آنچه میخوانید، سخنرانی مهندس لطفالله میثمی در دانشگاه علامه طباطبایی در مراسم سالروز شهادت دکترسیدحسین فاطمی بهتاریخ ۲۰/۸/۱۳۸۲ است. از آنجا که ۱۹ آبان، پنجاه و دومین سالگرد شهادت دکترفاطمی است، بر آن شدیم تا این متن را برای زنده نگاه داشتن یاد آن شهید بزرگوار منتشر کنیم.
***
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
“انالذین قالوا ربناالله ثم استقاموا…” آنهایی که گفتند: “ما بنده خداییم” و در این راه استقامت کردند و بندگی غیر خدا را نپذیرفتند؛ یکی از نمادهای عینی این افراد شهید دکترسیدحسین فاطمی بود. به واقع او موجی ناآرام بود و آرامشش تنها در پناه پروردگار ابدی و ازلی حاصل میشد.
مجموعه نوشتهها و سخنان او در دادگاه و لحظه اعدام او نشان میدهد که فاطمی به واقع شهیدی مظلوم بود. این مظلومیت از آن جهت بود که حتی گاهی دوستان او هم نسبت به اندیشههایش روی خوش نشان نمیدادند. در زمان اعدام وی، من دانشآموز بودم، اما مسائل روز را پیگیری میکردم. زمانیکه در سال ۱۳۴۰ وارد دانشگاه شدم، در باشگاه نهضتآزادی، روز عاشورا زندهیاد مهندس بازرگان سخنرانی میکرد و میگفت که ما در سنت مذهبی میگوییم “اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد”، اما مصداق آن را مشخص نمیکنیم. او گفت من میخواهم امروز بگویم “اللهم العن من قتل دکتر سیدحسین فاطمی”. در همین لحظه مردم دستهجمعی صلوات بلندی فرستادند. آموزشهای رایج دینی ما اینگونه بود که بگویند ظلم بد است، ولی به ظالم اشارهای نکنند. بگویند قتل بد است، ولی قاتل را معرفی نکنند. بدعت نیکویی که مهندس بازرگان گذاشت این بود که قاتل شهید فاطمی را ـ که همان شاه بود ـ معرفی کرد. در اینجا میخواهم به نکته مهمی پیرامون شخصیت و زندگی آن شهید اشاره کنم که همانا “هویت” اوست.
هویت دکترفاطمی از هویت ایرانی جدا نبود. من تا آنجا که مطالعه کردهام، ایرانیها را مردمی آزاده یافتم که این آزادگی را در نقاط عطف تاریخی نشان دادهاند. اگر نیک بیندیشیم از ابتدای تاریخ ایران با شاهنشاهی موروثی مبارزه میشده که در بهمن ۱۳۵۷ این مبارزات به ثمر رسید. این نشان میدهد که ایرانیها، انسانهایی آزاده و آزادمنش هستند. یا زمانیکه اعراب حمله کردند و اسلام به ایران وارد شد، مردم ایران اسلام را پذیرفتند، ولی به هیچوجه زیر بار حاکمیت نژادی اعراب و خلفا نرفتند. تاریخ ایران لبریز از این فداکاریها، مبارزات استقلالطلبانه و آزادیخواهانه است.
فاطمی بخشی از این هویت آزادگی و آزادمنشی ملت ایران بود. ویژگی پایدار جامعه ما آزادگی و عدالتخواهی است. تمام این ویژگیها در فاطمی متبلور شده بود. او بهطور خودساخته و متکی به خود درس خواند و موفق به گرفتن درجه دکترا شد. پس از آن به ایران بازگشت و روزنامه “باختر امروز” را تأسیس کرد و با مسائل و مشکلات فراوانی روبهرو شد، با هویت و شخصیت خاصی که داشت توانست با همه این مسائل مقابله کند. پس از تشکیل جبههملی هم پیشنهاد ملیکردن نفت را مطرح کرد که با مخالفتهای فراوانی روبهرو شد. برای نمونه، رزمآرا میگفت ما یک لولهنگ نمیتوانیم بسازیم و یک کارخانه را نمیتوانیم اداره کنیم، چگونه میتوانیم با امپراتوری بزرگ بریتانیا درگیر شویم و صنعت نفت را اداره کنیم. عدهای افراد عافیتطلب هم بودند که دائم به او میگفتند این کارها غیرممکن است و پیشنهاد ملیکردن نفت اشتباه است، ما نمیتوانیم این کار را بکنیم. اما میبینیم که مصدق با آن سن و سال، از این جوان حمایت کرد و در مجلس شانزدهم قانون ملیشدن نفت به تصویب رسید. پس از نخستوزیری مصدق هم وی سخنگوی دولت میشود. بسیاری به دکتر مصدق ایراد میگرفتند که چنین فرد جوانی را نباید در این سمت بگذارد، اما مصدق مقاومت میکرد.
دکتر فاطمی در ملاقاتهایی که به دستور مصدق و جبههملی با شاه داشت، در برابر استدلالهای شاه ـ که استدلال ارتجاع و نیروهای وابسته بود ـ ایستادگی میکرد. اینها همه هویت یک فرد خودساخته را نشان میدهد. در درگیریهای شاه با مصدق، شاه ملاقات چهارساعتهای با فاطمی انجام میدهد و در پایان ملاقات به او میگوید که شما بهتر است نخستوزیر شوید تا مصدق برود و استراحت کند. درواقع میخواست از فاطمی برای حذف مصدق استفاده کند تا بعد فاطمی را بدون مصدق به راحتی کنار بزند و از بین ببرد. شاه از فاطمی میخواهد که این مطالب و صحبتها بین خودشان بماند و با دکترمصدق مطرح نشود، اما فاطمی که به مصدق وفادار بود میگوید من همه اینها را به “پیشوا” خواهم گفت. من چیزی از پیشوای خود پنهان نمیکنم. از همان لحظه شاه تصمیم به نابودی او میگیرد و حتی پس از ۲۸ مرداد این مسئله عامل مهمی در شهادت فاطمی بود. شاه نسبت به فاطمی کینه داشت.
دکترمصدق رهبری بود با عرفان بالا و به قدری جاذبه داشت که توانست روی دکترفاطمی را اثر بگذارد و از او یک حر و آزادمرد بسازد. مصدق از این راه توانست به شناختی کامل و همهجانبه از شاه دست یابد و به نیت واقعی شاه پی ببرد.
توصیه من به شما جوانان و دانشجویان این است حتماً کتاب دکتر ارسنجانی را که درباره قیام سیتیر ۱۳۳۱ است بخوانید. در این کتاب انسان به عمق ارتجاع آدمهای وابسته پی میبرد. درواقع اگر تمام جناحهای شرکتکننده در کودتای ۲۸ مرداد را بررسی کنید، متوجه میشوید که فاطمی با چه جناحهایی درگیر بوده و چه هویت عمیقی داشته که ذرهای از ایمانش در این مبارزه متزلزل نشد. بستن سفارت انگلیس به دست دکترفاطمی، اصلاً کار سادهای نبود. همین مقاومتها موجب شد که در کودتای ناموفق ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ آن بلاها و مصیبتها را به سر او و خانوادهاش آوردند. درواقع نطق ۲۶ مرداد ایشان بیانگر فشارهایی بود که به او آمده بود، اما همه این فشارها مقاومتش را بیشتر کرد. پس از کودتای ۲۸ مرداد نیز زندگی مخفی خود را شروع کرد که به نوعی این زندگی هم مقاومت بود. در همان دوران زندگی مخفی، نامهای به نهضت مقاومت ملی نوشت و در آن گفته بود که شما باختر امروز را منتشر کنید، من هم پشتیبان شما هستم.
فاطمی در آن شرایط هم فردی منفعل و شرطی نبود. پس از دستگیری، او را به اطلاعات شهربانی بردند. در آنجا تیمسار بختیار به او توهین میکند و وی را شکنجه میکند. پس از آن هم ازسوی نوچههای شعبان جعفری با چاقو مورد حمله قرار میگیرد که اگر فداکاری خواهرش نبود حتماً در همانجا شهید میشد. او را با بدن چاقو خورده به سلول میبرند. آیتالله زنجانی در خاطراتش میگفت که فاطمی با بدن تبدار هر چه در زندان میخورد، بالا میآورد. حالش بسیار بد بود. اما با همان حالش از اصول، استقلال، آزادی و رابطهاش با پیشوا دفاع میکند و هیچ خللی در او ایجاد نمیشود. این مقاومتها تا پای اعدام ادامه پیدا میکند. در همان حال میگوید آرزو داشتم که تبدار نبودم و میتوانستم راه بروم تا با پای خود به پای چوبه دار بروم. به نظر من درسی که از این مطلب میتوان گرفت، درس هویت است. یکی از دیدگاههایی که پیرامون هویت وجود دارد این است که عدهای میگویند شرایط، هویت انسان را میسازد. این نظریه موجب بریدن انسان میشود. برای نمونه، وقتی فرد به زندان میرود، چون در آنجا شرایط عوض میشود و دشمن مسلط است، فرد در اثر فشار میبرد، چرا که اصولاً شرایط اینگونه ایجاب میکند. در زندان، بازجویی، شلاق و شکنجه یک واقعیت است و توهم نیست؛ درنتیجه کمکم فرد، شرطی میشود. یازدههزار کادر دایرهالمعارف روی نظریه پاولف کار کردند تا بگویند که هویت یک ملت را شرایط آن ملت میسازد و با تبلیغات و آموزش میتوان ذهن انسان را تغییر داد و شرطی کرد تا انسان، هرچه میخواهیم انجام دهد.
شرطیکردن یا در حقیقت پاولفی کردن از راههایی بود که نظام شوروی در زندانها انجام میداد تا زندانی را مطیع کند. این کار در کشورهای اروپای شرقی هم تجربه شد و بازجوهای زیادی را در این زمینه تربیت کردند، متأسفانه برخی ملل دیگر نیز بعدها از آن استفاده کردند.
به راستی این هویت چیست؟ در این رابطه قرآن مثال ماهیای را میزند که در آب شور دریا زندگی میکند، اما گوشتش تازه و شیرین است، چرا که ماهی هویت و مکانیزمی در درون خود دارد که با محیط خودش برخورد فعال میکند. عناصری از محیط را جذب کرده و هرچه به نفع ارگانیزمش باشد هضم میکند و آنچه به ضررش باشد دفع مینماید و به این طریق مقاومت میکند.
این نشان میدهد فردی که هویت دارد با محیط خارج برخورد فعال میکند و منفعلانه رفتار نمیکند، یعنی مثل موم نیست که در دست شرایط تغییر کند. فاطمی از آن دسته افرادی بود که چنین هویت و فطرتی داشت؛ هویتی دینی و ملی. زندهیاد دکترصدیقی میگفت زمانیکه اسلام به ایران آمد، ایرانیان سه ویژگی داشتند: کردار نیک، گفتار نیک و پندار نیک. اگر اسلام با آموزه “ان اکرمکم عندالله اتقیکم” با این سه ویژگی پیوند میخورد و تمدنی را بهوجود میآورد، این تمدن آنچنان استحکام مییافت که به هیچ طریق منهدم شدنی نبود. این تمدن همین هویتی است که دکترفاطمی از آن بهرهمند بود.
من نخستینبار که خاطرات و دستنوشتههای او را میخواندم، اشک از چشمانم جاری شد و به همین دلیل کتابی که درباره او چاپ کردم “با چشمی گریان، تقدیم به عشق” نام گرفت. او همیشه در نوشتههایش به امام حسین(ع)، سرور آزادگان استناد میکرد و مانند امام حسین(ع) هم با شرایط سختی روبهرو شد، اما همواره از اصول و دیدگاههایش دفاع کرد. درواقع شهید فاطمی راه شهادت را برای نسل جوان باز کرد. او نشان داد که شهادت بنبست نیست، شهادت آغاز زندگی نوین است.
یک سناتور امریکایی پس از اینکه مردم جنوب لبنان، اسراییلیها را بیرون کردند گفت: “تمدن غرب دچار یک بنبست شده و آن بنبست این است که ما در غرب مرگ را بدترین تنبیه میدانیم، ولی مسلمان جنوب لبنان مرگ را اول زندگی تکاملی و پر جوش و خروش میدانند”، این درسی است برای ما که شهادت و زندان بنبست نیست. شهادت، راه حسین و آزادگانی چون فاطمی است.
هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستارههاست