات در تبیین نظریه «پیشروی آرام» میگوید: «ناجنبشها لزوماً به دنبال تغییر رژیم یا دستور کار انقلابی نیستند. آنها در عوض معمولاً درگیر تسهیل و افزایش فرصتهای زندگی مردماند؛ و استدلالم این است که آنها در مسیر انجام چنین کاری، موجب تغییراتی چشمگیر در زندگیهای شخصی خودِ بازیگران و در جامعه در مقیاس کلان میشوند. با اینهمه در شرایط تحرک سیاسی بالا، مردم درگیر در سیاست روزمره ممکن است به جنبشهای بزرگتر بپیوندند و یا حتی خود به سمت تبدیل شدن به جنبشهای اجتماعی گردش کنند؛ بنابراین، این کردارهای روزمره نتایجی آنی برای بازیگرانش به دنبال دارد، درحالیکه آنها را به نحوی باتحرک نگه میدارد که فعالیتهایشان میتواند به بخشی از مجادلات بزرگتر تبدیل شود».۵
مفهوم «تسهیل و افزایش فرصتهای زندگی» بسیار گستردهتر از آزادیهای اجتماعی و انتخاب سبک زندگی است. شهروندان به دنبال فرصتهای برابر در بهرهبرداری از منابع هستند. مطالبه اصلی شهروندان معترض شفافیت و فرصت برابر است. روزگاری بود که مردم برای استخدام در ادارات هر فرم گزینشی را که جلویشان میگذاشتند پر میکردند و در مصاحبه کاری درباره شکیات نماز و مصائب شب اول قبر حساب پس میدادند. امروز یک نخبه دانشگاهی حق خود میداند فارغ از دین و عقیدهاش در جایگاه شغلی مناسب در کارخانههای صنعتی مشغول به کار شود. مدیر رانتی کارخانه تمایل دارد نزدیکان و سفارششدگان را به کار گیرد و گزینش عقیدتی ابزار حذف شایستگان است. برای مدیر رانتی مهم نیست که محصول کارخانه چه کیفیتی داشته باشد، چون در خلأ رقابت آن را با قیمتی گزاف خواهد فروخت و حتی اگر کارخانه زیانده باشد حقوق و پاداش کلانی به حساب خود واریز خواهد کرد. خبر خوب این است که درآمد بی حساب و کتاب نفت محدود شده و این ساختار ناکارآمد مدت زیادی نمیتواند با این روش ادامه دهد. دوره تازهای آغاز شده است و ساختارها ناگزیر از شفافیت هستند.
روزگاری بود که مردمانی جان خود را با آرمانشان معامله میکردند. آن روزگار سپری شده است. حالا آرمان خود زندگی است. امروز شاعر زمانه نداریم، به شاعر زمانه احتیاج نداریم، هر کس شاعر زمانه خود است. ادبیات و موسیقی و هنرهای تجسمی در نسل جوان بسیار فراگیر شده است. این همان تغییری است که کسی به این زودی منتظرش نبود، اما از رسیدنش غافلگیر نشدیم، چون ادامه همان مسیری است که از جنبش مشروطه آغاز شده است.
پینوشتها:
- «تحولات ادبیات فارسی از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن؛ دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی»؛ نقل قول از میرزا آقاخان کرمانی
- همان
- همان
- همان
- نشریه ایران فردا، شماره ۵۷