احمد هاشمی
سیستمی که فاقد برنامهریزی بلندمدت است ناگزیر با تصمیمهای لحظهای اراده خود را اعمال میکند و با این کار شرایطی پیشبینیناپذیر را به بازار تحمیل میکند. هیچ مانعی بزرگتر از بیثباتی در برابر توسعه اقتصادی و رونق کسبوکار وجود ندارد. در این شرایط، همه امور صورت کوتاهمدت دارند و هر اظهارنظری نشئتگرفته از خط سیاسی است. اینجاست که کار کارشناسی تعطیل میشود و حتی اظهارنظرهای منتقدان دولت نیز با تحلیلهای دقیق نسبتی ندارد. هرکس هرچه میگوید همان است که پیش از این از بر کرده و قطار هر گروه و جناحی تنها در همان ریلی حرکت میکند که پیش از آن مشخص شده است.
واکنش مسئولان اما همچنان همان همیشگی است. وقتی امکان گفتوگوی عمومی میسر نباشد و خروجی نظر منتقدان تأثیری در رأی زعیمان نداشته باشد، هیچ حادثهای خللی در اراده سیاستمداران ایجاد نمیکند که حاکمان هر اعتراضی را به آشوبگران اجیرشده بیگانگان نسبت میدهند. در این میانه آنچه فراموش میشود سیاستگذاری عادلانه اقتصادی است. امروز علم اقتصاد خانهنشین شده است و هیچ قدمی نیست که آدمی برود و سیاسی نباشد و از قضا سیاستورزی نیز به مبتذلترین وجه ممکن یعنی به درگیریهای جناحی تقلیل داده شده است.
کارشناسان چه میگویند؟
«بدترین سیاست انرژی ممکن را ما داشتیم. این سیاست به مردم میگفت هرکس که ماشین دارد و ثروتمندتر است میتواند یارانه بنزین بیشتری مصرف کند و این نهایت بیعدالتی بود، چنانکه مصرف بنزین در تهران تقریباً معادل بقیه کشور بود. دوم اینکه ما همین بیعدالتی را بهصورت امکان توزیع ترافیک، آلودگی و سرطان استفاده میکردیم، نه بهعنوان یک انتخاب که مردم بتوانند از آن استفاده کنند. من همیشه گفتهام که اگر ما قیمت بنزین را ۱۰ برابر کنیم و پولش را به دلار تبدیل کنیم و به بدترین دشمن ملت ایران –فرض کنید به بنیامین نتانیاهو– هدیه دهیم از کاری که تا الآن با کشور میکردیم [بهتر است.] چون اینکه شما ثروت ملی را از بین ببرید یک سیاست است، اما اینکه ثروت ملی را به آلودگی، سرطان و ترافیک تبدیل کنید خیلی عجیبوغریب است. به همین دلیل من فکر میکنم با اجرای این کار بهمراتب به عدالت و تأمین معیشت تودههای مردم نزدیکتر شدیم.»[۱]
شاید این صریحترین اظهارنظر یک کارشناس اقتصادی در دفاع از افزایش قیمت بنزین است، با این حال کم نیستند افرادی که موافق این افزایش قیمت هستند و در برهه حساس کنونی شرایط را برای اظهارنظر مناسب نمیدانند. برخی نیز تصمیم گرفتهاند که در هر شرایط طرف مردم قرار بگیرند و راوی رنجهای بیشمار آنها باشند! نمایندگان مجلس در این کار گوی سبقت را از دیگران ربودهاند. به این جملات تأثیرگذار محمدرضا تابش توجه کنید: «اینکه اصلاح قیمت حاملهای انرژی و عایدی از آن به نقطه هدف برسد، دغدغه مردم و صاحبنظران است. متأسفانه از آنطرف معادله که افزایش درآمد سرانه مردم و قدرت خرید آنهاست، غفلت میکنیم. درحالیکه با این درآمد سرانه حدود ۵ هزار دلاری و شاید (با توجه به تحولات قیمت ارز) کمتر، نمیتوان بر تن رنجور و قامت خمیده مردم بیش از این فشار وارد کرد… ایران عزیز ظرفیتهای بسیار ارزنده معنوی و مادی دارد که باید در سایه خردمندی و تدبیر آنها را شکوفا کرد و درآمد سرانه مردم را متناسب با ظرفیتهای کشور به ۲۰ الی ۳۰ هزار دلار رساند و آنگاه اصلاحات اجتنابناپذیر اقتصادی را اعلام و اجرا کرد.»[۲]
استفاده از عبارتهایی همچون تن رنجور و قامت خمیده و ایران عزیز نویدبخش نزدیک شدن به زمان انتخابات است و میزان ارادتمندی این عزیزان را به ولینعمتان خود نشان میدهد! راهحل پیشنهادی این بزرگوار ۴ تا ۶ برابر کردن درآمد سرانه در سایه خردمندی و تدبیر است. نماینده محترم مجلس در چند جمله کوتاه ثابت کرد که آشنایی زیادی با مفاهیم ریاضیات نداشته و رفاقتی با اعداد ندارد، از طرفی قوه تخیل بینظیری دارد. معلوم نیست چرا ایشان با این قوه تخیل سراغ شغل وکالت مجلس رفتهاند، چون میتوانستند ژانر داستانی علمی تخیلی ایران را یک پله بالاتر ببرند و در داستانهایشان در سایه خردمندی و تدبیر بهیکباره درآمد سرانه را ۶ برابر کنند. در آن صورت یک جای خالی هم در مجلس برای کسی که نسبتی با کار کارشناسی داشته باشد باز میشد.
در این میان برخی اقتصاددانان نیز با افزایش قیمت بنزین مخالف هستند. فرشاد مؤمنی در نخستین واکنش به افزایش قیمت بنزین میگوید: «این پدیده در کشور ما سه دهه تاریخ دارد و این تصور وجود دارد که اگر قیمتهای کلیدی را دستکاری کنیم تنها هزینه تورم آن را میپردازیم و در ازای آن منابع قابلاعتنا و کم زحمت به دست میآوریم… در هر تجربه افزایش قیمت حاملهای انرژی، کشور با مسائل انسانی، اجتماعی و محیط زیستی روبهرو شده است، بهطوریکه گزارشهای رسمی نیز به این موضوع اذعان دارند. مثلاً در گزارش کمیسیون بهداشت و کمیسیون اجتماعی مجلس و نیز وزارت بهداشت بهصراحت اشاره شده است که پیش از تجربه افزایش قیمت حاملهای انرژی در دیماه ۱۳۸۹، سالانه ۱ درصد جمعیت ایران از ناحیه هزینههای کمرشکن درمان به زیر خط فقر میافتادند درحالیکه در اولین سال پس از اجرای این سیاست ضریب آن به ۳ برابر افزایش یافت.»[۳]
این استاد دانشگاه و منتقد سیاستهای اقتصادی دولت بهدرستی مشکلاتی را که احتمالاً پس از افزایش قیمت بنزین به وجود میآید بیان میکند، با این حال راهحلی برای کاهش یارانههای سرسامآور انرژی ارائه نمیکند. باید در نظر داشت ادامه روش پیشین در شرایط مضیقه ارزی برای دولت امکانپذیر نبود، بنابراین بهجز روش کنونی افزایش قیمت بنزین دولت گزینههای زیادی نداشت؛ نخست اینکه همچون زمان جنگ بنزین را سهمیهبندی کند؛ و دوم اینکه بنزین را بهصورت تکنرخی و بیشتر از نرخ پیشین عرضه کند. یک راه میانه هم وجود داشت که بنزین تا سقف شصت لیتر با قیمت هزار تومان عرضه شود و بیش از سهمیه با قیمتی چند برابر قبل عرضه شود. در این صورت دولت میتوانست درباره وضعیت سخت اقتصادی و تحریمها با مردم صحبت کند و توضیح دهد که برای حمایت از اقشار کمدرآمد حداقلی از بنزین را برای مصارف ضروری فراهم کرده است و بیش از آن را به قیمت نزدیک به قیمت واقعی عرضه میکند. با این روش میتوانست افزایش پانصدتومانی قیمت بنزین سهمیهای را در قیمت بنزین آزاد جبران کند و درعینحال از بار روانی افزایش قیمت بنزین کاسته میشد. البته درنهایت لازمه اجرای درست هرکدام از این روشها امکان گفتوگو میان مردم و حاکمیت بود. واقعیت این است که هر گفتوگویی به تفاهم ختم نمیشود، با این حال برای رسیدن به درک متقابل هیچ راهی جز گفتوگو وجود ندارد.
ساعت صفر برزخی
اتفاقات آبانماه ۹۸ و اعتراضاتی که در پی افزایش قیمت بنزین رخ داد نشان میدهد در این تصمیم بسیاری از واقعیات جامعه نادیده گرفته شده است و البته مهمترین مسئله نادیده گرفته شدن نظر مردم بود. بهنظر میرسد از نظر نهادهای تصمیمگیر اساساً موضوعی به نام «مردم» محلی از اعراب نداشت و شگفت آنکه حتی نمایندگان مجلس از موضوع افزایش قیمت بنزین اطلاع نداشتند. افزایش قیمت درست در ساعت صفر اعلام میشود و دلیل آن جلوگیری از ازدحام در پمپبنزینها عنوان میشود که دلیل درستی هم هست، با این حال اجازه بدهید به این موضوع هم فکر کنیم که آیا ممکن بود دولت قیمت بنزین را افزایش دهد و این افزایش قیمت را از یک هفته قبل اعلام کند، اما ازدحامی که مخل مراودات روزمره مردم باشد دیده نشود؟ آیا ممکن بود مردم افزایش قیمتها را هرچند از سر اکراه بپذیرند و فشار ناشی از آن را تا بهبود شرایط تحمل کنند؟ در نگاه اول این فرض بسیار غیرمحتمل بهنظر میرسد. چرا باید مردم خود را راضی به تحمل چنین رنجی کنند؟ ولی اینطور نیست، همانطور که در بسیاری از کشورهای جهان در زمانهای مختلف چنین اتفاقهایی رخ داده است. از ژاپن پس از جنگ دوم جهانی ویرانهای بهجای مانده بود و مردمش هیچ سلاح و سرمایهای جز سختکوشیشان نداشتند، در آلمان تسلیم شده کارگران فولکسواگن تا زمان رونق گرفتن کارخانه با حقوقی ناچیز کار میکنند و در همین ایران زمان جنگ مردم از نان شبشان میزدند و به جبههها کمک میکردند. همین مردم حالا که در حصر اقتصادی هستیم و تبعات این حصر کم از جنگ نیست، کشورشان را لایق از خودگذشتگی نمیدانند؟ مردم تغییر کردهاند یا حاکمان؟
دوگانه دولت-ملت
برای توضیح شرایط امروز ایران نیاز به استفاده از اصطلاحات پیچیده علوم سیاسی نیست. خانوادهای را در نظر بگیرید که هرکدام از اعضای آن گوشهای از امور زندگی را میگردانند. روزی به هر دلیلی درآمدشان کم میشود و ناگزیر میشوند از برخی امکانات رفاهی صرفنظر کنند. مثلاً همسایهای بخشی از زمین کشاورزیشان را غصب میکند یا راه انتقال محصولاتشان به خارج از روستا مسدود میشود. این خانواده در حالت عادی دو کار را انجام میدهند؛ نخست سعی میکنند در کمترین زمان مشکلات به وجود آمده را برطرف کنند و تا آن زمان با قناعت و مدیریت منابع اموراتشان را میگذرانند. گفتیم در شرایط عادی، ولی اگر در درون خانواده اختلافاتی باشد، ممکن است در شرایط سخت تشدید شود. وقتی پدر و فرزند با هم قهر باشند، با هم حرف نمیزنند که راهحلی برای مشکل بیابند، چهبسا یکدیگر را متهم کنند که این اتفاقات حاصل بیتدبیری پدر بوده یا کاهلی فرزند.
