بدون دیدگاه

محیط زیست و روندهای دموکراتیک

قدم‌های کوچک و هماهنگ علیه دولت مداخله‌گر

احمد هاشمی

همه آنچه قرار است درباره اقتصاد ایران بگوییم پیش از این به تواتر در مطبوعات آمده است. اصل حرف این است که ریشه مشکلات مملکت اقتصادی نیست، ملت ما نان به نرخ سیاست می‌خورند. دنیا باید سر به ‌راه باشد تا ما سرمان به کار خودمان باشد. حالا دیگر افزون بر اینکه وظیفه شرعی مردم ایران برگزیدن گزینه «اصلح» با کمک شورای نگهبان است، باید به بصیرت مردم امریکا هم امیدوار باشیم. پس از آن اگر مجلس و دولت مصالحه کنند، در صورتی که قیمت نفت هم رقم معقولی باشد  مختصر گشایشی در معیشت مردم حاصل می‌شود.

مسابقه ندیدن و نشنیدن

تا زمانی که رئیس دولت و رئیس مجلس نتوانند با هم گفت‌وگو کنند، اجازه بدهید ما درباره هر امری که مربوط به اقتصاد و سیاست است سکوت کنیم. سخن گفتن از مسئله‌ای که همه می‌دانند و لابد باید صاحبان امور بیش از همه به آن واقف باشند، وقت تلف کردن محض است. خبرنگار فلان خبرگزاری حکومتی که تا خرج آبدارخانه‌اش از بودجه دولت تأمین می‌شود، می‌نشیند روبه‌روی رئیس‌جمهور و با عتاب و خطاب می‌پرسد چرا در شرایط تحریم روی صادرات ۲میلیون و۳۰۰  هزار بشکه نفت حساب کرده‌اید؟ رئیس‌جمهور مملکت هم آسمان و ریسمان را به هم می‌بافد که هر طور شده باید این مقدار صادر کنیم. حرف خبرنگار درست است که رئیس‌جمهور روی بازگشت امریکا به برجام حساب باز کرده است، دیگران هم این را می‌دانند، اما کسی به زبان نمی‌آورد. اگر دولت بودجه را بدون احتساب درآمد صادرات نفت ببندد، آیا آن خبرنگار راضی می‌شود؟ نه، چون در آن صورت همین دولت مجبور است جلو خیلی از خاصه‌خرجی‌ها را بگیرد و لاجرم باید مقرری روزنامه‌های وابسته به نهادها را معلق کند و آخر سر همین خبرنگار محترم است که بیکار می‌شود. پرسش بی‌ربط، پاسخ بی‌محتوا. همه با هم در پرده حرف می‌زنند. تمام شفافیت رئیس‌جمهور در این است که بگوید هر روز توی جلسه هیئت دولت، وزیران ناامیدش را دلداری می‌دهد، حکماً در پرده می‌خواهد بگوید اوضاع نامساعد است که آن را هم خود ملت با گوشت و پوستشان درک می‌کنند.

بخش مهمی از اقتصاد مملکت در دست هلدینگ‌هایی است که تمام سرمایه‌شان از آن ملت است و حتی به دولت مالیات نمی‌دهند. اگر آن‌ها درآمدهایشان را به خزانه دولت واریز کنند، نمی‌شود مملکت را بدون نفت اداره کرد؟ اقتصادی مقاومتی یعنی همین. آیا کسی معنی دیگری برایش سراغ دارد؟ نمی‌شود  عده‌ای در معیت ملازمان و محافظان «مقاومت» کنند و عده‌ای سر سیاه زمستان تا صبح زباله‌گردی. همه می‌دانیم که نمی‌شود، اما قرار است حرفش را نزنیم. ما به قضا و قدر دل بسته‌ایم، درست همین حالا که بیشتر از همیشه به عمل احتیاج داریم. ما به یک فراموشی جمعی مبتلا شده‌ایم، بدتر از آن، سر ندیدن و نشنیدن از یکدیگر سبقت می‌گیریم. دنیای امروز ما را پیش از این ژوزه ساراماگو در رمان کوری با جزئیات توصیف کرده است. «سخنران‌ها از آخر زمان خبر می‌دادند و از رستگاری به وسیله توبه، مرگ خورشید، روح قومی، عصاره مهرگیاه، نظم و ترتیب باد، کینه‌توزی تاریکی، نشانه‌خوانی پاشنه‌ها، خواب سایه، طغیان دریاها، منطق آدم‌خواری، اختگی بدون درد، ضعف تارهای صوتی، مرگ کلمات… همسر چشم‌پزشک گفت اینجا هیچ‌کس از سازمان حرف نمی‌زند. چشم‌پزشک گفت شاید در میدان دیگری از آن صحبت کنند».۱

انتظار خبری نیست مرا

در شرایط کنونی راه برای سیاست‌ورزی بسته است و تصمیمات مهم از پیش گرفته شده است. مردم سرخورده‌اند از اینکه همه راه‌های مدنی را برای اصلاح امور پیموده‌اند و نتیجه نگرفته‌اند؛ این مردم «در وطن خویش غریب، قاصد تجربه‌های همه تلخ». اقتصاد کشور هر سال کوچک‌تر می‌شود، بنابراین بیکاری و فقر بیشتر می‌شود، ناامیدی فراگیر و اعتیاد و فحشا  گسترده‌تر خواهد شد. خبر دارید چه بلایی بر سر محیط زیست آورده‌ایم؟ باید کاری کرد، پیش از آنکه دیر شود.

از دور باطل داد زدن ملت و نشنیده گرفتن بالایی‌ها، تا حرف زدن به معنای گفت‌وگو راه زیادی است. گفت‌وگو یعنی دو طرف بگویند و دو طرف بشنوند و پس از آن هر دو تغییر کنند. وقتی این گفت‌وگوی جمعی در سپهر عمومی شکل بگیرد، صاحبان قدرت هم ناگزیر پنبه را از گوششان درمی‌آورند. هیچ حکومتی خودکامه نخواهد بود، وقتی ساختارهای زیرساخت دموکراسی وجود داشته باشد، به همین دلیل اولین اقدام حکومت‌های خودکامه جلوگیری از شکل‌گیری تشکل‌های مدنی است. «تغییر» یک روند است، رسیدن به دموکراسی با هیچ نوع اقدام فوری ممکن نیست، در عین‌ حال فرصت اندک است و بحران‌ها فراگیر. دموکراسی یعنی اینکه مردم متولی امور خود باشند و البته هر اقدامی که خود مردم برای برون‌رفت از این بحران‌ها انجام دهند، نوعی تصدی‌گری کارهاست و درنهایت قدمی به‌سوی دموکراسی خواهد بود. درواقع ناکارآمدی دولت از یک تهدید عینی به فرصتی برای بسط دموکراسی تبدیل خواهد شد.

چند سال پیش برف سنگینی در تهران بارید. ماجرا مثل همیشه بود که اگر ببارد یک مصیبت است و اگر نبارد یکی دیگر. درخت بود که پشت سر هم زیر بار سنگین برف سقوط می‌کرد. انتقادها از شهرداری بالا گرفت. شهرداری به وظیفه‌اش درست عمل نکرد و برخورد مردم با این ناکارآمدی دو نوع بود: مردمی بودند که چوبی به دست گرفتند و شروع کردند به تکاندن درختان و دسته دیگری هم شروع کردند به نقد تند شهرداری. اقدام دسته اول به مفهوم دموکراسی نزدیک‌تر بود. تفویض تصدی‌گری به دولت اجازه مداخله می‌دهد. در برخی کشورهای سردسیر، هنگامی که برف می‌بارد شهروندان موظف‌اند جلو  در خانه‌شان را برف‌روبی کنند. اگر رهگذری در آن محدوده زمین بخورد، صاحبخانه مقصر است. روی دیگر این قانون این است که فرد به دولت اجازه نزدیک شدن به حریم خصوصی‌اش را نمی‌دهد.

نظریه نهادگرایی و توسعه

از نگاه داگلاس نورث نهادها دربرگیرنده قوانین، هنجارها، مقررات عملکردی و نحوه اعمال آن‌ها بوده و مجموعه‌ای از فرصت‌ها را برای فعالیت‌های هدفدار سازمان‌ها یا بنگاه‌ها، اتحادیه‌های کارگری، عناصر سیاسی و مانند این‌ها فراهم می‌کند. نهادهای رسمی شامل قوانین اساسی و نهادهای غیررسمی شامل قواعد و هنجارهای جامعه است. نهادها قواعد بازی هستند و سازمان‌ها بازیگران بازی.

در شرایط انسداد سیاسی نهادهای رسمی سعی می‌کنند در برابر اعمال حاکمیت مردم مقاومت کنند و جامعه مدنی تلاش می‌کند از راه‌هایی همچون شرکت در انتخابات تغییراتی هرچند کوچک به نفع خود ایجاد کند. آشکار است  این تغییرات اندک تأثیر چندانی در بهبود اوضاع نخواهد داشت، روند رو به ‌جلو از زمانی شروع می‌شود که سازمان‌های مردم‌نهاد و اتحادیه‌ها تشکیل می‌شود. دولت‌ها از تشکیل چنین سازمان‌هایی استقبال نخواهند کرد، اما توان مقابله با همه آن‌ها را ندارند. اینجاست که نهادهای غیررسمی تأثیرگذار می‌شوند.

در حکومت‌های دموکراتیک شوراهای محله سازمان‌های قدرتمندی هستند که نقش مهمی در تدوین قوانین محلی دارند. مشکل جوامع توسعه‌نیافته این است که این تشکل‌های کوچک شکل نمی‌گیرند و اگر پا بگیرند ارتباط ارگانیکی با هم نخواهند داشت، درنتیجه همچون جزیره‌های کوچکی هستند که کار خودشان را می‌کنند و تأثیری بر حاکمیت ندارند، درنهایت کارایی این سازمان‌ها کم می‌شود که حاصل آن سرخوردگی و انفعال است، درحالی‌که همین قدم‌های کوچک و هماهنگ است که به تغییر منجر می‌شود.

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

فرض کنید با سوزش چشم و سردرد از میان دود غلیظ و ریزگردها خودتان را به خانه رسانده‌اید. برق رفته است. همان لحظه پیامکی از اداره گاز و برق به شما می‌رسد که یک درجه دمای خانه را کمتر کنید و لباس گرم بپوشید. شما هنوز محتاج مختصر نوری هستید که لباس‌های خانگی‌تان را پیدا کنید. با خود می‌اندیشید   لابد اگر خانه بیش از حد گرم باشد مصرف گاز زیاد می‌شود و مجبور می‌شوند در نیروگاه‌ها از سوخت مازوت استفاده کنند تا دچار قطعی برق نشویم. بعد یادتان می‌افتد که حالا هم مازوت می‌سوزانند و هم برق قطع می‌شود و هم کمبود گاز داریم! اصل حرف غلط نیست که مصرف حامل‌های انرژی در کشور ما بی‌رویه است، اما واقعیت این است   آنکه به نصیحت احتیاج دارد دولت است نه مردم. دولت است که باید بابت این ابربحران‌ها به مردم پاسخ دهد و البته این مردم هستند که باید حکومت را وادار به پاسخگویی کنند.

همان‌طور که در سطور نخستین گفته شد، باوجود اهمیت موضوع بودجه ۱۴۰۰ به دلیل اینکه سخنان کارشناسی در همهمه درگیری‌های سیاسی گم شده است در این شماره نشریه به این مسئله نپرداخته‌ایم. مباحث مطرح‌شده در بخش اقتصاد و توسعه حول محور مخاطرات محیط زیستی قرار دارد. مباحثی که سال‌ها از سوی نهادهای رسمی مشمول بی‌توجهی شده است و مانند همیشه نهادهای غیررسمی باید بار آن را به دوش بکشند. هرکسی در حد توان خود باید کاری کند، حتی اگر این کار پایین کشیدن شعله بخاری یا خاموش کردن یک لامپ در مواقع غیرضروری باشد، وگرنه زمینی سوخته برای نسل‌های بعدی به جا خواهیم گذاشت.

کنفوسیوس می‌گوید: «به‌جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی، شمعی روشن کن» و البته می‌شود هم به تاریکی لعنت فرستاد و هم شمعی روشن کرد.

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر

که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز■

 

پی‌نوشت:

  1. ژوزه ساراماگو، کوری، ترجمه مهدی غبرایی، نشر مرکز، ۱۳۷۸.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط