لطفالله میثمی
روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، انقلابی شکوهمند در ایران پیروز شد که هم توحیدی، هم اسلامی و هم مردمی بود. به قول خبرنگار لوموند: «این دریای تودهها را در هیچ انقلابی ندیده بودم». انقلابی که نقطهعطفی در ایران، منطقه و جهان، بود. وقتی، سناتورهای امریکا، ترنر، رئیس سیا، را بازخواست کردند که چرا چنین انقلابی در ایران شکل گرفت، او در ابتدا گفت خبر نداشتیم. سناتورها گفتند این عذر بدتر از گناه است. او در نوبت بعدی گفت تحولات در ایران بهقدری سریع و شتابناک بود که شبکههای کامپیوتری ما قادر به پردازش اطلاعات رسیده نبودند. نقش انبوه تودهها به حدی زیاد بود که نمیدانستیم با چه کسی صحبت کنیم.
در این مقاله درصدد بررسی عمق و دلایل گسترش انقلاب نیستم، بلکه تلاش دارم تا آن انقلاب شکوهمند را آسیبشناسی کنم که چرا کشور اکنون به بحرانهایی نظیر بیکاری، فساد سیستماتیک، بحران مدیریت آب، بحرانهای محیطزیست و ریزگردها دچار شده و اقتصاد ما از فاز رکود وارد فاز بحران شده است. آمارهای رسمی، در زمینه آسیبهای اجتماعی خبرهای خوبی را نمیدهند؛ اما چرا اینگونه شد؟
به نظر میرسد که پیروزی انقلاب را در یک شب و یک روز ۲۲ بهمن دیدیم. گویا خداوند این انقلاب عظیم را همان روز ۲۲ بهمن از آسمان به زمین نازل کرد. ما به زمینههای آن، از جمله جنبش تنباکو، انقلاب مشروطیتی که اولین قانون اساسی و قانون مدنی را برای ما به ارمغان آورد، مبارزات میرزا کوچکخان و جنبش جنگل، نهضت ملی و ملیشدن صنعت نفت و خلعید از شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس، مبارزات ملی سالهای ۴۲-۳۲، نهضت روحانیت و قیام ملی ۱۵ خرداد ۴۲ و مبارزات مسلحانه دهه ۴۰ و ۵۰ بهاندازه کافی توجه نکردهایم.
- قانون اساسی انقلاب مشروطیت و قوانین مدنی کشور، ما را وارد فاز توسعه پایدار کرد. دین و فقه بهصورت قانون و حقوق درآمد تا همه ادیان، قومیتها و زبانهای مختلف بتوانند در ایرانزمین همزیستی مسالمتآمیز داشته و از حق شهروندی و برابری برخوردار باشند. در سایه این تحول بود که مملکت از افتادن به دام ملوکالطوایفی علمایی که -بهقول امام خمینی (ره)- الیماشاءالله با هم اختلاف دارند فاصله گرفت.
مرحوم آیتالله طالقانی در شب ۲۱ رمضان سال ۱۳۵۸ در سخنرانی خود در کاخ سعدآباد گفتند بهتر بود چند ماده از قانون اساسی مشروطیت را تغییر میدادیم و وقتمان را صرف حل مشکلات مردم میکردیم. یکی از بزرگان هم همین پیشنهاد را به مرحوم امام کرده بود که امام گفتند ایکاش زودتر این پیشنهاد مطرح میشد.
مبارزات مردم از بدو مشروطیت تا پیروزی انقلاب به استناد همین قانون اساسی بود. مرحوم مصدق نهضت ملیشدن صنعت نفت و قانون ۹ مادهای آن را درواقع احیای قانون اساسی انقلاب مشروطه میدانست و مرحوم امام تمام مبارزات خود را در پرتو اسلام و قانون اساسی انقلاب مشروطیت انجام میدادند. قیام سیام تیر ۱۳۳۱ که ۳۰ تن از هموطنان ما در آن به شهادت رسیدند، درواقع بهمنظور بازگشت به قانون اساسی و احیای آن بود تا نخستوزیرِ پاسخگو فرمانده کلقوا شود، نه پادشاهی که مسئولیت ندارد و پاسخگو هم نیست، ولی در همه مسائل دخالت میکند. دراینباره صحبت زیاد است، ولی در اوایل پیروزی انقلاب از جانب برخی محافل نسبت به انقلاب مشروطه و قانون آن کملطفی میشد و میگفتند مشروطه، دفع فاسد به افسد بوده است یا مشروطه، سلطنت موروثی را تأیید کرده و قانون اساسی آن مذهبی نبوده و متأثر از فرهنگ غرب است؛ ولی انقلاب، سلطنت را نفی کرد و این در حالی بود که سلطنت هم مشروط به آرای مردم بود و ما قادر بودیم پیروزی انقلاب را هم نتیجه همان قانون بدانیم چراکه قانون میگفت سلطنت، موهبتی الهی است که بهموجب رأی مردم به شخص پادشاه تفویض میشود. میتوانستیم در بهمنماه ۵۷ بگوییم رأی مردم محمدرضا را عزل کرده و رهبری مرحوم امام را پذیرفته است و بدینسان اجازه نمیدادیم که سلطنتطلبها هویتی بشوند و در پشت سنگر انقلاب مشروطیت در مقابل انقلاب اسلامی بایستند و هزینههای زیادی را به انقلاب تحمیل کنند که یکی از آنها کودتای نوژه و عوارض آن است که خود بحث مستقلی را میطلبد. متأسفانه هنوز هم برخی از علمای ما درک درستی از قانون اساسی و قانونگرایی ندارند و معتقدند با وجود نظام حلال و حرام، نیازی به قانون اساسی نداریم.
- یکی دیگر از آسیبهایی که انقلاب اسلامی را نسبت به دستاوردهای نهضت ملی بیبته و بیزمینه میکرد این بود که گفته میشد قرارداد ۱۹۳۳، طی ۹ سال بعد تمام میشد و ملیکردن نفت به نفع انگلیس تمام شد، یا اینکه مصدق و نهضت ملی میگفتند شاه، سلطنت کند نه حکومت؛ درحالیکه انقلاب اسلامی سلطنت را نفی کرد. توجه کنیم که شاه در دوره نهضت ملی، فضایی برای نفسکشیدن نداشت و دو بار مملکت را ترک کرد. یکبار در ۹ اسفند ۳۱ که علمای ۹ اسفند جلوی او را گرفتند و یکبار هم در ۲۵ مرداد که این سرباز فداکار از مملکت فرار کرد و انگلیس و امریکا از طریق کودتای نظامی، تاجبخش او شدند. درحالیکه رهبری نهضت ملی توانست زیر شدیدترین تحریمهای نفتی با بسیج مردم و اعتماد مردم به دولت، اقتصاد متوازن داشته باشد و حتی صادرات بر واردات فزونی گیرد که این دستاوردها مطلب مستقلی میطلبد.
دستاوردهای نهضت ملی میتوانست ما را در مقابله با تحریمها، بسیج مردم و اعتماد مردم به دولتهای وقت یاری رساند، ولی به انحای مختلف، این دستاوردها کمرنگ شدند. برای نمونه یکی از این کمرنگکردنها این بود که ملیگرایی، معادل کفر قلمداد شد و این در حالی بود که چهار نفر از مراجع بزرگ تقلید به ملیکردن نفت فتوا دادند و بزرگانی چون سعدی، حافظ، مولانا و نظامی گنجوی ضمن اینکه از افتخارات ملی ما هستند، عمیقاً مذهبی هم بودند. این امر باعث شد که بسیاری از نیروهای ملی و ملی-مذهبی از چرخه مدیریت مملکت حذف شوند، اما میبینیم در گذر زمان و با دادن هزینههای زیاد اجتماعی، امروز رقابت جناحها بر سر منافع ملی است و فرد یا گروهی که منافع ملی را بیشتر رعایت کند ارجحیت دارد یا در کلام مقام رهبری روی آرای مردم به معنای حقالناس مقدم بر حقالله تأکید میشود و همچنین گفته میشود اگر برخی مدل حکومتی جمهوری اسلامی را قبول ندارند به خاطر ملت و مملکتشان رأی دهند و در انتخابات مشارکت کنند. ملیگرایان ما چه در انقلاب مشروطیت و چه در نهضت ملی و چه در نهضت آزادی ایران هیچکدام ملتپرست نبودند، بلکه ملت را دوست داشتند و سعادت، استقلال و پیشرفت آنها را میخواستند.
- یکی دیگر از آسیبهایی که موجب تضعیف انقلاب شد، جریانی بود که مبارزه با التقاط را به شعاری فراگیر تبدیل کرد و هزینههای اجتماعی زیادی را بر ملت ما تحمیل کرد. این اتهام در داخل ایران بیشتر به دکتر شریعتی و مجاهدین زده شده است. حتی وزیر اطلاعات در گفتوگوی تلویزیونی گفت جرم اصلی آقای … التقاط و تسری آن به درون حوزههای علمیه است. درحالیکه التقاط نمیتواند جرم باشد و به قول یکی از علما همه ما با نفس امارهمان التقاط داریم. دکتر شریعتی اصلیترین وظیفه اصلاحی در زمینه فرهنگی را رهایی فرهنگ مسلمانان از متافیزیک یونان میدانست. درحالیکه این رهایی، قرنها طول میکشد و سالهای متمادی با آن دست و پنجه نرم خواهیم کرد، ولی در یک حرکت روبهجلو ما به دام التقاط نخواهیم افتاد و در حال برونرفت از آن هستیم؛ یعنی خروج از یونانیات و دستیابی به قرآن و سنت قطعیه پیامبر(ص). این در حالی است که آموزشهای جاری ما دچار التقاط سیستماتیک با فلسفه و منطق یونان است، ولی موضوع اتهام نیست.
نخست اینکه چرا این تبعیض اعمال شد و دیگر اینکه پس از اینهمه حذف نیروها به بهانه التقاط، به چه دستاوردی رسیدیم؟ خدا رحمت کند مرحوم امام را که در روز ۲۷ تیر ۶۷ همزمان با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بدین مضمون گفتند که انگ التقاط بدتر از خود التقاط است و نباید جوانانی را که قلبشان برای اسلام میتپد با انگ التقاط از صحنه خارج کنیم.[i] به نظر میرسد یکی از دلایل رکود جبهههای دفاع، کمشدن داوطلبان جنگ از صفوف جبههها بود و طبیعی است که حذف نیروها با برچسب التقاط تأثیر زیادی در چنین رکودی داشت که درنهایت به پذیرش قطعنامه هم انجامید. یکی از تشکلهای سراسری ایران که پیش از انقلاب با هرگونه مبارزه با سلطنت و وابستگی مخالف بود پس از پیروزی انقلاب پشت سر این شعار التقاط، سنگر گرفت و عمده روشنفکران انقلاب را به دست تیغ حذف داد؛ درحالیکه خود در دام التقاط سیستماتیک با منطق یونان غرب بود. توجه کنیم که ۹۰ درصد اعضای حزب جمهوری اسلامی ایران، اسلام خود را از شریعتی گرفته بودند. مجاهدین بنیانگذار هم اگر دیالکتیک محصول علم را پذیرفتند، برای رهایی از منطق سکون استاتیک بود و حتی معتقد بودند باید الیالابد به تأثیر متقابل عقل و وحی یعنی، دیالکتیک و قرآن دست یازند و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نکنند.
- مرحوم آیتالله طالقانی علیرغم اینکه مفسر کبیر قرآن و ابوذر زمان بود و مرحوم امام توشهگیریهای ایشان در پرتوی از قرآن را توصیه کرده بودند با توجه به سوابق مبارزاتیشان، رهبری مصدق را پذیرفتند. مجاهدین بنیانگذار بیشترین توشهگیری را از مرحوم طالقانی داشتند.
- یکی از آسیبهایی که انقلاب و جمهوری اسلامی را تضعیف کرد این بود که مصدق، طالقانی و مجاهدین را منافق میانگاشتند. این اشتباه آشکار موجب شد تا تشکیلات رجوی که به یک مبارزه مسلحانه دست زده بود بیشترین عضوگیری را داشته باشد و بر لشکریانش بیفزاید؛ البته پس از مدتی نیروهای امنیتی در عمل به این خطا پی بردند و بین بنیانگذاران و تشکیلات رجوی تفاوت قائل شدند و سعی کردند طالقانی و تدریجاً مصدق را ارج نهند. آیا اینهمه هزینهدادن برای رسیدن به این نتیجه لازم بود؟ علاوه بر این، آیا واژه نفاق، مناسب تشکیلاتی است که با نظام جمهوری اسلامی رسماً وارد مبارزه مسلحانه و محاربه شده است؟
- آسیب دیگری که انقلاب و جمهوری اسلامی را تضعیف کرد و زمینهای برای پیدایش باندهای تبهکار شد، فرهنگ ضد تشکل و بهاصطلاح ضد گروهکی بود. در این راستا هر تشکلی چه بزرگ چه کوچک گروهک نامیده میشد و علیرغم قانون اساسی جمهوری اسلامی که احزاب و گروهها و حتی حزب کمونیست را هم به رسمیت میشناخت، شعار «حزب فقط حزبالله» در همهجا طنین میانداخت. پاسخ یکی از سردمداران این جریان در برابر پرسشی که نظر شما راجع به فلان گروه چیست این بود که «فعلاً آن گروه چیزی نیستند و اگر چیزی شدند آنها را میزنیم.» این فرد که تأثیرگذار هم بود کاری بهحق یا باطلبودن گروه نداشت، بلکه فقط به قدرت میاندیشید و دیگر هیچ. حتی یکی هم گفته بود انقلاب ما وقتی پیروز شد که امام، رهبری آن را به لحاظ تشکیلاتی سامان داد؛ بنابراین ما اجازه نمیدهیم که تشکلها شکل بگیرند و پیروز شوند. متأسفانه این فرد که اثرگذار هم بود، با این بیان، جمهوری اسلامی ایران را همتراز رژیم پوشالی شاه قرار داد و به محتوای سخن خود توجهی نکرد. در ابتدا از سر دلسوزی به مسئولان تذکر داده میشد که این روند ضدگروهکی، آن هم بدون توجه به قانونیبودن یا نبودن، روندی است که به باندبازی خواهد انجامید و بهجای احزابی با مواضع اعلامشده، با باندهای نفوذی مواجه خواهیم شد که مواضع اعلامشده ندارند و مانند کشمیری، همه کارهای خود را با استخاره انجام میدهند که مبادا در ریشهیابی تصمیمگیری آنها به تناقضی برخورد کنیم و سوءظنی را کشف کنیم. بهترین کار این بود که نفس تشکل و تحزب را که در قرآن، سنت، قانوناساسی و عقل سلیم آمده را تقویت میکردند و اگر در گذشته تشکلهایی بودند که نارسایی یا انحرافاتی داشتند، باید آن را آسیبشناسی میکردند تا اینطور نباشد که هرچند نفری که قصد کتابخوانی و مطالعه راهبردی دارند، از آنها به گروهک و… تعبیر شود.
[i] . «علما و روحانیون انشاءاللَّه به همه ابعاد و جوانب مسئولیت خود آشنا هستند ولى از باب تذکر و تأکید عرض مىکنم امروز که بسیارى از جوانان و اندیشمندان در فضاى آزاد کشور اسلامىمان احساس مىکنند که مىتوانند اندیشههاى خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامى بیان دارند، با روى گشاده و آغوش باز حرفهاى آنان را بشنوند و اگر بیراهه مىروند، با بیانى آکنده از محبت و دوستى راه راست اسلامى را نشان آنها دهید و باید به این نکته توجه کنید که نمىشود عواطف و احساسات معنوى و عرفانى آنان را نادیده گرفت و فوراً انگِ التقاط و انحراف بر نوشتههایشان زد و همه را یکباره به وادى تردید و شک انداخت. اینها که امروز اینگونه مسائل را عنوان مىکنند مسلماً دلشان براى اسلام و هدایت مسلمانان مىتپد، و الّا داعى ندارند که خود را با طرح این مسائل به دردسر بیندازند. اینها معتقدند که مواضع اسلام در موارد گوناگون همان گونهای است که خود فکر مىکنند. به جاى پرخاش و کنارزدن آنها با پدرى و الفت با آنان برخورد کنید. اگر قبول هم نکردند، مأیوس نشوید. در غیر این صورت خدایناکرده به دام لیبرالها و ملیگراها و یا چپ و منافقین مىافتند؛ و گناه این کمتر از التقاط نیست» (صحیفه امام، ج۲۱، ص: ۹۹)