در تصور بسیاری از مردم ایران گروهی وجود دارند که هیئتحاکمه را تشکیل میدهند و دسته دیگری مردماند. وقتی قیمت ارز افزایش مییابد، مردم و حتی اقتصاددانان منتقد میگویند «اینها» ارز را گران کردهاند که درآمدشان را بیشتر کنند. در نظر مردم و حتی اقتصاددانان منتقد دولت یک ماهیت مستقل از مردم است و اینطور نیست که به فرض کسر بودجه دولت یک مشکل ملی باشد. وقتی بنزین گران میشود تصور مردم این نیست که درآمد حاصله از این گرانی قرار است صرف بهبود زیرساختها و ایجاد اشتغال شود، حتی کارمندان جزء دولت هم خود را جزو مردم میدانند. دولت هم این موضوع را میداند، وگرنه چرا باید برای اعتمادسازی درآمدی را که هنوز وصول نشده به حساب مردم واریز کند، یعنی در این معامله افزون بر بدنامی و تحمل اعتراضات دامنهدار، سودی نصیب دولت نشده که هیچ، منابع حاصله را به بدترین نحو که توزیع نقدی است به دست مردم رسانده است. آیا این همان روش مملکتداری رئیس دولت دهم نیست؟ آیا این کار اداره کشور به روش تیولداری و راضی کردن مردم با تقسیم پول نقد نیست؟
راهحل مردم، راه دولت
در مثال خانواده فرض کنید یکی از اعضای خانواده که قدرت بیشتری دارد بدون در نظر گرفتن نظر دیگر اعضا برای دیگران تصمیم بگیرد. فرد زورمند با این روش اعلام میکند که نیازی به ایدههای دیگر اعضا ندارد. این روند در بلندمدت شکافی بین او با اعضای دیگر خانواده میاندازد و دیگر اعضای خانواده نیز او را مسئول رفعورجوع نیازهای خود میدانند. منطقاً در شرایط اضطراری نیز فرد زوردار است که باید بهتنهایی پاسخگو باشد، او پیش از این خود را از اندیشه دیگران بینیاز دانسته است. با این وجود چه دلیلی دارد اعضای دیگر خانواده به دلیل تبعات تصمیماتی که در آن نقشی نداشتهاند خود را موظف به تحمل شدائد کنند، بهخصوص وقتی که ببینند با وجود این شرایط سخت سبک زندگی تجملاتی فرد زوردار تغییری نکرده است.
