والتر بنیامین[۱]
برگردان: محمد رحیمی
والتر بنیامین؛ فیلسوف، فرهنگپژوه و ادیب آلمانی؛ در سال ۱۸۹۲ در برلین زاده شد. پس از پایان دبیرستان در دانشگاههای فرایبورگ و برلین، فلسفه، ادبیات آلمانی و تاریخ هنر خواند. با آغاز جنگ جهانی اول به دانشگاه برن رفت. همانجا بود که با ارنست بلوخ آشنا شد. با آشنایی با گرتل و تئودور آدرنو در سال ۱۹۲۳ رابطه او با انیستیتوی پژوهشهای اجتماعی و مکتب فرانکفورت آغاز میشود. در سال ۱۹۲۹ با برتولد برشت همکاری میکند. پس از قدرتگیری فاشیسم هیتلری در سال ۱۹۳۳ به پاریس مهاجرت میکند. تنها درآمد او در این دوران عسرت، کمکهزینهای است که از ماکس هورکهایمر، که خود به نیویورک گریخته و همانجا دوباره انیستیتوی پژوهشهای اجتماعی را برپا کرده است، برای همکاریاش در نشریه پژوهشهای اجتماعی دریافت میکند. در همین سالهاست که بنیامین با هانا آرنت و هرمان هسه رابطه و دوستی نزدیکتری برقرار میکند. پس از اشغال فرانسه، در حال گریز به امریکا در مرز اسپانیا متوقف میشود. مرزبانان اسپانیایی از ورود او جلوگیری و از تحویل مدارکش خودداری میکنند. بنیامین که تحویل خود به گشتاپو را نزدیک میدید در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ دست به خودکشی میزند. هانا آرنت نقل کرده است که برتولد برشت پس از شنیدن خبر مرگ بنیامین گفته است: «این نخستین خسران واقعی است که هیتلر به ادبیات آلمان وارد کرده است.»
نوشتار کوتاه «سرمایهداری چنان دین» که در سالهای اخیر توجه فزایندهای را تجربه میکند، درواقع پارنوشتهای (Fragment) است که در آن نویسنده اندیشههای خویش و نیز برخی از منابع و مأخذ مربوط به موضوع را برای خود یادداشت کرده است و از اینرو از ساخت متنهایی که برای خواننده نوشته میشود، برخوردار نیست. آنچه در متن مییابیم کمتر چینش مقدمات و زنجیرههای استدلال و حکم و بیشتر نتیجهگیریها، گزینگوییها و نیز اشارات نویسنده به ادبیات موضوع است. بهرهگیری بنیامین از تمثیلها، قیاسها و استعارههایی که همه در تاریخ فکر و فرهنگ باخترزمین ریشه دارند، اشاراتی پرایهام و ابهام هستند که برای خواننده غربی نیز آسانیاب نیستند و نیز شکستگی جملات یادداشتگونه بر دشواری برگردان متن میافزایند. با این همه کوشش شده است، در عین وفاداری به متن اصلی، منجمله با افزودههایی در قلاب []، برگردان کمابیش روانی عرضه شود.
×××
در سرمایهداری باید [ساختار] یک دین را دید، یعنی سرمایهداری بهگونهای جوهری در خدمت [پاسخگویی به] همان نگرانیها، رنجها و اضطرابهایی است که پیشتر بهاصطلاح ادیان به آنها پاسخ میگفتند. اثبات این ساختار دینی سرمایهداری و نهفقط مشروط بودن آن نظام به دین آنچنانکه [ماکس] وبر میپنداشت، بلکه بهعنوان یک پدیده به ذات دینی، امروزه نیز به بیراهه یک جدلِ عمومیِ بیپایان راه خواهد برد. ما نمیتوانیم توری را که در آن هستیم ببندیم [و بر آنچه در آن است آگاهی یابیم]. این امر اما [در کلیت آن] در آینده [بهتر] دریافته خواهد شد.
با این همه، هماکنون نیز سه ویژگی این ساختار دینی سرمایهداری قابلشناسایی است: نخست، سرمایهداری یک دین آیینی (Kultreligion) محض است و شاید افراطیترین دینِ آیینی که تاکنون وجود داشته است. همهچیز در آن فقط بهگونهای بیواسطه، از راه ارتباط با آیین معنا و اهمیت مییابد، این آیین هیچ آموزه ایمانی خاصی، هیچ الهیاتی ندارد. در پرتو این امر است که فایدهگرایی (Utilitarismus) [نیز] رنگ دینی خود را مییابد. دومین ویژگی سرمایهداری با همین انضمامی شدن آیین مرتبط است؛ استمرار بیوقفه مدت آیین. سرمایهداری بهجا آوردنِ بیانقطاع و رحم یک آیین است. در اینجا، هیچ «روز هفته»ای، هیچ روزی وجود ندارد که روز جشن بهمعنای هراسناک شکفتگی تمامی شکوه و زرقوبرق مقدس، [یعنی نمایشِ] غایت همرنگی ستایشگران نباشد. سوم آنکه این آیین، بدهکار-گناهکارکننده (verschuldend) است.[۲] سرمایهداری بهاحتمال، نخستین نمونه آیینی است که بخشاینده و آمرزنده (entsühnend) نیست، بلکه آیینی است که بدهکار-گناهکار میکند. از این نظر این نظام دینی در بستر سقوط حرکتی سهمناک قرارگرفته است. گناه-آگاهیِ سهمناکی که راه آمرزش خویش را نمیداند، به آیین چنگ میاندازد، نه برای آنکه از این راه گناه خود را جبران کند، بلکه برای آنکه آن را عمومیت بخشد و در ذهن حک کند و درنهایت پیش از همه خدا را در این گناه-بدهی شریک سازد تا درنهایت خود او را به جبران این گناه-بدهی علاقهمند سازد؛ بنابراین، جبران این گناه را نه میتوان از خود این آیین انتظار داشت، نه از اصلاح این دین که بایستی بتواند به چیزی محکم و پایدار در آن چنگ اندازد و تکیه کند و نه از نفی آن. تابآوردن تا پایان تا بدهکاری-گناهکاری کامل و نهایی خدا تا رسیدن به موقعیت جهانی نومیدی، که درست به همان نیز امید میرود، در ذات این جنبش دینی، یعنی سرمایهداری است. بیشرمی و ننگینی تاریخی سرمایهداری در اینجاست ست که [این] دین دیگر نه اصلاح هستی، که ویرانسازی آن است. [همان] گسترش نومیدی تا [رسیدن آن به] موقعیت [مسلطِ] دینی جهان، که از آن انتظار رستگاری میرود. تعالی خدا فروریخته است اما او نمرده است، او به [دایره] سرنوشت انسان فروکشیده شده است. این گذر قمر انسان در تنهایی مطلق مدار حرکت او از سرمنزل نومیدی، همان خوی اخلاقی (Ethos) است که نیچه تبیین میکند. این انسان، یک ابرانسان است، نخستین انسانی که دین سرمایهداری را بازمیشناسد و تحقق آن را میآغازد. ویژگی چهارم این دین آن است که خدای آن باید پنهان نگه داشته شود، و تنها پس از رسیدن به قله گناهکاری-بدهکاریاش میتواند مورد خطاب قرار گیرد. این آیین در برابر خدایی نابالغ جشن گرفته میشود، هر تصوری از او هر اندیشهای به او راز [عدم] بلوغ او را آشکار میکند.
نظریه فروید نیز به [دستگاهِ] حاکمیتِ روحانیتِ این آیین متعلق است. این نظریه بهکل سرمایهدارانه اندیشیده شده است. [موضوع] واپس زده شده [در روان انسان]، [یا] تصور گناهآلود، بر مبنای قیاس ژرفی که هنوز باید روشن کرد، [همان] سرمایهای است که دوزخ ناخودآگاهی بدان بهره میپردازد.
گونه سرمایهدارانه اندیشه دینی به بهترین نحو در فلسفه نیچه بیان شده است. ایده ابرانسان «جهش» آخرالزمانی را نه به توبه، کفاره و تاوان، طهارت و جزا، که به تشدید و افزایشِ بهظاهر پیوسته، اما در وجب پایانی، گسسته و انفجاری محول میکند. از اینرو، افزایش جهشوار با رشد [تدریجی]، بر مبنای قاعده عدم جهش جمعناپذیرند.[۳]
ابرانسان، انسانِ بی توبه سر به آسمان برافراشته تاریخی است. این انفجار آسمان توسط انسانبودگیِ فزونی یافته، که از نظرگاه دینی (و نیز نیچه) گناه- بدهی است و [گناه- بدهی] خواهد ماند، [همان چیزی است که] نیچه پیشاپیش بدان حکم داده بود. به همانسان مارکس نیز سرمایهداری توبه ناکرده با بهره ساده و مرکب که کارکردهای بدهی (نگاه کنید به معنای دوگانه و ابهام اهریمنی این مفهوم) هستند، [تبدیل به] سوسیالیسم میشود.
سرمایهداری، دینی فقط متشکل از آیین محض و بدون اصول و آموزه ایمانی است. سرمایهداری، نهتنها در کالوینیسم، بلکه همچنان که باید در دیگر شاخههای راستکیشانه (Orthodox) آن نیز اثباتپذیر باشد، بهگونهای انگلی بر [پیکر] مسیحیت در غرب رشد یافته است، بهنحویکه تاریخ مسیحیت [در سدههای اخیر] در نهایت و در اساس، تاریخ انگل آن، [یعنی] تاریخ سرمایهداری است.
از یکسو با مقایسه شمایلهای قدیسان ادیان مختلف با یکدیگر و از سوی دیگر با مقایسه تصاویر اسکناسهای کشورهای مختلف [با آنها]، [میتوان] آن روح [یگانهای] را که از خلال [این] آذینبندی (Ornamentik) سخن میگوید، [بازشناخت].
Kapitalismus und Recht. Heidnischer Charakter des Rechts. Sorel: Réflexions sur la violence p 262
(سرمایهداری و حقوق. منش و ویژگی کافرکیشانه حقوق. سورل، تأملاتی درباره خشونت، صفحه ۲۶۲.)
Überwindung des Kapitalismus durch Wanderung. Unger, Politik und Metaphysik S. 44.
(چیرگی بر سرمایهداری از راه مهاجرت. اونگر، سیاست و متافیزیک، صفحه ۴۴.)
Fuchs: Struktur der kapitalistischen Gesellschaft o. ä.
(فوکس: ساختار جامعه سرمایهداری یا [چیزی] شبیه آن)
Max Weber: Ges. Aufsätze zur Religionssoziologie 2 Bd. 1919/20.
(ماکس وبر: مجموعه مقالات پیرامون جامعهشناسی دین، مجلد ۲، ۱۹۱۹/۲۰)
Ernst Troeltsch: Die Soziallehren der chr. Kirchen und Gruppen (Ges. W. I 1912)
(ارنست ترولچ: آموزههای اجتماعی کلیساها و گروههای مسیحی، مجموعه آثار، جلد ۱، بخش ۱،۱۹۱۲)
Siehe vor allem die Schönbergsche Literaturangabe unter II
(بهویژه منابعی که شونبرگ در ذیل II ارائه کرده است، ملاحظه شود.)
Landauer: Aufruf zum Sozialismus p 144
(لندآور: فراخوان به سوسیالیسم صفحه ۱۴۴.)
نگرانیها: بیماری روحیای که به دوران سرمایهداری متعلق است. درماندگی و بنبست روحی (و نه مادی) در فقر، سرگردانی و رهبانیت گدامسلکانه. وضعیتی که اینچنین به بنبست دچار است، بدهکار-گناهکار میسازد. «نگرانیها» نشانه شاخص این آگاهی به گناهِ در بنبست بودگی است. «نگرانیها» از ترس از در بنبست بودگی اجتماعی، و نه فردی-مادی برمیخیزند.
مسیحیت دوران اصلاح دینی (Reformationszeit) پیدایش سرمایهداری را آسان نساخت، بلکه خود به سرمایهداری بدل گشت.
از دیدگاه روششناختی بایستی نخست پژوهید که پول در گذر تاریخ چه پیوندهایی با اسطوره (Mythos) بسته است، که توانسته است تا بدان اندازه عناصر اسطورهای مسیحیت را جذب کند، تا [بر آن پایه] اسطوره خویش را برسازد.
خونبها/ فرهنگ واژگان کارهای نیک / بدهی مواجب به کشیش / پلوتوس (Plutos) همچون خدای ثروت.
Adam Müller: Reden über die Beredsamkeit 1816 S 56 ff.
(آدام مولر: گفتارهایی پیرامون سخنوری ۱۸۱۶ صفحه ۵۶ به بعد.)
همبستگی و ارتباط اصول ایمانی (Dogma) ذات دانش- که در ویژگی گرهگشایانهاش همزمان رهاننده و کشنده ماست- با سرمایهداری: ترازنامه دانشی رهاییبخش و نابودگر [است].
یادآوری این امر که کافرکیشی آغازین، دین را بهیقین در وهله نخست نه چنان علاقهای برین و اخلاقی، بلکه همچون بلاواسطهترین علاقه عملی [این جهانی] درمییافت، به شناخت سرمایهداری بهمثابه دین یاری میرساند؛ بهعبارت دیگر، کافرکیشی آغازین همانند سرمایهداری امروزین، به «ایدهآلها» و گوهر «برین» خود، چندان آگاهی نداشت، بلکه برعکس در یک فرد غیرمذهبی یا دگرباورِ جماعت خود، دقیقاً به همین معنا، بیشتر عضوی راستین از جماعت را میدید، همچنان که بورژوازی امروزین نیز در اعضای بی کسبوکار خود.
[۱] از: Benjamin, Walter (1985) Kapitalismus als Religion. In: Gesammelte Schriften VI, S. 100-103. Suhrkamp. Frankfurt.
[۲] یکی از دشواریها در برگردان این متن کوتاه، نداشتن برابرنهادهٔ دقیقی برای واژهٔ آلمانی Schuld در زبان فارسی است. این واژه هم به معنای گناه، معصیت و تقصیر و هم به معنای بدهی مالی یا بدهی غیرمادی (دِین) است. ازاینرو Schuld در اینجا به ترکیب بدهی- گناه و verschuldend به بدهکار- گناهکارکننده ترجمه میشود.
[۳] non facit saltum: طبیعت گسست ندارد و جهش نمیکند. این، اصلی است بدیهی یا بنیادی (Axiom) بهویژه در فلسفه کلاسیک و نیز برخی نظریههای زیستشناسی جدید همچون نظریهٔ داروین که بر باور به تغییر پیوسته و تدریجی (Gradualismus) و تکامل باوری (Evolutionismus) مبتنی هستند. امکان جهشهای (Mutation) ژنتیک و هستهای این اصل را به چالش کشیدهاند.