محمدباقر تاجالدین*
مقدمه
روند فعلی دانشگاهها در ایران و شرایط ناگوار و نگرانکننده حاکم بر آنها از ساختار اداری و مدیریتی آن گرفته تا عملکرد استادان و دانشجویان همگی نگرانیها و دغدغههای فراوانی را فراهم آورده که واکاوی و بررسی هر چه بیشتر درباره آن را ضروری کرده است. نیمنگاهی به رویهها و روندهای فعلی دانشگاه در ایران نشان میدهد که این رویهها و روندها چندان هم در مسیر تولید علم و درافکندن بنیانهای فکری و علمی نبوده و دانشگاه به «میدان رقابتی» در جهت «کسب مدرک برای دانشجویان»، «کسب نشان دانشگاهی برای استادان» و «کسب سود و برند (Brand) برای مدیران» آن تبدیل شده است. نگرانیهایی که طی دستکم یک دهه اخیر در این زمینه بروز کرده است اکنون گویی اعتبار دانشگاه، استادان، دانشجویان و حتی مدیران کشور را نشانه رفته و همگان را به فکر چارهاندیشی و ارائه راهکاری برای برونرفت از چنین وضعیتی واداشته است. نوشته حاضر نیز در همین راستا و بر اساس احساس مسئولیتی است که نویسنده این سطور با توجه به دانشگاهی بودن و لمسکردن مشکلات از نزدیک تنظیم کرده است و تقدیم همه دوستداران علم و دانش میکند. باشد که گامی مؤثر و مفید برداشته و از آن مهمتر راهکاری جدی ارائه کرده باشد. تا چه در نظر آید و چه قبول افتد.
- ۱. مسئله چیست؟
دانشگاه در ایران دچار نوعی شرایط آنومیک یا نابهنجار شده است بهگونهای که انواع آسیبهای علمی و پژوهشی دامنگیر آن شده و اکنون بحران همهجانبهای را تجربه میکند. اینکه بگوییم دانشگاه شرایط نابهنجار را از سر میگذراند چه معنا و مدلولی دارد و از همه مهمتر اینکه ناشی از کدام شرایط اجتماعی به چنین سرنوشتی تبدیل شده است؟ از منظر جامعهشناختی دانشگاه یکی از سازمانها و یا نهادهایی است که درون هر جامعهای قرار داشته و هر تحول و تغییری در جامعه به ناگزیر دانشگاه را نیز تحت تأیثر خود قرار میدهد. پس به زبان ساده دانشگاه بیرون از جامعه و تحولات و تغییرات مثبت یا منفی آن قرار ندارد. نه تنها دانشگاه، بلکه هر نهاد و سازمان دیگری نیز چنین وضعیتی را از سر میگذرانند. جامعه رو به تعالی و پیشرفت دانشگاهِ رو به تعالی و پیشرفت خواهد داشت و بالعکس. دانشگاه به این دلیل مهم که درون جامعه و سازوکارهای گوناگون آن قرار دارد دیر یا زود همانند سایر بخشها دچار مشکلات و آسیبهایی میشود. جامعه ایران مدتهاست که به دلیل گذار از شرایط سنتی به مدرن بحرانهایی را تجربه میکند و دچار شرایط نابهنجار شده و این شرایط نابهنجار امروزه گریبانگیر دانشگاه هم شده است، بهگونهای که درباره دانشگاه به مواردی چون «دانشگاه بهمثابه بازار»؛ «فروپاشی دانشگاه»؛ «انحطاط دانشگاه»؛ «بازار مدرکفروشی» «رسالهخوارها در دانشگاه» و سایر القاب نامیمون و نامبارک اطلاق کردهاند. تأسیس دانشگاههای متنوع با اسامی خاص از دانشگاههای دولتیِ روزانه و شبانه گرفته تا دانشگاههای آزاد، پیام نور، غیرانتفاعی و علمی و کاربردی که بهراستی نهتنها برای مردم عادی، بلکه برای دانشگاهیان هم گیجکننده و بهتآور شده است، بهنوعی خبر از وضعیتی آشفته و اسفبار درباره دانشگاه در ایران میدهد. از سوی دیگر، خیل عظیم مدرک به دستان بیکار که نه تنها از سواد و مهارت لازم در رشتهای که تحصیل کردهاند برخوردار نیستند بلکه اینجا و آنجا به دنبال شغلی میروند که لقمه نانی به کف آرند و به غفلت بخورند! اکنون مسئله و مشکل برای دانشگاه این است که دانشگاه دچار شرایط آنومیکِ ناشی از شرایط آنومیکِ جامعه شده است و تا جامعه و همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آن از این شرایط آنومیک بیرون نروند بسیار دور از ذهن خواهد بود که دانشگاه هم بتواند بهسلامت از این شرایط عبور کند. به باور نویسنده دانشگاه محصولِ جامعه خویش است و نمیتوان انتظار معجزهای از دانشگاه داشت.
- جامعه نابهنجار (آنومیک)
جامعه نابهنجار جامعهای است که از هنجارها و قواعد مشخصی پیروی نکند و نوعی سردرگمی و بلاتکلیفی لایههای گوناگون جامعه را در برگرفته باشد. شرایط آنومیک یا بهنجار شرایطی است که طی آن هنجارها، باورها و ارزشهای یک جامعه سنتی دستخوش تغییرات اساسی شده و نتوانسته به هنجارها، ارزشها و باورهای جامعه مدرن و جدید تبدیل شود. امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، اولین جامعهشناسی بود که به این موضوع پرداخته و ابعاد گوناگون آن را بررسی کرده است. از نظر دورکیم هرگاه هنجارهای جامعه آنچنان دستخوشِ تغییراتی قرار گیرند که اثر و نفوذ خود را بر افراد جامعه از دست بدهند و راهنمای عملِ افراد قرار نگیرند و همبستگی اجتماعی دچار فروپاشی بشود در این شرایط دیگر هنجاری برای تنظیم رفتارها و کنشهای افراد وجود نداشته و یا وجود داشته و کارکرد خود را از دست داده است؛ به عبارت دیگر، شرایط نابهنجار به وضعیتی اطلاق میشود که در آن هنجارهای اجتماعی نفوذ خود را بر رفتار فرد از دست میدهند. رابرت مرتن پس از امیل دورکیم دومین جامعهشناسی است که مفهوم آنومی را در وسیعترین شکل خود به کار برده است. «از نظر او آنومی به یک شرایط اجتماعی اطلاق میشود که در آن هنجارهایِ اجتماعی فاقد کارایی لازم باشند و تأثیر خود را بر رفتار بخشهای وسیعی از افراد جامعه از دست بدهند؛ به عبارت دیگر، مرتن مفهوم آنومی را به فشاری اطلاق میکند که وقتی هنجارهای پذیرفتهشده با واقعیت اجتماعی در ستیز قرار گیرند بر رفتار افراد وارد میکند»(گیدنز، ۱۳۸۹: ۷۹). در چنین وضعیتی نوعی بلاتکلیفی برای افراد جامعه به وجود میآید و افراد نمیدانند از کدام هنجار، ارزش و یا باور پیروی کنند. «امیل دورکیم پیامد شرایط آنومیک در جامعه را سستشدن همبستگی اجتماعی و پیوندهای گروهی میداند. در نتیجه این شرایط بحران اجتماعی و ازهمپاشیدگی اجتماعی پیش میآید و پیوندهای گروهی فرد تضعیف میشوند. بهعلاوه، در چنین شرایطی تعهدات متقابل نادیده گرفته میشوند و افراد از هیچ قاعده و قانونی تبعیت نمیکنند و ستیزه و کشمکش سرتاسر جامعه را فرامیگیرد»(آرون، ۱۳۶۴: ۳۶۵). از سوی دیگر، شرایط نابهنجار مستعدترین و مناسبترین شرایط برای بروز و گسترش انواع آسیبهای اجتماعی است. همچنین شرایط نابهنجار مستعد فرسایش کارکرد سازمانها و نهادهای اجتماعی نیز است، زیرا نهادها و سازمانهای اجتماعی کارکرد مؤثر و مفید خود را از دست میدهند. از آنجا که نهادهای اجتماعی بر اساس کارکردی که دارند مقرر است نیازهای اساسی جامعه را برآورده سازند، لذا در شرایطی که دچار فرسایشِ ناشی از نابهنجاری میشوند نمیتوانند آن نیازها را برآورده سازند. شرایط نابهنجار که مهمترین پیامد آن کاهش و فروپاشی همبستگی اجتماعی، انسجام اجتماعی و از بین رفتن تعاملات و پیوندهای اجتماعی است، به فرسایش و فروپاشی سرمایه اجتماعی، اعتماد اجتماعی، سرمایههای انسانی، طرد اجتماعی، انزوای اجتماعی و دهها پیامد منفی دیگر هم منجر خواهد شد. در چنین شرایطی است که انتظار حلوفصل مشکلات و معضلات اجتماعی دور از ذهن خواهد بود. ضمن اینکه امکان توسعه اجتماعی پایدار به آرزویی دستنایافتنی تبدیل میشود.
- ۳. دانشگاه نابهنجار (آنومیک)
بنا بر آنچه در بخش قبلی درباره جامعه نابهنجار توضیح دادم میتوان گفت که دانشگاه نابهنجار همانند جامعه نابهنجار دچار بیکارکردی یا بدکارکردی شده است، بهگونهای که بهجای برآوردهکردن نیازهای علمی، فکری و پژوهشی جامعه اکنون به بازاری برای درآمدزایی و تولید مدرک تبدیل شده است؛ به عبارت دیگر، هنجارهای علمی و پژوهشیِ دانشگاه چنان اثر و نفوذ خود را از دست دادهاند که دیگر راهنمای عملِ استادان و دانشجویان نیستند. شرایط نابهنجار دانشگاه در ایران مشخصهها و ویژگیهای زیر را دارد: ۱. نداشتن یا ضعف هنجارهای علمی و پژوهشی مطابق با هنجارهای علمی و پژوهشی دانشگاههای معتبر جهان؛ ۲. جذب دانشجو بدون توجه به هنجارهای علمی و پژوهشی مشخص، بهعنوان نمونه جذب دانشجو بدون آزمون و یا با شرط معدل که هرکدام در جای خود قابل نقد و بررسی هستند؛ ۳. نبود سختگیریهای لازم در حین تحصیل و آسانگیریهای بیمورد و دادن نمرات غیرواقعی به دانشجویان؛ ۴. جذب دانشجو در دورههای تحصیلات تکمیلی در برخی دانشگاهها بدون رعایت اصول علمی و تخصصی مربوط به رشتههای تحصیلی؛ ۵. جذب بیش از اندازه و بیش از ظرفیت دانشجو بدون توجه به نیاز علمی، تخصصی و پژوهشی کشور؛ ۶. عدم تطابق ورودی و خروجی دانشگاهها با نیازهای گوناگون کشور؛ ۷. رواج مدرکگرایی و بیاعتبارشدن مدارک دانشگاهی؛ ۸. تبدیلشدن دانشگاهها به بازار مدرکفروشی؛ ۹. نبود ارتباط منطقی، دائمی و ساختاریِ دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور با سازمانها و نهادهای تصمیمگیری کشور؛ ۱۰. جذب دانشجو بدون توجه به استعدادها و ظرفیتهای علمی و علاقهمندیهای افراد؛ ۱۱. عدم تطابق میزان فارغالتحصیلان دانشگاهی با بازار کار کشور؛ ۱۲. تربیت نیروی انسانی ناکارآمد و بدون مهارت؛ ۱۳. دورکردن نیروی انسانی جوان از بازار کار و فعالیت؛ ۱۴. هدررفتن نیرو و استعدادهای جوانان در طول تحصیل و ایجاد سرخوردگی و ناامیدی در بین آنان؛ ۱۵. عدم پیروی بیشتر استادان و دانشجویان از مقررات و قوانین علمی و تحصیلی؛ ۱۶. دنبالکردن هدف انتفاعی و درآمدزایی بیشتر دانشگاهها که این موضوع حتی شامل دانشگاههای معتبر هم میشود؛ ۱۷. تولید پایاننامهها و رسالههای تحصیلیِ تکراری، ضعیف به لحاظ علمی -پژوهشی و ناکارآمد؛ ۱۸. عدم تطابق علاقه و استعداد دانشجویان با رشتههایی که انتخاب و تحصیل میکنند؛ ۱۹. نبود تناسب بین میزان جمعیت و نیازهای برخی شهرها با تعداد دانشگاههایی که در آن شهرها تأسیس و راهاندازی شدهاند (جالب است که در برخی شهرهای کوچک و حتی متوسط تعداد دانشجویان از تعداد جمعیت آن شهرها بیشتر است!)؛ ۲۰. عدم انباشت علم و دانش و در نتیجه شکلنگرفتن زمینههای مناسب علمی و پژوهشی برای توسعه جامعه.
در این راستا پرسش اساسی این است که دانشگاه در کشور ما با کدام معیار و ملاک و هدفی بنیان گرفته است و روی در کدامین مقصد دارد؟ برای چنین پرسشی میتوان چندین پاسخ به شرح زیر ارائه کرد: ۱. اگر هدف این بود و هست که با تأسیس و گسترش دانشگاهها امور علمی جامعه را بسامان نمود و سطح دانش یکایک افراد جامعه را ارتقاء بخشید البته باید گفت که در این هدف موفقیتهای نسبی بهرغم کاستیهای فراوان بهدست آمده است. درواقع، اگر موضوع را به لحاظ کمّی دنبال کنیم و نه کیفی، ممکن است نتایج تا حدودی رضایتبخش باشد، اما در همین زمینه هم بهرغم نتایج کمّی بهدست آمده خیل وسیعی از دانشآموختگان دانشگاهها بدون مهارت و بدون دانش لازم و کافی برای بهدست گرفتن شغل دلخواه و داشتن زندگی باکیفیت هستند؛ ۲. در پاسخ دوم بحث اساسی این است که اگر بهصورت پایهای و استاندارد به کارکرد و هدف دانشگاه نگاه کنیم باید بتواند در حل مسائل و مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی گامهای مهمی را بردارد و راهکارهای پایهای ارائه کند. اگرچه پاسخ جدی به این پرسش و فرضیه مستلزم پژوهشهای علمی و دقیق است، اما بررسیها و مشاهدات فعلی به ما میگوید که بالاخره بسیاری از مشکلات اشارهشده را دانشگاه و دانشگاهیان حلوفصل کرده است و صدالبته که کارکرد دانشگاه ارائه راهکار است و نه انجام امور اجرایی برای حل مشکل و انصافاً راهکارهایی هم ارائه کرده است و در مواردی مورد بیتوجهی هم قرار گرفت. اکنون نگرانی اساسی این است که با گسترش بیرویه دانشگاهها و پذیرش بیمبنا و بیمنطق دانشجو خطر بیپایه و بیمایهشدن یافتههای دانشگاهی در کمین دانشگاهها خواهد بود. یافتههایی که چندان بنیان علمی و پژوهشی نداشته و تنها بر مبنای جزوات بیفایده و کلیگوییها و حفظکردنها صورت گرفته باشد، همانند انبوه پایاننامههای کپیبرداریشده و مقالههای رونویسیشده و متنهای بهظاهر علمی با کمترین دقت و وسواس علمی و برخوردار از کمترین استانداردهای پژوهشی. اینجاست که دانشگاه تبدیل به کارخانه صدور مدرک میشود و آن هم مدارکی بیخاصیت و بیفایده که نه شغلی و نه مهارتی و نه زیستنِ باکیفیتی را به دنبال خودش دارد؛ ۳. در پاسخی دیگر دانشگاه کارکرد آموختن و مهارتافزایی و دانشافزایی را داشته و دانشجویان را در یک فرآیند جامعهپذیری علمی به افرادی توانمند به لحاظ علمی، پژوهشی و مهارتی تبدیل میکند تا بتوانند برای کسب شغل مناسب و داشتن زندگی باکیفیت و مورد دلخواه آماده شوند. دانشگاههایی که با پذیرش بیش از ظرفیتشان تنها اقدام به پرکردن کلاسها برای گرفتن شهریه بیشتر میکنند بدون تردید نمیتوانند چنین کارکرد مهمی داشته باشند. این موضوع بهویژه در رشتههای علوم انسانی بسیار مشهود است، بهگونهای که در کلاسهای کارشناسی ارشد -و حتی در مواردی دکتری- گوش تا گوش کلاس انبوهی از دانشجویان نشستهاند آن هم دانشجویانی که انگیزه و علاقه چندانی برای آموختن و یادگیری ندارند و فقط برای اخذ مدرک آمدهاند؛ ۴. یکی دیگر از پاسخها در این زمینه این است که دانشگاه باید کارکرد بسیار مهم تبدیلکردن دانشجویان به شهروندانی آگاه، فعال، مشارکتجو، منتقد و تحلیلگر در زمینههای متفاوت را ایفا کند؛ اما اکنون وضع اینگونه نیست و دانشگاهها با روند فعلی نخواهند توانست چنین کارکرد مهمی را برآورده کنند.
در مقالات و نوشتههای گوناگون از سوی استادان و دلسوزان حوزه علم و دانش اینگونه آمده است که عدهای بروز چنین شرایط نابهنجاری را بر عهده استادان، عدهای دیگر بر عهده دانشجویان و عدهای دیگر بر عهده ساختار آموزش عالی کشور نهادهاند، اما باید گفت همه ما در بروز و ظهور چنین شرایطی متهم هستیم [۱]. بیاییم همه ما از مدیران و مسئولان آموزش عالی کشور گرفته تا استادان و دانشجویان و کادر اداری دانشگاهها صادقانه قبول کنیم که همگی دستبهدست هم دادهایم و چنین وضعیتی را به وجود آوردیم. اکنون دیگر شرایط دانشگاه به شرایط نابهنجار تبدیل شده است و هرگونه کوشش در جهت پنهانسازی این وضعیت دور از خردورزی و خردمندی است، چراکه پنهان کردن این مشکل نهتنها راهحلی برای آن نیست بلکه مشکل را گستردهتر و ریشهایتر میسازد.
چهارم. رابطه بین شرایطِ نابهنجارِ جامعه و شرایطِ نابهنجارِ دانشگاه
اما مدعای اصلی نوشته حاضر این است که شرایطِ نابهنجارِ دانشگاه ناشی از شرایطِ نابهنجارِ جامعه است. همانگونه که جامعه نابهنجار در بروز انواع مشکلات و آسیبهای رفتاری و ساختاری تأثیرگذار است، دانشگاهِ نابهنجار هم میتواند پیامدهای منفی فکری، علمی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به دنبال داشته باشد؛ اما اکنون بحث اساسی این است که جامعه نابهنجار در درون خود سازمانها و نهادهای نابهنجار پرورش میدهد که دانشگاه یکی از این سازمانها میتواند باشد. در این زمینه بهتر است تأثیر شرایط نابهنجار جامعه بر بروز شرایط نابهنجار در دانشگاه را بهصورت زیر بررسی کنیم:
- تسلط نگاه مدرکگرایی در ساختار سازمانی و مدیریتی کشور: بدون تردید رواج مدرکدادن و مدرکگرفتن از بروز و ظهور چنین وضعیتی ریشه و نشأت میگیرد. بهعنوان نمونه نمایندگان مجلس، اعضای شوراها، مدیران سازمانها، وزرا و همه و همه لزومی به داشتن مدرک دکترا یا کارشناسی ارشد ندارند، بلکه باید بهطور واقعی و نه بهصورت صوری و شکلی از استادان دانشگاهها بهعنوان مشاوران علمی و فنی در زمینههای تخصصی خود بهره ببرند. این میشود پیوند بین دانشگاه و ساختار تصمیمگیری و سیاستگذاری کشور که در همه کشورهای توسعهیافته چنین میکنند. رواج مدرکگرایی اگرچه دلایل گوناگون دارد، یکی از مهمترین دلایل آن وجود ساختار بیمار اداری و سازمانی در کشور است که کارکنانِ خود را به گرفتن مدرک برای اخذ پایه و پست شغلی تشویق میکند. در کابینه دولت انگلستان میبینیم که ۸۰ درصد آنها لیسانسیه یا در کابینه دولت آلمان تقریباً تمامی آنها لیسانسیه هستند. نظام اداری و سازمانی کشور نباید کارکنان خود را صرفاً بر اساس داشتن مدرک تحصیلی ارزیابی کند و از این طریق به آنها رتبه و پاداش و یا پست و مقام بدهد، بلکه باید سوابق و تجربیات فرد را در نظر بگیرد.
- ضعف ساختاری نظام آموزشوپرورش کشور: به این معنا که وقتی استعدادها و ظرفیتهای فکری، روحی و روانی و حتی جسمی افراد از سالهای ابتدایی مطالعه نمیشود و به عبارت دیگر اقدام به استعدادیابی افراد نمیشود، لذا بسیاری از دانشآموزان نمیدانند در چه زمینه و رشتهای باید تحصیل یا فعالیت کنند. بهطور مثال فردی که باید در زمینههای فنی و مهندسی فعالیت و کار کند حتی بدون نیاز به داشتن مدرک تحصیلی خاصی اکنون در یکی از رشتههای علوم انسانی تحصیل و فعالیت میکند و هیچگاه از رشته و فعالیت خودش رضایت لازم را هم ندارد و همواره خود را ناموفق و بل شکستخورده تلقی میکند. در این زمینه فراواناند افرادی که به دلیل نداشتن شناخت از توانمندیهای خود موجب هدررفت وقت، انرژی و استعدادهای خودشان شدهاند و در اینجا مقصر اصلی نظام آموزشی کشور است که ساختار مناسبی برای این اقدام مهم را ندارد. اگر از همان ابتدا سوگیری و جهتگیری فکری و علمی و شغلی افراد تا حدودی مشخص باشد، دیگر شاهد ورود بیحدوحصر این همه دانشجو به دورههای عالی نیستیم. البته در همین راستا نظام آموزش عالی کشور هم بیتقصیر نبوده و نیست که همه افراد جامعه را به دانشگاه راه میدهد و درنهایت به دست هریک از آنان مدرکی میدهد و آنان را بیهدف، بدون مهارت و بدون برخورداری از توان علمی، فکری و پژوهشی مناسب در جامعه رها میکند.
- نبود تناسب بین نیازها و ظرفیتهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور با تعداد دانشگاههای موجود: در این زمینه باید پرسیده شود وقتیکه ظرفیتهای تولیدی و اقتصادی مناسب جهت ایجاد اشتغال برای خیل عظیم فارغالتحصیلان در رشتههای مختلف و متنوع وجود ندارد چرا باید اینهمه نیروی انسانی را بهصورت ناقص و نادرست (بدون دانش، مهارت و آمادگی لازم) تربیت و در جامعه رها کرد؟ بهراستی این همه شغل برای این تعداد زیاد مدرک به دستان از کجا باید تأمین کرد؟ چه تناسبی بین تربیت نیروی انسانی تحصیلکرده و بازار کار و فعالیت وجود دارد؟ بنا به آخرین گزارش وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، در ایران ۲ هزار و ۶۴۰ دانشگاه وجود دارد که از این میان سهم وزارت علوم از جمعیت دانشجویی ۶۸ درصد و سهم دانشگاه آزاد ۳۲ درصد است. این در حالی است که بر اساس اعلام موسسه اسپانیایی CISC چین تنها ۲ هزار و ۴۸۱ و هند هزار و ۶۲۰ دانشگاه دایر کرده است. همچنین تعداد دانشگاهها در اغلب کشورهای پیشرفته جهان زیر ۵۰۰ دانشگاه است، بهطوریکه آلمان ۴۱۲، انگلیس ۲۹۱، کانادا ۳۲۹، ایتالیا ۲۳۶ و هلند ۴۲۳ دانشگاه دارند. این در حالی است که برخی کشورهای اروپایی نظیر نروژ، سوئد، دانمارک و فنلاند زیر ۱۰۰ دانشگاه تأسیس کردهاند. این آمار درباره کشورهای پیشرفته آسیایی مانند سنگاپور و کره جنوبی نیز تکرار میشود و تنها ژاپن است که کمی پا را فراتر از این قاعده گذاشته و ۹۸۷ دانشگاه دارد. شمار دانشگاهها در استرالیا و نیوزیلند نیز مانند سایر کشورهای توسعهیافته جهان رقمی زیر ۵۰۰ است. مؤسسه CISC که بزرگترین بدنه تحقیقات عمومی اسپانیا و از زیرمجموعههای آموزشوپرورش این کشور به شمار میآید، همچنین گزارش داده است که امریکا با حدود ۳۱۰ میلیون نفر جمعیت، ۳ هزار و ۲۸۰ دانشگاه دارد. از این میان ۵۹ دانشگاه ایالاتمتحده جزو ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان هستند و درواقع حدود ۶۰ درصد برترین دانشگاههای جهان امریکایی است. این مسئله در حالی رخ میدهد که تعداد دانشگاه در پرجمعیتترین کشورهای جهان یعنی چین و هند کمتر از ایران است (روزنامه شهروند، مرداد ۱۳۹۵).
- شرایط نابهنجار معیشتی جامعه: شرایط نابهنجار معیشتی جامعه که بخشی از شرایط نابهنجار اجتماعی تلقی میشود تأثیرات منفی فراوانی بر روند علمی و معیشتی استادان میگذارد، بهگونهای که بسیاری از استادان دانشگاه در کشور قادر به تأمین هزینههای اولیه زندگی خود نیستند. بیتوجهی یا کمتوجهی به وضعیت معیشتی و اقتصادی استادان و کادر علمی و پژوهشی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی زمینه را برای دلسردی آنان فراهم ساخته بهگونهای که امروزه عموم استادان دانشگاه به لحاظ درآمدی و تأمین هزینههای زندگی در وضعیت چندان مطلوبی به سر نمیبرند. مقایسه بین میزان دریافتی ماهیانه استادان چند کشور با یاران بهخوبی نشان میدهد که اوضاع برای استادان کشور چندان خوب نیست: کانادا: ۷۱۹۶ دلار (بالاترین)؛ امریکا: ۶۰۱۴ دلار؛ انگلستان: ۵۹۴۳ دلار؛ آلمان: ۵۱۴۱ دلار؛ مالزی: ۴۶۲۸ دلار؛ ترکیه: ۲۵۹۷ دلار و بالاخره ایران: ۱۴۵۰ دلار (مؤسسه مطالعات آموزش دانشگاه تورنتو، ۲۰۱۴).
پنجم؛ بحث و نتیجهگیری
اگر مجموعه دانشگاهی کشور را جزئی از مجموعه کلی جامعه بدانیم، در این صورت هرگونه تغییر و تحول در جامعه چه در وجه مثبت و چه در وجه منفی آن میتواند بر عملکرد و نقش دانشگاه هم تأثیرگذار باشد. دانشگاه بیرون از جامعه و تحولات و تغییرات آن قرار ندارد و نمیتواند بدون توجه به تحولات جامعه مسیر خود را طی کند. جامعهای که دچار شرایط ناگوار فکری، فرهنگی و اجتماعی باشد دیر یا زود تأثیراتی بر سایر بخشها و بهویژه سازمانها و نهادهای علمی هم خواهد گذاشت. بدین گونه است که دانشگاه در چنین شرایط نابهنجار و ناگوار به ناهنجاریهایی دچار خواهد شد و رفتهرفته از مسیر درست و مناسب علمی و پژوهشی خود دور میشود. اینکه اکنون فراوان دیده و شنیده میشود که از بحران دانشگاه، انحطاط دانشگاه، فروپاشی دانشگاه، بازار مدرکفروشی و سایر عناوین درباره دانشگاه استفاده میشود همگی دال بر این موضوع مهم است که شرایط نابهنجار جامعه بالاخره بر دانشگاه غلبه کرده و به درون آن نفوذ کرده است و توانسته هنجارهای علمی، حرفهای و پژوهشی دانشگاه را تا حدود زیادی زیر سؤال ببرد و همگی را به نابهنجاریهای جدی تبدیل کند. در چنین شرایطی گویا دیگر کار چندانی از دست کسی برنمیآید و این سیلاب عظیمی که به راه افتاده زود است که همگان را با خود ببرد و کار به جایی بکشد که دیگر نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان! اما بهواقع نباید ناامید شد و دست روی دست گذاشت و تنها نظارهگر این شرایط نابسامان شد، بلکه باید هر اقدامی ولو اندک و کوچک را انجام داد تا بتوان راهی برای برونرفت از این شرایط در پیش گرفت. اکنون دیگر همه و همه از استاد و دانشجو گرفته تا مسئولان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی تا حدودی دریافتهاند و دانستهاند که «نباید زاری» کرد و «باید کاری» کرد! بیپرده و رک و راست باید گفت در بروز و ظهور وضعیت نابهنجار دانشگاه در ایران هم سیاستگذاران، هم برنامهریزان و هم مجریان همگی به نوبه خود سهم داشتهاند و نمیتوان بهراحتی فرد (رئیس دانشگاه، استاد و دانشجو) یا مجموعهای (دانشگاهی، شورایی یا سازمانی) را بهتنهایی متهم کرد. اگرچه سهم برخی بیشتر از برخی دیگر باشد و با نگاه فردگرایی شاید بتوان افراد را مقصر جلوه داد و در نگاه جمعگرایی سازمان را. چنین نگاههایی گره از کار فروبسته دانشگاه در ایران نمیگشاید و باید ریشهای و بنیانی فکر کرد و برای ارائه راهکار و برونرفت بسیار تأمل کرد و صبورانه، ناقدانه و عالمانه دست به کار شد.
*استادیار جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی
پینوشتها:
آرون، ریمون (۱۳۶۴). مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه: باقر پرهام، تهران: انتشارات علمی.
روزنامه شهروند، مردادماه ۱۳۹۵
گیدنز، آنتونی (۱۳۸۹). جامعهشناسی، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
مرکز آمار ایران (۱۳۹۵). نماگرهای اقتصادی کشور.
مثنوی معنوی مولوی، جلالالدین محمد.
موسسه مطالعات آموزشی دانشگاه تورنتو (۲۰۱۲).
[۱] اشاره به مقاله ارزشمند دوست و همکار ارجمندم جناب دکتر حسن محدثی با عنوان «وزارت علوم، دانشگاهیان، ما متهمیم» که در شبکه اجتماعی تلگرام منتشر شده است.