بدون دیدگاه

مصرفِ مصرف

 

مینو مرتاضی

 

قدیم‌ترها که دیوار خانه‌ها آجری بود و درختان در معابر و کوچه‌های شهر از ارزش و احترام برخوردار بودند و در آسمان هنوز آبیِ آبی نسیم با ابرهای سفید پنبه‌ای تصاویر کودکانه نقاشی می‌کرد و ماهی‌ها در حوض کوچک خانه سر به سر گربه هوس‌باز می‌گذاشتند کافی بود به آسمان نگاه کنی و شیطنت‌های بازیگوشانه ابر و باد شوق لطیفی بر جانت بیندازد. امروز کودک و بزرگسال ارتباط بی‌واسطه با خاک و آب و آسمان را فراموش کرده‌اند و به‌واسطه گوشی‌های هوشمندِ هوش‌ربایشان تصاویر چند مگاپیکسلی تصاویر آب و خاک و آسمان را تماشا و برای یکدیگر فوروارد می‌کنند؛ اما و اگر تصادفاً نگاهی به آسمان بیندازند بیلبوردهای عظیم سر به فلک کشیده خواهند دید که بر تنشان انواع چیزها برای مصرف تبلیغ شده است. تبلیغ بانک‌هایی که به آدم‌ها پول‌های زیادی می‌دهند و از آن‌ها توقع هیچ کاری ندارند جز اینکه هر قدر پول دارند در بانک آن‌ها بگذارند و تا آخر عمرشان سود بگیرند. با این سود پول می‌توان به هر کشوری سفر کرد، اما با کدام وسیله؟ اصلاً نگران نباشید روی یک تله‌اسکرین عظیم وسط میدان شهر به شما می‌گویند با کدام خطوط به سفرهای هوایی و دریایی و حتی اتوبوسی با مهماندارانی که همیشه به روی شما لبخند می‌زنند و همه خرده‌فرمایشات شما را با لبخند برآورده می‌کنند، به انواع کشورها در کنار انواع دریاها بروید و در هتل‌های آماده به هرگونه خدمات منزل کنید. اصلاً نگران پرخوری و چاقی در سفر نباشید، انواع قرص‌ها و دستگاه‌ها و عمل‌ها زیبایی و سلامتی را برایتان فراهم کرده‌اند تا شما از سود پولتان لذت ببرید. اگر از فلان ساحل خوشتان آمد، کافی است سری به فلان آژانس که شماره و آدرسش را تلویزیون دائماً زیرنویس می‌کند بزنید تا خانه‌هایی آماده و متناسب با بودجه‌تان را قسطی به شما بدهند. روی تن بیلبوردها، دنیا رنگی و آسان و بهشتی است. لازم نیست کار کنی. هر چه آرزو کنی فراهم است. کافی است انبان و توشه دنیایت پرپول باشد. همین توشه پرپول در یک چشم به هم زدن می‌تواند از تو انسانی زیبا، شیک‌پوش، معطر، فهمیده و زبان‌دان بسازد. به کمک چنین انبانی حتی می‌توانی از پدر و مادرهای خوب و خوشگل روی بیلبوردها که بلدند چطور با انواع پوشک و شیر خشک و خوراکی‌ها و اسباب‌بازی‌ها و لباس‌های شیک بچه‌های خوشگل برای جامعه بسازند، یاد بگیری چطور بچه خوشگل به دنیا بیاوری و خوشگل تربیتش کنی. تا دنیا یکدست و یک‌جور خوشگل شود. در توشه پرپول بسیار چیزها بیش از این هست. هرگاه از مصرف خانه و سفر و گردش و بچه خسته و دل‌زده شدی هوس تجربه دنیای علم یا سیاست به سرت می‌زند. بیلبوردهای عظیم در خدمت‌اند تا انواع دانشگاه‌های داخل و خارج با زبده‌ترین پایان‌نامه‌نویسان را به شما معرفی کنند. حوصله ورود به دنیای علم را ندارید. دو تا توئیت کنایه‌آمیز که می‌نویسید یک‌شبه تبدیل به سلبریتی با فالوورهای فصلی می‌شوید. یک‌شبه از ده‌ها زندانی سیاسی زجرکشیده معروف‌تر می‌شوید و از آنجا برای مدت بسیار کوتاهی با مصرف سیاست و اقتصاد سیاسی از طریق حضور در صفحات عظیم‌الجثه بیلبوردهای شهر و صفحه‌های کوچک‌تر تلویزیون در خانه و صفحات جیبی تلفن‌های همراه در کیف و جیب مردم معروف می‌شوید و دیگر هیچ. اینجاست که پدیده مصرف برای مصرف خود را می‌نمایاند. به هر نوع بهره‌برداری انسان از منابع و کالا و خدمات برای رفع نیازهای ضروری و رفاهی، مصرف گفته می‌شود. مصرف اگر بر تولید متکی و استوار نباشد خاصیت و کارکردی جز مصرف نخواهد داشت. مصرف وابسته به اقتصاد است، اما بسته به کاربرد می‌تواند فرهنگی-اجتماعی و حتی سیاسی باشد. اقتصاد جنس ندارد؛ اما به صفت ابزاری‌اش می‌تواند در خدمت جنس خاصی قرار گیرد و با جنسیت خاصی هم‌نوا شود. اقتصاد از طبیعت و منابع طبیعی جان می‌گیرد و حیاتش وابسته به طبیعت است؛ اما اقتصاد مصرفی بیش از آنکه در خدمت محافظت یا حمایت از طبیعت باشد، کمر به تخریب طبیعت بسته است. اقتصاد انسان‌ساخت بر اساس سه ضلع «تولید» -توزیع»- «مصرف» شکل می‌گیرد. در ساختمان جدید و مدرن اقتصاد مصرف نقش اصلی و محوری ایفا می‌کند؛ زیرا این مصرف است که رویدادهای پیش و پس از خود یعنی تولید و توزیع را معنا می‌بخشد. مصرف در حال حاضر به‌عنوان شاخص‌ترین مؤلفه سبک زندگی انسان مدرن درآمده است و انسان معاصر بر اساس ایدئولوژی مصرف‌گرایی بنیان‌های زندگی و جایگاه و هویتش در جهان را درمی‌یابد. مصرف‌گرایی پدیده‌ای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است که عمدتاً بعد از جنگ دوم جهانی به این‌طرف در جوامع گسترش پیدا کرده و به‌صورت الگویی متعارف برای تبیین سبک زندگی فردی و جمعی در جوامع پیشرفته درآمده است. دو نوع رویکرد در رابطه با مصرف وجود دارد. رویکردی که مصرف را سبب پیشرفت مادی و رشد خلاقیت‌ها می‌بیند و معتقد است مصرف درک انسان از خود و از جهان را دائماً پیچیده‌تر و عمیق‌تر می‌سازد. یک رویکرد دیدگاه انتقادی به مصرف و مصرف‌گرایی است که با رویکرد ساده و عامه‌پسند رایج به‌طور بنیادی در تضاد است. در حیطه مفهومی گفتمان مصرف‌گرایانه برای مؤمنان به ایدئولوژی مصرف‌گرایی به‌جای واقعیت پرزحمت خوشبختی در گرو تولید، «فانتزی» خوشبختی را با ساخت «ماشین آرزو» در پرتو مصرف ممکن می‌سازد…«ماشین آرزو» زمینه‌ساز و تسهیلگر مصرف فانتزی‌های انسان در عصر کنونی است. این ماشین نه بر اساس نیاز که درواقع بر اساس نحوه و میزانِ مصرف «آرزو» تولید می‌کند. ماشین آرزو با چرخ‌دنده‌های روغن‌کاری شده از لذت و احساس خوشبختی و تن‌آسایی خستگی نمی‌شناسد و از فرط تکرار قفسی از روزمرگی می‌سازد. این ماشین هم‌زمان با مصرف آرزویی در بازار؛ آرزوی پررنگ و لعاب‌تری برای بازار تولید می‌کند. به قول گواتاری و دلوز در انتی اودیپ: «ماشینِ آرزو خستگی نمی‌شناسد. همه‌جا ماشین، ماشین‌حساب، ماشین ادبیات، ماشین اجتماعی، ماشین خصوصی، ماشین لباس‌شویی، ماشین ظرف‌شویی، ماشین شست‌وشوی مغزی، ماشین ارتباطات، ماشین عشق، ماشین جنگ، ماشین قدرت … و همه‌جا تولید و همه‌چیز با نظم و ترتیب به هم وصل شده‌اند.» مفهوم سرشت نمای خوشبختی در ایدئولوژی مصرف‌گرایی چیزی جز امکان بهره‌برداری هر چه بیشتر و بی‌وقفه از کالاها و خدمات و منابع نیست. خوشبختی یعنی لذت دارا بودن قدرت تملک و مصرف هر امکانی و دستیابی به هر آنچه آرزو می‌شود. بدون اینکه مورد نیاز باشد. تمایز ماشین آرزو با تن طبیعی انسان تولیدکننده در چیست؟ تمایز انسان و ماشین در این است که انسان نیرویی درون ماندگار از فهم نیاز و دریافت راه‌های دستیابی به آرزوها دارد. این فهم در قالب تلاش جهت برآوردن نیاز و تحقق آرزوها، راهکارها و ایده‌هایی متعدد و متنوع و متکثر ایجاد می‌کند؛ اما ماشین یکسره و بی‌وقفه تکرار می‌کند. کار ماشین ایجاد تنوع و تکثر منطقی نیست. ماشین تکرار را به‌طور انبوه تولید می‌کند. انسان بر اساس نیازهای واقعی در رابطه با طبیعت خود و طبیعت پیرامون و در رویارویی با موانع و مشکلات تا حد امکان و تا آنجا که موجب تخریب و قهر و فقر طبیعت نگردد نیازهایش را برطرف می‌سازد. از این‌رو انسان نمی‌تواند همچون ماشین به‌طور طبیعی دائماً در کار خلق آرزو و رویابافی باشد… تن زنده و مُدرک انسان با درک جزئیات در پدیده‌ها، با درک موقعیت سوبژکتیویته خود با سنتز پدیده‌ها نیازهای خود را رفع می‌کند. بدون اینکه به تکراری ملال‌آور تن دهد؛ زیرا در طبیعت همه‌چیز طی فرایندهایی متفاوت، طور به طور و تبدیل و تبادل می‌شوند. کار ماشین اما تکرار است. ماشین اگر تکرار نکند یعنی کار نمی‌کند. به قول بودریار: «در ماشین آرزو سنت فلسفی بین سوژه و ابژه از بین می‌رود و زندگی انسانی به صورت کلیتِ ایده‌آل به چیزی متشکل از نظام نشانه تبدیل می‌شود. در نظم نشانه‌ای مردم از نوع مصرفشان متمایز می‌شوند». درحالی‌که در طبیعت انسان‌ها از روی فهمشان از نیاز و نحوه دستیابی به آن هویت خود را می‌سازند. منظور از مصرف الزاماً زیاده‌خواری نیست. بلکه مصرف نشانه‌هایی است تا فرد ژست افراد متشخص و متمایز از دیگران را بگیرد؛ و این تشخص همچون شدت نیرویی از بیرون شخص را در برمی‌گیرد و ازخودبیگانه می‌سازد. به این ترتیب افـراد حـین مصرف کردن خودشان را تعریف می‌کنند. در جامعه مصرفی مردم در فرایند ازخودبیگانگی ناخواسته از وضعیت سوژه مصرف‌کننده به صورت ابژه و ابزار چیزی که مصرف می‌کنند درمی‌آیند. «بگو چه مصرف می‌کنی تا بگویم کیستی». مردم در بت‌وارگی کالا به صورت کالاهایی نازل‌تر از آنچه مصرف می‌کنند درمی‌آیند. در نظام مصرف این «ماشین آرزو» است که هویت انسان امروزی را از طریق مصرف و بلع کالاها و مفاهیم می‌سازد. (توجه کرده‌اید کودک برای دریافت هر چیز آن را به دهان می‌گذارد و از طریق بلع سعی می‌کند به ماهیت اشیا دست پیدا کند). درواقع ماشین آرزو با ترویج و تشدید سندرم بلع و مصرف کودکی مزمن را بر انسان‌ها تحمیل می‌کند. در این وضعیت هویت انسان به‌واسطه اتخاذ روش‌های متفاوت جهت برآوردن نیازهای انسانی ساخته و پرداخته نمی‌شود، بلکه در وضعیت مصرف هویت انسان در تمایز و تشـخص از طریق کدام برند و چه مکان و چه نوع مصرف شکل می‌گیرد. برای گروه متنعمی که از سرمایه فرهنگی بیشـتری برخوردارنـد مصـرف کالاها و به‌ویژه کالاهای برند نوعی نمایش قدرت و جستجـوی تمـایز اسـت. بوردیو می‌گوید: «متمـایز بـودن، معنادار بودن یک چیز است» و بودریار تأکید می‌کند: «همگـی مـا راهمـان را در جنگل شخصی‌شده کالاهای انتخابی هموار می‌کنیم… و هر چیزی را که ویژگی عمیق مـا را نشـان می‌دهد و هر تفـاوتی را کـه مـا را خودمـان می‌کند، جسـت‌وجـو می‌کنیم»؛ بنابراین، مصرف کالای برند می‌تواند به صورت نشانه فردیت خاص و منزلت فرهنگی بالاتری درآید. می‌توان این‌گونه استدلال کرد که (طبقه مرفه، یـا «طبقـه تن‌آسا»، معیارهایی را می‌آفریند که هر فردی در هر سطح و طبقه‌ای از جامعه برای نشان دادن خود وادار بـه رعایـت آن می‌شود. این نمایش خود هزینه‌های زیادی دارد که خواهی‌نخواهی از عهده همگان برنمی‌ِآید. نگران نباشید راه‌های دیگری برای آن‌ها که به هر دلیل تمکن مالی لازم برای خرید برند و تمایز خود از دیگران را ندارند هم وجود دارد. یکی از این راه‌ها (مصرف مکان) است. حس نیاز این مصرف با گشت‌وگذار در مجتمع‌ها و مراکز خرید لوکس تسکین می‌یابد. نادارها با گشت‌زنی در مراکز خرید ولو به‌طور موقت هم که شده احساس همنوایی با دارایان می‌کنند. برای ساعاتی موقعیت فرودستانه خود را از یاد می‌برند، چون هنوز قادرند در موقعیت برابر با برخورداران و در یک مکان دوشادوش آن‌ها به حظ بصر و دیدن کالاها مشغول شوند. در مراکز خرید حال خراب ناشی از واقعیت فرودستی و نداری مزمن با نگاه به تازه‌های مد و فضای روشن و شاد و پررنگ و لعاب به‌طور موقت به حال خوب بدل می‌شود. «مصرف مکان» یکی از ریاکارانه‌ترین رفتارهای نظام سرمایه‌دارانه در جهت کنترل خشم و رام کردن مردم بی‌پول و قدرت است. در جامعه مصرفی حـداقل ریاضـت‌کشـی و حـداکثر لـذت بری تبلیغ می‌شود. تبلیغات این‌چنینی با تکیه بر روان‌شناسی فردی روش زیست مبتنی بر خودبودگی مطلـق و لذت‌بری حـداکثری از زندگی به رسمیت شناخته می‌شوند و نهادهای سرمایه‌داری به کمک ماشین آرزو در جهت گسترش فانتزی‌های فردی حرکت می‌کنند و در نتیجه شخصی شدن همه‌چیز بـه ارزش بنیـادی تبدیل می‌شود. شخصی شدن به رشد فردگرایـی می‌انجامد و آنگاه قواعد جمعی ارزش و اعتبارشان را از دست می‌دهند. آنجا که قواعد جمعی و ارزش‌های عرفی فاقد اعتبارات درونی می‌شوند. در جامعه آنومیک فاقد ارزش‌ها و هنجارهای زیست جمعی، تکنیک‌های انضباطی ماشین دولت جهت برقراری نظم و وفاق عمومی اهمیت و اعتبار پیدا می‌کنند و توسط آحاد مردم پذیرفته می‌شوند. آنگاه ماشین دولت در چفت و بست با ماشین آرزو استفاده نظام‌مند از نشانه‌ها و ابژه‌های مصرف را قانونی می‌کند. خاک و آب و درخت و هوا در پای ساخت مراکز خرید و تولید انبوه مواد مصرفی قربانی می‌شوند. بودریار می‌گوید: «در اقتصاد و سیستم مبتنی بر آرزوهای شخصی فرد باید مراقب باشد که دائماً همه امکانات و همه ظرفیت‌های مصرفش را بسیج کند. اگر فراموش کند اقتصاد بازار و بوق ماشین آرزو فوراً و محترمانه به او یادآوری می‌کنند چیزی از خوشبختی را جا گذاشته و امتحان نکرده رد شده‌ای. باید همه چیز را امتحان کرد؛ زیرا انسـان مصـرفی حق ندارد خوشبخت نباشد و دائماً باید بترسد مبادا چیزی را، لذتی را، هر چه که باشد را، از دست بدهد». در چنین جامعه‌ای هرچه مصرف بیشتر افراد چونان مجمع‌الجزایر پراکنده خوشبخت‌نماتر جلوه خواهند کرد. مصرف مکمل مؤثر و عامل لذت‌بخشی به نام خرید دارد. خرید همان رابطه متقابل بین میل مصرف‌کننده و میل توزیع‌کننده کالا با وساطت پول است. خرید، کالا و خدمات را از عرصه تولید به عرصه مصرف وارد می‌کند. توان خرید کردن احساس به‌اندازه نیروی خوشبختی لذت‌بخش و سکرآور است. نسبت نیرویی که خرید با پولداری و احساس خوشبختی برقرار می‌کنند باعث می‌شود خرید به کنشی چندلایه و پیچیده تبدیل شود. در گسترده‌ترین و نمایان‌ترین لایه خرید عاملی جهت تأمین نیازهای ضروری دیده می‌شود. برطرف کردن نیازها مهم‌ترین انگیزه خرید محسوب می‌شود، اما لایه‌های وقت‌گذرانی و خوش‌باشی؛ بودن در مکان‌های خوشایند که به خریداران به صرف خریدار بودن منزلت فریبنده‌ای می‌بخشد و همچنین خرید در لایه‌های نهانی‌تر وظیفه نمایان ساختن لذت لیبدویی نهفته در جان خریدار انجام می‌دهد. قدرتی خوشایندتر از قدرت خرید برای خریدار نمی‌توان متصور شد. توجه به لایه‌های درونی‌تر خرید نشان می‌دهد که خرید چگونه به نحو دلپذیر و بسیار جذابی عرصه خصوصی و خلوت خریدار را به عرصه عمومی و اجتماعی پیوند می‌زند. مفهوم سرشت نمای «مُد» اینجا خود را نشان می‌دهد. انسان اهل «مُد» بیش از آنکه شخصی نیازمند به‌نظر برسد به چیزی بیش از عامل رفع یک نیاز، به کنشگری با مأموریت خاص تبدیل می‌شود. در اینجا «خرید» کما هو «خرید» از کنشی لذت‌بخش و سکرآور عبور کرده، به میانجی مهم در تقویت رابطه بین تولید و توزیع و اجتماعی کردن کالا تبدیل می‌شود… مصرف‌گرایی نتیجه منطقی قدرت لیبیدویی خرید است. مهم‌ترین مؤلفه جامعه مصرف‌گرا کالایی شدن همه چیز است. هر کسی و هر چیزی و هر آرزویی را می‌توان در چارچوب کالا وارد کرد و برایش قیمتی گذاشت. با کالایی شدن همه چیز، چیزها بیش از آنکه ارزش استفاده و بهره‌وری داشته باشند جهت مصرف وارد بازار خرید و فروش می‌شوند. به همین دلیل مصرف‌گرایی و تنوع‌طلبی کالایی به طبقه و جنسیت خاص محدود نمی‌شود. همه‌کسان و زنان و مردان آرزومند مشتاق خرید و مصرف، چون ماهی‌های رنگارنگ در دریای مصرف شناور هستند. حتی اگر به ظاهر مردان مشتاق خرید نباشند و حوصله همراهی با خانم‌ها برای خریدهای جزئی را نداشته باشند. مردان عطش سعادتمندی‌شان را در معاملات زمین و اوراق بهادار و اتومبیل و… فرومی‌نشانند. خرید هم برای زنان تبدیل به بهانه‌ای برای فرار از خانه و فراموش کردن تلخی وضعیت فرودستانه آنان می‌شود. به‌خصوص آنجا که به‌صورت خریدار حرفه‌ای معرف شوند که می‌توانند اجناس را با قیمت‌های اکازیون خریداری کنند، دیگر سر از پا نمی‌شناسند. به این ترتیب مهارت خرید به زن در مقام خریدار در کنار مرد در جامعه‌ای که همه چیز در آن به‌صورت کالا درآمده است احساس برابری و بعضاً برتری کاذبی می‌بخشد. از نگاه تحلیل نشانگانی آرایش، مد، سکس، محصولات ماشین آرزو هستند که در راستای منطق خوشبختی و لذت دائماً تکرار و مصرف می‌شوند و خریداران این‌ها همه‌کس هستند. با این تذکر و یادآوری مفید که صاحبان و سازندگان اصلی این کل منسجم و شبکه پیچیده روابط مصرف مردان هستند. حتی اگر این‌طور وانمود کنند که چرخ‌های ماشین آرزو با خرید زن‌ها روغن‌کاری شده و می‌گردد. مصرف در ساختار رسانه‌ای پیچیده‌تر عمل می‌کند. رسانه با تولید و مصرف انبوه اخبار مصیبت‌بار قتل و تجاوز و خشونت شبکه‌ای نظام‌مند از نشانه‌های زیست ایمن در دل جهان پر از خشونت می‌سازد، امنیتی که آرزو می‌شود، بفرمایید. مصرف کنید. حتی اگر در حاشیه و پشت دیوارهای شهرهای لبریز از خوشبختی میلیون‌ها انسان محروم و آواره خشمگین باشند که در زباله‌های شهر خوشبختی به دنبال لقمه‌ای نان برای رفع نیازهای اولیه‌شان باشند اصلاً جای نگرانی نیست زیرا ماشین مصرف به مدد ابزار و آلات ایمنی‌بخشی که برای مصرف در اختیار همه گذاشته می‌توان در دل جهان پرآشوب مرفه و خوشبخت و برخوردار زیست و به‌قدر کافی و حتی بیش از حد کفایت احساس امنیت و آرامش کرد و حتی از آشوب به نفع فرونشاندن حس خیرخواهی و نیکوکاری با پرتاب سکه‌ای خرد یا اهدای لباس مستعمل به حاشیه‌نشینان با مصرف نیکوکاری از احساس خوشبختی لبریز شد. بودریار توضیح دقیقی از این وضعیت می‌دهد: «رابطه مصرف‌کننده با جهان واقعی، سیاست، تاریخ و فرهنگ صرفاً به سود سرمایه‌گذاری و مسئولیت تعهدآور در قبال سود محدود نمی‌شود. همچنین نمی‌توان آن را بی‌تفاوتی کامل نامید، بلکه نوعی کنجکاوی است. بر اساس همین قالب می‌توان گفت که بُعد مصرف آن‌گونه که در اینجا تعریف شد، شناخت جهان نیست، جهل کامل هم نمی‌تواند باشد، بلکه سوء شناخت است.» جامعه مصرف‌گرا یا جامعه مسرفانه شناخت دقیقی از امنیت و ایمنی بخشی ندارد؛ زیرا قادر نیست جلوی ارتباط وقفه‌ناپذیری تولید زباله را بگیرد و به این ترتیب به هر حجم مصرف همان اندازه دورریز تولید می‌کند… «به من بگو چه دور می‌اندازی تا به تو بگویم کیستی». از مهم‌ترین تفاوت‌ها و تمایزهای آشکار تولید و بازتولید نیاز در طبیعت با ماشین آرزو در این است که طبیعت دور ریز ندارد. انسان در جامعه مصرفی با شبکه‌ای از اشیا مواجه است که قادر به مصرف تمام آن‌ها نیست و خواهی‌نخواهی کنارشان می‌گذارد. هر نوع کالا در جامعه مصرفی خیلی زود تاریخ‌مصرف را از دست می‌دهد و به زباله تبدیل می‌شود. هدف از تبلیغات در جامعه مصرف‌گرا به منطق «مد» بسیار شبیه است. کالایی را تبلیغ می‌کنند تا نشانه‌های زوال مصرفی آن را آشکار کنند. صنعت «مد» بارزترین منطق ناپایداری کالای مصرفی است که تماماً بر صنعت تبلیغات متکی و استوار است. تمام ارزش و اعتبار مد که در نظام نشانگانی به انسان مصرفی و جامعه مسرف اعتبار امروزی بودن و متجدد بودن می‌بخشد و انسان‌ها را هم‌نوا و برابر با یکدیگر نشان می‌دهد بر ناپایداری و بی‌دوامی آن استوار است. مد قرار است بدن را به چیزی زیباتر و معتبرتر از آنچه هست تبدیل کند؛ زیرا بدن ویترین نمایش تمامی مدال‌های جامعه مصرفی است. تمام هدف گفتمان مصرف این است که نشانه‌ها را به‌جای نیازها بنشاند و از راه نشانه‌ها انسان مولد را به ابزار قابل مصرف تقلیل دهد. چه‌بسا یک راه مقاومت در برابر ابزارشدگی در جهان مصرفی این باشد که دائماً و مکرر از خود و اطرافیانمان بپرسیم. آیا استعدادهای ما در پشت انبوه مصرف و زباله‌های ناشی از آن هنوز زنده مانده است؟ آیا هنوز آن‌قدر زنده هستیم تا خود را به یک ماشین و به یک نظام نشانگانی که از نظارت سوبژکت فرار می‌کند فرونکاهیم؟ نوع انسان برای زنده ماندن در متن طبیعت که زاینده و مادر اوست باید بتواند همچون طبیعت قدرت تولید و بازتولید حیات داشته باشد. تداوم حیات در پرتو استعداد سنتز پدیده‌ها و افکار و نیروهای طبیعی رمز بقا و تداوم حیات انسان بدون در غلتیدن به سیاهچاله تکرار و ابتذال روزمرگی در ماشین آرزوست.■

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط