بدون دیدگاه

بیاییم خام نشویم

 

نکاتی درباره ترفندهای امریکا برای ایجاد قطب‌بندی‌های کاذب

هرچند ملت شریف و رشید ما از آزمایش‌های سیاسی راهبردی و نظامی زیادی سربلند بیرون آمده است، ولی به نظر می‌رسد با توجه به شرایط ویژه منطقه و جهان و شدت و تنوع توطئه‌ها و ائتلاف‌هایی که علیه ایران در شرف تکوین است یادآوری نکاتی چند ضروری باشد.

  • می‌دانیم در دوم خرداد ۷۶ تحول سیاسی چشمگیری در انتخابات هفتمین دور ریاست‌جمهوری ایران رخ داد. مطبوعات جهان آن را به یک زلزله سیاسی تشبیه کردند و در پرتو آن کلیه مسائل امنیتی حادی که علیه ایران طراحی کرده بودند به شکل بی‌سابقه‌ای به هم خورد. سفرایی که ایران را ترک کرده بودند به ایران بازگشتند. بیل کلینتون، رئیس‌جمهور وقت امریکا، که بایستی بر اساس ادعای دموکراسی‌خواهی خود این تجربه دموکراتیک ایران را ارج می‌نهاد، تلاش کرد تا ترفند جدیدی را مطرح کند تا ایران به قطب‌بندی کاذب دیگری وارد شود. در تبلیغات چنین وانمود کردند که طرفدار آرایی هستند که در سبد خاتمی ریخته شده است و متأسفانه بخشی هم خام شدند و فکر کردند خاتمی سر و سری با امریکا دارد و به دام این فتنه یعنی قطب‌بندی کاذب افتادند، اما خاتمی فرزند انقلاب و امام بود. سال ۶۶ انشعابی به نام روحانیون مبارز از روحانیت مبارز شکل گرفت که مورد تأیید مرحوم امام نیز واقع شد، این انشعاب جهت‌گیری ضداستکباری و ضد اسلام امریکایی نیز داشت.

خاتمی توانست در دوران ریاست‌جمهوری خود با تمام همسایگان ایران قراردادهای امنیتی و عدم تجاوز متقابل ببندد و رادیو صدای امریکا اعتراف کرد که خاتمی دست ما را بسته است. به‌طوری که نمی‌توانیم علیه ایران اقدامی کنیم. در واقع این اقدامات خاتمی را اعمالی ضد امپریالیستی تعبیر می‌کردند. همان آقای کلینتونی که در بدو روی کار آمدن خاتمی سعی داشت قطب‌بندی کاذبی ایجاد کند، دولت خاتمی را با بحران جدیدی روبه‌رو کرد. بدین معنا که بدون دلیل و بدون اینکه ایران اقدامی کرده باشد، در مرحله اول سرمایه‌گذاری بیش از ۴۰ میلیون دلار در صنعت نفت ایران را تحریم کرد و در مرحله دوم این رقم را به بیش از ۲۰ میلیون دلار کاهش داد. این در حالی بود که دولت خاتمی با ترفندی به نام کاهش فاحش درآمد نفت نیز مواجه بود.

تا قبل از روی کار آمدن دولت هفتم اصلی‌ترین خط‌مشی امریکا در منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک «مهار دوجانبه ایران و عراق» بود. به این معنا که امریکا با هزینه‌های سیاسی راهبردی خود سعی می‌کرد که هم ایران و هم عراق را مهار کند. در مطبوعات جهان آمده بود که کلینتون به دولت خاتمی پیشنهاد کرده بود که این مهار دوجانبه (Dual Containment) به «مهار دوجانبه ایران علیه عراق» تبدیل شود. به این معنا که در طول نهصد کیلومتر مرز غربی ایران گروه‌هایی تشکیل شوند که در داخل خاک عراق مشغول جنگ و گریز شوند و از طرف ایران لجستیک شوند و این همان ترفندی بود که امریکا علیه نیکاراگوئه به کار بسته بود تا ساندنیست‌ها را از پای درآورد. واکنش خاتمی هم در مطبوعات آمده بود که ورود در خاک عراق یک تاس لغزنده است که بعد از ورود بیرون آمدن از آن مشکل بوده است و تن به این توطئه نداد.

جورج سوروس در کتاب رؤیای برتری امریکایی می‌نویسد نئوکان‌ها یا محافظه‌کاران جدید امریکا که تشکیلات منسجمی بودند در سال ۱۹۹۸ پیشنهاد حمله امریکا به عراق را به کنگره داده بودند و کنگره هم آن را تصویب کرده بود، ولی کلینتون اقدامی در این باره نکرد. کلینتون می‌خواست که این حمله امریکا به ایران با هزینه اجتماعی سیاسی ایران انجام شود که خوشبختانه دولت هفتم زیر بار آن نرفت.

  • در سال ۲۰۰۰، جورج بوش پسر به ریاست‌جمهوری امریکا رسید و سعی کرد خط‌مشی‌های یازده سپتامبری خود را به بهانه حمله به برج‌های دوقلو به سراسر جهان تعمیم دهد، حمله به افغانستان، عراق، ایران، لبنان، سوریه، سودان و کره شمالی. امریکا در سال ۲۰۰۳ نیز با حمله به عراق این کشور را به ویرانه‌ای تبدیل کرد. خاتمی اعلام کرد در عراق القاعده‌ای وجود ندارد و با حمله امریکا به عراق و در واکنش به آن القاعده به وجود خواهد آمد. پیش‌بینی او به واقعیت پیوست. بوش بعد از حمله به عراق به دولت خاتمی لقب محور شرارت داد. معلوم نیست آن‌هایی که در نماز جمعه مطرح کردند که خاتمی علی‌الحساب یک میلیارد دلار پول از عربستان گرفته تا اقداماتی علیه مصالح ایران انجام دهد چگونه خام شده بودند. ادعا نیز می‌کردند که خاتمی قرار است ۴۹ میلیارد دیگر نیز بعد از اقداماتش دریافت کند. معلوم نیست چگونه نماز جمعه جایگاهی برای چنین سخنانی شد.
  • از دولت نهم و دهم به‌سرعت عبور می‌کنیم چراکه شعارهای مطرح‌شده چون نفی هولوکاست از یک ‌طرف و اعلام تقابل با جهان بیش از آنکه به نفع ملت ما باشد، بهره‌اش را اسرائیل و نئوکان‌ها بردند. طی هشت سال طبقه متوسطی که مصداق مکتب مبارز و مولد بود و از جنبش تنباکو تا آن زمان ادامه داشت، به نابودی کشانده شد. چرخ صنایع نیز فلج شد. تورم به بیش از ۴۰ درصد رسید و رکود تورمی منفی ۶ درصد را تجربه کردیم.
  • در انتخابات دهمین دوره ریاست‌جمهوری و آنچه به خرداد ۸۸ معروف شد امریکایی‌ها بیکار ننشستند و سعی کردند قطب‌بندی کاذب دیگری را در ایران به وجود بیاورند به این معنا که همان نئوکان‌ها یعنی محافظه‌کاران جدید که خاتمی را محور شرارت می‌دانستند، سعی کردند دولت اوباما را به دخالت و حمایت از جنبش معروف به جنبش سبز وادارند. سعی این نئوکان‌ها این بود که می‌خواستند بین جنبش سبز و هواداران مهندس موسوی از یک‌سو با جریان مقابل درگیری کاذبی به وجود بیاورند و طبیعی بود که چنین درگیری اگر به وقوع می‌پیوست، هر دو طرف بازنده بودند و سود آن را نئوکان‌ها و اسراییل می‌بردند، آن‌ها هرچند سعی کردند اوباما را به دخالت وادارند اما اوباما از تعریف دموکراسی پا فراتر نگذاشت که دو مؤلفه دارد: یکی ترتیبات اکثریتی؛ و دیگری عدم سرکوب مخالف. نویسنده این سطور چند مقاله از انگلیسی به فارسی ترجمه و آن‌ها را نزد مهندس موسوی برد تا ایشان را از این توطئه آگاه کند، ولی متوجه شد که مهندس موسوی از هوشیاری کامل برخوردار است و به دام چنین توطئه‌ای نخواهد افتاد. درحالی‌که دیدگاه‌های مهندس موسوی مکتوب و اعلام شده بود ولی برخی خام شدند که او سر و سری با امپریالیسم دارد. شرح این، مطلب مستقلی می‌طلبد که از آن می‌گذریم.
  • دولت یازدهم با انتخابات سال ۹۲ روی کارآمد و به‌محض اعلام نتایج انتخابات علاوه بر آن ۱۸ میلیون رأیی که به سبد دکتر روحانی ریخته شده بود و بخش زیادی از آن ۱۴ میلیون نفری که رأی نداده بودند نیز در سراسر کشور به خیابان آمدند و به جشن و پای‌کوبی پرداختند و از عقلانیت نیز برخوردار بودند. دولت یازدهم هم‌زمان بود با چند نقطه عطف سیاسی راهبردی:

الف) تعامل سازنده با جهان به‌جای تقابل با جهان؛

ب) مذاکرات اتمی مربوط به برجام با ۱+۵؛

ج) انتخابات دموکراتیک با شعار اعتدال و بدون عوارض و گله‌مندی‌های انتخاباتی (البته به‌جز رد صلاحیت‌ها که حتی سخنگوی وقت شورای نگهبان نیز از آن گله‌مند بود).

متأسفانه برخی بدون جمع‌بندی هزینه‌های سیاسی اجتماعی که در دوران تقابل پرداختیم دوران تعامل سازنده را دوران «سازش» تعبیر کردند و زمزمه‌ها علیه دولتی که در شرایط بسیار بحرانی مملکت را تحویل گرفته بود، شروع شد. جریانی در مجلس با مخالفت با مذاکرات اتمی که با رهبری و هدایت مقام رهبری شروع‌ شده بود دو سال برجام را عقب انداختند؛ اما در مناظره‌های سال ۹۶ همه نامزدها همان برجام را تأیید کردند. انگ و برچسبی نبود که به رئیس‌جمهور روحانی نزنند. خوب است به سرمقاله شماره ۸۵ چشم‌انداز ایران «از تقابل تا تعامل سازنده با جهان» رجوع کنید و ببینید ما چه هزینه‌هایی بدون دلیل پرداختیم. جالب اینکه این جناح افراطی حتی توصیه‌های مقام رهبری را هم برنمی‌تافتند. مردم هوشمندانه به‌خوبی تشخیص دادند که حفظ فرزندانشان در شرایط تعامل و صلح، اقتصادی‌تر و مولدتر است از ثمن بخسی به نام یارانه است که موجب می‌شود حامل‌های انرژی و قیمت نهایی کالاها گران شود و این تشخیص خود را در مقطع برجام و انتخابات ۹۴ و ۹۶ نیز به عرصه عمومی رساندند. انتخابات چشمگیر و حیرت‌انگیز اردیبهشت ۹۶ و به عبارتی سرنوشت خود را با دست خود و اختیار خود رقم زدند. متأسفانه عناصر تأثیرگذاری نیز بودند که معتقد بودند که مشارکت زیاد مردم در انتخابات باعث می‌شود که جناح موسوم به آن‌ها موفق نشود و حتی مردم خطرناک‌اند. این‌ها کسانی هستند که خود را به مقام رهبری بسیار نزدیک می‌دانند و طبیعی است که گله‌مند باشند که چرا مقام رهبری مردم را به مشارکت بالا تشویق می‌کند. معلوم نیست این رفتارها چه سنخیتی با آموزه‌های مرحوم امام درباره اهمیت آراء مردم دارد؟ کار این گروه به‌ جایی کشیده شد که وقتی داعش به نقطه‌ضعف حفاظتی ما حمله می‌کند آن را به‌پای دولت روی کار نیامده دوازدهم می‌گذارند و آن را به فال بد تعبیر می‌کنند و یا روز جهانی قدس را که نقطه وحدت اصولی بین تمامی ملت‌ها و نحله‌های فکری است به روز مقابله با رئیس‌جمهوری تبدیل می‌کنند که علاوه بر رأی بی‌نظیر مورد تأیید شورای نگهبان و مقام رهبری نیز بوده است و در نماز عید فطر آن مداح معروف آن اشعار کذایی را خواند که بسیار عجیب می‌نمود. سخنگوی قوه قضائیه نیز مطالبی را در پیش خطبه نماز جمعه ایراد کردند که حتی مورد مخالفت آقای باهنر قرار گرفت و دکتر علی لاریجانی نیز در همایش قوه قضائیه نسبت به آن مطالب واکنش نشان داد.

نویسنده این سطور در اوایل انقلاب که به وزارت اطلاعات احضار شده بود درباره دولت موقت به آن‌ها گفت اگر مهندس بازرگان و سایر دولتمردان دولت موقت به عربستان بروند مشمول چندین بار اعدام می‌شوند چراکه نخست سلطنت موروثی را قبول ندارند، دوم اینکه استبداد و به‌ویژه استبداد سلطنتی را قبول ندارند، سوم اینکه به آزادی‌های مصرح در قانون مشروطیت و قانون جمهوری اسلامی الزام عملی دارند، چهارم اینکه وابستگی به امریکا و انگلیس و اسراییل را قبول ندارند. متأسفانه در آن زمان هم دیدگاه‌های مناسبی نسبت به نیروهای ملی وجود نداشت حتی برخی که تأثیرگذار هم بودند، طالقانی، مصدق و حنیف نژاد را در زمره منافقین ارزیابی می‌کردند و بعداً که فهمیدند ارزیابی آن‌ها نادرست بوده است و به نفع تشکیلات مسعود رجوی تمام‌شده، به خطای خود پی بردند آن هم بعد از هزینه‌های زیاد.

با کمی دقت می‌توان ملاحظه کرد که دکتر حسن روحانی از ابتدای انقلاب مسئولیت‌های حساس امنیتی، سیاسی، راهبردی و جنگی داشته است و اگر قرار باشد این اتهامات به او وارد باشد، بایستی نسبت به همه مسائل از ابتدای انقلاب تجدیدنظر کرد. آیا عوارض چنین مسئله‌ای را ارزیابی کرده‌ایم؟ ایشان در اولین دور مجلس شورای اسلامی با گروهی از نمایندگان تشکلی را به وجود آوردند که به «گروه عقلای مجلس» معروف شدند و ورود نیروهای مسلح به خاک عراق را ارزیابی می‌کردند.

که دستاوردهای مستندسازان جنگ و در گفتگو با مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی[۱] آمده است، سردار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مرحوم امام گله می‌کنند که وجود چنین تشکلی در مجلس تردیدهایی در ادامه جنگ به وجود می‌آورد. در پی آن مرحوم امام درباره این تشکل از آیت‌الله هاشمی پرس‌وجو می‌کند. آقای هاشمی هم به‌نوبه خود این مطلب را به آقای روحانی منتقل می‌کند. در نتیجه این تشکل کمرنگ و بی‌رنگ می‌شود. سال‌ها بعد یعنی در سال ۱۳۹۵ سردار محسن رضایی به این نتیجه رسیده است که ورود به خاک عراق کار درستی نبوده است؛ بنابراین بیایید همه با هم در راستای قانون اساسی ثمره انقلاب و توسعه پایدار گام برداشته و خام نشویم.

 

 

 

 

[۱]. «پس از خرمشهر» شماره ۹۶ چشم‌انداز ایران اسفند ۹۴ و فروردین ۹۵.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط