رضا احمدی
انسان حیوان ناطق (عاقل) است، تفاوت عمده انسان و حیوان در تعقل است که منشأ شکلگیری فرهنگ و تمدن است. ویژگیهای دیگری چون اختیار، ارزشجویی، آرمانخواهی و کمالجویی است.
در اندیشه اسلامی انسان ارزش والایی دارد. او تنها حیوانی راستقامت نیست که بر دو پا راه میرود و با دستانش ابزارمی سازد، بلکه جانشین خدا بر روی زمین است. خداوند عقل و اختیار به او ارزانی داشت تا با این دو سرمایه آینده خویش را بسازد و خوب را از بد تشخیص دهد. تمدنهای بزرگ، دستاورد این دو ویژگی انسان است. عقل و فهم در انسان موجب میشود که در مواجهه با محیط دریافتهای متفاوتی داشته باشند و فهمها امری اختیاری نیستند که چه چیز را بفهمیم و کدام را نفهمیم. انسانها فهمهای خود از حوادث پیرامون را معمولاً بیان میکنند یا نسبت به فهم یا عمل دیگری انتقاد میکنند. انتقادکردن امری طبیعی در انسان است که از تفاوت در فهمها الهام میگیرد.
آنچه مایه تعجب است، این است که دستهای از انسانها نسبت به فهمهای متفاوت روی خوشی نشان نمیدهند و ما ایرانیان بیش از پیش نسبت به فهمهای متفاوت و انتقاد ترشرو و ناراحت میشویم در حالی که پرسشگری، تعالیخواهی از فطرت انسانی سرچشمه میگیرد.
در منابع دینی پرسشگری، فهم متفاوت و انتقاد به رسمیت شناخته شده است و حتی در سوره بقره آیه ۳۰-۳۱ در داستان خلقت آدم، ملائکه به آفرینش آدم انتقاد میکنند. خداوند به انتقاد ملائکه توجه کرده و به آنها پاسخ مقتضی میدهد. موسی نسبت به اعمال حضرت خضر سؤالمند است و به او انتقاد میکند و در نهایت خضر پاسخگوی او میشود چون تو صبر نداری نمیتوانی همراه من باشید.
از امام حسین (ع) نقل است: «کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد میکند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید میکند.» (بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۲۸)
امام علی (ع): من در نزد خود برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا در کردار خویش نیز احساس ایمنی ندارم.(شهیدی، خ ۲۱۶)
این مقاله در پی آن است که چرا ما ایرانیان نسبت به انتقاد دلآزرده میشویم.
نقد و انتقاد
انتقاد یعنی، «آشکارکردن خوبیها و بدیها»، اما در بین ما مفهوم «ایرادگیری» و «عیبجویی» پیدا کرده است.
انتقاد، نزدیک مفهوم نقد است، اما بیشتر به «قضاوت منفی اما عینی» در رابطه با گزارهای گفته میشود. با این حال نقشی مثبت برای این امر قائل شدهاند. در اصطلاح رایج و برای رساندن کارکردهای مختلف آن بعضاً این واژه به همراه واژههایی چون «مخرب» و «سازنده» بهکار میرود.
بین نقد و قضاوت تفاوت است. بعضی این دو را بهجای هم استفاده میکنند، در حالیکه هریک معانی خاص به خود را دارند. در نقد سعی بر این است نقاط مثبت و منفی موضوعی بررسی شود، در قضاوت نظر قاطع در رد یا اثبات بیان میشود.
استاد مرتضی مطهری آورد: یکی از نواقص بزرگ اجتماع اسلامی ما در حاضر و در اعصار گذشته وجود نداشتن انتقاد است. (سفیر حیات، شماره ۸)
زیست تاریخی
پرسش اصلی این است چرا ما ایرانیان از نقد و انتقاد و مخالفت آزردهخاطر میشویم. در حوزه سیاست نقد به مخالفت و دشمنی تفسیر میشود و در این صورت نوع برخورد با منتقد، حذفی یا قهرآمیز خواهد بود.
روحیات و خلقیات گروههای اجتماعی و ملتها همراه با واقعیتهای زیست تاریخی شکل گرفته است. زیست تاریخی ما برخاسته از شرایط خاص اقلیمی فلات ایران است. امکان اسکان و بهرهبرداری از آب و مرتع برای همه وجود نداشت و موجب شکلگیری نوعی زندگی متحرک شد. این عده برای تأمین آب و مرتع مجبور به کوچ از منطقهای به منطقه دیگر بودند تا نیازهای دامی خود را تأمین کنند؛ تولیدات آنها فرآوردههای دامی بود.
در این شرایط اقلیمی، زیست «ایلیاتی» مبتنی بر نظام طایفگی و عشیرهای سامان یافت. جمعیت عظیمی بدینصورت در ایران میزیستند. استمرار این نوع از زیست در فلات ایران موجب شکلگیری فرهنگ ایلی شد و تا اوایل قرن بیستم، یکچهارم کل جمعیت ایران را عشایر تشکیل میدادند. (فوران، ص ۲۰۹)
این سبک زندگی تأثیرات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در ایران به همراه داشت. حاکمیت ایلات طی قرنها موجب انباشت فرهنگ ایلی در ایران شد و این فرهنگ استمرار و نهادینه شد. گرچه ایلهای غزنوی، سلجوق و خوارزم متفاوتاند ولی ازنظر فرهنگی اشتراکاتی داشتند. هر ایلی که به قدرت میرسید، فرهنگ خود را به فرهنگ رسمی حاکمیت تبدیل میکرد. این روند تا ابتدای سلسله پهلوی استمرار داشت. فرهنگ انباشته عشایری مبتنی بر ویژگیهایی چون فردگرایی منفی، بیاعتماد، نهاد گریزی، خویشاوندگرایی، خودی و غیرخودی، نظامیگری، هزارفامیلی، بیقانونی، ناامنی، نپذیرفتن تفاوتها، نفی فردیت در رنج بوده است… (سریعالقلم، ص ۶۵)
حاکمیتهای ایلی فردمحور بودند و رئیس ایل در رأس هرم قرار داشت. او حاکم مطلقه بود. حرف، کلام و منویات او قانون بود که تخلف از آن پذیرفتنی نبود. در حاکمیت وفاداری محض و اطاعت بیچونوچرا میخواست. همه سیستم بر منویات رئیس ایل میچرخد. مردم رعیت او هستند.
در نظامهای فردمحور و اقتدارگرا تبعیت محض را میطلبند، «متفاوتبودن» نوعی انحراف و تمرد محسوب میشود. متفاوت فکرکردن و متفاوت زندگیکردن نسبت به شخص شاه که در رأس هرم قرار دارد نوعی تخطی از اصول حاکمیتی است. به همین دلیل فرهنگ انتقادناپذیری یک فرهنگ دیرپاست.
آنگاهکه تفاوت در فهم و رأی تمرد، مخالفت و سرپیچی از ارزشهای جامعه ایلی تفسیر شود و این فرهنگ در بستر زمان بهصورت هنجار اجتماعی و فرهنگی در جامعه درآید انسانهای همشکل و قیافه، یکدست در جامعه پدید میآیند، در جامعهای که تفاوتها به رسمیت شناخته نشود فکرکردن، استدلال و خلاقیت از میان میرود. لازمه خلاقیت، «متفاوتبودن» در کنار «آزادبودن» است.
فرهنگ اقتدار سیاسی بهتدریج به فرهنگ اقتدار اجتماعی مبدل شد. همانگونه که افراد در حوزه سیاست یکدیگر را تحمل نمیکنند، یکدیگر را دفع میکنند، اعتماد ندارند، در سطح جامعه نیز انسانها چنین فرهنگ از هم گسیختهای را بنا مینهند و هر فردی با گذشت زمان و ورود به اجتماع همان صفات را میپذیرد. (همان، ص ۳۷)
هر کس که متفاوت میاندیشد پس مخالف ماست. این فرهنگ درباری و اقتدارگرایی اجتماعی شد. بدین خاطر است با هر انتقاد و مخالفت آزردهخاطر میشود و بر اساس فرهنگ قبیلهای نهادینهشده در طبیعت خود عمل میکند. در جوامع قبیلهای مخالفت و انتقاد امری غیرطبیعی است و برخورد با انتقادکنندگان قهرآمیز است.
آقای دکتر رضا قلی در کتاب جامعهشناسی خودکامگی (ص ۱۰۴) میآورد: کشتن، ارهکردن با میخ، به دیوار کوبیدن، کورکردن، زندان و قطعهقطعه کردن از ویژگیهای خشونتآمیز جامعه قبیلهای است. جوامعی که با خشونت طبیعت عادت کردهاند.
فرهنگها
فرهنگها در حیطه جغرافیای نژادی و قومی خاص قرار دارند و تمایلات و روند فرهنگی ویژهای را شکل میدهند. فهم تمایلات فرهنگی ملتها پایه شناخت روحیات و خلقیات آنهاست که مبنای برنامهریزیهای فرهنگی و اجتماعی است. ایران در منطقه جغرافیای ویژهای واقع است و پیشینه خاص به خود را دارد و در روند فرهنگی خاورمیانه و جهان اسلام محسوب میشود و بدین خاطر تمایلات فرهنگی خاص به خود را دارد. فروکاستن فرهنگ یک سرزمین به معنای جامعهشناختی و مردمشناسی آن به خلقیات نیست.
در پیمایشی که بین اعضای هیئتعلمی دانشگاه سراسر کشور انجام شده است دومین موضوع مورد توجه شرکتکنندگان «انتقادپذیری» است. ایرانیان از انتقاد آزرده و ناراحت میشوند، وقتی کسی از آنها انتقاد کند به دل میگیرند.(فراستخواه، ص ۲۰)
ما و انتقاد
انتقاد و مخالفت امر موافق طبع انسان نبوده و برای آدمی لذتبخش نیست، اما در بعضی از جوامع انسانها بهگونهای تربیت میشوند تا در مواجهه با آن مقاوم باشند. هرگاه بین ایرانیان تعارضی در اثر متفاوت اندیشیدن و متفاوتبودن انتقادی پدید آید به چند شکل با آن برخورد میشود: منتقد با تخریب، تضعیف، تحقیر خشونت یا حذف.
در جوامعی که تفاوت انسانها پذیرفته نمیشود حقی برای دیگران قائل نمیشوند. در این محیطها قواعدی برای حل اختلاف و تعارض وجود ندارد، زیرا متفاوتبودن و زاویهگرفتن از رأس هرم قدرت و فرهنگ رسمی خط قرمز است و پذیرفته نیست، از سویی همه اوامر و نواهی رأس هرم واجبالطاعه است و غیر از آن تمرد است.
این فرهنگ اجتماعی شده است، افراد جامعه چنین احساسی دارند و تفاوت را مخالفت تلقی و نمیپذیرند. آنها توقع دارند همه مانند آنان بیندیشد و زندگی کنند، بدین خاطر از انتقاد و مخالف برآشفته میشوند، به معارضه برمیخیزند و روابطشان را قطع و قهر میکنند.
نپذیرفتن اختلاف و انتقاد و تفاوت به فرهنگ و بلکه به «تعصب» تبدیل شده است. اولین کاری که معمولاً موقع اختلافها انجام میشود، قهرکردن است. حتی زن و شوهر که در خانواده کوچکی زندگی میکنند، معمولاً با اولین مشکلی که پیش میآید در همان جایی که باید گفتوگو شروع شود گفتوگو را قطع میکنند. (فراستخواه، ص ۱۴۵)
در این فرهنگ فضایی برای مصالحه و کوتاهآمدن و گفتوگو وجود ندارد، زیرا تصور عمومی مصالحه، کوتاهآمدن یا گفتوگو امتیازدادن بهطرف است. در ایران اگر کسی مخالفت سیاسی میکرد اره میشد. اگر فردی در جوامع قبیلهای مبغوض حاکمان قرار گیرد و اره نشود مورد لطف قرارگرفته است (رضا قلی، ص ۱۰۶)
رژیمها و نخبگان مخالف
رژیمهای تمامیتخواه نخبگان و خاصه نخبگان سیاسی را تهدیدی جدی علیه خود میدانند، زیرا آنها کارگزاران و کارشناسان حاکمیتاند و بدین خاطر به هر وسیله ممکن سعی در خنثیسازی آنها و خارجکردن آنان از صحنه دارند. کتاب روانشناسی نخبگان سیاسی ایران به تحلیل رفتار رژیم پهلوی دوم با نخبگان مخالف پرداخته است.
رژیم بههیچوجه مخالفها را تحمل نکرده و نمیکند، در نتیجه افراد ناهماهنگ و سازشناپذیر درون نخبگان موجود از طرف رژیم در معرض فشار دائمی قرار دارند. (زونیس، ص ۷۳)
در اسفند ۱۳۵۳، شاه طی سخنانی چشم در چشم مردم ایران و رو به دوربین تلویزیون اعلام کرد: هرکسی نمیخواهد عضو حزب رستاخیز شود پاسپورتش را بگیرد و برود. حکومتهای اقتدارگرا به خاطر فقدان قانون غیرقابل نقض و تخصیص که قدرت بیپایان را محدود کند آنطور که میخواهند عمل میکنند. همه چیز و همه کارها به شاه و درباریان ختم میشد؛ شاه و دربارش در کوچکترین کارها دخالت میکردند.
محمدرضا یکتنه همه تصمیمات را میگرفت و به قدرت بیپاسخگو تبدیل شد و به هیچ نهادی هم پاسخگو نبود و از سویی حاضر نبود مسئولیت تصمیمات خود که تأثیرات مهم بر منافع ملی و مردم داشت را به عهده بگیرد. هیچکس جرئت نداشت با منویات شاه مخالفت کند. از سوی سخنان او هم فوق قانون بود. نهادهایی چون مجلس شورای ملی، سنا و دولت، کابینه در حد ثناگو و تمجیدگرا مجری منویات اعلیحضرت بیش نبودند. رژیم برای بیرونراندن منتقدان خود از روشهای مختلفی بهره میگرفت.
- تضعیف روحیه
رایجترین راهحل برای برخورد با نخبگان مخالف در ایران تضعیف شدید روحیه آنهاست که به حس ناکارآمدی سیاسی و بریدن کامل از هر نوع فعالیت سیاسی منجر شود و به عناصری خنثی تبدیل شوند تا اینکه این گروه بریده شوند و به کارهای حاشیهای مشغول شوند.
- تبعید دولتی
نخبگانی که ورود به حلقه نخبگان دولتی را میکنند و در مقابل سیاستزدایی و ترک صحنه فعالیت سیاسی مقاومت میکنند، پاسخ دیگری از رژیم دریافت میکنند: تبعید. پاسخی که نتیجه آن به کنارهگیری آنها از فرآیند سیاسی منجر میشود. برای مثال در سال ۱۹۶۴ (۱۳۴۳) شاه، آیتالله خمینی را بهوسیله پلیس ایران ربوده و با هواپیما به یک فرودگاه نظامی ترکیه برد (همان، ص ۸۱.)
- تبعید خودخواسته
روش بسیار عادی و رایج برای کنارگذاشتن نخبگان مخالف از فرایند سیاسی، تبعیدهای خودخواسته است. این فرایند در ترک کشور توسط خود فرد پیش از بروز تعارض آشکار با رژیم صورت میگیرد. (همان، ۸۶.)
دستهای از نخبگان از ناچاری و برای حفظ جان خود از ایران خارج شدند تا از آزار سازمان امنیت در امان بمانند.
- دادن پستهای خارجی
افراد مغضوب به مقامی دیپلماتیک در خارج از کشور منصوب میشوند. در این شیوه فرد از صحنه سیاسی دور میشود. حسن ارسنجانی از چهرههای مطرح پس از شهریور ۲۰ و نزدیکان دکتر علی امینی و وزیر کشاورزی در کابینه او بود. ارسنجانی تدوینکننده و مجری اصلاحات ارضی سال ۱۳۴۱ در ایران بود و دربار و شاه نسبت به نیات او بدبین شده بودند، پس از استعفای دکتر امینی، ارسنجانی را سال ۱۳۴۲ به سفارت ایتالیا فرستادند.
- برکناری از مقام
شاه برای یکدستسازی قدرت با کوچکترین گمان نسبت به اطرافیانش آنها را از چرخه قدرت خارج میکرد. برکنارکردن منتقدان از مناصب دولتی روش خاص شاه نیست. در همه حکومتهای تمامیتخواه سکه رایج است که هیچ منتقدی را برنمیتابند و بدینوسیله نخبگان منتقد را از صحنه خارج میکنند.
- زندانیکردن
آنگاهکه شیوههای معمولی در برخورد با نخبگان مخالف کارایی ندارد از شیوه زندانیکردن برای کنارگذاشتن استفاده میشود. از طرف دیگر، زندان موقت با اتهام فساد یک شیوه مورد استفاده عادی برای بیان ناخشنودی شاه محسوب میشد در حالیکه صرفاً جنبه سیاسی داشته است. این اتهامات به خاطر پوشاندن و پنهانکردن استفاده میشد.(همان، ص ۱۲۰)
ابوالحسن ابتهاج پایهگذار اصلی برنامهریزی توسعه در ایران که در فاصله سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ مدیرعامل سازمان برنامه بود. او همچنین از دیماه ۱۳۲۰ مدیرعامل بانک ملی ایران بود. شاه از نفوذ ابوالحسن ابتهاج میترسید، در سال ۱۳۴۰ او را دستگیر و هفت ماه را در زندان گذرانید. او همچنین بانک ایرانیان را با کمک مالی همسرش آذر و نیز در سال ۱۳۵۳ شرکت بیمه بینالمللی ایران-امریکا را تأسیس کرد. (میلانی، ص ۳۲۳.)
پیامدها و آسیبها
دلآزردهشدن و خشمگینشدن از انتقاد ریشه در فرهنگ نپذیرفتن «اصل تفاوت» در انسانهاست. تحملنداشتن در برابر انتقاد، پیامدها و آسیبهای اجتماعی و سیاسی خاصی در پی دارد.
- پایینآمدن آستانه تحمل
جامعهای که در مقابل انتقاد و اختلاف بردباری ندارد و آستانه تحمل آن پایین است تعارض و نزاع در سطوح مختلف رواج مییابد، با اندک اختلاف نزاع به درگیری منجر میشود. بر اساس آمارهای پزشکی قانونی کشور بهطور میانگین روزانه ۱۶۰۰ شهروند به دلیل نزاع به پزشکی قانونی مراجعه کرده و تشکیل پرونده میدهند که در این میان تهران جلودار آمارهاست؛ یعنی، هر ساعت حدود ۶۶ نفر با هم درگیر میشوند
- تجزیه جامعه
انتقاد و اختلاف ملائم طبع انسان نیست و انسانها از انتقاد آزردهخاطر میشوند. در حوزه روابط فردی کسی را دوست میدارند که به تکریم و تعریف بپردازد تا شخصی که انتقاد کند. آنهایی که به تمجید و تکریم و مدیحهسرایی میپردازند خودی میشوند و مورد عنایت و متنعم میشوند.
- چندچهرگی
افراد به مسئلهای که مورد قبولشان نیست، واکنش سریع و تند نشان میدهند و عصبانی میشوند، این شیوه باعث میشود دیگران از بیان انتقاد واقعیتها پرهیز کنند یا آنطور که طرف مقابل میخواهند نقد را بیان میکنند و چهره عوض میکنند. در این محیط افراد بهتدریج مجبور میشوند افکار و تمایلات خود را مخفی کنند و خواستههای خود را پنهان کنند؛ زیرا حکومت نهتنها با افکار و تمایلات فکری آنها کار دارد، بلکه رفتارها و کردارهای آنها، در «چارچوب» میپسندد. افراد در پی زندگی خود هستند، در این جوامع شرط دستیابی به قدرت، ثروت و حتی تأمین حداقل معیشت همساناندیشی باقدرت و آنچه قدرت میپسندد، است. کسانی که مواضع انتقادی داشته باشند، گذشته از زاویه پیداکردن و مواجهه با مشکلات، شانس دستیابی به قدرت و ثروت حتی اگر صلاحیتهای لازم را داشته باشد، محروم خواهد شد و راه تأمین حداقلهای زندگی هم بر او سد میشود. راه نجات مخفیکردن چهره واقعی و نمایانشدن با چهره دیگر است.
- تضعیف سرمایه اجتماعی
در کنار سرمایههای انسانی و اقتصادی، سرمایه اجتماعی (Social Capital) قرار دارد که در پیشبرد اهداف اجتماعی بسیار مؤثر است. جامعه از طریق تشویق افراد به «همکاری» و «مشارکت» در تعاملات اجتماعی قادر است بسیاری از معضلات جامعه را حل کند. بهرهگیری از نظرات دیگران که بهصورت انتقاد بیان میشود سرمایه اجتماعی و فرصت برای جامعه و پیشبرد اهداف آن است. امام علی (ع) میفرماید: «لِیکن أحَبُّ النّاسِ إلَیک مَن هَداک إلی مَراشِدِک و کشَفَ لَک عَن مَعایبِک»؛ یعنی، باید محبوبترین مردم نزد تو آنکسی باشد که تو را به آنچه مایه اصلاح و سازندگی توست، راهنمایی کند و عیبها و کاستیهایت را به تو نشان دهد. (غررالحکم: ۷۳۷۳)
برخورد پرخاشگرانه با انتقاد موجت تضعیف و از دست رفتن سرمایه اجتماعی میشود.
- انباشت آسیبها
در جامعهای که بر دهانها، افکار و قلمها قفلزده میشود، از در و دیوار آن فساد و تخلف خواهد بارید؛ زیرا چشمها و قلمهای بیدار و آگاه جرئت بیان این مفاسد را ندارند. همه سعی در پنهانسازی کاستیها و مفاسد دارند تا مردم از زیرپوست جامعه آگاهی پیدا نکنند. با گفتاردرمانی سعی در حل بحران میشود. در این جوامع معمولاً همه امور دولتی است و حکومت نمیپسندد کاستیها آشکار شود بدین خاطر انتقاد و فرهنگ انتقادگری را از صحنه جامعه محو میکند. کاستیها و مفاسد انباشت پیدا میکنند و آنگاه متوجه میشویم که همه هستی مادی و معنوی جامعه به تاراج رفته است. میلیاردها دلار از سرمایه ملی نابود، چند میلیون تحصیلکرده بیکار، پولشویی، نبود شفافیت، فساد اداری، قاچاق، نابودی محیط زیست و زنانهای خیابانی از رتبه بالای برخوردار می شوند.
- از دست رفتن فرصت شفافیت
انتقادپذیری موجب پویایی و شفافیت فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور خواهد شد. جامعهای که از نعمت شفافسازی بیبهره شود فرصت اصلاح را از دست خواهد داد. دکتر علی لاریجانی رئیس مجلس در گفتوگویی گفته است: «ایران از لحاظ شفافیت در سیاستگذاری دولتی در بین ۱۴۰ کشور در رتبه ۱۱۵ است. یکی از ابتداییترین کارها برای سرمایهگذاری وجود سیاستهای شفاف است که باید برای حل این مشکل اقدامات لازم صورت گیرد.» (سایت انتخاب)
سرلشکر فیروزآبادی آمارهای ارائهشده از سوی سازمانهای جهانی در خصوص فساد را در ایران نامطلوب عنوان کرد و گفت: در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ میلادی رتبه ایران به لحاظ فساد از ۷۸ به ۱۴۴ رسیده که خیلی نگرانکننده است. (تابناک)
- غرور و خودشیفتگی
تمجید و تعریفهای بیحاصل فرد را دچار توهم و بهنوعی خودشیفتگی و غرور دچار میکند. در حوزه اجتماع و سیاست آثار مخربتری دارد. وقتی از صاحبان قدرت در تریبونهای مختلف به جای انتقاد، تمجید و تکریم میشوند و سخنی از ناکارآمدیها و ناتوانیها در میان نباشد، خودشیفتگی و غرور کاذب، عجب و استبداد رأی در دولتها شکل میگیرد.
- شکلنگرفتن فرهنگ گفتوگو
تفاوت بحثکردن و گفتوگو در این است که در بحث فرد میخواهد درستی حرفش را به کرسی بنشانند. به جای اینکه خوب بشنود، میخواهد جواب بدهد و طرف مقابل را بکوبد و خودش را ثابت کند.
در حالیکه در گفتوگو هر دو نفر میخواهند به موضوع مشترکشان فکر کنند و میخواهند به نتیجه برسند. این روش برد-برد است و از یکدیگر یاد میگیرند.
در نظام ایلی و اقتدارگر روش حل اختلاف میان گروهها مذاکره نبوده است، بلکه ایجاد وحشت، مالیات اجباری، اخاذی و تهاجم به مال و املاک رقیب مبانی حل اختلاف بوده است.(سریعالقلم، ص ۶۷)
این فرهنگ سیاسی بهتدریج به فرهنگ اجتماعی و مردم تبدیل شده است. استمرار فرهنگ ایلی در برخورد با منتقد و رقیب مبانی عمل بوده است و بدین خاطر فرهنگ گفتوگو و مذاکره و حل اختلاف در بین جامعه جای باز نکرده است؛ زیرا بر اساس فرهنگ ایلی، حل اختلاف با سرکوبی و از میدان به درکردن رقیب استوار است. در نظامهای اقتدارگرا، روحیه قهر و رویگرانی از مخالفت و انتقاد به فرهنگ اجتماعی تبدیل شده است. در این نظامها افراد فاقد مهارت گفتوگو و حل مسئله هستند زیرا کوتاهآمدن و مصلحت سنجی را برنمیتابند.
جمعبندی
نقد و انتقاد سازنده حق طبیعی آحاد مردم، نخبگان، اصحاب قلم و بیان است. ما در زمینه فردی و اجتماعی با پدیده نقد مسئله داریم. باید آستانه تحمل جامعه را افزایش داد. تصحیح روند نقادی و نقدپذیری نیازمند سیاستگذاری، برنامهریزی، آموزش، فرهنگسازی و ممارست مستمر است و بیش از هر چیز به عزم ملی و اراده عمومی نیازمند است.
منابع:
- رضا قلی، علی، جامعهشناسی خودکامگی، نشر نی، چاپ هفدهم.۱۳۸۹.
- زونیس، ماروین، روانشناسی نخبگان سیاسی ایران، مترجمان، پرویز صالحی و چاپخش، ۱۳۷۸.
- زیباکلام، صادق، ما چگونه ما شدیم، نشر روزنه.
- سریع القلم، محمود، فرهنگ سیاسی ایران، فرزان، ۱۳۸۹.
- …، اقتدارگرایی ایرانی در عصر قاجار، نشر فرزان،۱۳۹۰.
- شعبانی، رضا، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، نشر قومس، ۱۳۹۰.
- سفیر حیات، شماره ۸.
- فراستخواه، مقصود، ما ایرانیان، نشر نی، ۱۳۹۴.
- فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، ناشر رسا، ۱۳۹۱.
- میلانی، عباس، نگاهی به شاه.