درمراسم بیستوپنجمین سالگرد درگذشت مهندس بازرگان چه گذشت؟
اگر مصدق نفت را ملی کرد و خاتمی اطلاعاتی را از دست انحصار اطلاعاتی درآورد و در مورد قتلهای زنجیرهای بیانیه داد، مرحوم بازرگان دین را از دست کسانی که خود را انحصاراً مفسر دین مینامند درآورد و آیات قرآن را که سرچشمه توحید و دین است در اختیار جوانان دانشگاهی گذاشت. بازرگان همراه با آیتالله طالقانی و دکتر سحابی نسلی را بر اساس هماهنگی دین، علم و اجتماع تربیت کردند که قرآن را به صحنه آوردند. هنگامیکه نهضت آزادی در ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ تأسیس شد، سه نوع مخالفت با آن وجود داشت: یکی از جانب کانون تشیع و انجمن ضد بهاییت بود که اساساً مخالف سیاست بودند؛ دیگری از جانب جبهه ملی ایران که میگفتند ما دین داریم، اما نباید دین را وارد سیاست کرد؛ و سوم هم از طرف مارکسیستها که میگفتند اساساً دین کارایی و کشش مسائل اجتماعی را نداشته و جنبه روبنایی دارد.
در سال ۱۳۴۲، سربازجوی ساواک با نام عطارپور میگفت اگر تودهها جذب روحانیت و روشنفکران جذب جبهه ملی شدهاند، نهضت آزادی پلی بین روحانیت و روشنفکران است؛ بنابراین از همه خطرناکتر است. همین پیوند بود که به پیروزی انقلاب منجر شد.
در پی رحلت زندهیاد بازرگان در دیماه سال ۱۳۷۳، در مراسم شب هفتم ایشان دکتر سروش در سخنرانی خود گفت: بازرگان در پایان عمر خود به این مطلب رسید که هدف انبیا صرفاً خدا و آخرت بوده و یاران بازرگان نتوانستند حرف او را تحمل کنند و تغییراتی در آن به وجود آمد. سروش اضافه کرد: بازرگان با رحلت خود پنجاه سال اندیشههای خود را هم دفن کرد. پس از این سخنرانی همان سه جریان مخالف دومرتبه سر برآوردند و گفتند پیشبینی ما تحقق یافت.
در مراسم بیستوپنجمین سالگرد آن مرحوم در کانون توحید، هریک از سخنرانان تحلیلی از روند فکری مهندس بازرگان ارائه کردند که گزیدهای از آن از نظر خوانندگان میگذرد. توجه به روح صحبتهای آنان و اختلاف آرای نشان میدهد هنوز سخن نهایی بازرگان در سال ۱۳۷۱ به نقد و بررسی بیشتر و جدید نیاز دارد.
عبدالعلی بازرگان: پیامبر ما فرمود هر وقت فتنهها همچون ابرهای تیره بر فراز شما آشکار میشود «علیکم بالقرآنِ»: بر شما باد بازگشت به کتاب راهنمای عملتان. از ویژگیهای خاص مرحوم مهندس بازرگان نگاه دائمیاش به کتاب راهنمای عمل و صبر و آرامشش در طوفانها بود.
مرحوم پدرم پیش از اینکه به ناسیونالیسم افراطی توجه کند به سیاستهایی که از قرآن و کتاب الهی اتخاذ میکرد، بازمیگشت و پیرو آیات روشن قرآن و سنت رسول و سیره اهلبیت مطهرش و بهخصوص تجربه سیاسی حضرت علی در پنج سال حکومتشان بود. یاد بازرگان را بهعنوان نمونهای زنده میداریم که مستمراً بر کتاب راهنمای عمل نگاه میکرد.
سید علی میرموسوی: بازرگان روشنفکری عمومی و اهل عمل بود و در مرز میان روشنفکری دینی و نواندیشی دینی قرار داشت. روشنفکری دینی در معنای عام خودش محل مناقشه است و به کسانی اطلاق میشود که دغدغه همزمان زیست متجددانه و زیست مؤمنانه دارند. اینکه بازرگان را مرز میان نواندیشی دینی و روشنفکری دینی میدانم به این دلیل است که تفاوتی بین این دو بگذارید. این تفاوت به نوع مواجهه این دو جریان با سنت و تجدد برمیگردد. به نظر میرسد نواندیشی دینی جریانی است که با بهره بردن از امکانات درون سنت به بازسازی اندیشه دینی اقدام میکند و اصالت را به تجدد نمیدهد. بهعنوان نمونه میتوان از مرحوم نائینی، طالقانی، شریعت سنگلجی و مطهری بهعنوان چهرههای نواندیشی دینی نام برد. روشنفکری دینی بازاندیشی دین را با بهره بردن از عقلانیت جدید انجام میدهد و در پی یک فهم کاملاً متجددانه از دین است و به تجدد اصالت میدهد. مرحوم بازرگان از یکسو با نگاه قرآنی در صدد این بود که سنت را با امکان درونی آن بازسازی کند و از این جهت نواندیش دینی است. از سوی دیگر عقلانیت و یافتههای علوم جدید را در تفسیر آموزههای قرآنی به کار میگرفت. از این جهت هم روشنفکر دینی است.
در بعد فکری مهمترین میراثهای بازرگان برای امروز اول تأسیس فکری غیرحوزوی در تفسیر مذهب است و دوم ارائه تفسیری دموکراتیک از اسلام. تفسیری که در آن آشتی دین و علم وجود داشت و نگاهی تکاملی به دین داشت، هویت ملی را در کنار هویت دینی تعریف میکرد و ضمن توجه به قانون طبیعت در فهم دین، اخلاقگرایی را غایت دین میدانست. او معتقد بود تحقق اصلاحات در جامعه باید بر مبنای اصول اخلاقی باشد که هیچگاه نادیده گرفته نشود. اخلاق اصلاحطلبی برای بازرگان مهم بود.
سارا شریعتی: با گذشت چندین سال از عمر انقلاب تکیه بزرگان در این دوره، بر دین، همچون ایمان و اخلاق است و با «دین برای دنیا» و استخدام دین در جهت منافع دنیوی مخالفت ورزید. بازرگان در سخنرانی «هدف از بعثت انبیا آخرت و خدا» در سال ۱۳۷۱، ارتباط دنیا و آخرت را از نوع «معادله یکطرفه» میداند و نقش دین در بهبود دنیا را از «محصولات فرعی» و «نتایج دنیایی ضمنی» میشمارد و نه اساس دین و در نقد موقعیت جدید دین، میگوید: «تمام حرف ما این است که اگر به فرض هم یک حکومت دینی تمام و کمال هم تشکیل شود، آنچه این حکومت و دولت نباید به آن دست بزند و در آن دخالتی کند، دین و ایمان و اخلاق مردم است.»
با نگاهی به سه دوره زندگی بازرگان میتوان چنین جمعبندی کرد: پروژه اصلاح دینی بازرگان، پروژه خرافهزدایــی از دین و عقلانیسازی بود و بر عقل، علم و تجربه علمی تأکید میکرد، اما این پروژه، گرچه رویکرد جدیدی را در مطالعات دینی وارد کرد، اما همچنان وامدار سنت و نهاد تاریخی دین باقی ماند و طرح یک تجدید بنا مبتنی بر واگشایی و بازسازی را پی نریخت و گرچه با اندیشیدن به دین و مطالعات قرآنی خارج از نهاد مشروع دین، آغازگر جریان روشنفکری دینی، نهضت عقلانیسازی و بهکارگیری علم و تجربه در فهم دین بود و از اندیشه دینی انحصارزدایی کرد، اما تفکر دینی وی همچنان در زیر «سایبان مقدس» سنت تاریخی دین باقی ماند.
بیژن عبدالکریمی: علیرغم آنکه نهضت فکری و اصلاح دینی بازرگان در جریانات بعدی و در شخصیتها و مراحل بعدی جریان روشنفکری دینی ادامه یافت و به همین اعتبار جامعه ما را بسیار تحت تأثیر قرار داد، ولی گفتمان فکری و نظری او به دلیل فقدان مبانی حکمی و فلسفی مستحکم و تأثیرپذیری از نوعی علمگرایی و پوزیتیویستی بسیار خام و نااندیشیده است و با توجه به تحولات بسیار ژرفی که جهان در این نیمقرن اخیر با آن روبهرو بوده است -تا آنجا که ما به دلیل ظهور شرایط پستمدرن با دومین شکاف تمدنی خود یعنی علاوه بر تعارضات عالم مدرن با عالم سنتی ما، بلکه با تعارضات عالم پسامدرن با خود عالم مدرن و لذا با عالم سنتی نیز روبهرو هستیم- طبیعی است که گفتمان اصلاح دینی بازرگان به همان شکل و شمایل پیشین و بدون بازنگریهای اساسی نمیتواند به مسائل و بحرانهای نظری کنونی ما پاسخ دهد.
مهرنوش بستهنگار: میگویند بازرگان اصلاحطلبی بود که همزمان نقد قدرت و مردم میکرد؛ اما میخواهم بگویم آنچه او را در چشم همنسلان من بزرگتر کرده است آن است که او خودش را هم به نقد کشید و دلیرانه گریبان خود را هم گرفت. بازرگان پنجاه سال مبارزه کرد. همواره برای او و همراهان او و بسیاری چون او که در این مسیر بودند بدیهی بود که دین باید دردی از دنیای ما دوا کند. دین نخست زندگی این جهانی را آباد کند و سپس آن جهان را.
اما او همچنان که به پایان فرصت زندگیاش نزدیک میشد با تجربهای از زیست در ظل یک حکومت دینی این بدیهیترین باور خود را به مسلخ برد و تیغ تیز پرسش بر گلوی آن گذاشت که بهراستی پیامبران برای چه آمدهاند؟ و با شجاعت روحی و دیدی عقلانی بر این تشخیص صائب رسید که هدف از دین تنها خدا و آخرت است و کار دنیا را بایسته است که به علم دنیا سپرد. این اندیشه سترگ را باید نقطه عطفی در روشنفکری دینی دانست. گرچه نقد و نظر در این باب بسیار درگرفته و برخی معتقدند مؤمنان پرواپیشه، آزادی و عدالت برای زیست این جهانی رقم میزنند، ولی شایسته است تا مزید معرفت در این باب حاصل آید و همچون او در سرزمین اندیشهها بهقدری وقوف نکنیم که از کاروان حقیقت جا بمانیم.■