مهدی ملیحی
روایتهای رسمی از تاریخ هنر چگونه شکل گرفتهاند؟
چگونه میتوان سیر تاریخی ظهور «کلیشه زنانگی» را در تاریخ هنر ترسیم کرد؟
آیا میتوان تاریخ هنری نوشت که صرفاً سیاههای مفصل و یکدست از نام زنان هنرمند دورانها نباشد و در عوض تبعیض جنسی موجود در ساختار رشته تاریخ هنر را نقد کند؟
همانطور که از مقدمه کتاب کدبانوهای کهن، زن، هنر، ایدئولوژی برمیآید نوشتن این کتاب ثمره تلاشی در همین مسیر است.
این کتاب وفاداری به فراخوان رادیکال و بنیادی لیندا ناکلین است که در مقالهای در سال ۱۹۷۱ با عنوان «چرا هیچ هنرمند زن بزرگی وجود ندارد؟» پژوهش فمینیستی در تاریخ هنر را آغاز کرده بود.
نویسندگان با این وفاداری به فراخوان ناکلین میخواهند بنیانهای تاریخ هنر را با آنچه آن را «مداخلات فمینیستی در تاریخ هنر» میخوانند به چالش بکشند. برای این منظور آنها از بحثهای میشل فوکو در باب گفتمان استفاده میکنند که در ابتدای دهه ۷۰ بسیار پررونق و پرارجاع بود. طبق برداشت نویسندگان از مفهوم گفتمان گروهی از گزارهها، الگوهای فکری، شیوههای آموزشی و تعیین روشهای اندیشیدن به نحو فعالانه زمینه و اهداف خاصی را برای خود شکل میدهند: «هنر چیز مفروض و معلومی نبوده که بخواهیم آن را مطالعه کنیم، هنر همان چیزی بوده که کارشناس تاریخ هنر تعیین میکرده است».
در مقدمه، گریزلدا پولوک مدعی است واژههای هنر و هنرمند ظاهری خنثی دارند، درحالیکه مفروض اصلیشان همان مردان سفیدپوست ناهمجنسگراست. این واژهها مردانگی را مترادف با خلاقیت نشان میدهند، چراکه برای مشخص کردن زن بودن هنرمند واژۀ خنثای هنرمند باید به یک صفت مشروط شود. هنرمند/هنرمند زن، هنرمند/هنرمند سیاهپوست و …
در بخشی از مقدمه میخوانیم:
بنابراین رشته تاریخ هنر را باید به تعبیر ترزا دو لو رتیس مانند خود فمینیسم، نوعی تکنولوژی جنسیت تلقی کرد؛ یعنی تولید فعالانه تمایز جنسیتی و نوعی طبقهبندی ارزشها و معانی بهوسیله کردارهای اجتماعی و گفتمانهای آموزشی.
آنها همچنین در مقدمه اشاره میکنند تحلیلهای کتاب در حکم چالشی هستند با روندهای هنجاری، فرضیات اصلی، نظام ارزشی و زبان ایدئولوژیکی که رشته تاریخ هنر را شکل دادهاند.
از دید پولوک و پارکر هنر از تاریخ هنر غنیتر و جذابتر است و بیشتر به زندگیهای زیسته، تجربههای رنج و شادی، ستمگری و مساواتطلبی، تردید، رشک، شرم و عشق مرتبط است.
نویسندگان تأکید دارند کارشان درنهایت این نیست که نشان دهند چرا زنان هرگز هنرمندان بزرگی نبودهاند یا بخواهند گذشته قهرمانانه آنها را جبران کنند، بلکه قصدشان ارائه تفاسیری است که روشن میکنند چگونه هنرمندان زن از پس شرایط تاریخی متفاوت خود در خلق آثار هنری برآمدند و چگونه موقعیتهای پیچیده، متضاد و همواره در معرض تغییر خود را در تصویرگریها و گاهی خودتصویرگریهایی گوناگون و مختص یک دوره تاریخی ثبت کردهاند.
اهمیت کار نویسندگان را شاید بتوان در این قسمت از مقدمه پولوک بر کتاب دریافت: باید تأکید کنیم تا اوایل دهه ۱۹۷۰ هیچ فکر و تصوری درباره هنرمندان زن وجود نداشت. هیچ کتابی نبود که در این باره اطلاعاتی به دست دهد. زنان هنرمند هیچگاه در کلاسهای تاریخ هنر موضوع بحث قرار نمیگرفتند.
یک تاریخ کامل طی قرن بیستم ناپدید شده بود. آثار زنان معاصر در نشریات هنری بهندرت مورد بررسی، بازنشر یا بحث و استناد قرار میگرفت. کارگاه تمرین در لسآنجلس درباره مجلات اصیل هنر در سال ۱۹۷۰ مطالعهای انجام داد و اعلام کرد حدود ۹۵ تا ۹۸ درصد کلمات و تصاویر این نشریات به هنر مردان اختصاص یافته بود.
بنابراین گروه کوچک ما میبایست همهجا را جست وجو میکرد تا به هر دو روش و با هر اطلاعاتی از سرنوشت زنات در هنر سرنخی به دست آورد».
کدبانوهای کهن: زن، هنر، ایدئولوژی، نوشته رزسیکا پارکر و گریزلدا پولوک را نشر شوند با ترجمه فائزه جعفریان در زمستان ۱۳۹۸ روانه بازار نشر کرده است.