گفتوگو با پیرمحمد ملازهی
آیا در سیر مبارزات داعش و طالبان در افغانستان تحولی رخ داده؟ ترورهای هدفمند مانند ترور هفت خبرنگار و همچنین حمله به مراکز فرهنگی مثل دانشگاه.
استراتژی آنها تغییر خاصی نکرده است، بلکه بهموازات عملیات کور قبلی یک عملیات هدفمند جدید را در پیش گرفتند. یکی از اهداف آنها رسانهها هستند که در حال افشاگری هستند و طالبان نگران هستند وقتی شریک قدرت شوند یا در آینده قدرت را در دست بگیرند، با این نیرو در این صورت بسیار سخت میتوانند کار کنند.
اساساً در دیدگاه طالبان آزادی رسانهها به شکلی که الآن در افغانستان وجود دارد معنا ندارد. آنها دیدگاه خاص فقهی دارند که بر اساس آن حرکت میکنند؛ بنابراین از همین حالا این هشدار را به اهل رسانه میدهند که با شما به قولی آبمان در یک جو نمیرود.
این پیام طالبان است، ولی این عملیات را داعش انجام داده است؟
واقعیت این است که این شبکه حقانی است. درست است که داعش به شبکه حقانی تمایل دارد و به آن پیوسته، اما بخشی از این شبکه هم طالبان است، یا مثلاً معاونت شورای کویته بر عهده شبکه حقانی است؛ بنابراین نمیتوانید اینها را از هم تفکیک کنید. واقعیت این است اینهایی که الآن پرچم داعش را بالا میبرند درواقع گروههایی هستند که در پشت پرده با طالبان کار میکنند، اینطور نیست که طالبان خودشان را جدا از داعش ببینند.
طالبان ترور خبرنگاران را محکوم نکردند؟
طالبان روشن و مشخص محکوم نکردند. مثلاً سخنگوی آنها گفته این عملیات کار ما نیست؛ یعنی مواضع روشنی را که مخالفت قطعی با این مسئله داشته باشند نشان نمیدهند. درحالیکه شبکه حقانی مسئول است و گروههایی که بهنوعی با طالبان همکاری میکنند؛ گروههای کشمیری، گروههای الاحرار، نهضت اسلامی ترکستان شرقی و نهضت ازبکستان زیرمجموعههای القاعده بودند که در جنگ سوریه و عراق جنگیدند و الآن دارند در افغانستان متمرکز میشوند و با طالبان در پشت پرده هماهنگ بوده و به لحاظ ایدئولوژیک خیلی به هم نزدیک هستند و اینطور نیست که کسی انکار طالبان را جدی بگیرد.
ملابرادر در پاکستان از نیروهای مراکز طالبان سان دید، در این باره چه نظری دارید؟ چون دولت افغانستان هم خیلی به این موضوع واکنش نشان داد.
پاکستانیها همیشه انکار میکردند که با طالبان ارتباط آموزشی و نظامی و مالی دارند ولی ملابرادر در این سفر به آن بیمارستانی که زخمیهایشان بودند و پایگاه آموزشیشان رفت؛ بنابراین ثابت کرد پاکستان همچنان آن سیاست دوگانه را دارد؛ یعنی از یک طرف به طالبان کمک میکند و از طرف دیگر مدعی هستند که ما میخواهیم صلح برقرار کنیم. گمان میرود که مسئله رفتن او تصادفی نبود و خود پاکستانیها میخواستند به دولت افغانستان این هشدار را بدهند که اگر شما با طالبان توافقی بکنید که منافع ما در آن دیده نشود، صلحی در افغانستان برقرار نخواهد شد.
اهداف پاکستان در افغانستان چیست؟
پاکستانیها دو سه هدف مشخص دارند که آنها را پیگیری میکنند و تا به اینها نرسند به نظر من اجازه نمیدهند طالبان در مذاکرات دوحه به نتیجه برسد. به ترتیب اولویت عبارتاند از الف) خط مرزی دیورند بود که میخواهند افغانستان این خط مرزی را به رسمیت بشناسد. این خط مرزی هست که مناطق پشتوننشین را جدا کرده و در زمان عبدالرحمان خان حدوداً ۱۸۹۳ امضا شده است؛ ب) نفوذ هند در آنجا اگر قطع نمیشود حداقل کاهش پیدا کند و این خط نفوذ که هند در آنجا دارد و پلیس را آموزش میدهد و حتی خطوط هوایی را سازماندهی میکند برای پاکستانیها قابلقبول نیست؛ ج) پاکستان از طریق افغانستان بدون هیچ محدودیتی بتواند وارد آسیای مرکزی شود و بتواند از طریق آنها تجارت انجام دهد. یک طرف این قضیه برمیگردد به رقابتهای پشت پرده با ایران و آن منطقه چابهار که میخواهند کل ارتباطشان با آسیای مرکزی از طریق افغانستان باشد نه از چابهار و این هم یکی از اهداف راهبردی است که پاکستان دنبال میکند و به نظرم تا این اهداف تحقق پیدا نکند مذاکرات دوحه بهجایی نمیرسد.
طالبان مذاکرات را کش میدهند، مانع ایجاد میکنند، مذاکرات را متوقف میکنند و همینطور ادامه میدهند تا وضعیتی پیش بیاید که نیروهای امریکایی از افغانستان خارج شوند و طالبان از برتری نظامیاش استفاده کند و دوباره مذاکرات را پیش ببرد که البته این کار سادهای نیست و در آن صورت هم گروههای جهادی شمالی دست به سلاح خواهند برد و جنگ ادامه پیدا خواهد کرد. هرچند جغرافیای جنگ عوض میشود و از شرق مناطق پشتون منتقل میشود به شمال و مرکز که هزاره و تاجیک و ازبک هستند. بعضیها پیشبینی میکنند که اگر این اتفاق بیفتد، ممکن است روسها از شمالیها حمایت بکنند و بهنوعی افغانستان تجزیه ارضی هم بشود.
آیا ایرانیها هم ممکن است از شمال حمایت کنند مثل دورانی که از احمدشاه مسعود حمایت کردند؟
بله، ایران، هند و روسیه موضع یکسانی داشتند و الآن چین هم به آنها اضافه شده؛ یعنی اگر این اتفاق بیفتد ایران و روسیه و چین از شمالیها حمایت خواهند کرد و پاکستان و عربستان از طالبان.
دکتر ظریف چهاردهم دیماه با شبکه ۳ تلویزیون ایران مصاحبه کرد و گفت آن امریکا که به افغانستان حمله کرد، حالا بعد از هجده سال دارد فرار میکند و خودش را رها میکند و احساس شکست میکند نهتنها در افغانستان بلکه در یمن و سوریه هم همینطور، فکر میکردند یمن را چهار روزه میتوانند تسلیم کنند، اما نتوانستند. شما چه فکر میکنید، واقعاً زلمای خلیل زاد که این مذاکره را شروع کرد بیشتر برای خود امریکا بود و هیچ برنامهای برای ماندن و آینده افغانستان ندارد؟
شاید آقای ظریف بیشتر جنبه تبلیغاتی مسئله را بیان کرده، اما اینطور نیست. آنچه در افغانستان اتفاق افتاده این است که امریکاییها دیگر حاضر نیستند هزینه انسانی و مالی بدهند، اما این به معنی رها کردن افغانستان نیست. به نظرم در توافقی که بین ملابرادر و زلمای خلیل زاد شده، قرار است حضور امریکاییها در سطح محدودی در همان حد ۱۵۰۰ نیرو حفظ شود، اما معنایش این است که دیگر در جنگ به معنایی که هزینه بدهند دخالت نمیکنند و این اجازه را میدهند که طالبان و دولت به یک جمعبندی برسند که افغانستان به یک فرم و ثباتی برسد تا کاری به کار امریکاییها نداشته باشند. امریکاییها در پایگاههای خودشان هستند و در شهرها نمیآیند، تعطیلات آخر هفته را با هواپیما میروند جاهای دیگر و تفریح میکنند و به پایگاهشان برمیگردند و کاری هم به کار کسی ندارند. هدفشان این است که افغانستان را بهعنوان یک پایگاه اصلی که با سه کشور رقیبشان همسایه است، روسیه، آسیای مرکزی با ایالت سین کیانگ چین و ایران نگه دارند.
به نظر میآید یک توافق کلی بین امریکاییها و طالبان صورت گرفته که هنواز ابعاد آن مشخص نشده و آن این است که داعش در افغانستان پرچم به زمین نهاده شده طالبان را بالا بگیرد اما مأموریتش این است که علیه این سه کشور وارد عمل شود نه علیه امریکاییها؛ اطلاعات موثقی در مورد این نظریه وجود ندارد، ولی میشود حدس زد که یک توافق پنهانی هم در کنار آن توافق رسمی وجود داشته باشد. به نظر من امریکاییها اساساً نیامدند برای خود افغانستان بلکه آمدند برای آن جایگاه راهبردی که افغانستان در منطقه دارد که از یک طرف حوزه امنیتی آسیای مرکزی است و از طریق مرزی که با چین دارد در حوزه منطقه امنیتی شرق آسیا است و از اینطرف مجموعه امنیتی جنوب آسیا و منطقه غرب که حوزه امنیتی منطقه خلیج فارس است. به نظر در این جایگاهی که افغانستان دارد امریکاییها افغانستان را رها نمیکنند.
اما در جهت دیگری هم نظر آقای ظریف رد میشود، الآن اسرائیل با اعراب خلیج فارس به تفاهم رسیده و ترامپ هم اینها را باهم نزدیک کرده است و البته جنگ یمن مسئله جدایی است که تحلیل خودش را میطلبد. ولی واقعیت این است که الآن امریکاییها دارند یک اتحاد راهبردی بین اعراب خلیج فارس و محور عربستان سعودی با اسرائیل ایجاد میکنند که از کرانههای دریای مدیترانه شروع میشود و وارد اقیانوس هند میشود و اقیانوس هند را در برمیگیرد و به شرق آسیا از طریق تنگه مالاکا میرود و آنطرف استرالیا و ژاپن و کره جنوبی را در برمیگیرد و هدف اصلی این جریان هم محاصره چین است. به نظر میآید بخش خشکی محاصره چین را سه کشور تأمین میکنند؛ افغانستان، مغولستان و میانمار. الآن امریکاییها هم در افغانستان دارند پروژه خودشان را پیاده میکنند هم در مغولستان و هم در میانمار. هرچند که چینیها در میانمار نفوذ دارند ولی واقعیت این است که هم محاصره از طرف شرق است و هم از خشکی مغولستان و افغانستان، بنابراین خیلی نباید روی آن جنبه تبلیغاتی که آقای ظریف تأکید میکند تکیه کرد.
به نظر من منظور آقای ظریف این بود که امریکاییها که آنجا را اشغال کردند هدفشان توسعه بود اما در توسعه افغانستان موفق نشدند و برنامهای هم برای توسعه افغانستان ندارند؛ مثلاً نیروهای فرهنگی دارند از بین میروند و مواد مخدر بیداد میکند، پنج برابر دوره طالبان شده و هیچ کاری در جهت توسعه انجام نگرفته است.
ببینید اینکه امریکاییها با هدف توسعه به افغانستان آمده باشند به نظر من محل تردید است؛ یعنی اگر هدفشان توسعه بود این فرصت و مجال را برای نیروهای داخلی ایجاد نمیکردند که مملکت را غارت کنند و هرچه ثروت میآید دومرتبه به سمت غرب برگردد. به نظرم مسئله توسعه و مبارزه با قاچاق مواد مخدر پوشش بود برای عملیات نظامی که مقداری برای افکار عمومی در داخل امریکا مسئله را قابلقبول کنند و در سطح جهان ولی هدفشان فکر میکنم این است که افغانستان را در چنگ خودشان نگه دارند و دعوای اصلی بر سر هژمونی دو منطقه است یکی در شرق آسیا و دیگری در اقیانوس هند. هدف اصلی نفوذ در چند کشور است که افغانستان و پاکستان و ایران هستند و اینها هنوز نه غربی کامل هستند و نه شرقی کامل؛ یعنی چین دارد کارهای خودش را میکند تا در افغانستان نفوذ پیدا کند، روسیه و چین دارند تلاش میکنند که ایران را کاملاً به سمت شرق بکشانند و پاکستان هم محل دعوای اصلی در آن پروژه کشمیر است که امریکاییها دارند تلاش میکنند به کمک عربستان و هند، چین را محاصره کنند؛ بنابراین بحث خیلی گستردهتر از این است.
چینیها در قرن ۲۱ برنامهریزیشان این است که به اولین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شوند و امریکاییها را عقب بزنند و امریکاییها به لحاظ ذهنی این آمادگی را ندارند که این قدرت را واگذار کنند. البته یک نشانههایی وجود دارد که آقای بایدن جهان چندقطبی را میپذیرد، خب اگر این هم باشد به هر حال امریکاییها بهعنوان قطب مطرح هستند و چین و روسیه و اروپا هم مطرح است، هند مطرح است و همه اینها میتوانند در جهان چندقطبی جایگاه خودشان را پیدا بکنند ولی اینکه به هر حال امریکاییها بهسادگی زیر بار این نخواهند رفت که قدرت اول را از دست بدهند قطعی است و ارتباطی هم به رئیسجمهور دموکرات یا جمهوریخواه ندارد، بلکه مجموعه حاکمیت امریکا دارد روی این زمینه کار میکند. در این چهار سال باید تحولات آسیای میانه و آسیای شرقی و خاورمیانه را دید تا بتوان به تحلیل مناسبی دست پیدا کرد.
چشمانداز پنج سال آینده را چطور میبینید؟ آیا صلحی در افغانستان برقرار میشود؟ مردم افغانستان به ثبات نسبی خواهند رسید یا نه؟
به پاکستانیها بستگی دارد، ولی اگر فشار امریکا آنقدر زیاد باشد و اینها متوجه شوند که چینیها خیلی نمیتوانند در مقابل امریکاییها مقاومت کنند ممکن است تغییر رویه دهند، یعنی محاسبات چینیها هم این است که اگر خیلی بخواهند به پاکستانیها نزدیک شوند و امریکاییها احساس کنند که پاکستان از چنگشان در میرود در آن صورت ممکن است دست به کودتا بزنند و معادله را برهم زنند. احتیاطی که چینیها در پاکستان دارند بیارتباط با مسائل کلی منطقه و جهان نیست. اگر این را بپذیریم که پاکستانیها همین سیاست دوگانه را ادامه دهند، صلح در افغانستان برقرار نخواهد شد ولی اگر فشار به پاکستانیها آنقدر باشد که خودشان شکننده شوند موضوع فرق خواهد کرد چون الآن ایالت بلوچستان پاکستان دچار مشکل جدی است و اگر هندیها چراغ سبز امریکا را داشته باشند و در مسائل پاکستان دخالت کنند، احتمال اینکه پاکستانیها در مسائل افغانستان کوتاه بیایند زیاد خواهد بود.
اهرمی که پاکستان از آن استفاده میکند طالبان و نیروهای رادیکال اسلامی هستند اما این نیروها از یک خصلت هم برخوردارند و ممکن است علیه خود پاکستان هم عمل کنند. بهعلاوه اینکه تحولات کشمیر را نباید نادیده بگیریم که با لغو قانون خودمختاری کشمیر توسط هند و اجازه خرید ملک و سرمایهگذاری هندیها از سایر ایالتها در کشمیر که تا قبل از این ممنوع بود، شرایط دارد به سود هند و زیان پاکستان تغییر میکند و به همین دلیل است که پاکستان تحتفشار است نهتنها در کشمیر بلکه در مناطقی مثل بلدستان و گیلگیت که شیعهمذهب و اسماعیلی هستند. اینها هم تمایل به تجزیه نشان میدهند و من فکر میکنم پاکستان خطر را در منطقه کشمیر جدی حس میکند.
عربستان هم در موضوع کشمیر از پاکستان در کنفرانس اسلامی حمایتی نکرد.
خیر حمایتی نکرد بلکه عربستان کمابیش به سمت اتحاد با امریکا و هند رفته است، در نظر بگیرید آن طرحی که بین هند و عربستان مطرح است که یک خط لوله نفت و گاز از مسیر دریای عمان به بمبئی کشیده شود که در بلندمدت نیاز هند را به انرژی تأمین میکند و از آنطرف یک خط لوله آب به عمان و امارات و عربستان سعودی کشیده میشود و حتی تا اردن و اسراییل هم میرسد و قرار است آب آن از سدهایی که بر روی رودخانههای منطقه کشمیر زده شده تأمین شود. اگر این اتفاق بیفتد با وجود آن رودخانههایی که در حال حاضر سیرآب میکند پاکستان تبدیل میشود به یک کشور نیازمند آب؛ بنابراین طرحهای بسیار عظیمی در منطقه هست که امکان عملیاتی شدن دارد و اگر این اتفاق بیفتد میتوان فهمید چرا عربستان سعودی از پاکستانیها در کشمیر حمایت نمیکند چون دارد با امریکا و هند منافع مشترک برای خودش تعریف میکند و پاکستان اولویتی برای عربستان سعودی نخواهد بود.■