مثال بالا را نمیشود عین به عین به روش حکومتداری در ایران تطبیق داد، اما شباهتها را هم نمیشود نادیده گرفت. اگر به دنبال تفاوتها هستیم، باید مواقعی را بیابیم که حکومت تصمیمهای مهم را با مشورت مردم اتخاذ کرده است یا بحثهای آزادی را در رسانههای عمومی حول آن ماجرا شکل داده است. برای نمونه میشود تصور کرد که دولت پیش از گران کردن بنزین یک یا دو ماه مسئله یارانه انرژی را به یکی از سرفصلهای اصلی اطلاعرسانی تبدیل میکرد، از مردم درباره آن نظرخواهی میکرد، راهحلهای مردم را جویا میشد و توضیح میداد بهعنوان وکیل مردم ناگزیر است برای این معضل راهحلی بیابد. در این صورت بخشی از جامعه اقناع میشد و بخش دیگر دستکم در جریان روند امور قرار میگرفت و ریسک شوک روانی افزایش قیمت کمتر میشد؛ البته این روش روی کاغذ نتیجه میدهد، اما در عمل چنین فراخوانی با برخورد سرد مردم روبهرو خواهد شد. پاسخ بسیاری از شهروندانی که نظرشان را جویا میشوند این خواهد بود: حالا که دچار مضیقه مالی شدید یاد ما افتادید؟
داستان یک حق مسلّم
اجازه بدهید کمی به عقب برگردیم. سالهاست که همه تریبونهای درباره حق مسلّم دستیابی به انرژی هستهای صحبت میکنند. دستیابی به این فنّاوری میلیاردها دلار هزینه مستقیم و بسیار بیشتر از آن هزینه غیرمستقیم بابت تحریم و تنشهای سیاسی نصیب ایران کرده است. چهار دهه پیش در سال ۱۳۵۸ کنفرانسی در بوشهر برگزار میشود. در آن کنفرانس چالشهای تولید برق هستهای به بحث گذاشته میشود و در قطعنامه پایانی ذیل شش بند[۴] به مشکلات فنی، محیط زیستی و اقتصادی تولید برق هستهای اشاره میشود. پس از آن فعالیتی جدی در این مسیر صورت نمیگیرد تا اواخر دولت سازندگی که رئیس دولت وقت طی قراردادی با یک شرکت روسی کار ساخت نیروگاه هستهای بوشهر را از سر میگیرد. علیالاصول مرحوم آیتالله هاشمی از چالشهای سیاسی پیشروی این تصمیم آگاهی داشته، بنابراین بر اهمیت این تصمیم واقف بوده، بنابراین شایسته بود نظر عموم مردم را حتی در قالب رفراندوم درباره این تصمیم جویا میشد. احتمالاً بخش اعظمی از شرکتکنندگان به شروع دوباره فعالیتهای هستهای رأی میدادند، اما تفاوت آن شرایط با وضع حاضر این بود که مردم خود را صاحب چیزی میدانستند و سعی میکردند پای حق مسلمشان ایستادگی کنند.
مشکل دیگر این است که در سالهای اخیر با تشدید فشارهای خارجی امکانی برای نقد سیاستهای هستهای حکومت وجود نداشته است. تریبونهای رسمی مدام بر حق مسلم بودن انرژی هستهای پافشاری میکردند و هیچ سازمان مردمنهادی که منتقد فعالیتهای هستهای باشد وجود نداشت. وقتی حتی یک گروه پنجنفره که انرژی هستهای را به فرض به دلایل محیط زیستی نقد کنند در کشور وجود ندارد، یعنی تنها یک بیان رسمی اجازه انتشار دارد که مؤید روند فعلی است؛ این یعنی انحصار سخن گفتن درباره این مسئله خاص.
چند سال بعد که هزینه تحریمها به گردن مردم میافتد، انتظار اینکه همین مردم پای تبعات موضوعی بایستند که نه در تصمیمگیری درباره آن نقش داشتهاند و نه گفتوگویی حول آن شکل گرفته است، انتظار زیادی است. این تمام حرفی است که این نوشته میخواهد درباره وقایع آبان ۹۸ بگوید و ازقضا همان چیزی است که حاکمیت سعی در نشنیدن آن دارد، حاکمیتی که امروز بیش از همیشه محتاج شنیدن است.
فریاد فاصلهها
موضوع این نوشته نقد تولید برق از طریق انرژی هستهای نیست که مبحثی دیگر است و نیازمند مقایسه مزیت نسبی تولید برق با احداث نیروگاه سیکل ترکیبی یا نیروگاه خورشیدی است. مسئله این است که همه این سالها تصمیمهای زیادی گرفته شده که بسیاری از مردم یا در جریان آن نبودهاند یا با آن مخالف بودهاند. وقتی یک رئیس دولت موضوعی بیربطی مانند هولوکاست را مطرح میکند و با اظهاراتی که بعدها ناگزیر از پس گرفتن تلویحی آن میشود باعث فشارها بر ایران میشود، باید رسانهای وجود داشته باشد که بتواند این اظهارات هیجانزده را نقد کند. بشمارید شعارهای بیثمری را که تنها باعث انزوای ایران شده است و هزینه آن را مردم طبقات فرودست جامعه پرداختهاند. همان فرودستانی که داروی بیمار خویش را پیدا نمیکنند، اما مسئولانی را میبینند که برای درمان راهی آلمان و انگلیس میشوند. همانها که با هزار مشقت از پس مخارج تحصیل فرزندانشان برمیآیند و فرزندان وکیل و وزیر را میبینند که در امریکا و کانادا به خوشگذرانی مشغولاند، صبحها سری به دانشگاه میزنند و دم غروب عکسشان را دست در دست یار از روی قایق تفریحیشان به اشتراک میگذارند.
دنیای این روزهای آقای رئیسجمهور
بر روی وقایع آبان ۹۸ نمیتوان نامی جز فاجعه نهاد. برای اندوه مادران داغدار هیچ وصفی نیست و تا ابد هم با حسی که شبیه فهمیدن و درک کردن باشد نمیتوان کنار پدران سیاهپوش ایستاد. وقت آن است که برای همه از دست رفتگان سیاه بپوشیم، چه فرقی میکند که آن فرد مأمور حفظ امنیت باشد یا یک معترض یا رهگذری که از بد روزگار نصیب آن روزش گلولهای بوده است. مهم این است که هرکدام در میانه نبردی رودرروی هم قرار گرفتهاند که بیتدبیری و سوءمدیریت دیگران آن را شعلهور کرده است. چهبسا قاتل و مقتول همین دیروز از کنار هم رد شده باشند و یکدیگر را با لبخندی نوازش کرده باشند. شاید قرار بوده فردای روزگار چای رفاقتشان را با هم بنوشند، اما این نفرین ابدی فرصتسوز، این مرگ لعنتی امانشان نداده است.
همه حتی آنها که یکییکی از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند معنی این تلخی ناگزیر را درک میکنند، گرچه بهحد وسع خودشان، وگرنه اینقدر در شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت از یکدیگر سبقت نمیگرفتند. آخرینشان آقای رئیسجمهور بود که حتی از زمان افزایش قیمت اظهار بیاطلاعی کرد و همه دیدند این اظهار بیخبری از سر استیصال است. همه میدانند که در چنین مواقعی رئیسجمهور باید تا صبح در دفتر کار خود بنشیند و اوضاع را رصد کند. مردم به ایشان رأی ندادند که ساعت دوازده تلخترین شب سال خواب باشند و صبح از ماجرا باخبر شوند. رئیسجمهور مستأصل است و نباید مستأصل باشد. وقتی پای جان مردم وسط باشد باید بلد باشد دستور بدهد. اصل مسئولیت رئیسجمهور همین است. رئیسجمهور نباید وسط اینهمه سیاهی و تباهی قهقهه بزند. رئیسجمهور باید کاری کند تبعیضها کمتر شود؛ همین فردا بخشنامه کند که در این شرایط بحران ارزی هیچ مسئولی حق ندارد برای معالجه بیماری به خارج از کشور برود. وقتی میگوییم تبعیض نباشد، یعنی مرگ هم باید بهصورت عادلانه در میان همه مردم تقسیم شود. رئیسجمهور باید بخشنامه کند که هیچ مسئولی از وزیر و وکیل مجلس و وابستگان قوا و نهادها حق ندارد برای فرزندش دلار و یورو بفرستد. رئیسجمهور باید بین مردم باشد و با مردم حرف بزند. کسی که چند گیت حفاظتی با مردم فاصله داشته باشد، درد مردم را نمیشناسد. هزار تا بخشنامه دیگر لازم است که اوضاع بهتر شود، که شبیه این فاجعه تکرار نشود، یکی دیگر اینکه همه نهادها را موظف به پرداخت مالیات کند و آخری اینکه حیطه وظایفش را مشخص کند، محکم سر جایش بنشیند و به کسی اجازه دخالت در حوزه مسئولیتهایش را ندهد. ثانیههای بهتندی میگذرند آقای روحانی، شما آخرین سنگر اصلاح هستید… بودید.
[۱] گفتوگوی پایگاه اطلاعرسانی جماران با سعید لیلاز، ۲۶/۸/۹۸
[۲] گفتوگوی پایگاه اطلاعرسانی جماران با محمدرضا تابش، ۲۶/۸/۹۸
[۳] سایت انتخاب، ۲۴/۸/۹۸
[۴] 1. نیروگاههای هستهای با توجه به پیچیدگیهای زیادی که در کار ساخت و راهاندازی و بهرهبرداری آنها وجود دارد، برای کشورهایی که با کمبود و یا فقدان سوختهای فسیلی مواجه هستند، توجیهپذیر است. برای کشورهایی نظیر ایران که هیچگونه محدودیت و کمبودی در زمینه منابع نفت و گاز ندارند، توجیهپذیر نیست.
- وابستگی شدید صنعتی بهویژه در زمینه تأمین سوخت هستهای که از مرحله تهیه سنگ معدن، انجام فرآیندهای بینابینی که منتهی به ساخت میلههای سوخت غنیشده و تا مرحله دستهبندی و آمادهسازی میلههای سوخت برای قرار گرفتن در راکتور را شامل میشود، به کشورها، شرکتها و مؤسسات مختلفی وابسته است. این وابستگی ادامه کار و بهرهبرداری منظم و مستمر نیروگاه را بسیار آسیبپذیر خواهد کرد.
- ضرورت مطالعات دقیق و مفصل برای ایمنی نیروگاه بوشهر.
- ارزیابی اقتصادی؛ اصولاً هزینه ساخت نیروگاههای هستهای بیش از نیروگاههای عادی حرارتی است. افزون بر این بهرهبرداری از این نیروگاههای در کشورهای جهان سوم به نسبت کشورهای صنعتی بسیار بیشتر خواهد بود. درنتیجه قیمت تمامشده تولید برق برای مصرفکنندگان بسیار گرانتر از حال حاضر خواهد شد. این واقعیت در ایران که دسترسی مستقیم و ارزان به سوخت فسیلی وجود دارد، دلیلی بر عدم توجیه اقتصادی نیروگاه هستهای بوشهر خواهد افزود.
- ایمنی پسمانداری- هر مجموعه بستههای سوخت غنیشده هستهای در راکتور بعد از مدتی کار کردن باید از راکتور خارج و بستههای سوخت نو جایگزین گردد. سوختهای جایگزین تا زمانی که کاملاً سرد و برای مراحل بعدی آماده شود، باید موقتاً در جایی نگهداری و سپس دفع شود. از این نظر هیچگونه آمادگی در کشور وجود ندارد.
- معاونت برق وزارت نیرو و شرکت توانیر که مسئول ساخت نیروگاههای در نقاط مختلف کشور و انتقال برق حاصلشده به شبکه انتقال برق سراسری کشور و از آنجا از طریق شرکتهای منطقهای به مراکز مصرف میباشند، از آنجا که هماهنگیهای لازم با وزارت نیرو صورت نگرفته بود، لذا انتقال برق از نیروگاه بوشهر به نزدیکترین محل مناسب در شبکه سراسری مستلزم ساخت یک خط با ظرفیت ۷۰۰ کیلوولت به طول ۲۰۰ کیلومتر از بوشهر به نزدیکترین محل خواهد بود. این ناهماهنگی تولید و انتقال نیرو بهطورقطع پروژه نیروگاه بوشهر را با مشکلات زیاد همراه خواهد ساخت.
منبع: خبر آنلاین، گفتوگو با فریدون سحابی، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۰