سرویس تاریخ
در این گزارش نمیخواهیم صرفاً” یک واقعه تاریخی را معرفی کنیم، میخواهیم با استفاده از تجارب تاریخی، برای یک معضل اجتماعی چارهاندیشی کنیم. راه دوری نمیرویم در همین یکصد سال اخیر ما تجارب تاریخی تلخ و شیرینی داشتهایم که بهدرستی ارزیابی نشدهاند و چه سا خطاهایی که در سالهای بعد تکرار شده و هنوز هم راهحل درستی برای آنها پیدا نکردهایم.
یکی از مشکلات جامعه ما فاصله و تضاد میان انقلابیون و دولتمردان بوده و هست. این مشکل در طول ۴۰ سال گذشته انقلاب از همان روز اول وجود داشته و در اشکال مختلف در طی این سالها بروز و ظهور داشته است. این مسئله را در سالهای دورتر نگاه میکنیم و از شما خواننده عزیز نیز میخواهیم درباره آن تأمل کرده و هرگونه پاسخ درباره سؤالات مطرحشده به نظرتان میرسد با ما در میان گذارید. این مسئله یک معضل ملی است؛ بنابراین باید با هماندیشی به یک راهحل اجماعی درباره آن برسیم. برمیگردیم به ۱۱۱ سال قبل و خود را در آن فضا قرار میدهیم:
صورتمسئله:
۱- دو سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطه در تاریخ ۲/۴/۱۲۸۷ شمسی، مجلس شورای ملی، توسط قزاقهای روسی و بهفرمان محمدعلیشاه و حمایت روحانیون مخالف مشروطه به توپ بسته شد. تعدادی از مشروطه خواهان دستگیر و اعدام شدند و استبداد مطلقه باردیگر بر کشور حاکم شد.
۲- مشروطه خواهان تحت فشار و تعقیب عوامل حکومتی و استبداد مطلقه قرارگرفتند. انجمنها را تعطیل کردند. نشریات ممنوع شد. یأس و ترس برهمه جا سایه افکند.
۳- مقابله با استبداد از تبریز و محله ستارخان شروع شد و پس از چند ماه مقاومت جانانه ستارخان و باقرخان و یارانش که در محاصره کامل دشمن بودند، مشروطه خواهان نقاط دیگر روحیه گرفته و به فکر سازماندهی مجدد و مقاومت افتادند.
۴- دفاع سرسختانه و مسلحانه دو سردار مشروطه و یارانشان که به «مجاهدان» معروف شدند، بیشک از مهمترین عوامل پیروزی مجدد مشروطهخواهان بر محمدعلیشاه بود. اینان با وجود گرسنگی و محاصره غذا و دارو و همه چیز با کمترین امکانات، یازده ماه با عوامل استبداد و قوای روس جنگیدند و آنها را شکست دادند.
۵- سرانجام با حرکت نیروهای گیلان و اصفهان و ایلات، تهران در ۲۳/۴/۱۲۸۸ فتح و محمدعلیشاه فراری شد. باردیگر حکومت مشروطه برسرکارآمد. جشن پیروزی مشروطه خواهان در سراسر کشور برپاشد.
۶- شیخ فضلالله نوری که مخالف سرسخت مشروطیت بود و با محمدعلیشاه نیز همکاری میکرد، در خانه خود مانده و حاضر به فرار یا پناهنده شدن به سفارتهای خارجی نشده است. فاتحان پایتخت وی را دستگیر و در یک محکمه که قاضیاش یکی از روحانیون بود، به اعدام محکوم میکنند و در ۹ مرداد ۱۲۸۸ در میدان توپخانه (امام خمینی) ایشان را دار میزنند.
۷- اعدام شیخ فضلالله نوری در میان روحانیت بازتاب خوبی نداشته و موضع روحانیون مشروطهخواه را تضعیف کرده است.
۸- اکنون مجاهدان بهعنوان قهرمانان و ناجیان کشور موردتکریم و تعظیم همه اقشار آزادیخواه قرارگرفتهاند. روزنامه و نشریات مجدداً منتشر شدند و نشستهای انجمنها علنی برگزار میشد. مجلس شورای ملی دوره دوم نیز در آبانماه ۱۲۸۸ شروع به کار کرد.
۹- اما از زمانی که محمدعلیشاهی دیگر درکار نیست و دست استبداد تا حد زیادی کوتاه شده است، حتی شیخ فضلالله نوری اعدامشده و روحانیون مخالف مشروطه منزوی شدهاند، نیروهای مشروطهخواه روندی دیگر را در پیش گرفتهاند: اختلاف و تفرقه روزافزون.
۱۰- دو جناح تندرو و محافظهکار در مجلس با هم چالش میکنند. حزب دموکرات که از نیروهای رادیکال و تندرو تشکیل شده فعالیتش را آغاز کرده است. اتهامات و بدبینیها علیه یکدیگر روزبهروز افزون میشود. انرژی که تا دیروز صرف مبارزه با استبداد میشد، اکنون در جهت نفی یکدیگر به کار افتاده است.
۱۱- برخی روحانیون سید حسن تقیزاده از رهبران دموکرات را تکفیر میکنند و خواهان اخراج وی از مجلس هستند. سرانجام وی به خارج کشور تبعید میشود.
۱۲- ضعف قدرت مرکزی باعث شده هرکس در هر جا به سلیقه خود عمل کند. برخی از مجاهدان یا حتی کسانی به نام مجاهدان رفتارهای خوبی ندارند و از عنوان خود بهرههای شخصی میبرند. برخی هم که از قدرت داشتن آنان و اقبال مردم از آنان ناراضیاند این خطاها را بزرگ کرده و خواستار محدود کردن آنان هستند. جناحبندی سیاسی هم در این مسئله بیتأثیر نیست. ستارخان به جناح محافظهکار به رهبری سید عبدالله بهبهانی نزدیک است.
۱۳- روسها هم فشار گذاشتهاند که مجاهدان از تبریز بیرون بروند. در پایتخت مطرح میشود که از این مجاهدان در پایتخت تجلیل و تکریم شود. از آنها دعوت میشود به تهران بیایند. سرانجام ستارخان که تمایلی به این کار نداشت، با یارانش بهسوی تهران راه میافتند. در همه شهرهای بین راه از آنان استقبال میشود. در تهران نیز مردم استقبال باشکوهی از آنها میکنند (۲۵ فروردین ۱۲۸۹).
۱۴- پارک اتابک در اختیار مجاهدان که حدود ۳۰۰ نفر هستند گذاشته میشود و مقداری امکانات و پول هم در اختیارشان میگذارند. این مجاهدان مسلح هستند و با سلاحهای خود در شهر تردد میکنند. آنها و طرفدارانشان بر این باورند که سقوط محمدعلیشاه و استقرار دوباره مشروطیت مدیون فداکاریها و جانفشانیهای آنهاست. باوری که دور از واقعیت نیست.
۱۵- اختلافات دو جناح بالا میگیرد. ۳ ماه بعد از ورود مجاهدان به تهران، ۲۴ تیرماه ۱۲۸۹ ناگهان خبری دهشتناک پایتخت را میلرزاند. آیتالله سید عبدالله بهبهانی توسط چند تن که به حزب دموکرات نزدیکاند ترور میشود.
۱۶- دو هفته بعد ۹ مرداد دو تن از افراد وابسته به حزب دموکرات به نام علیمحمد تربیت و سید عبدالرزاق حکاک در خیابان لالهزار ترور شدند. ترورهای ناموفقی هم در روزهای گذشته انجام شده بود. فضای رعب و کینهتوزی در جامعه حاکم شد.
۱۷- دهم مرداد ۱۲۸۹ در مجلس شورای ملی، بحثهای پرتنشی درگرفت. مسئله خلع سلاح عمومی مطرح شد و با این گمانه که جمعکردن سلاح از دست افراد، امنیت حاکم خواهد شد، قانون خلع سلاح تصویب شد؛ اما مجاهدان حاضر نشدند سلاحهای خود را تحویل دهند.
۱۸- سه روز بعد، ۱۳ مرداد ۱۲۸۹ شهروندان پایتخت با صحنه دردناکی روبرو شدند. نیروهای مسلح دولتی به جایگاه مجاهدانی که از تبریز آمده بودند حمله کردهاند. حدود ۷ ساعت تیراندازی میان طرفین ادامه داشت. سرانجام عدهای از مجاهدان و چند تن از نیروهای دولتی کشته و مجروح و حدود ۲۷۰ مجاهد دستگیر و روانه نظمیه شدند. ستارخان نیز که با این جنگ مخالف بود، مجروح شد.
۱۹- پس از این ماجرا اختلافات و درگیریهای میان نیروهای مشروطهخواه نهتنها فروکش نکرد، بلکه ابعاد گستردهتری پیدا کرد. سرانجام این روند کودتای سید ضیاءالدین و رضاخان در سال ۱۲۹۹ بود.
پرسشهایی که در این مورد مطرح است:
۱- به نظر شما فاتحین تهران با شیخ فضلالله نوری چه برخوردی باید میکردند؟
۲- با مجاهدان تبریز چه باید میکردند و چه جایگاهی برای آنان درنظرمیگرفتند؟
۳- با شروع درگیری نظامی میان دو جناح، مسئولین دولتی و رهبران سیاسی چه برخوردی میکردند بهتر بود؟
۴- تصویب قانون خلع سلاح توسط نمایندگان مجلس کار مفیدی بود؟ چرا؟
۵- مجلس چهکاری میتوانست کرد؟
۶- مجاهدان پس از تصویب قانون خلع سلاح چه برخوردی باید میکردند؟
منتظر پاسخهای شما به هریک از پرسشهای فوق یا همه آنها، از طریق تلگرام، ایمیل و… هستیم.■