در سوگ ملک طباطبایی
لطفالله میثمی
«وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»؛
پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
درگذشت ملکبانوی ایران را پیش از هر چیز به فرزندان برومند ایشان و همسرانشان تسلیت میگویم که از هیچ محبتی برای مادر فروگذار نکردند؛ بهویژه در اواخر عمر ملکبانو هرچه میشد برای مادر محترمشان انجام دادند. من درباره مادر و مادران متحیرم که چگونه آنها را تحلیل کنم. کسانی که شیره جانشان را صرف بنای کاخ فرزندان میکنند و محبتشان یکطرفه و بدون چشمداشت و بدون توقع است. با کدام عقلانیت یک مادر این کارها را میکند. خداوند میگوید حکم من این است که هیچکسی را جز خداوند عبادت نکنید و بلافاصله میگوید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً». من درباره این آیه بسیار فکر کردم که عدم تفکیک والدین از توحید با چه مکانیسمی است و به این نتیجه رسیدم که خداوند هم محبت یکطرفه دارد، حتی خداوند کسانی را از نعمتش محروم نمیکند که نعمات الهیاش را انکار میکنند، محبت خدا همیشه به خلایق یکطرفه است؛ مادر هم محبت یکطرفه دارد و توقعی ندارد.
اول انقلاب خانوادهای را میشناختم که هرکدام از فرزاندان این خانواده در یک گروه سیاسی عضو بودند و در خانه مدام بر سر مرامهای خودشان در کلنجار بودند. یکی دو سال که گذشت و التهابات تمام شد، فرزندان اجماع کردند که پیروز میدان مادرانمان بودند؛ چراکه در این مدت مادر به همه محبت میکرد و قهرمان داستان شد؛ مادران اینگونهاند.
وقتی زندهیاد مهندس بازرگان به زندان برازجان تبعید شده بود، ملکبانو با چند فرزند و نوزادی در آغوش به برازجان میآمدند تا یک ساعت همسرشان را ملاقات کنند. کار کمی نیست. ما در زندان که بودیم غیر از مرحله بازجویی و شکنجه تنها نگرانی که داشتیم خانوادههایمان بودند. در زندان فعالیتهای زیادی داشتیم و فشار اصلی روی دوش خانوادهها بود.
مهندس بازرگان پس از ۲۸ مرداد در نهضت مقاومت ملی بازدداشت شدند و از سال ۱۳۴۱ تا ۴۶ یا ۴۷ در زندان بودند. در غیبت مهندس، تربیت فرزندان به عهده ملکبانو بود. چه فرزندانی که یکی از یکی بهتر، اخلاقیتر، متواضعتر و تحصیلکردهتر که خود را مخلوق و ذرهای بیانتها میدانند. من اخلاق مادرانه و محبت یکطرفه مادر را اخلاق فطری نامیدم که در برابر آن، اخلاق دیگری است به نام اخلاق قراردادی که اگر بر اساس آن محبت بکنیم، چشمداشت داریم بهگونهای محبت ما نیز جبران شود.
برای مأموریتی به امریکا رفته بودم. در آنجا امریکاییها خیلی به من محبت میکردند. وقتی به هتل رفتم مسئولم به من میگفت آقای میثمی به ایران که رفتی شیرهای نفت را برای ما بازِ باز کن. من فهمیدم این محبت و احترام بیدلیل نیست. بهقول همشهریهای من «کاسه جایی رود که بازآید قاب قدح». اخلاق قراردادی اینگونه است که بانک جهانی به ما وام میدهد، بهشرط اینکه قیمت دلار را مواج کنیم، در حالی که باب انفاق در قرآن باب نامشروطی است؛ مثلاً نباید به رخ کشیدن در آن باشد، نباید کسی را خودکمبین کند، نباید چشمداشت پشت آن باشد یا کسی را وابسته کند. اخلاق فطری و الهی در برابر اخلاق قراردادی است و به نظر من، بعد از خدا نماد اخلاق فطری مادران هستند که محبت یکطرفه دارند و بههیچوجه توقع ندارند.
«یا دلیلالمتحیرین»؛ وقتی از محبت بیدریغ مادر متحیر میشوم به خدا پناه میبرم که خدایا چه موجودی آفریدی! مادرانی را میبینیم که در این فراز و نشیبها پایدار و همراه همسر و فرزندانشان بودند. به تأسی از شهریار باید به ملکبانو بگویم: «به ملکبانو شناختم من به خدا قسم خدا را». من از شناخت مادر نغمه توحید سر میدهم. مادران در ایران، مغفول ماندهاند. ببینیم در مقابل جایگاه مادر در قرآن، مادر در آموزشهای جاری چه جایگاهی دارد. در این آموزشها، مادری که فرزندی را بزرگ میکند و خودش فرتوت میشود در آخر وقتی همسر ندارد تنها یکهشتم از ساختمان کلنگی به او ارث میرسد که ارزشی ندارد. یک مثال در موضوع توسعه بزنم. از قرارداد دارسی به بعد بخشی از درآمد نفتی ما صرف ساختن دانشگاه و راهآهن و راه شد و بخش مهمی از توسعه مربوط به پول نفت است. پول نفت هم از مخازن نفت میآید. از مخازن نفت برداشت کردیم تا صرف توسعه شود، اما جامعه به این مخازن توجه ندارد. توجه نداریم که از این مخازن چگونه استفاده کردهایم. یکی از دلایل سیاسی شدن من این است که روضه مخازن نفت را خواندم. فریاد زدم همه چیز توسعه ایران از مخازن است و ما به مخازن بیتوجه هستیم. وضع مادران ما در آموزشهای جاری مانند مخازن نفت در توسعه است. امیدواریم بیتوجهی به این دو بحران حل شوند.
اگر بخواهم بیشتر از ملکبانو بگویم، بهیاد میآورم که با ایشان دو مصاحبه داشتیم. میگفتند وقتی مهندس بازرگان در زندان بودند. از منزل ایشان که در خیابان ظفر بود دزدی شده بود و فرشهایشان به سرقت رفته بود. در ملاقات با مهندس این موضوع را به ایشان گفته بودند و مهندس هم در زندان این مسئله را به همبندیهای خود گفته بودند. در بندی که مهندس بازرگان بودند تعدادی از زندانیان بندهای دیگر مانند سارقان را آورده بودند تا سران نهضت را اذیت کنند، ولی اخلاق مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی باعث شده بود این افراد مرید مهندس و آیتالله طالقانی بشوند. رئیس دزدها به مهندس بازرگان میگوید من برای شما فرشها را برمیگردانم. ملکبانو گفتند هفته بعد فرشها به در منزل بازگردانده شد. نکته مهم که حکایت از تقوای ایشان دارد این است که میگفتند بسیار ناراحت شدم چرا فرشهای دزدیدهشده همسایهها را نگفتم. ایشان فرهیخته، شاعر، عابد و اهل نماز شب حتی در این اواخر عمرشان بودند. در گفتوگویی برای ما گفتند خواستگاران زیادی داشتم، اما وقتی مهندس بازرگان را دیدم چون ویژگی مذهبی داشت به او علاقهمند شدم. فرزندان ایشان نیز همین ویژگیها را دارند. در پایان هم درددلی میکنم. ملکبانو افتخارات زیادی در کنار همسرش داشت. مهندس بازرگان، استاد و رئیس دانشکده فنی، قهرمان خلعید، بنیانگذار آب تصفیهشده، بنیانگذار مسجد دانشکده فنی، از رهبران نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی، بنیانگذار نهضت آزادی و بنیانگذار نهادهای بسیار دیگری بودند. وقتشان را صرف مبارزات کردند و مبارزه و زندان رفتنشان جواب داد و به پیروزی انقلاب انجامید. عضو شورای انقلاب و نخستوزیر دولت موقت شدند. پس از انقلاب متأسفانه اتفاقاتی افتاد که خوب نبود. از امام زینالعابدین پرسیدند: ماجرای عاشورا چه بود و بر سر عباس و امام حسین چه آمد. هرچه از امام زینالعابدین پرسیدند ایشان گفتند: آه از شام! پرسیدند چرا این همه آه از شام میگویید. جواب دادند در عاشورا تیزی تیغ شمشیر بود، اما آنچه در شام اتفاق افتاد، زخمزبان بود. نمیتوانم تصور کنم بانو طباطبایی چقدر از زخمزبانهایی که به مهندس بازرگان و یارانش پس از انقلاب زدند، ناراحت بود و حتی درباره آنها شعر سرود. این همه زحمت و فراز و نشیب از یکسو و شنیدن دشنام به همسر از سوی دیگر. آن موقعها من از این مسئله بسیار ناراحت بودم. ایشان مصداق یکی از رجال ایران بودند. من در زندگیام جلو کسی خم نشدم، اما روزی که فرشته خانم درگذشتند و مراسم ختم ایشان برگزار شد من جلو ملکبانو زانو زدم و تمام غمهای ایشان را بهیاد آوردم.
پروردگارا ما را مانند این دو همسر مهربان عاقبت به خیر بگردان. خدایا ایران، ایران بماند و ایرانیان هم سربلند بمانند.