بدون دیدگاه

طالبان و حکمرانی فراگیر

 

در این مقاله آقای پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان و منطقه، در پرسش و پاسخی با نشریه چشم‌انداز ایران به مسائل افغانستان، شیوه حکمرانی، روند آینده آن و واکنش همسایگان افغانستان اظهارنظر کرده‌اند؛ مانند همیشه مطالب ایشان به‌روز و خواندنی است که آن را تقدیم خوانندگان عزیز می‌کنیم.

 

اخیراً (در ماه اکتبر) ژنرال مکنزی فرمانده سنتکام در گفت‌وگویی با نشنال‌نیوز امارات بدین مضمون گفته است: الف- به حرف‌های طالبان نمی‌توان تکیه کرد، بلکه عملکرد آن‌ها مهم است، ولی من تمرکزم روی قول‌هایی است که در توافقنامه قطر داده‌اند؛ ب- تصرف کابل توسط طالبان، افراط‌گرایی را تقویت می‌کند؛ ج- طالبان یکهزار نفر از زندانیان داعش را آزاد کرده‌اند که به تقویت سازمان‌دهی داعش می‌انجامد؛ و د- حکومت ایران دین‌سالار و تهاجمی بوده و خطرناک‌تر از داعش است.

به نظر می‌رسد آنچه در مقایسه ایران و داعش مطرح کرده بود، سابقه نداشته است. آیا مکنزی با خط اسرائیل هماهنگ شده است؟  آیا طالبان که مدعی دشمنی با داعش هستند نمی‌توانستند آن‌ها را آزاد نکنند؟

اظهارات ژنرال مکنزی و اینکه با خط اسرائیل نزدیک شده است و قبلاً این‌گونه اظهارات سابقه نداشته است تا حدی درست است، اما باید در نظر داشت که سیاست کلی امریکا و ناتو در ارتباط با جریان‌های اسلام‌گرا تقریباً ثابت است. واقعیت این است که در جهان غرب تفاوتی معنی‌دار بین انقلاب اسلامی ایدئولوژیک امامت‎گرای شیعی و حرکت داعش خلافت‌گرای اهل سنت در بعد آنچه افراط‌گرایی اسلامی تصور می‌کنند وجود ندارد و هر دو را با فلسفه وجودی دموکراسی لیبرال که به‌زعم آن‌ها جهان‌شمول است و ارزش‌های جهانی نظیر حقوق بشر، حقوق زنان و حقوق کودک را نمایندگی می‌کند مغایرت دارند؛ بنابراین علی‌القاعده در نگاه غربی و به‌خصوص نظامیان غربی، انقلاب اسلامی ایران و داعش، هر دو جریان افراطی ضد فرهنگ و تمدن مسیحیت غرب تصور شده و دشمن تلقی می‌شوند. اسرائیل هم متحد اصلی جهان غرب در خاورمیانه است. از این‌رو اظهارات مکنزی علی‌القاعده جدا از برداشت کلی غرب از جریان اسلامی ضد غربی، چه در میان اهل سنت و چه در میان اهل تشیع، قابل‌فهم نمی‌شود. از آنجا ژنرال مکنزی ایران را خطرناک‌تر از داعش می‌داند که دلیل قدرت ایران به لحاظ تأثیرگذاری روی تحولات، به‌عنوان یک نظام مستقر و دارای امکانات تسلیحاتی و تکنولوژی به اضافه منابع مالی و انسانی نظامی کافی برای پیگیری اهدافش می‌باشد، درحالی‌که داعش یک گروه کوچک و با توان امکانات محدود است. از این‌رو اگر مکنزی ایران را خطرناک‌تر از داعش بداند، نباید تعجب کرد.

در ارتباط با آزادی نیروهای داعش از زندان به‌وسیله طالبان، این موضوع به روزهای پیروزی طالبان و باز کردن زندان‌ها برمی‌گردد. در جمع زندانیان آزادشده داعش هم وجود داشت. در عین حال برخی از این زندانیان از ابواب‌جمعی گروه‌هایی بودند که در کنار طالبان و به سود آن‌ها جنگیده بودند، نظیر تحریک طالبان پاکستان که رسماً با داعش بیعت کرده بودند. از این‌رو به نظر نمی‌رسد که آزادی زندانیان داعش موضوع غیرمتظره‎ای بوده باشد.

مکنزی در گفت‌وگو با نشنال‌نیوز امارات گفته بود امریکا خاورمیانه را ترک نخواهد کرد. آیا این خط‌مشی جدید است یا برای دلداری کشورهای منطقه است؟

درباره ترک خاورمیانه به‌وسیله امریکا باید دقت کرد که امر جدیدی نیست و به سیاست‌های کلی امریکا در دوره حکومت اوباما. بر اساس گزارش‌های منابع اطلاعاتی طراحی شدند. در آن گزارش‌ها چین به‌عنوان دشمن درجه اول در نظر گرفته شده بود که قدرت هژمون امریکا را با چالش روبه‎رو می‌کند. بر همین اساس در سند امنیتی امریکا، چین به‌عنوان خطر اصلی در نظر گرفته شد و موضع محاصره و مهار چین در اولویت قرار گرفت. خاورمیانه دیگر مسئله اصلی تصور نشد. گذشته از این امریکا به دلیل پیشرفت در استحصال نفت شیل از نفت خاورمیانه بی‌نیاز شده و دلیلی برای هزینه در خاورمیانه حس نمی‌کند، به همین دلیل نیروهای اصلی‌اش را به حوزه آسیایی اقیانوس آرام در شرق آسیا منتقل می‌کند، اما این به معنای خروج نباید تصور شود. در دکترین اوباما، امریکا از متحدان خود برای کنترل اوضاع بهره می‌گیرد و به‌صورت غیرمستقیم به حضور خود ادامه می‌دهد. طرح آبرام که اسرائیل را با کشورهای عرب پیوند می‌دهد مؤید چنین برداشتی است و می‌توان گفت امریکا از طریق غیرمستقیم و با هزینه کمتر به حضورش در خاورمیانه ادامه می‌دهد. درباره دلداری اعراب به گمان من موضوع مهم‌تر از دلداری اعراب متحد امریکاست. خاورمیانه در حال تحول از یک مرحله تاریخی وابستگی صرف به منابع قدرت خارجی به لحاظ امنیتی به توان ملی و منطقه‌ای است. عربستان سعودی و امارات در این باره پیشگام هستند. در مورد دشمن طالبان وداعش بیشتر تبلیغاتی است تا واقعیت.

دو جمعه متوالی در مساجد شیعیان عملیات انتحاری انجام گرفت که به شهادت خیلی از نمازگزاران منجر شد. با توجه به اینکه اولی در ایالت قندوز و دومی در ایالت قندهار شکل گرفت که اکثریت مطلق جمعیت هر دو ایالت با پشتون‌هاست، آیا هدف این عملیات خالص‌سازی قومی بوده است؟ آیا داعش می‌خواسته رضایت پشتون‌ها را به دست آورد، درحالی‌که هنوز طالبان از طرف ایران شناسایی نشده، چگونه می‌توان در برابر این عملیات واکنش نشان داد؟

برخی معتقدند این عملیات با رضایت طالبان بوده تا به چند هدف برسند. یکی خالص‌سازی قومی و دیگری به دولت‌های همسایه نشان دهد برای جلوگیری از این ناامنی‌ها، کارهای تروریستی باید طالبان را شناخت و به شناسایی آن‌ها پرداخت.

در مورد این پرسش که عملیاتی انتحاری در مساجد اهل تشیع قندوز و قندهار هدف پاک‌سازی قومی باشد می‌باید احتیاط کرد. شیعیان قندهار و قندوز به لحاظ قومی ترکیبی از قومیت پشتون و سایر قومیت‌ها هستند؛ بنابراین بحث پاک‌سازی قومی معنی پیدا نمی‌کند. پاک‌سازی مذهبی می‌تواند باشد. اگر بپذیریم انجام عملیات انتحاری علیه مساجد شیعیان آن‌طور که اعلام شد که لااقل یک مورد آن عامل انتحاری از اویغورهای چین بوده است. این، حاوی پیامی مهم‌تر برای چین است تا دیگران. هدف مهم‌تر در عملیات ضد شیعیان افغانستان را باید در واقعیت‌های مهم‌تر دیگری سراغ گرفت. انتقال تضاد جهان مسیحی با اسلام که القاعده با حمله به ساختمان دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک نماد قدرت اقتصادی سرمایه‌داری جهانی و پنتاگون نماد قدرت نظامی سرمایه‌داری جهانی دامن زد، اکنون در قالب تضاد شیعی-سنی دارد صورت‌بندی می‌شود و به درون جهان اسلام منتقل می‌شود. داعش دانسته یا ندانسته وسیله‌ای بیش نیست.

در مورد شناسایی طالبان و واکنش احتمالی ایران واقعیت این است که ایران دچار تناقض شده است. از یک طرف خود را حامی جمعیت شیعی در بعد جهانی می‌داند و علی‌القاعده نمی‌تواند در مورد کشتار شیعیان افغانستان بی‌تفاوت باشد، به‌ویژه آنکه شیعیان افغانستان از ایران انتظار دارند، ولی در همان حال با طالبان از قبل ارتباطاتی برقرار کرده بود که باعث نارضایتی شیعیان شده است. به نظر می‌رسد این تناقض حل‌نشده باقی ‌مانده است. از این‌رو واکنش ایران نمی‌تواند بدون ملاحظات خاص باشد. شاید مناسب‌ترین واکنش مشروط کردن شناسایی به حفاظت از جان و مال افغان‌ها به‌طورکلی و بدون نگاه فرقه‌ای باشد که شیعیان هم در ذیل آن قرار می‌گیرند. در عین حال باید توجه داشت که اسلام سنتی افغان‌ها مایه‌های صوفیانه و اخوانی میانه‌روانه دارد و با رادیکال اسلامی چندان سازگار نیست، به همین دلیل تاکنون به‌رغم کشتار شیعیان آن‌ها از خود مدارا نشان داده‌اند و به اهداف داعش مبنی بر راه انداختن جنگ مذهبی آگاه‌اند. داعش در شکاف و گسل شیعی-سنی می‌تواند رشد کند؛ بنابراین ایران می‌باید سیاستی در پیش بگیرد که به فرقه‌گرایی دامن نزند.

این برداشت که عملیات ضد شیعیان با موافقت طالبان باشد می‌باید قدری احتیاط کرد. طالب، به‌عنوان یک گروه خارج از قدرت و مدعی کسب قدرت از هرگونه ناامنی استقبال می‌کرد؛ چراکه نشانه ضعف حکومت بود، ولی حالا خود در قدرت است و حفظ امنیت، مسئولیت اول خودش هست. از این‌رو توافق طالبان برای کشتار شیعیان به سودشان نیست و نشانه شکست آن‌ها در اصلی‌ترین ادعایشان که حفظ امنیت است خواهد بود. منتها اینکه طالب از این موضوع استفاده کند تا شناسایی حکومت خود را به‌عنوان یک ضرورت اجتناب‌پذیر نشان دهد منتفی نیست.

خلیل‎زاد در یک گفت‌وگو گفته بود به نظر من رهبر القاعده در افغانستان است، ولی مسئولان طالبان انکار می‌کنند. به نظر شما رابطه طالبان با القاعده و داعش چگونه است؟

رابطه طالبان با القاعده بسیار حسنه است. بحث قطع رابطه آن‌طور که دیگران انتظار دارند واقع‌بینانه نیست. ایمن الظواهری در مناطق مرزی قبایلی پاکستان و ایالت‌های شرقی افغانستان در رفت‌وآمد بوده است و با شبکه حقانی ارتباطات تنگاتنگی دارد؛ بنابراین حالا که طالبان به قدرت بازگشته‌اند اگر ایمن الظواهری به افغانستان نقل‌مکان کرده باشد، نباید تعجب کرد، به‌خصوص که شایعاتی درباره بیماری وی نیز وجود دارد. طالب خود را مدیون القاعده می‌داند و ارتباطات گذشته در آن سطح بود که قدرت را به دلیل حفاظت از بن‌لادن از دست داد و برای بازگشت مجدد به قدرت بیست سال جنگید. اگر این سابقه را در کنار ایدئولوژی واحد اسلامی‌شان در نظر بگیریم، پیوند طالب و القاعده مستحکم‌تر از قبل خواهد بود که در خارج تصور می‌شود.

اما رابطه طالب و داعش قدری پیچیده‌تر است. طالب و داعش در ایدئولوژی شریک هم هستند، ولی به لحاظ موضع سیاسی اختلاف‌نظر دارند. داعش افغانستان را امارت زیرمجموعه خلافت اسلامی خود می‌داند و این در حالی است که طالبان مدعی امارت مستقل در افغانستان است که با نگاه قومی پشتونی‌اش هم‌خوانی دارد. بر این مبنا اساساً طالب در جاهایی که حس کند داعش در صدد تسلط بر جغرافیای خاص است، در تضاد قرار می‌گیرد و به جنگ مسلحانه هم کشیده می‌شود. طالب افغانستان را حق طبیعی خود می‌داند؛ ولی از نظر داعش امارت طالبان زیرمجموعه خلافت است؛ لذا شأن مستقلی نباید داشته باشد. گذشته از این طالب یک گروه بومی است و ادعایی فراسرزمینی ندارد و تنها در صدد اسلامی کردن افغانستان است این در حالی است که در نگاه داعش افغانستان بخشی از خلافت شرقی است. داعش در نظر دارد کل جهان اسلام را در قلمرو خودش قرار ‌دهد. به عبارت روشن‌تر طالب یک نیروی محلی و اهداف محدودی در قلمرو شناخته‌شده ملی دارد و این در حالی است که داعش جهانی فکر می‌کند. گذشته از این طالب بعد از بازگشت به قدرت از حالت چریکی به حالت یک دولت تغییر وضعیت داده است؛ و این در حالی است که داعش هنوز یک گروه جهادی در تلقی خودش و تروریستی در برداشت دیگران باقی ‌مانده است؛ بنابراین می‌توان گفت داعش و طالبان به لحاظ خواستگاه ایدئولوژیکشان به هم قرابت‌هایی دارند، ولی در مقوله سیاسی و سرزمینی اختلاف شدید دارند. طالب اجازه تسلط داعش بر سرزمین در درون قلمرو ملی خود را نمی‌دهد و این اختلاف تا بروز جنگ هم پیش رفته است. با این حال شایعاتی وجود دارند که حکایت از آن دارد که داعش حاضر شده رهبری القاعده را به رسمیت بشناسد و متحدانش ادغام شوند که اگر چنین شود، به زیان ایران تمام می‌شود.

احمد مسعود و یارانش تشکیل یک جبهه ملی را اعلام کردند. همچنین در مدت زمان کمی، السیاف و یونس قانونی هم از تشکیل جبهه مقاومت ملی یاد کردند. آیا این دو تشکل یکی هستند که در یک وجه نقش داخلی بازی می‌کنند و در وجه دیگر نقش خارجی یا اینکه اصولاً دو جبهه متفاوت هستند؟ برخورد طالبان با تشکیل جبهه مقاومت ملی بسیار تند و آشتی‌ناپذیر بود.

به نظر شما آیا این تشکل‌ها می‌توانند دوام مستقلی بدون کمک خارجی داشته باشند؟

واقعیت این است که دو جبهه مقاومت یکی در داخل در پنجشیر شکل گرفته است. احمد مسعود و امرالله صالح معاون اول رئیس‌جمهور سابق این جبهه را رهبری می‌کنند و گویا از تاجیکستان اداره می‌شود و جبهه مقاومت دوم را رهبران قومی و حزبی که در دولت قبلی حضور داشته‌اند در ترکیه سازمان‌دهی کرده‌اند. محقق، سیاف، دوستم، یونس قانونی و عطا محمد نور شورای رهبری آن‌ها را در دست دارند. این دو جبهه در هدف مخالفت با طالبان و درخواست شراکت در قدرت وحدت نظر دارند، ولی در موارد دیگر چندان اشتراک نظر ندارند. در ارتباط با دوام بدون حمایت خارجی خوش‌بینی وجود ندارد. هرچند اگر طالبان حاضر به رعایت حقوق سایر قومیت‌ها و مذاهب نشوند در بلندمدت ممکن است به سود مقاومت البته جناح مسعود و صالح تمام شود و نه جبهه آنکارا. با این حال در کوتاه‌مدت و میان‌مدت این گروه‌ها قادر به تغییر جدی در نگاه طالبان و شیوه حکمرانی‌شان نخواهند بود. با این حال به‌عنوان یک تفکر خارج از حیطه قدرت، طالب می‌توانند در خارج باقی بمانند، ولی بعید است بتوانند معادله قدرت را در افغانستان به زیان طالبان به هم بزنند.

توانایی‌های جبهه مقاومت پنجشیر تا چه حد است؟

توانایی دره پنجشیر در حدی نیست که بتواند یک مقاومت سرتاسری علیه طالبان به وجود آورد. دره پنجشیر اکنون در دست طالب است و چریک‌ها به کوه‌ها و دره‌های فرعی عقب‌نشینی کرده‌اند و رهبری‌شان هرچند ادعا دارند در داخل افغانستان و در مکان‌های امن هستند؛ ولی به احتمال زیاد به تاجیکستان رفته‌اند؛ لذا برخلاف تصور رایج که بر سنت تاریخی مبارزاتی دره پنجشیر که بر سنت جهاد متکی است در یک نگاه واقع‌بینانه‌تر دره‌های فرعی، از ظرفیت مقاومت در بلندمدت برخوردار نیستند. طالب شهرهای اصلی در مسیر اصلی دره را در اختیار گرفته است. فعالیت مبارزان محدود. در سطح حفظ خود در دره‌های فرعی قابل دفاع است. آن ‌هم تنها به این امید که بهبودی در شرایط به وجود آید. در فصل زمستان ارتباط دره‌های فرعی قطع می‌شود و عملاً مبارزان در محاصره طبیعی برف قرار خواهند گرفت و نمی‌توانند فعالیت کنند و تا فصل بهار به احتمال زیاد طالبان می‌توانند مواضع خود را در دره پنجشیر مستحکم‌تر سازند و شرایط برای جبهه مقاومت پنجشیر سخت‌تر هم خواهد شد.

گفته می‌شود دیدگاه ملابرادر با دیدگاه جناح حقانی که قدرتمندترین جناح طالبان است، متفاوت بوده است. آیا این امر واقعیت دارد؟ آیا ممکن است طرفداران ملابرادر قدرتی به دست بیاورند؟

این درست است که دیدگاه ملابرادر و شبکه حقانی یکی نیست. درواقع ملابرادر جریان ملایم‌تر و تا حدی سیاسی و واقع‌بین‌تر جریان طالبانی است و شبکه حقانی جناح پیشاور جریان طالب است که با دستگاه امنیتی پاکستان ارتباطات نزدیکی دارد و به‌شدت افراطی و ایدئولوژیک است، انعطاف‌پذیر نیست و اکنون قدرت نظامی را در اختیار دارد و از حمایت پاکستان برخوردار شده است. شورای کویته چنین حامی و قدرت تأثیرگذاری نظامی در سطح داخل را ندارد. فعلاً نوعی تقسیم‌کار بین ملابرادر و شورای کویته با شبکه حقانی وجود دارد، ولی پایدار به نظر نمی‌رسد. به باور من شورای کویته با مشی میانه‌روتر نسبی از شانس بالایی برای کسب انحصاری قدرت برخوردار نیست. اگر مقایسه کنیم شانس شبکه حقانی برای کسب و انحصار قدرت به‌مراتب بیشتر از میانه‌روتر شورای کویته خواهد بود.

از یک‌سو طالبان زبان پشتونی را زبان ملی اعلام کرده‌اند، ولی از سوی دیگر پاکستان نگران است که عرق ناسیونالیستی پشتون‌های داخل پاکستان هم زنده شود و اعلام استقلال کنند. ناظران سیاسی معتقدند به همین منظور است که پاکستان روی شعار شمولیت و فراگیری تأکید می‌کند.

درباره رسمیت زبان پشتو به‌وسیله طالبان در افغانستان و نگرانی احتمالی پاکستان از رشد ناسیونالیسم پشتو در مناطق پشتون‌نشین پاکستان و تمایل پاکستان به دولت همه‌شمول قومی در افغانستان نظریات متفاوت‌تری وجود دارد.

پاکستان حامی قومیت پشتون است، به دلیل نگرانی امنیتی مرتبط با خط مرزی دیوارند که افغان‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند و مدعی مالکیت تاریخی ایالت خیبر پختونخواه، هفت منطقه قبایلی و ایالت بلوچستان پاکستان هستند؛ بنابراین طبیعی خواهد بود که از ناحیه رشد ناسیونالیسم قومی پشتون و سرایت احتمالی آن به مناطق تحت کنترل پاکستان نگران باشند، اما این‌همه ماجرای مرتبط با پشتون نیست. پاکستان نگرانی دوگانه‌ای دارد:

  1. رشد ناسیونالیسم جدایی‌طلب پشتون که سابقه تاریخی دارد و رهبری آن را خاندان خان غفاریان بر عهده دارد. فعلاً اسفندیار خان ولی رهبری آن را در اختیار دارد، اما این جریان بین سازش و شرکت در قدرت و استقلال‌طلبی در نوسان است و برای ارتش قابل‌کنترل است. به‌ویژه که مشی سیاسی قابل‌قبول‌تری دارد و با دادن امتیاز قابل‌کنترل است.
  2. نگرانی اصلی پاکستان رشد اسلام‌گرایی در قومیت پشتون است و نمی‌داند در معامله دوحه امریکا و طالبان چه مسائل محرمانه‌ای وجود دارد که با منافع پاکستان هم‌خوانی ندارد. این احتمال که امریکا با طالبان توافق‌های پنهانی کرده باشد منتفی نیست. در عین ‌حال رقابت چین و امریکا در افغانستان هم جدی است. تحریک طالبان پاکستان خواستار اسلامی کردن پاکستان است و به‌صراحت می‌گوید بعد از افغانستان نوبت پاکستان است. در نگاه داعش و القاعده هم پاکستان بخشی از خلافت خراسان تصور می‌شود. پاکستان نگران بدعهدی طالب است که ممکن است هم زیر بار خط مرزی دیوار نرود و هم از تحریک طالبان حمایت کند که از حمایت امریکا هم می‌تواند برخوردار شود. به باور من جریان ناسیونالیسم قومی خطر کمتری برای آینده پاکستان است، چراکه قدرت جذب توده‌ای ندارد. این جریان رادیکال خلافت‌گراست که آینده پاکستان را تهدید می‌کند که هم قدرت ایدئولوژیک است و هم قدرت بسیج توده دارد و جهادی‌ها را از سراسر جهان اسلام به جهاد علیه هر کشوری که بخواهد جمع‌آوری کند و به کار گیرد.

شرکت‌های بین‌المللی نفت و گاز و بعضی کشورهای همسایه افغانستان فعال شده‌اند تا نفت و گاز قفقاز از طریق افغانستان به آن سامان لوله‌کشی شود، درحالی‌که امن‌ترین و ارزان‌ترین و نزدیک‌ترین راه ترانزیت برای دست‎یابی به دریای آزاد، ایران است. آیا پیش‌بینی می‌کنید ثبات در افغانستان برقرار شود یا شرکت‌های نفتی توفیق یابند؟ ایران چه اقداماتی باید انجام دهد تا گذرگاه این خط لوله‌ها باشد؟

در این باره که شرکت‌های نفت و گاز ترجیح می‌دهند از طریق افغانستان انرژی حوزه خزر به شبه‌قاره هند ارسال شود و نه ایران، به سیاست‌های امریکا و تحریم ایران برمی‌گردد. سیاست امریکا تاکنون حذف ایران و روسیه از مسیر انتقال انرژی حوزه دریای خزر به بازارهای مصرف بوده و گمان نمی‌رود در کوتاه‌مدت تغییری در این سیاست بدهد. یکی از دلایل معطل ماندن خط لوله گاز صلح با وجود سرمایه‌گذاری ایران و احداث خط لوله از عسلویه تا نقطه صفر مرزی پیشین در همین واقعیت نهفته است. خط تاپی ترکمنستان برای انتقال گاز این کشور به پاکستان و هند مورد حمایت امریکاست. پروژه برق کاسا ۱۰۰۰ پروژه مهم دیگری است که برق تولیدی آبی از سدهای مشترک قرقیزستان و تاجیکستان را از مسیر افغانستان به پیشاور پاکستان می‌رساند. در همه این پروژه‌های انرژی، ایران دور زده می‌شود. بالاتر از این جاده‌های ارتباطی نظیر لاجورد و خطوط آهن پیش‌بینی‎شده از ازبکستان و ترکمنستان به افغانستان به طرف شبه‌قاره هند است که ایران را به‌طورکلی با وجود مزیت‌هایش و آماده بودن زیرساخت‌هایش نادیده می‌گیرد. به باور من هدف نهایی که پاکستان هم در آن ذی‎نفع است خنثی کردن بندر چابهار و بندرعباس ایران از قابلیت‌هایشان برای خارج کردن افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی محصور در خشکی از محاصره‌شدگی و جایگزین کردن بندر گوادر و کراچی پاکستان است. در حقیقت در کوتاه‌مدت ممکن است مشکلات افغانستان مانع عملیاتی کردن پروژه‌های انتقال انرژی بشود، ولی این موقتی خواهد بود، به‌ویژه که چین هم در نظر دارد خط لوله انرژی به‌موازات بزرگراه و خط آهن در پروژه «سی پک» احداث کند و گاز و نفت از هر دو حوزه انرژی خلیج‌فارس و خزر را از گوادر به کاشغر منتقل کند. ظاهراً همه بر سر دور زدن ایران منافع مشترک یافته‌اند؛ بنابراین در بلندمدت‌تر سرمایه‌گذاری خارجی شرکت‌های نفتی سودآور است و با کاهش ریسک تمایل بیشتری برای فعالیت پیدا خواهند کرد. افغانستان بهترین گزینه جانشین مسیر ایران است؛ البته موضوع سیاسی است و کسی به توجیه اقتصادی آن توجه نمی‌کند.

اگر حقیقتش را بخواهید، ایران کار زیادی نمی‌تواند بکند. تا زمانی که مناسبات ایران و امریکا در همین شکل خصمانه باقی بماند اجازه عبور انرژی از مسیر ایران با مانع روبه‎رو خواهد بود، حتی دسترسی ایران به بازار مصرف اروپا که کشورهای اروپایی مایل و نیازمند به گاز ایران هستند و از طریق ترکیه می‌تواند عملیاتی شود با مخالفت امریکا و روسیه روبه‎رو شده و با مانع برخورد کرده است. در چنین فضایی از واقعیت‌ها نمی‌توان ذهن‌گرایی کرد. هیچ شرکت بزرگ و کوچک نفتی ریسک تحریم‌های امریکا را در همکاری با ایران نمی‌پذیرد؛ البته خود ایرانی‌ها تصور درستی از همه واقعیت‌ها و شرایط ندارند. بحث سوآپ که ترکمنستان در مقاطعی حاضر به همکاری با ایران بود در عمل با مشکل روبه‎رو شد و کسی نفهمید چه شد که در پرداخت‌ها وقفه ایجاد شد و ترکمنستان خود را عقب کشید.

به گمان من در شرایط کنونی عبور خطوط انرژی از ایران برای انتقال انرژی حوزه خزر مساعد نیست و به جای آن ایران می‌تواند در سطح محدودتری بازار مصرف لااقل گاز خانگی افغانستان را که طالبان رسماً درخواست کرده‌اند به دست آورد. در افغانستان سوخت خانگی هنوز زغال و چوب است. یک جمعیت ۲۷ تا ۲۸ میلیون در افغانستان بازار بسیار مناسبی است، اگر ایران همین یک بازار مصرف را بتواند به دست بیاورد و نوعی نیاز متقابل غیرنادیده گرفتن به وجود بیاورد، در بلندمدت سود خواهد برد. نفت خام و بنزین هم بازار مساعدی در افغانستان است که ایران می‌تواند با طالبان وارد معامله شود؛ البته این بازار بی‌رقیب نیست و اگر ایران به هر دلیلی نتواند دیگران آن را تصرف خواهند کرد ولو با هزینه‌های بیشتر.

کنفرانس وزرای خارجه کشورهای همسایه افغانستان در تهران روز چهارشنبه مورخ ۵ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد. آنچه پاکستان و طالبان می‌خواستند که این کنفرانس به شناسایی رسمی طالبان بینجامد، ممکن نشد. پیش‌بینی شما چیست؟ آیا این عدم شناسایی دوام خواهد داشت یا طالبان وضعیت و دیدگاه‌های خود را تغییر خواهند داد؟

درباره نشست تهران دو دیدگاه متضاد وجود داشت: پاکستان خواهان به رسمیت شناختن طالبان بود و تاجیکستان به‌شدت مخالف آن بود. ایران در میانه تلاش کرد دیدگاه‌ها را به هم نزدیک‌تر کند و نسبتاً موفق شد. این درست است که در این مرحله پاکستان و طالبان موفق نشدند کشورهای همسایه افغانستان را تشویق به شناسایی رسمی امارت طالبان کنند؛ ولی حقیقت آن است که این حالت در بلندمدت نمی‌تواند دوام بیاورد. چین و روسیه خود را آماده همکاری با طالبان کرده‌اند. اتحادیه اروپا در حال انتقال دفتر خود از دوحه قطر به کابل است. اینکه همسایگان افغانستان خواستار دولت فراگیر شده‌اند که همه گروه‌های قومی و مذهبی را در قدرت شریک سازند، به لحاظ تبلیغاتی بد نیست ولی ابزاری برای عملیاتی کردن آن وجود ندارد. طالب مدعی است که هم‌اکنون دو روحانی تاجیک و یک ازبک در دولت موقت حضور دارند و دولت همه‌شمول است و در آینده این روند تکمیل خواهد شد. به گمان من به احتمال زیاد به‌تدریج کشورهای همسایه افغانستان و کشورهای اسلامی به طرف شناسایی طالبان گرایش بیشتری خواهند یافت، ولی ترجیح می‌دهند دریک اقدام جمعی باشد و نه به‌صورت انفرادی کشورها، ولی در هر حال دیر یا زود واقعیت حکومت مستقر طالب را نمی‌توان نادیده گرفت.

در این باره که طالب دیدگاه خود را تغییر دهد، باید طالب سیاسی را از طالب ایدئولوژیک جدا کرد. طالب به لحاظ سیاسی واقع‌بین‌تر از گذشته است و می‌تواند سیاست‌های خود را تا حدی با شرایط منطقه‌ای و جهانی هماهنگ کند؛ ولی طالب ایدئولوژیک به‌سادگی تغییر موضع نخواهد داد. طالب خود را راست‌کیش‌ترین مسلمانان می‌داند و دلیلی برای انعطاف نمی‌بیند. در یک کلام در بخش سیاسی احتمال اتخاذ مواضع متعادل‌تر وجود دارد، ولی در بخش ایدئولوژی طالب از خود انعطاف نشان نخواهد داد؛ البته اگر طالب بین خطر از دست دادن قدرت و انعطاف در موضع قرار گیرد احتمالاً از مدل ایران بهره خواهد گرفت و رفتاری توجیه‌پذیر به لحاظ شرعی هرچند با دشواری خواهد یافت.■

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط