امیرسعید موسوی حجازی*
چهار سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت ملی دکتر مصدق، کودتایی در سال ۱۹۴۹ علیه شکری قوتلی، رئیسجمهور سوریه، توسط سیا (سازمان مرکزی جاسوسی امریکا) اتفاق افتاد. داستان از این قرار بود که عربستان سعودی خواست خط لوله نفت را از سوریه عبور داده و به مدیترانه برساند. مخالفت شکری قوتلی با این طرح امریکا و آلسعود به کودتا علیه او منجر شد، ولی مردم سوریه با مقاومت خود به ضدیت با کودتا پرداختند و رئیسجمهور خود را دوباره مستقر کردند. همچنین در سال ۱۹۵۷ چهار سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، توسط کرمیت روزولت و یکی از دوستان حرفهایاش سعی کردند در سوریه کودتای دیگری علیه رئیسجمهور آن کشور انجام دهند. این بار با برگرفتن تجربه کودتای ۲۸ مرداد خواستند با ترور رؤسای پلیس زمینه را برای کودتا فراهم کنند. چنانکه در ایران با ترور سرلشگر افشارطوس و شهادت او توانستند زمینه را برای کودتا فراهم کنند که این بار هم مردم سوریه با هوشیاری جلوی این کودتا ایستادند. جا دارد در آستانه شهادت افشارطوس یادی از این قهرمان و یار مصدق بشود که او نیز کانون کودتا در دوران مصدق را کشف کرده بود و با آنها مبارزه میکرد. درباره مکانیسم ترور افشار توس و عملکرد دولت مصدق در افشاگری آن جا دارد مقالهای جداگانه نوشته شود.[۱]
جریانهای بزرگ اجتماعی عاملان خود را نیز میپرورانند
مصدق مرد اول نهضت ملی شدن صنعت نفت بود که میرفت نظام اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ایران را به سامانی نو برساند و از مردان او دو نفر، یکی سرلشگر افشارطوس و دیگری دکتر سید حسین فاطمی که هر دو گرفتار تخطئه شخصی و سوءقصد قرار گرفتند و سرانجام به دست آلوده استعمار و استبداد به وضع فجیعی در خون خود غلتیدند شایسته شناخت و توجه بیشتری هستند و عجیب است درباره این دو نفر توطئه سکوت برقرار شده است. هر چه هست افشارطوس در راه آرمان خود و دموکراسی به شهادت رسید.
سوابق افشارطوس
پدر افشارطوس ملقب به شبلالسلطنه از افشارهای همدان و مادرش فرزند میرزازمان گروسی بود. حسن خان همیشه در کنار و همراه ناصرالدین شاه و در آخرین سفر این شاه به فرنگ در رکاب او بود. ناصرالدین شاه بعد از تیرخوردن در کالسکه روی زانوی حسن خان قرار گرفت و به دربار خود آورده شد و حسن خان گاهبهگاه دستهای شاه را به سبیل او میکشید تا نمایش از زنده بودن شاه بدهد و تهران قبل از رسیدن ولیعهد گرفتار آشوب نشود، اما حسن خان در دوران مظفرالدین شاه خدمت دیوانی را ترک میکند و پس از مرگ در مقبره آقا محمدخان قاجار دفن میشود. این مقبره در قم و مجاور حرم حضرت معصومه (س) بود و فتحعلی شاه و محمدشاه و مظفرالدین شاه و چند شاهزاده دیگر را که به صدراعظمی رسیده بودند در خود جای داده است و پس از انقلاب بهوسیله آیتالله خلخالی به کفشداری تبدیل شد.
محمود افشارطوس
هنگامیکه در دوران رضاشاه مدرسه نظام تشکیل شد، پدر محمود (افشارطوس) او را به مدرسه نظام میفرستد. مدرسه نظام از پنجم ابتدایی شاگرد میگرفت تا به گمان رضاشاه نظامی تمامعیار تربیت شود. او از شاگردان ممتاز مدرسه نظام و دانشکده افسری بود که شامل ششماه ارشدیت شد و پس از دانشکده افسری در لشگر یک تهران مشغول کار و در مأموریت خلع سلاح به غرب فرستاده شد و بدون زدوخورد و کشتار سلاحهای بیشماری جمعآوری و مورد تقدیر قرار گرفت، اما انتظار مافوقها این بود که زدوخوردی نشود و غنیمت و پولی به همراه آورده شود.
اعزام به مازندران
رضاشاه املاک گستردهای در مازندران برای خود دست و پا کرده بود. خرید یا ضبط املاک توسط اداره حقوقی املاک پهلوی در تهران انجام میشد و مدیریت این خریدها و غصبها، بر عهده وکیل درجه ۲ دادگستری بود که در آن دوران به آقای حقوقی مشهور شده بود و هنگام توزیع شناسنامه نام خانوادگی خود را حقوقی اعلام کرد و محل سکونت او نیز در تهران خیابان حقوقی نامیده میشد.
ناامنی
در دوره رضاشاه همه اسلحهها جمعآوری شدند، اما پس از شهریور ۱۳۲۰، اسلحه بسیاری به دست مردم میرسد و همهجا ناامن میشود. اطراف اصفهان هم ناامن است و افراد مسلح در سمیرم پادگان را محاصره و سرهنگ شقاقی فرمانده پادگان و همه سربازان او را میکشند. دولت ناچار ارتش را تقویت و افشارطوس از افسرانی بود که به اصفهان اعزام شد و نتایج کارها بسیار تحسینبرانگیز بود.
در این هنگام حزب توده در اصفهان بسیار فعال میشود. البته پس از رفتن رضاشاه دهها حزب جوانه زدند و بعضی از احزاب دوران مشروطیت بدون آنکه به تغییر ساختار جامعه دقت کنند اعلام تجدیدحیات کردند و چون مردم بر سنت گذشته بدون خبر از فجایع هیتلر طرفدار آلمان بودند و حزب توده تنها گروهی بود که در این باره سخن میگفت در اصفهان مورد حمایت انگلیسیها قرار میگیرد. به هر حال افشارطوس که در ایجاد امنیت اعتباری پیدا کرده بود رئیس شهربانی اصفهان میشود و بهآسانی نظم را برقرار میکند. سرتیپ صفاری از او میخواهد معاون شهربانی در تهران شود، ولی او نمیپذیرد و به سربازخانه بازمیگردد.
جنگ با پیشهوری و غلام یحیی
در آذربایجان، پیشهوری که در دوران مشروطیت در دولت خودمختار گیلان عضویت داشت بهعنوان وکیل مجلس به تهران آمد و اعتبارنامه او که به دلیل همکاری با دولت گیلان رد شده بود، اعلام خودمختاری میکند و تا زنجان پیش میآید و در آنجا با مقاومت افشارها و ذوالفقاریها روبهرو میشود و جنگهای چریکی علیه او آغاز میشود.
دولت تعداد زیادی سرباز و کماندو برای همکاری و آموزش به زنجان و همدان میفرستد و سرهنگ افشارطوس را به فرماندهی این گروه و جنگکنندگان چریکی تحت عنوان فرماندار نظامی راههای همدان به محل اعزام میشود. مقر او به ظاهر همدان است، اما استقرار او در دهکدهای میان دشمن و در دامنه کوههای قافلانکوه است.
فرمانده طرف مقابل، غلام یحیی، اهل قفقاز است از افسران و فرماندهان ارتش سرخ و از قهرمانان جنگ دوم جهانی و با عنوان وزیر جنگ کابینه پیشهوری است و تعدادی کماندوی قفقازی که آنها هم در جنگ دوم جنگنده بودند درون ابوابجمعی او برای جنگ و آموزش حضور دارند.
گزارش این جنگها به نام مقاومت مسلحانه مردم بهوسیله دولت و کمک امریکا روی آنتن رادیوهای جهانی میرود. پس از فرار گروه پیشهوری از زنجان، مردم با خشونت زیادی با دموکراتها رفتار میکنند و فرصتی برای بعضی مأموران برای سوءاستفاده مالی فراهم میآورد که با مخالفت افشارطوس روبهرو میشود؛ اما مرکز معتقد است چشمها را ببندند گرچه چند نفر از دانهدرشتها مورد پیگیری واقع میشوند. این نخستین درگیری افشارطوس با حکومت است. به هر حال جنگ چریکی زنجان پایان یافته بود و افشارطوس از زنجان بازمیگردد و چون ترفیع او موکول به گذراندن دانشگاه جنگ بود به آنجا میرود، اما پس از فارغالتحصیلی درجه او را نمیدهند؛ زیرا در این هنگام فساد، تمام ارتش را فراگرفته بود و درجهها فروخته میشد. سرهنگ نجاتی در خاطرات خود این امور را شرح داده است. پس از تشکیل جبهه ملی و زمانی که رزمآرا در نطق مشروح خود منکر توان مردم ایران برای اداره صنایع نفت میشود، بر افشارطوس گران میآید. او که به توانمندی ایرانیان در صنایع مازندران معتقد شده بود، با گروهی از افسران املاک پهلوی متصدی بهرهبرداری از کشاورزی و صنایع میشود و در کارهای کشاورزی بهعنوان نماینده مالک به سنت آن دوران با خشونت معمولی کار میکند، اما در سرپرستی صنایع کوشا و فعال بوده، به کارهای صنعتی آشنا و علاقهمند میشود و به استعداد ایرانیان برای کارهای صنعتی باورمند میشود. این امر در زمان ملی شدن صنعت نفت او را جذب مصدق کرد. همکاری او با مصدق بسیار صمیمانه است چون فرد ناسیونالیستی (نوعی پانایرانیسم) است. افشارطوس در دوران ریاست شهربانی، داریوش فروهر، رئیس پانایرانیستها را دعوت و به او در پشت پرده کمک بسیار میکند.
قتل او را به افسران بازنشسته مربوط میکنند. ولی به نظر من زاهدی افسران بازنشسته را سازمان داده بود و تمام برنامهریزیها و عملیاتها زیر نظر زاهدی و با اطلاع شاه بود و افسران بازنشسته در آن چندان نقشی نداشتند.
در نهم اسفند ۱۳۳۱ که به بهانه مسافرت شاه بلوایی راه افتاد و شعبان جعفری و اوباش قصد کشتن مصدق و محاصره خانه مصدق را داشتند، افشارطوس از فاصله دو بام خود را به خانه مصدق رساند و سربازان و پلیس را مدیریت کرد و مکالمه او با شعبان جعفری را شعبان جعفری نقل کرده است. مصدق را از همین پشتبامها از محاصره، خارج و به ستاد ارتش بردند. افشارطوس را هیئتمدیره کودتا محکوم به مرگ کردند و تعدادی از افسران بازنشسته ابزار این کار بودند.
- فعال نهضت ملی ایران و خواهرزاده تیمسار افشارطوس
[۱]. مستند این مطالب روزنامههای آن زمان و خاطرات مهندس حجازی است.