بخش سوم گفتوگو با محمد احمدی
قانون دولت–ملت یهود به سبک ارتش اسرائیل ناشی از استثناگرایی و بحران هویت، به شکاف در اسرائیل بهجای همبستگی و ایجاد سرنوشتی چون سرخپوستان امریکا برای فلسطینیها منجر خواهد شد.
چرا قانونی که اخیراً در اسرائیل تحت نام دولت-ملت قوم یهود تصویب، شد اینقدر بحثانگیز شده؟
قانون تعیین اسرائیل بهعنوان دولت-ملت قوم یهود در ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۸ در کنشت (مجلس اسرائیل) با اکثریت کوچکی تصویب شد؛ یعنی ۶۶ رأی موافق در مقابل ۵۵ رأی مخالف و ۲ رأی ممتنع. موافقان برای توجیه آن در مقابل موج انتقاد جهانی ازجمله مخالفت بسیاری از یهودیان، این قانون را بیشتر نمادین دانستهاند، اما کندوکاو در آن، مسائل دیگری را نشان میدهد.
ریشه این اختلاف به تفسیر عبارت «کشور یهودی و دموکراتیک» در قوانین دیگر اسرائیل برمیگردد که از سال ۲۰۱۱ درباره آن بحث شده است؛ یعنی چگونه یک کشور میتواند هم یهودی باشد و هم دموکراتیک. اگر آرای عمومی معیار باشد، باید انتظار داشت که زمانی در تضاد با یهودیت کشور قرار گیرد.
بر اساس قانون جدید: ۱- اسرائیل دولت-ملت یهودیان است؛ ۲- حق تعیین سرنوشت در اسرائیل منحصر به قوم یهود است؛ ۳- زبان رسمی آن عبری است؛ ۴- تقویم آن عبرانی (یهودی) است؛ ۵- قانونگذاران از قوانین عبرانی الهام میگیرند؛ ۶- پایتخت آن کل اورشلیم (قدس) است که نباید تقسیم شود؛ ۷- مهاجران یهودی در آن پذیرفته میشوند؛ ۸- تلاش آن در راستای تأمین امنیت یهودیان همه کشورهاست؛ ۹- اسرائیل رابطه بین خود و بقیه یهودیان را تحکیم میکند؛ ۱۰- میراث فرهنگی و تاریخی و مذهبی یهودیان سایر کشورها را حفظ میکند؛ و ۱۱- توسعه شهرکهای یهودی را ارزش و منفعت ملی میداند و برقراری و تحکیم آن را تشویق میکند.
این قانون دقیقاً خواستههای راستگرایان را منعکس میکند و از همان ابتدا، چپگرایان بخشهایی از این قانون را مخالف دموکراسی و حقوق اقلیتها دانستند که به طرح سؤالات مشکلی درباره هویت اسرائیل منجر میشود. نتانیاهو در دفاع از آن گفت اسرائیل فقط کشور یهودیان است. طراحان این قانون در پاسخ به اعتراض اعراب مقیم اسرائیل میگویند شما حقوق فردی مساوی با دیگران دارید، اما حقوق ملی مساوی نخواهید داشت؛ البته این نوعی لفاظی است و درواقع، جداکردن حقوق ملی از فردی به معنای نقض هر دو است. مثلاً غصب زمینهای فلسطینیان برای توسعه شهرکهای یهودی که در این قانون بهعنوان ارزش ملی اسرائیل تلقی شده، هم نقض حقوق فردی و هم نقض حقوق ملی فلسطینیهاست. از سوی دیگر، راستگرایان مدتها تلاش داشتند که زبان عربی جایگاهی بهعنوان زبان رسمی در کنار عبری نداشته باشد. درواقع، رسمیت زبان عربی و انگلیسی در فلسطین از زمان حاکمیت انگلیسیها در آن و بهطور دقیقتر از ۱۹۲۲ وجود داشته، گرچه اسرائیل قدمبهقدم، زبان عربی را از نهادهای خود حذف کرده تا اعراب ساکن آن، عملاً عبری را تنها زبان رسمی تلقی کنند. با این قانون، حذف عربی که زبان حدود یکچهارم از شهروندان اسرائیل بهعلاوه میلیونها فلسطینی دیگر در سرزمینهای اشغالی است، رسمیت مییابد.
برای دفاع از این قانون، راستگرایان گفتهاند هفت کشور اروپایی نیز معنای ملت را در قانون اساسی خود به شکل مشابهی منحصر به قوم خاصی کردهاند؛ البته مشخص است که این نوع کشورها در اروپا در اقلیتاند و چون هویت خود را در خطر میبینند با پذیرش مهاجران نیز مخالفت میکنند. این دیدگاه راستگرایان در کشورهایی است که مشکل هویت دارند و بنابراین بهدنبال سلب حقوق اقلیتها هستند.
این قانون چه نتایجی برای اسرائیل و یهودیان خواهد داشت؟
اسرائیلیهای منتقد میگویند این قانون به جایگاه یهودیان دنیا لطمه میزند و ممکن است دشمنان از آن بهعنوان حربه استفاده کنند. درواقع، راستگرایان یک کشور دیگر هم میتوانند اقلیت یهودی خود را تحت فشار بگذارند یا از حقوق قانونی محروم کنند تا یهودیان مجبور شوند به «دولت-ملت» خود مهاجرت کنند، زیرا آن کشور دیگر، خودش یک «دولت-ملت» و متعلق به قوم دیگری است. واضحترین مثال آن آلمان نازی است که با همین استدلال، یهودیان و سایر اقلیتها را تحت فشار قرار میداد. هماکنون نیز در کشورهای متعدد، چنین احساساتی علیه اقلیتها وجود دارد. این خلوص نژادی، تیغ دو لبه است و اگر اسرائیل در پی آن است، تبعات آن به موقعیت یهودیان سایر کشورها نیز آسیب خواهد زد.
روزنامه اسرائیلی هاآرتص میگوید تصویب این قانون فایدهای به حال اسرائیل نداشت، اما باعث زیانهای تصورناپذیری برای آن شد.[۱]
بهقول هاآرتص، این قانون به شکاف بزرگی بین یهودیان منجر شد و چهره اسرائیل را در بین متحدانش لکهدار کرد. درست برخلاف تصور حامیان این قانون، صهیونیسم با این کار بیش از پیش دچار تردید درباره جایگاه خود شد. اگر قبلاً دشمنان اسرائیل آن را با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی سابق مقایسه میکردند، اکنون حتی دوستان اسرائیل نیز این بحث را مطرح میکنند. این قانون بهقول هاآرتص، نقاب اسرائیل را بهعنوان کشور روشنفکر لیبرال و دموکراتیک که دوستانش علاقه داشتند ببینند از هم درید و آشکار شد که حتی وفاداری دروزها و سایر غیریهودیانی که به اسرائیل و ارتش آن خدمت کردهاند ارزشی ندارد.
این قانون مشخص کرد برای یهودیان کافی نیست حاکم بر این سرزمین باشند. آنها اصرار دارند به همه جهانیان، بهنحو تحریکآمیزی نشان بدهند که قوم برترند. هاآرتص سخن نتانیاهو را که گفته «بدون این قانون، آینده اسرائیل بهعنوان دولت-ملت یهودیان را نمیتوان تضمین کرد» مسخره کرده و میگوید این حرفی بسیار دیوانهوار است، چون آینده کشور یهودیان به اتحاد و همبستگی درونی، دموکراسی، برابری و حس تعلق اقلیتها به آن بستگی دارد که این قانون، همه را با بیرحمی در هم میشکند. بهقول هاآرتص، نتانیاهو میخواهد یهودیان در کشور توهمات او زندگی کنند.
در هر حال، این قانون مشکلی را حل نخواهد کرد: اگر بگوییم فقط رأی یهودیان ملاک است، پس باید مسلمانان و سایر شهروندان اسرائیل را از انتخابات و مجلس حذف کرد، اما اگر زمانی اکثریت یهودیان به دور از تعصبات قومی حامی انتخابات دموکراتیک شوند، میتوانند خود این قانون را تغییر دهند. یا اگر زمانی غیریهودیان اکثریت جامعه را تشکیل دهند، این قانون بهعنوان نشانهای از آپارتاید و بیآبرویی تلقی میشود و تحت فشار اکثریت غیریهودی و افکار عمومی جهانی فرو خواهد ریخت. پس عملاً این قانون بیمعنا و متناقض با اهداف خود است، اما یک موضوع را نشان میدهد و آن بحران مشروعیت دموکراسی به سبک اسرائیلی است.
واکنش جهانی به قانون دولت-ملت اسرائیل چه بوده؟
صائب عریقات، دبیرکل ساف، آن را قانونی خطرناک و نژادپرستانه توصیف کرده که اسرائیل را رسماً بهعنوان یک نظام آپارتاید تعریف میکند. رهبران جامعه دروزیان اسرائیل از این مصوبه به دیوان عالی آن شکایت کردهاند. سربازان دروز هم گفتهاند با وجود خدمت چند نسل از دروزیان در ارتش اسرائیل، اکنون آنها به طبقه فرودست تبدیل شدهاند، حتی نمایندگان مخالف در کنشت هم این قانون را آپارتاید، نژادپرستانه و ضد دموکراتیک دانستند و یهودیان تظاهرات بزرگی در تلآویو علیه آن به راه انداختند.
نهادهای فلسطینی حقوق بشر در اسرائیل میگویند با این قانون، تبعیض علیه اقلیتها یک ارزش حقوقی اساسی تلقی میشود و وظیفه نهادهای اسرائیل حمایت از برتری یهودیان بر دیگران خواهد بود. تا به حال این تبعیض عملاً دیده میشد، اما چون با قانون موجود تضادهایی داشت، فلسطینیها از راههای حقوقی با آن مبارزه میکردند. اکنون با این قانون، راههای حقوقی بسته میشود و پیشبینی میشود برخوردهای سختتری بر سر تبعیضها رخ دهد.
بسیاری از یهودیان کشورهای دیگر نیز با این قانون مخالفاند، حتی سازمان قدرتمند صهیونیست امریکایی به نام «مجمع ضد افترا»[۲] که همیشه حامی سیاستهای اسرائیل بوده از این قانون انتقاد کرده، به این دلیل که با کثرتگرایی و دموکراسی سازگار نیست. اتحادیه اروپا اظهار نگرانی کرده این قانون، حق تعیین سرنوشت را فقط به یهودیان داده است. برنی ساندرز[۳] سناتور امریکایی و کاندیدای سابق ریاست جمهوری، در مقاله خود در روزنامه گاردین، رابطه ترامپ با نتانیاهو و راستگرایان دیگر را توضیح میدهد.[۴] بهقول ساندرز، حمایت نتانیاهو از قانون بحثانگیز دولت-ملت در اسرائیل، به این علت بود که او از پشتیبانی بیقیدوشرط ترامپ از خود مطمئن است. ساندرز میگوید این دو نفر بخشی از محور بینالمللی استبدادطلبان هستند که شامل رهبرانی از اروپا و خاورمیانه میشود. سفیر امریکا در آلمان هم اخیراً حمایت دولت ترامپ از احزاب راستگرای افراطی در اروپا را اعلام کرد. بهقول ساندرز، ظهور ترامپ به رهبران مستبد دنیا این امید را داد که دستشان برای هر کاری باز است چون امریکا اهمیتی به دموکراسی و حقوق بشر نمیدهد.
آیا اسرائیل قانون اساسی ندارد که با این نوع قوانین تلاش میکند هویت خود را تعریف کند؟
بله درست است. اسرائیل قانون اساسی مکتوب ندارد و بهجای آن در طی زمان، قوانین پراکندهای را برای مسائل پایهای خود اتخاذ کرده است. اعلامیه استقلال اسرائیل در ۱۴ ماه مه ۱۹۴۸ قرار را بر این گذاشت که در همان سال، متن قانون اساسی آماده شود، اما بهدلیل ناتوانی جناحهای مختلف برای توافق بر سر اهداف کشور، هویت و آینده آن، این کار هرگز انجام نشد. از آن زمان به بعد، گروهها و نهادهای اسرائیلی بارها خواهان تصویب یک قانون اساسی واحد شدهاند و برای آن پیشنهادهایی دادهاند، اما همانطور که بحثهای نظری و کتب نویسندگان مختلف یهودی نشان داده اختلافهای بنیادین بر سر هویت یهودی، مفهوم کشور یهودی، رابطه سیاست با دین یهودی، معنای دموکراسی در کشور یهودی، تضاد برتریطلبی یهودی با حقوق اقلیتها، تعیین مرزها، رابطه با همسایگان، اهداف درازمدت اسرائیل، توسعهطلبی و نظایر آن وجود دارد که بهنظر نمیرسد هرگز به قانون اساسی و راهحل برسد. از آیه ۶۴ تا ۶۶ سوره مائده نیز متوجه میشویم که اختلاف بین یهودیان مسئله درازمدت قوم یهود است و در بین آنها از زمان گذشته، هم میانهرو و هم تندرو وجود داشته است.
مدتی بود فلسطینیها به کشور مستقل اسرائیل و فلسطین در کنار هم معتقد بودند. زمان نشان داد که اسرائیل این امر را برنمیتابد. اخیراً زمزمههایی به گوش میرسد که فلسطینیها از کشور واحد با دو ملیت با حقوق برابر صحبت میکنند. لطفاً ارزیابی عمیقی از این دو حالت انجام دهید تا ببینیم کدامیک به نفع فلسطین است و بهینه چه خواهد بود؟
از قطعنامه سازمان ملل در ۱۹۴۸ که به تشکیل اسرائیل منجر شد تا مذاکرات صلح اخیر، همواره بهطور رسمی، از فرمول دو کشور مجزا صحبت بوده درحالیکه در وضعیت جاری[۵] در همه این مراحل یک موجودیت، یعنی اسرائیل، حاکم بر دو ملت بوده است. اسرائیل و حامیانش اجازه تشکیل دولت مستقل فلسطین را از همان ۱۹۴۸ تا حال ندادهاند ولی همیشه حرفش را زدهاند.
درواقع، آنچه فلسطینیها از دو کشور میفهمند با آنچه اسرائیل در نظر دارد کاملاً متفاوت است. فلسطینیها در پی تشکیل کشور مستقلی مانند ممالک دیگر دنیا هستند، اما اسرائیل و امریکا، همانطور که از طرح ترامپ بهخوبی مشخص است، منظورشان از کشور فلسطینی، مناطق تکهپارهای است که تحت کنترل اسرائیل، مصر و اردن بوده و فقط اقامتگاه فلسطینیها باشد.
بحثهای بسیاری بر سر فرمول یک کشور و دو کشور در خود اسرائیل و خارج از آن وجود دارد. مثلاً اساتید دانشگاههای غربی در کتاب یک سرزمین و دو کشور: اسرائیل و فلسطین بهعنوان کشورهای موازی،[۶] این موضوع را تحلیل میکنند، اما بهموازات شکست فرمول دو کشور، تمایل رو به گسترشی در بین برخی جناحهای مسلمان و یهودی برای فرمول کشور واحد وجود دارد که متفاوت از وضع جاری اسرائیل باشد. صائب عریقات، دبیر کل کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) اخیراً گفته اندیشه رایج فعلی در فلسطین، ایجاد کشور واحد و دارای حقوق مساوی است. درواقع، معنای کشور واحد یکی از این دو حالت است:
۱- ادامه وضع موجود که فقط هویتی یهودی به نام اسرائیل بر آن حاکم است درحالیکه ملت رو به رشد فلسطین در درون آن از تساوی حقوق محروم است.
۲- کشوری دموکراتیک و حافظ حقوق بشر که وابسته به آرای همه ساکنان خود (مسلمان، یهودی و مسیحی) است، پس نمیتواند هویت ثابت یهودی داشته باشد. معلوم است که اسرائیل حاضر به پذیرش حالت دوم نیست و حالت اول یعنی نژادسالاری و آپارتاید را ترجیح میدهد. چرا در عصر پیشرفت دموکراسی، چنین طرز فکری بر اسرائیل حاکم است؟
آیا اسرائیلیها خود را متفاوت از سایر کشورهای دنیا میدانند؟ چرا نمیتوانند با اقلیتها کنار بیایند؟
به قول ژیل دلوز،[۷] فیلسوف و متفکر بزرگ پسامدرن فرانسوی، صهیونیستها برای توجیه خشونت نژادی خود همواره فریاد میزنند: «ما ملتی مانند سایر ملتها نیستیم» درحالیکه فریاد مقاومت فلسطینیها همیشه این بوده که «ما ملتی مثل همه ملتهای دیگر هستیم». استثناگرایی[۸] اصطلاحی است که امریکا و اسرائیل در مورد خود به کار میبرند؛ یعنی آنها را مانند سایر ملل تصور نکنید و برایشان اصول و قوانین دستوپاگیر بینالمللی قائل نشوید. دو کتاب زیر نقدی بر همین موضوع هستند:
Israeli Exceptionalism: The Destabilizing Logic of Zionism
The Limits of Power: The End of American Exceptionalism[۹]
دلوز درباره مقایسه سرنوشت فلسطینیها با سرنوشت سرخپوستان امریکا بحثی دارد. او میگوید درون سرمایهداری، دو رویکرد متفاوت وجود دارد. یک رویکرد این است که قومی را در سرزمین خود به کار بگیرد و از آنها بهرهکشی کند تا منافعی را برای سرمایهداری تأمین کند. به این مدل میگوییم کولونی یا مستعمره (مثل هند تحت حکومت انگلیس)، اما رویکرد متضاد با آن، این است که یک سرزمین را از قومی خالی کنیم تا خود در آن مستقر شویم. تاریخ صهیونیسم و اسرائیل مثل تاریخ امریکا از نوع دوم است؛ یعنی چگونه میتوان فضای خالی ایجاد کرد و چگونه میتوان یک قوم را از سرزمین خود بیرون کرد. ژیل دلوز هم نشان میدهد که همبستگی و شراکت امریکا با اسرائیل بهعلت تاریخ مشابه این دو است. هر دو بر اساس مهاجرت اقوامی اروپایی به سرزمین جدید و اخراج یا قتلعام ساکنان آن سرزمین شکلگرفتهاند. این با انواع دیگر مهاجرت و ادغام استعمارگران با استعمارشدگان متفاوت است که مثلاً در امریکای لاتین یا آفریقای جنوبی دیدهایم.
فیلم مستند جالبی به نام سرزمین موعود تلویزیونی[۱۰] درباره همین موضوع ساخته شده که شباهتهای تاریخ امریکا و تاریخ اسرائیل را توصیف میکند: در بخشی از فیلم مستند فوق، مصاحبه یک کانال تلویزیون امریکا با نتانیاهو را میبینیم. مجری میپرسد چرا فلسطینیها را بهطور دستهجمعی مجازات میکنید درحالیکه میتوانستید فقط شورشیان آنها را مجازات کنید. نتانیاهو نکتهای کلیدی را به مردم امریکا میگوید: «فرض کنید پشههای یک مرداب مزاحم شما هستند. آیا بهدنبال آنها راه میافتید تا یکیک آنها را پیدا کنید و بکشید؟ یا وسیلهای را بهکار میگیرید تا مرداب را خشککنید و از شر همه آنها خلاص شوید؟» این نحوه تفکر، شباهت بسیاری با رفتار امریکاییان با سرخپوستان در تاریخشان دارد و البته نشان میدهد که منظور دولت امریکا و اسرائیل از راهحل برای مسئله فلسطین چیست.
یعنی سرنوشت فلسطینیها نیز شبیه سرخپوستان امریکا خواهد بود؟
دو تفاوت مهم بین فلسطینیها و سرخپوستان هست: اولاً سرخپوستان امریکا هیچ حامی یا پایگاهی خارج از سرزمینی که از آن اخراج شدند نداشتند، درحالیکه فلسطینیها، اعراب و دنیای مسلمان را پشت سر خود دارند؛ و ثانیاً موارد بسیاری از نقض حقوق بشر و قتلعام در دوران استعمار بهویژه در قرن نوزدهم اتفاق افتاده که چندان گزارشی از آن پخش نشده و مسئولان آن رسوا نشدهاند، اما در دوران معاصر نمیتوان به آن راحتی چنین فجایعی را مرتکب شد و خود را مخفی کرد.
خشم فلسطینیها از نقض حقوقشان امروز در دنیا منتشر میشود و موتور محرک مقاومت آنها میشود. اگر اسرائیل در قرن نوزدهم ایجاد میشد، شاید اکنون مقاومتی مطرح نبود، همانطور که شاهد عقبنشینی و زوال سرخپوستان امریکا در آن قرن بودیم، اما فلسطینیها جنبشی مدرن و زنده هستند که پس از هفتاد سال مبارزه، قویتر و باروحیهتر از گذشتهاند و اسرائیل با تصورات قرن نوزدهمی خود درباره آنها اشتباه میکند.
محوریت حقوق بشر، بهویژه حقوق آوارگان، در کنار هرگونه راهحل برای تقسیم یا مشارکت سرزمین در قالب فرمول یک کشور یا دو کشور، در کتاب شریک شدن در سرزمین کنعان: حقوق بشر و مبارزه اسرائیل و فلسطین[۱۱] تبیین شده است.
وقتی فلسطینیها دو کشور مستقل را پذیرفتند حجتالاسلام سید محمد خاتمی رئیسجمهور و رئیس شورایعالی امنیت ایران بود. گفته میشود شورایعالی امنیت پذیرفته بود اگر فلسطینیها دو کشور مستقل را بپذیرند، ایران کاتولیکتر از پاپ نشود؛ البته درمجموع موضع نظام ایران همواره مخالف دو کشور مستقل بوده است. ممکن است در این باره توضیح دهید.
در اوایل دهه ۱۹۹۰ خبرنگار مشهور امریکایی، مایک والاس، نیز در مصاحبه با رئیسجمهور وقت، به آقای رفسنجانی گفته بود شما ایرانیها کاتولیکتر از پاپ شدهاید، چون فلسطینیها در حال مذاکره صلح با اسرائیلاند و شما رضایت نمیدهید. منظور او قرارداد اسلو بود. موضع مقامات ایران که بهطور ضمنی و گاه مستقیم ابراز شده این است که هر راهحلی مطلوب اکثر فلسطینیها باشد و اجرا شود، ایران با آن مخالفت نخواهد کرد.
مسلم است که در یک راهحل، امتیازاتی مبادله میشود، اما اگر مذاکرات فقط برای دادن امتیاز و بهرسمیت شناختن خواستههای اسرائیل باشد، درحالیکه مهمترین خواستههای فلسطینیها به هیچ گرفته میشود، معلوم است که اکثریت فلسطینیها نمیپذیرند و بهتبع آن، ایران و اکثر مسلمانان دیگر هم نخواهند پذیرفت. مثال آن، طرح ترامپ موسوم به «معامله قرن» است.
از زمان تقسیم فلسطین با قطعنامه سازمان ملل در ۱۹۴۸ اندیشه برقراری دو کشور دست بالا را داشته درحالیکه کشورهای مسلمان ازجمله ایران در همان زمان، به آن رأی مخالف دادند، اما از همان ابتدا، جنگ ۱۹۴۸ نشان داد که اسرائیل تمایلی به وجود دو کشور ندارد و بارها موجودیت مستقل فلسطینیها را نفی کرده است. اسرائیل تأکید داشت فلسطینیها جزئی از اردن هستند نه ملتی مستقل. اردن هم که از نظر سیاسی وابسته به امریکا بود پس درواقع، صورتمسئله پاک میشد.
در مذاکرات صلح از دهه ۱۹۹۰ تا دوران اخیر، شعار غالب، تشکیل دو کشور بوده، اما اسرائیل همواره در عمل مانع تشکیل کشور فلسطین شده و امریکا هم به این سیاست وفادار بوده است. مثلاً اسرائیل با توسعه شهرکهای یهودی در لابهلای اراضی فلسطینی و سپس به بهانه حفظ امنیت آنها با استقرار ارتش در این مناطق، اجازه پیوستگی به اراضی فلسطینیها را نمیدهد. آیا یک کشور میتواند از دهها منطقه مجزا از هم تشکیل شود که بین همه آنها کشور دیگری حاکمیت دارد؟
راه برای تشکیل دو کشور تاکنون شکست خورده است، اما راهحل جایگزین، که ایران هم سالها از آن حمایت کرده یک کشور واحد و دموکراتیک با حقوق برابر برای همه است، شبیه لبنان با همه اقوام آن، یا سوئیس با ملتهای متفاوت درون آن، یا آفریقای جنوبی امروز. این یک آزمون برای همه مردم مستقر در فلسطین اشغالی خواهد بود که آیا حاضر به داشتن منافع مشترک و برابر هستند یا گروهی از آنها در پی برتری نژادی و سلطه سیاسی و اقتصادیاند.
فرمول دو کشور در موارد مشابه در مناطق دیگر چطور جواب داده؟
جهان تاکنون تجربیات تلخی از تجزیه یک کشور چندقومیتی به دو کشور مجزا داشته است. هند و پاکستان در بدو استقلال، در راه تشکیل دو کشور جدا با فاجعه انسانی مواجه شدند که میلیونها نفر آسیبدیده داشت و نفرت متقابل ناشی از آن واقعه تا دهها سال بعد گریبان هر دو ملت را گرفت. سالها بعد، تجزیه پاکستان شرقی؛ یعنی بنگلادش از پاکستان بار دیگر عامل جنگی خونین بود. یوگسلاوی بهعنوان یک کشور چندقومی اروپایی در جریان تجزیه خود شاهد فجایعی وحشتناک بود که جنگ بوسنی یکی از آنهاست. کشمکش کردها برای تجزیه از ترکیه یا عراق نمونه دیگری است. راهحل همه اینها برقراری آزادی و حقوق مساوی برای همه اقوام درون یک کشور است. چنانکه لبنان سرانجام به آن دست یافت. اگر افکار عمومی دو طرف قاطعانه بر تشکیل دو کشور اصرار داشته باشند، قطعاً مخالفت با آن معنایی نخواهد داشت، اما افکار عمومی هنوز بر سر این موضوع به توافق نرسیدهاند و حتی معنای هریک از این راهحلها هم برای طرفین یکسان نیست.
تعداد بسیاری از روشنفکران یهودی و فلسطینی با تشکل به خود در قالب گروههای حامی حقوق بشر، مدافع کشور واحد شدهاند و کتابها و مقالات فراوانی در این باره منتشر کردهاند و حتی اصول حقوقی آن را تدوین کردهاند که بر مبنای صلح با همه ملتها، مردمسالاری، حقوق بشر و خلع سلاح هستهای است؛ البته معلوم است که سران اسرائیل آن را نمیپذیرند؛ زیرا منافع خود بهعنوان نخبگان حاکم را از دست میدهند. صاحبان صنایع نظامی و هستهای اسرائیل بین همین نخبگان حاکم هستند (مانند نتانیاهو).
خاخامهای تندرو هم این را نمیپذیرند هم به دلیل ایدئولوژیک و هم به دلیل منافع مالی و قدرتی که در حکومت و جامعه کنونی دارند. نخبگان سیاسی، نظامی و عقیدتی یهودی به کمک رسانههای جمعی اسرائیل، جو ارعاب از مسلمین را بین یهودیان عامی پرورش میدهند و آنها را از خطر نابودی میترسانند. نتیجه این تبلیغات، افکار عمومی نگران از هر نوع راهحل مسالمتآمیز (یک کشور دموکراتیک یا دو کشور مستقل از هم) در اسرائیل است و عوام اسرائیلی دنبالهرو آن نخبگان قدرتپرست و تندرو شدهاند.
از بدو پیدایش اسرائیل تا سالها بعد هواداران اسرائیل در سراسر جهان میگفتند یک کشور کوچک به نام اسرائیل با روابط دموکراتیک در بین ۱۰۰ میلیون عرب وحشی و غیردموکراتیک محاصره شده است و با این امر مظلومیتی را برای اسرائیل مطرح میکردند، ولی گویا چندی پیش نتانیاهو علناً گفت هر نقشه راهی که هویت یهودی اسرائیل را مخدوش کند از ابتدا باطل است. در جریان آخرین انتخابات در اسرائیل شعارهای نتانیاهو فاشیستی و تبعیض نژادی شد و در مطبوعات جهان منعکس شد. حتی اسرائیل همزمان با بهار عربی بهشدت با تغییر رژیم در مصر و تونس و استقرار آزادی در آن سامان مخالفت کرد. عربستان هم در کنار این مخالفت قرار گرفت. به نظر شما درباره این تحول منفی در اسرائیل چه موضعی باید اتخاذ کرد؟ در توضیح بیشتر اینکه حتی فوکویاما اخیراً در کنفرانس دوبی اعلام داشت شیوخ جنوب خلیج فارس از ترکیب لیبرالدموکراسی لیبرالیسم آن را جذب کردند و به امنیت و رفاه هم رسیدند و چندان نیازی هم به دموکراسی نیست. در مقابل تونس به عنصر دموکراسی بدون لیبرالیسم دست یافته که به مویی بند است. بهنظر میرسد امریکاییها بهویژه ترامپ کاری با دموکراسی ندارند. در جریان جنبش سبز ایران هم دکتر حمید دباشی در امریکا تحلیلی نوشت که معتقد بود جنبش سبز به رهبری میرحسین موسوی با شعارهای دموکراتیکش میتواند مشکل فلسطین در منطقه را حل کند. برداشت عمومی این بود که منظور دباشی همان ایجاد و برقراری روابط دموکراتیک در منطقه است که از سویی موجب محدودکردن فاشیسم اسرائیل و از سوی دیگر باعث نزدیک شدن منطقه به صلح میشود.
باید ببینیم معنای دموکراسی اسرائیلی چیست. یکی از معیارها برای سنجش آن وجود آزادیهای اولیه مانند حق تعلق به قوم خود، حق توسعه، حق مسکن، حق پوشش حمایتی قانون و حق شکایت از نقض حقوق خود است. نقض حقوق بشر در زمان جنگ و در زمان صلح با ابزارهای متفاوتی صورت میگیرد، اما به نتایجی مشابه منجر میشود. در نبردهای سال ۱۹۴۸ میلیشیای صهیونیست با توسل به خشونت، فلسطینیها را از خانههایشان بیرون میکردند. اکنون اسرائیل با تکیه بر قوانین خود این کار را باز هم به شکل فیزیکی انجام میدهد. پارلمان اسرائیل قانونی را تصویب کرده که به وزیر کشور اجازه میدهد حق اقامت هر فلسطینی را که تهدیدی برای اسرائیل تلقی میشود اگر مظنون به عدم وفاداری به اسرائیل باشد، لغو کند.
فلسطینیهای قدس، شهروند اسرائیل تلقی نمیشوند و فقط کارت اقامت دارند و گذرنامه اردنی دارند. از زمان اشغال قدس تا به حال، حق اقامت حدود ۱۵ هزار فلسطینی ساکن قدس به بهانههای مشابه لغو شده است. معنای آن پاکسازی نژادی با استفاده از ابزارهای بوروکراسی است و شبیه روش برخی قدرتهای اروپایی در مستعمرات خود در قرون گذشته برای فشار بر مردم است. بهویژه شبیه روش منظم و مستمر دولت امریکا در اخراج سرخپوستان از سرزمینهایشان با تکیه بر قوانین وقت امریکاست. توقع استعمارگر بهعنوان قدرت مسلط این است که ملت تحت سلطه؛ یعنی همان مستعمره به او وفادار باشد! پس هر فلسطینی که مخالف قوانین اسرائیل و حاکمیت آن بر خود باشد، قانونشکن تلقی میشود و اخراج میشود. بهعلاوه، اسرائیل بیش از پنجاه قانون علیه فلسطینیهایی دارد که شهروند اسرائیل نیز تلقی میشوند. این نقض گسترده حقوق بشر از طریق تحقیر دائمی و تصرف تدریجی دارایی یک ملت است. شهروندان یهودی نیز بهطور غیررسمی این کار را میکنند، اما سیستم بهطور ضمنی از آنها حمایت میکند. خدمات شهری، آموزش، بهداشت و مسکن شامل این تبعیضها هستند. روزنامه اسرائیلی هاآرتص میگوید دیوان عالی اسرائیل معمولاً تابع مقامات امنیتی است. تقریباً هیچگاه به نفع فلسطینیها رأی نمیدهد، مرتباً به دولت و کنشت (مجلس) اجازه میدهد به میل خود، دموکراسی را زیر پا بگذارند. نتانیاهو و وزیر دادگستری او نیز در پی از بین بردن آخرین اختیارات دیوان عالی هستند.[۱۲] همچنین یک سازمان مردمنهاد اسرائیلی در زمینه حقوق بشر، به نام بتسیلم[۱۳] مرتباً گزارشهایی در این باره منتشر میکند.[۱۴] این سازمان، در زمان قطع مذاکرات صلح از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ به بررسی ۲۲۵ پرونده حمله یهودیان علیه فلسطینیها و اراضی آنها در کرانه باختری پرداخته است. ۶۴ درصد این پروندهها بسته شده چون پلیس درباره آنها تحقیق نکرده. فقط ۱۱ درصد پروندههای مورد تحقیق پلیس، به احضار متهمان منجر شده و فقط ۳ درصد آنها به محکومیت عوامل حمله منجر شده است. پس با اینکه افراد عادی عامل حملات هستند، نتیجه آنها بیرون راندن فلسطینیها و ارعاب آنهاست که به گسترش اسرائیل و حمایت از غاصبان منجر میشود.
فلسطینیها در سرزمین خود خارجی تلقی میشوند و باید تابع قدرت اشغالگر باشند. این شامل پاکسازی فرهنگی نیز میشود. زبان عربی، کتب و آموزش و رسانههای آن مورد حمله است. اسرائیل حتی نام قوم فلسطینی را قبول ندارد و آن را تبدیل به «عرب اسرائیلی» کرده، همانطور که امریکاییها بر اقوام سرخپوست، نام «هندی»[۱۵] گذاشتند و هنوز هم از آن استفاده میکنند.
ممکن است در برخی کشورهای عربی هم گاهبهگاه ستمهایی از این نوع نسبت به اقلیتها بشود، اما ستم سازمانیافته و مستمر به اقوام را فقط در رژیمهایی مانند اسرائیل و حکومت دیکتاتورهای سرنگونشده (مانند صدام) شاهد بودهایم.
نگاه اسرائیل به آینده روابطش با کشورهای عربی چیست؟
در گذشته، اسرائیل از وجود رژیمهایی همچون صدام حسین، معمر قذافی و حسنی مبارک سود میبرد، چون آن دولتهای عرب را نشانه توحش اعراب و خود را پرچمدار تمدن در بین آنها معرفی میکرد. اکنونکه آنها سرنگون شدهاند دیگر چنین توصیفاتی بیمعناست، ولی جالب است که اسرائیل با بزرگترین دولت مرتجع عرب که تحت حمایت امریکا نیز هست، روابط دوستانه و همپیمانی درازمدت دارد، اما موضوع پیچیدهتر از اینهاست. اسرائیل بهخوبی میداند که در قلوب و افکار تودههای عرب جایی ندارد و برای همین، همیشه در پی جبران این کمبود از طریق دولتهای عرب بوده است. پیششرط این کار، جدایی بین دولتها و ملتهاست؛ یعنی در جهان عرب و بهطور کلی در دنیای اسلام اسرائیل فقط میتواند با دولتهای غیردموکراتیک رابطه خوبی داشته باشد (مانند مصر) و هر دولت دموکراتیک مسلمان که با آن دوستی کند، آرای مردمی را از دست میدهد. پس بدیهی است که برقراری دموکراسی در جهان عرب به ضرر اسرائیل است.
به روش مشابهی میتوان دریافت که چرا امریکا و عربستان نیز با دموکراسی در کشورهای عربی مشکل دارند. دستوردادن آنها به یک کشور غیردموکراتیک و وادارکردن آن به اطاعت بسیار سادهتر است (مثل مصر). امریکاییها به کشورهای دوست خود که فاقد دموکراسی باشند (مثل برخی کشورهای حوزه خلیج فارس)، فشاری برای برقراری آزادی و حقوق بشر وارد نمیکنند، چون این کار میتواند به سرنگونی آن دولتها توسط مردم منجر شود و در این صورت، منافع امریکا و اسرائیل به خطر میافتد. از سوی دیگر، امریکا مایل نیست کشورهای مسلمان دموکراتیک که توسعه انسانی و سیاسی بیشتری دارند (مثل تونس و لبنان)، نمونههای موفقی برای دیگران باشند، مگر آنکه نیروهای ترقیخواه ضد امپریالیستی و طرفدار حقوق بشر در آنها ضعیف باشند؛ یعنی در نظم امریکایی-اسرائیلی قدرت اقتصادی در کشورهای مسلمان اشکالی ندارد (مثل حاشیه جنوبی خلیج فارس) اما نباید توسعه انسانی و سیاسی در این کشورها اتفاق بیفتد. در نظم مذکور، اسرائیل باید محور سیاسی، نظامی و اقتصادی خاورمیانه باشد و کشورهای مسلمان باید در حوزه نفوذ آن باشند. پیشرفت آنها فقط در حدی تحمل پذیر است که برتری اسرائیل را تهدید نکند.
حمایت امریکا و متحدانش از داعش و گروههای سلفی برای سرنگونی چند دولت عرب نشان میدهد که آنها ابایی ندارند اعراب از هر دستاورد توسعه، اعم از انسانی، سیاسی و اقتصادی محروم شوند تا در مقابل اسرائیل، ضعیف و وحشی و بدوی معرفی شوند. هر نهضتی که در ایران یا خاورمیانه برای مقابله با این نظم برنامه میدهد، باید توسعه سیاسی، اقتصادی و انسانی را جزء حقوق اساسی بشر برای کل منطقه، بهویژه فلسطینیها معرفی کند و نشان دهد که تلاش امریکا و اسرائیل و عربستان برای محدودکردن توسعه کشورها و قومیتها یا نابودی دستاوردهای آنها، نقض حقوق بشر و قابلپیگیری حقوقی است.
[۱]. https://www.haaretz.com/opinion/.premium-results-are-in-nation-state-law-is-self-defeating-and-anti-zionist-1.6359838
[۲] Anti-Defamation League (ADL)
[۳] Bernie Sanders
[۴]https://www.theguardian.com/commentisfree/ng-interactive/2018/sep/13/bernie-sanders-international-progressive-front
[۵] status quo
[۶] One Land, Two States: Israel and Palestine as Parallel States-Mark Levine et al.
[۷] Gilles Delouse
[۸] exceptionalism
[۹] این کتاب را لطفالله میثمی ترجمه و نشر صمدیه آن را منتشر کرده است.
[۱۰] TV’s Promised Land
[۱۱] Sharing the Land of Canaan-Human Rights and the Israeli Palestinian Struggle-2004
[۱۲] https://www.haaretz.com/opinion/.premium-results-are-in-nation-state-law-is-self-defeating-and-anti-zionist-1.6359838
[۱۵] Indian