گزارش همنشست (سمپوزیوم) بررسی تأثیر سیاستهای آزادسازی و محدودسازی مواد مخدر بر وضعیت اعتیاد
شصتویکمین همنشست اعتیاد و آسیبهای روانی با محوریت بررسی سیاستهای آزادسازی مواد مخدر مردادماه امسال در بیمارستان روزبه برگزار شد. نظر به اهمیت این بحث گزارش تفصیلی این جلسه تقدیم خوانندگان گرامی میشود. مطالعه این مجموعه به فعالان حوزه آسیبهای اجتماعی و نیز کسانی که از دور یا نزدیک با معضل اعتیاد درگیرند توصیه میشود.
در ابتدای مراسم دکتر بهروز مشکینی تهرانی، دبیر اجرایی همنشست، با ارائه آماری از آسیبهای ناشی از مصرف مواد مخدر ازجمله کاهش زمان صرفشده برای خرید مواد از پانزده دقیقه به هفت دقیقه و شناسایی ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار معتاد دائمی و تفننی این پرسشها را مطرح کرد: «آیا اینها نشانههای بارزی از ناکامی برنامههای کاهش عرضه و تقاضای مواد مخدر نیست؟ آیا هنوز سیاستگذاری برای مقابله با اعتیاد باید در مجمع تشخیص مصلحت صورت بگیرد یا زمان آن است که این کار به مجلس سپرده شود؟ در این میان نقش وزارت بهداشت، سازمان بهزیستی کشور، ستاد مبارزه با مواد مخدر و دیگر نهادها و ارگانها چیست؟ در صورت اجرای طرح چه تمهیداتی برای هفت هزار مرکز درمان اعتیاد و حدود ۴۰ هزار نفر کارکنان این مراکز اندیشیده شده است؟ آیا منابع عظیمی که در زمان اجرای این طرح بهدست میآید صرف برنامه کاهش تقاضا و کاهش آسیب مواد مخدر خواهد شد؟ آیا این طرح با قوانین بینالمللی همخوانی دارد؟»
***
چند تئوری متداول در حوزه سببشناسی اعتیاد
رضا دانشمند[۱]
همه ما پذیرفتهایم که سوءمصرف مواد مخدر را ذیل مطلب وابستگی تعریف کنیم و برای آن معیارهایی در نظر بگیریم. معیارهایی که گاه به جنبههای فیزیولوژیک توجه میکند و گاه به تغییرات رفتاری که متعاقب مصرف اتفاق میافتد. با این حال در سطح جامعه کماکان بهجای واژه «وابستگی» از واژه «اعتیاد» استفاده میشود؛ یعنی در واقع به جنبههای رفتاری و اجتماعی مصرف بیشتر توجه میشود. هر رفتار ناخوشایندی که از فرد سر میزند میتواند باعث برچسب شود. بسیاری از واژهشناسیهایی هم که در مجامع علمی استفاده میشود، برداشتهایی از باورهای عموم مردم است؛ مانند تقسیمبندی مواد مخدر به مخدرهای قانونی و غیرقانونی یا تقسیمبندی مواد به مخدر سبک و سنگین. هیچ معیار رسمی و دقیقی وجود ندارد که بشود اینها را از هم جدا کرد. چرا مادهای مانند نیکوتین را که عوارض زیادی دارد و هزینههای بسیاری را به سلامت فرد و جامعه تحمیل میکند بهعنوان یک ماده قانونی در نظر میگیرند یا چرا در بعضی جوامع با وجود آسیبهای روانی و اجتماعی زیاد، الکل را بهعنوان یک ماده قانونی در نظر میگیرند؟ این موضوع فقط یک اجماع نانوشتهای است که در سطح جامعه شکل گرفته است. وقتی ما مواد مخدر را به دو بخش قانونی و غیرقانونی تقسیم میکنیم، طبیعتاً روی نگاه ما به سببشناسی مصرف آنها تأثیر میگذارد. ماجرا وقتی پیچیده میشود که در طول زمان برخی مواد قانونی، غیرقانونی میشوند یا برعکس، احتمالاً برداشت این است که تمام سببشناسی و پایههای بیولوژیکی که در شکلگیری آن تأثیر داشته، تغییر کرده است.
در سببشناسی اعتیاد تئوریهای زیادی مطرح است که سه تا از این تئوریها توجه بیشتری را به خود جلب کرده است: ۱. تئوری دروازهای؛ ۲. تئوری استعدادپذیری یا آسیبپذیری مشترک مواد؛ و ۳. تئوری روش مصرف.
تئوری دروازهای در هشتاد- نود سال گذشته به شکلهای مختلف مطرح بوده، اما در دهههای اخیر توجه بیشتری را جلب کرده است. در این نظریه ترتیب و توالی مشخصی را برای سیر اعتیاد قائل هستند؛ مصرف مواد مخدر با تجربه مصرف مواد قانونی آغاز میشود، پسازآن فرد به سمت مصرف مواد سبکتر حرکت میکند و در مرحله بعدی فرد به سمت مصرف مواد سنگینتر گرایش پیدا خواهد کرد. در این نظریه مواد مخدری مانند حشیش بهعنوان دروازه ورود به اعتیاد شناخته میشوند. این نظریه بر گزارشهایی تکیه دارد که بر اساس آن بیشتر کسانی که به کوکائین و هروئین اعتیاد دارند، سابقه مصرف موادی چون ماریجوانا و تقریباً تمام آنها سابقه مصرف نیکوتین و الکل را دارند. بر این اساس در سببشناسی اعتیاد میگویند علت مصرف مواد، خود مواد است. در چنین نگاهی، نقش عمدهای برای ویژگیهای خود مصرفکننده قائل نمیشوند. در این نظریه ما با دو فرض اصلی روبهرو هستیم: فرض نخست این است که مواد مخدر باید پشت سر هم استفاده شوند؛ و فرض دوم این است که این توالی از سطوح پایینتر شروع میشود و ادامه پیدا میکند.
نقدهایی هم به این نظریه وارد است: ازجمله اینکه وقتی میگوییم افراد مصرفکننده سابقه مصرف مواد سبکتر را دارند، میشود گفت همین افراد پیش از مصرف مواد سبک، مصرفکننده هیچ مادهای نبودهاند، بنابراین اعتیاد از عدم مصرف شروع میشود. نکته دیگری که وجود دارد این است که این توالی و تقدم در همه مطالعات، ازجمله مطالعات متأخر اثبات نشده است، بلکه در خیلی جاها با شیوع مصرف مواد سبک روبهرو نیستیم و مصرف مواد سنگین شیوع بیشتری دارند. برای نمونه در ژاپن با شیوع مصرف موادی مانند متاآمفتامینها روبهرو هستیم، درحالیکه در آن کشورها مصرف مواد سبک شیوع چندانی ندارد. مسئله بعدی این است که اگر این نظریه را بهعنوان نظریه غالب بپذیریم، میتوانیم انتظار داشته باشیم که بهراحتی با راهکارهای محدودکننده موادی مانند نیکوتین و الکل میتوانیم شیوع مواد مخدر را کاهش دهیم، در صورتی که بیشتر مطالعات نشان میدهند محدودکردن مواد قانونی کمکی به کاهش شیوع مواد مخدر نمیکنند.
نظریه بعدی نظریه آسیبپذیری یا استعدادپذیری مشترک اعتیاد است. در این نظریه تمرکز بر سیر رفتارهایی است که افراد مصرفکننده از خودشان نشان میدهند. مفاهیمی که اینجا بهکار برده میشود با آنچه در حوزههای طبی اعتیاد مطرح میشود قرابت بیشتری دارد. در این نظریه استعدادپذیری را بهعنوان صفتی پیچیده و منحصربهفرد معرفی میکنند که وجود این صفت میتواند سببساز گرایش فرد به مواد مختلف باشد. در این نظریه مهم نیست که ماده مصرفی چیست، درواقع تمرکز بر ویژگیهای رفتاری فرد مصرفکننده است.
برای تأیید این فرضیه شواهد نوروبیولوژیک زیادی وجود دارد. این شواهد مؤید این مطلب هستند که ما احتمالاً در افرادی که به مواد گرایش پیدا میکنند، با یک شخصیت یا صفات مشترک روبهرو خواهیم بود؛ البته نمیشود یک شخصیت واحد را بهعنوان شخصیت کسی مشخص کنیم که گرایش به اعتیاد دارد، چون این ویژگیها بسیار متغیرند، اما مطالعات مختلف عوامل متفاوتی را در سیر ابتلا به اعتیاد نشان میدهد که در دو مرحله نقش پررنگی دارند: نخست عواملی که شروعکننده مصرف هستند که عمدتاً عواملی بیرونی هستند؛ دوم عواملی که باعث دوام اعتیاد میشوند که عمدتاً عوامل بیولوژیک و زیستی هستند. این نظریه دو فرضیه اصلی نظریه دروازهای را نفی میکند، از طرفی هیچ تقدم و تأخری برای مصرف مواد مختلف قائل نیست، از سوی دیگر هیچ مادهای را بهعنوان ماده مخدر سبک مطرح نمیکند.
یک نظریه دیگر که کمتر موردتوجه بوده است و شواهد زیادی برای تأیید آن وجود ندارد، سببشناسی از منظر روش مشترک مصرف است. طبق این نظریه موادی که روشهای مصرف مشابه دارند، احتمالاً میتوانند پیشزمینه مصرف یکدیگر باشند. برای نمونه کسانی که سیگار مصرف میکنند احتمال بیشتری دارد که به مصرف تدخینی حشیش گرایش پیدا کنند. برخی مطالعات نشان میدهد احتمال مصرف حشیش در کسانی که سیگار مصرف میکنند، چهار برابر بقیه افراد است.
گذشته از اینکه هرکدام از این نظریات به کدام بخش سببشناسی اعتیاد توجه میکند، وجوه مشترکی در همه این نظریهها وجود دارد که میشود در برنامههای پیشگیری به آنها توجه کرد. چند ریسکفاکتور مهم در تمام این نظریهها بهعنوان ریسک فاکتورهای اصلی شروع اعتیاد مطرحاند. مهمترین این ریسکفاکتورها سن پایین شروع مصرف است. مطالعات نشان دادهاند که مصرف مواد در سن کمتر از چهارده سال میتواند عامل مهمی در اعتیاد باشد. همچنین اختلالات روانی در نوجوانی همچون افسردگی و بیشفعالی که بهخوبی تشخیص و درمان نشدهاند، ریسک ابتلا به اعتیاد را زیاد میکنند.
جمعبندی این بحثها ما را به این نتیجه میرساند که اگر قرار باشد برنامهای با کاهش مصرف و کمکردن شیوع اعتیاد طراحی کنیم، بیش از مهارتآموزیهای رفتارهای فردی باید برنامهها را در بافتار اجتماعی طراحی و تعریف کنیم و در آن بافتار ضمن اینکه توجهکردن به مصرف مواد سبک میتواند مهم باشد، توجه به تشخیص و درمان اختلالات روانپزشکی هم باید نقش پررنگی داشته باشد.
علی فرهودیان[۲]
چالشهای موجود در توزیع تریاک
من تعمداً تغییری در عنوان سخنرانیام بهوجود آوردم و بهجای اینکه بهطور مستقیم به موضوع اشاره کنم، بیشتر تلاش کردهام که مباحث مفهومی در مورد قانونیسازی را مطرح کنم.
انواع و اقسام سیاستگذاریهای مواد مخدر وجود دارد. «ممنوعیت» یکی از سیاستهایی است که در حال حاضر در بسیاری از کشورها وجود دارد. ممنوعیت به این معناست که بر اساس قوانین آن منطقه یا کشور هرگونه تولید، توزیع و مصرف مواد مخدر و خریدوفروش و قاچاق آن ممنوع است و مجازات کیفری دارد و بهشدت با کسی که این رفتار را میکند برخورد میشود. این سختگیرانهترین نوع مواجهه با مواد مخدر است. در آن سر طیف «قانونیکردن» دیده میشود. این اصطلاح به این معناست که تقریباً هرگونه ممنوعیتی از خرید، فروش، توزیع و تولید و کشت و مصرف مواد وجود نداشته باشد؛ بنابراین ما بهسختی میتوانیم Full legalization(قانونیکردن کامل) داشته باشیم. به این معنی که خیلی بعید است کشوری خریدوفروش و مصرف مواد مخدر در کشورش را بهنحو کامل آزاد کند. لذا در بیشتر جاها حتی جاهایی که قانونیکردن اتفاق افتاده، محدودیتهایی هم برای همین قانونیشدن ایجاد شده است. مثلاً میگویند مصرف مواد برای افراد تا یک سقفی مجاز است یا به شرطی که فرد بیشتر از هجده سال داشته باشد مجاز است یا بهشرطی که بهطور علنی مصرف نکند یا بهشرطی که فقط مصرف بشود و خریدوفروش نشود. در این طیف رفتارها و سیاستها اصطلاح دیگری وجود دارد به نام «سیاست بهداشتی» یعنی کلیه اقداماتی که موجب کاهش عوارض مصرف مواد برای فرد میشود؛ مثلاً به فرد داروهای جایگزینی داده میشود، به فرد برنامه سرنگ و سوزن میدهند، کاندوم میدهند یا افراد را واکسینه میکنند. آزمونههای دورهای میگیرند و درمان میکنند. این برنامهها همه در حوزه کاهش آسیب اتفاق میافتد. به شکلی آن جامعه پذیرفته است که افراد حق دارند مواد مصرف کنند و حتی دچار عوارض مصرف شوند و جامعه مسئول است به عوارض آن پاسخ بدهد، در حالیکه ممکن است هنوز نمودهای عوارضی جدی وجود نداشته باشد.
اصطلاح دیگر «مدیکالیزیشن» است؛ یعنی آن گروه بهداشتی و درمانی این آتوریته و قدرت را پیدا میکند که برای افرادی داروهای جایگزین تجویز کند. شبیه کاری که ما انجام میدهیم و برای درمان معتادان به آنها متادون میدهیم. پزشک متخصص این حوزه میتواند بگوید من صلاح میبینم که ایشان متادون استفاده کند و آن را تجویز میکند. تا همینجا مشخص است که این برنامهها مجزا نیستند و گاه حوزههای اشتراکی دارند.
در کشور ما مصرف یا داشتن حتی مقدار خیلی کمی مواد مخدر ممنوع است و مصرف مواد هنوز جرم محسوب میشود و مجازات کیفری دارد، اما فردی که این جرم را در درجات خفیف آن انجام داده است، مجازاتش زندان نیست، اگرچه ممکن است مجازات دیگری بشود. مفهوم اختصاصی جرمزدایی این است که رفتار فرد قانونی نیست، اما مجازات کیفری نیز ندارد؛ یعنی اگر شما در رانندگی سرعت بالا داشته باشید، با اینکه رفتارتان قانونی نیست و جریمه نیز خواهید شد، اما این فعل برای شما سوءسابقه حساب نخواهد شد.
اصطلاح دیگر «Drug Libralization» است. به این مفهوم که جامعهای تصمیم میگیرد که شرایط قانونی مواد مخدرش را اندکی تسهیل کند و به سمت قانونیکردن پیش ببرد، اگرچه که مواد مخدر کاملاً قانونی نمیشود. این فرآیند را لیبرالیزیشن میگویند.
اصطلاح دیگر «Responsible Drug Use» است. بسیاری از صاحبنظران حوزه مواد مخدر معتقدند که مواد بهتنهایی خیلی مسئله نیست. بسیاری از افراد هستند که مواد را شروع میکنند ولی تا آخر خط نمیروند و درب و داغان نمیشوند؛ بنابراین عوامل دیگری وجود دارد که به تخریب مصرف مواد کمک میکند. اگر ما به افراد رفتارهایی را آموزش دهیم که در فرد مصونیت ایجاد کنیم، فرد رفتار اعتیادی یا مصرفیاش را میتواند طوری تنظیم کند که مسئولانه بوده و کمتر به خودش آسیب بزند. درواقع بیش از آنکه خود مواد آسیب بزند، حاشیههای مواد به فرد آسیب میزند. به همین دلیل است که به افراد میگویند شما اول بدان مواد چیست و چه موادی را باید استفاده کنی و نباید هرچه به دستتان رسید استفاده کنید. نباید مواد را با هم ترکیب کنید. در جای خطرناک و جایی که محل عبور است از مواد استفاده نکنید. افرادی که به ریسپانسبل دراگ یوز (مسئولیت در مصرف مواد مخدر) اعتقاد دارند باید بدانند که تریاکی که میخرند چقدر ناخالصی دارد یا چگونه در شرایطی که خرید مواد غیرقانونی است خرید امنی داشته باشند، لذا معتقدند برای این امر نخست باید گامهایی در زمینه قانونیسازی برداریم.
تا ۱۵۰ سال پیش مصرف و خریدوفروش تمام مواد آزاد بود. در اوایل قرن بیستم قوانینی گذاشته شد که نتیجه آن به جنگ مواد مخدر منجر شد. جنگی که در قرن ۲۱ شکستش اعلام شد. این دلیلی شد برای طرفداران قانونیسازی که بگویند جنگ با مواد مخدر با آنهمه هزینهای که برای آن شد به شکست منتهی شد. پس اگر مواد را آزاد کنیم منافع مختلفی از آن خواهیم برد. اولین منفعت این است که انسان حق آزادی دارد و هرکسی خودش باید تصمیم بگیرد که چگونه میخواهد زندگی کند و این ربطی به دیگران ندارد. درواقع آزادیخواهان طرفدار قانونیسازی کاملاند. دومین مسئله این است که با آزادسازی مواد مخدر قیمت آن پایین میآید. در مواردی قانونینبودن مواد قیمت آن را از شش تا ده برابر بالا برده بود. با آزاد شدن مواد، فرد مصرفکننده یکدهم آن مبلغ را باید بپردازد لذا بخشی از درآمدش صرف زندگیاش میشود. خشونتها و هزینههای قضایی هم برای بگیروببندها کاهش مییابد. ناخالصی مواد هم کاهش مییابد و موادی که استاندارد بهتری دارد، عوارض جسمی کمتری بر افراد میگذارد. همچنین درمان در این شرایط بهتر پیش میرود. توصیه در این شرایط این است که هم از مصرفکننده و هم از فرد توزیعکننده مالیات بگیریم.
اولین پرسشی که در قانونیسازی مطرح میشود این است که اگر مواد را قانونی کنیم و دسترسی به مواد تسهیل شود آیا ممکن است میزان مصرف مواد مخدر افزایش یابد؟ کمترین نتیجه این است که با دسترسی بیشتر به مواد مخدر استفاده از مواد مخدر سالمتر افزایش مییابد. خواهناخواه قانونی شدن میتواند با پذیرش اجتماعی بیشتر همراه شود. پذیرش اجتماعی هم با کاهش برچسب اجتماعی همراه میشود. معمولاً وقتی مادهای ممنوع میشود، افراد جوان تمایل بیشتری به مصرف آن دارند، اما برآیند رفتار طوری است که وقتی مصرف مواد قانونی میشود، پذیرش اجتماعی افزایش مییابد. سال ۱۹۹۸ تحقیقی انجام شد که شیوع بسامد مصرف کوکائین را در زمانهای مختلف با قیمت آن مقایسه کرده است. بر اساس این تحقیق، اگر قیمت کوکائین در امریکا ۱۰ درصد کم میشد، میزان مصرف ۱۴ درصد زیاد میشد؛ یعنی عموماً کاهش قیمت با افزایش مصرف همراهی دارد.
پرسش دیگر این است که قانونیسازی چه اثری بر کودکان و نوجوانان خواهد داشت؟ به هر حال این گروه بالغ نشدهاند و استعدادشان برای تحت تأثیر مواد قرار نگرفتن رشد نکرده است و ممکن است رفتارهای پرخطر در آنها رشد پیدا کند. این مسئله یکی از دغدغههای افرادی است که به سیاستگذاری در این زمینه فکر میکنند. اینکه اگر ما یک ماده را قانونی کنیم چه اثری بر روی معتادان سنگین دارد؟ بسیاری فکر میکنند افرادی که معتاد سنگین حساب میشوند، مواد را به هر قیمتی هم که باشد تهیه میکنند و مصرف میکنند؛ اما تجارب مختلف در دنیا نشان میدهد که قانونیکردن حتی روی افراد معتاد سنگین هم تأثیر دارد. ما این امر را درباره سیگاریها دیدهایم که وقتی نوسانات قیمت سیگار وجود داشت، افرادی اقدام به قطع مصرف سیگار کردند یا در جنگ ویتنام سربازان امریکایی ۱۵ درصدشان به هروئین معتاد شدند، ولی درصد بسیاری از این افراد پس از بازگشت به امریکا به مصرف هروئین ادامه ندادند.
از دیگر استدلالات طرفداران قانونی سازی این است که اگر مادهای را قانونی کنیم، خشونت این امر که فرد برود مواد را بخرد و مصرف کند کاهش پیدا میکند، چون هم ارتباطش با قاچاق فروش کم میشود، هم قیمت ماده پایین میآید و هم دسترسیاش به مواد بیشتر میشود، لذا رفتارهای پرخطر کاهش پیدا میکند. گویی رفتار خشن معتادان به دلیل تلاش آنها برای تهیه مواد مخدر است. تقریباً همه ما میدانیم که بخشی از این امر درست است ولی این همه دلیل نیست. البته ما میدانیم که خود مواد محرک مانند کوکائین درصد خشونت را زیاد میکند. پس اگر ما مواد را آزاد کنیم، ممکن است از آنطرف خشونت در جامعه افزایش یابد.
مدل جامعتر مدل «سیستماتیک» است؛ یعنی میگوید جامعهای که معتاد با آن ارتباط برقرار میکند جامعهای خشن میشود و حتی ارتباطات این جامعه خشن میشود، حتی گاه میبینیم افرادی که معتاد شدهاند افرادی بودهاند که از متوسط جامعه در زمانی که معتاد نبودهاند خشنتر شدهاند. پس با یک مدل نمیتوان گفت که آیا ممنوعیت خشونت جامعه را بیشتر میکند یا قانونیسازی.
میخواهم به مقاطعی مهم در تاریخ امریکا نگاهی گذرا کنم. این مقاطع بر قوانین امروز امریکا و دنیا مؤثر بوده است.
دوره ممنوعیت: از سال ۱۹۱۹ تصمیم گرفته شد که توزیع و فروش الکل در امریکا را محدود کنند. البته این ممنوعیت کامل نبود، چون مصرف الکل ممنوع نشده بود، بلکه تولید و توزیع آن ممنوع شده بود. در پی این اقدام میزان مصرف الکل و میزان مرگ بهواسطه مصرف الکل بهشدت کاهش پیدا کرد. وقتی روزولت خواست رئیسجمهور شود از یک سال قبل قول داد که اگر رئیسجمهور شود این قانون را برمیدارد و از سال ۱۹۳۳ این قانون را برداشت. از همان زمان میزان مصرف الکل و عوارض آن زیاد شد. این تجربه نشان داد که از نظر طبی این قانون توانست کمک کند.
در اواخر جنگ ویتنام و در سال ۱۹۶۸ دو سناتور مجلس به نیکسون گزارش دادند که اوضاع اعتیاد در کشور بهشدت بد است. ۱۵ درصد از سربازانی که از ویتنام برمیگشتند به هروئین اعتیاد داشتند. نیکسون گفت دشمن شماره یک امریکا مواد است و ما باید با آن بجنگیم. البته چیزی که در بیشتر نوشتهها نیست این است که او درخواست بودجه عظیمی از کنگره کرد و این پول را به پیشگیری و بازپروری افراد مصرفکننده اختصاص داد. پس از نیکسون این فرآیند را رئیسجمهورهای بعدی با شدت بیشتری دنبال کردند. جورج بوش ارتش و سی آی ای را بسیج کرد که با مواد مخدر بجنگد. کراک و کوکائین مادهای بود که سیاهپوستان استفاده میکردند. گفته شد که دومین دشمن نیکسون پس از چپها این قشر از معتادان سیاهپوست امریکا بودند.
بدترین اتفاق در سال ۱۹۸۶ رخ داد. زمان دولت ریگان بود که قاچاق کراک و کوکائین صد برابر قاچاق کوکائین خرد شده مجازات داشت. درواقع خود سیاهپوستان که مصرفکننده این نوع مواد بودند هدف این مبارزه شدند. با این اتفاق هزینههای زیادی در سیستم قضایی امریکا ایجاد شد و مبارزه اوج گرفت: سال اول ۱۰۰ میلیون دلار و در سال آخر ۱۵ میلیارد دلار؛ یعنی جنگ مواد چهلساله امریکا در کل یک تریلیون دلار هزینه برد. در انتها دیدند مصرف مواد سیر رو به رشدی داشته است. در سال ۲۰۱۱ رسماً اعلام کردند که جنگ مواد شکست خورده است و ما باید روش دیگری به کار ببریم. ستادی به نام ستاد ONDCP که معادل ستاد مبارزه با مواد مخدر ما در امریکاست گفت اعتیاد در امریکا راهحل سومی دارد. راهحل این است که از حوزه پزشکی بخواهیم که برای اعتیاد راهی پیدا کند؛ یعنی سیاست کلی امریکا به سمت قانونیسازی برنگشت. آمارها نشان میدهد که در سراسر امریکا در ابتدای جنگ مواد اعتیاد بهشدت کاهش پیدا کرد، اما پس از چند سال به ثباتی رسید و کمکم افزایش پیدا کرد.
من به سیاست چند کشور هم باید اشاره کنم که مشخص کنیم بقیه کشورها در این زمینه چه کار کردند. نظر شخصی من این است که آلمان باثباتترین سیاست را در زمینه مواد مخدر داشته است. البته سیاست آلمان سختگیرانه بود. در سال ۱۹۹۴ اولین بار آلمان از مواد جرمزدایی کرد؛ یعنی افرادی که مواد برای مصرف شخصی داشتند از نظر قانون مجرم تلقی نمیشدند. وقتی شش سال از این قانون گذشت اجازه دادند اتاقهای تزریق هروئین راه بیفتد. پس از دو سال یک مطالعه آزمونهای روی این اتاقها در هفت شهر انجام شد و افراد این گروه با افراد تحت درمان با متادون با هم مقایسه شدند و اثربخشی آن را ثابت کردند. سپس سیستم بیمه را وادار کردند که هزینههای درمان اعتیاد را در بیمه در نظر بگیرد. در سال ۲۰۱۶ دولت طرح مدیکالیزیشن را ارائه داد.
کشور دیگر هلند است. سیاستهای هلند بسیار عملگرایانه بوده است. اصلیترین هدف هلند این بوده است که بتواند مواد سخت را از مواد نرم جدا کند، یعنی افرادی که میخواهند سراغ مواد نرم بروند بلافاصله نتوانند به مواد سخت دسترسی پیدا کنند. سختگیرانهترین سیاستهای مبارزه با قاچاق مواد مخدر در هلند اجرا میشود. در سال ۱۹۷۶ در همان سالی که امریکا تازه داشت به جنگ مواد میپرداخت این کشور قانونی وضع کرد که بر مبنای آن همراه داشتن مواد برای مصرف شخصی یعنی کانابیس در بین بزرگسالان جرم نیست بلکه رفتاری ناشایست است، اما کشت و تولید و فروش آن جرم است. تا همین امروز هم فروش کانابیس جرم است. آنچه هلند را معروف کرد این است که در سراسر هلند چند صد کافیشاپهایی وجود دارد که در آن رسماً کانابیس میفروشند. از نظر قانونی این کافیشاپها دارند رفتار مجرمانه میکنند، اما کشور دارد این رفتار را تحمل میکند. این چیزی است که هلند را متمایز کرده است. هلند توانست جرم و خشونت را در حوزه مصرفکنندگان تا داخل کافیشاپها محدود کند، اما این خشونت به پشت در کافیشاپها رفته است؛ یعنی بین افرادی که غیرقانونی دارند مواد را میخرند و میفروشند. چون مصرف مواد اگرچه برای مصرفکنندگان آزاد است، اما فروش آن همچنان غیرمجاز است.
سوئد کشور دیگری است که در اتحادیه اروپا سیاست سختگیرانهاش زبانزد است؛ یعنی اصلاً مصرف مواد را تحمل نمیکند. مصرف مواد در سوئد همچنان جرم است اما به زندان منجر نمیشود. سیاست سوئد بهعنوان سیاستی موفق تمجید شد. سیاست دیگر موفق سوئد این بود که افراد مجرم را وقتی میگرفت بهجای فرستادن به زندان مجبور میکرد وارد سیستم درمان شوند.
پرتغال هم از کشورهای معروف دنیا در زمینه مواد مخدر است. بسیاری فکر میکنند پرتغال در زمینه قانونیسازی تجربیات خوبی دارد. درحالیکه چنین نیست. این کشور از سال ۱۹۷۷ درمان با متادون را شروع کرده است. سال ۱۹۹۳ درمان کاهش آسیب را شروع کرد. البته یک سال پیش از آن دید با تمام این اقدامات مصرف هروئین همچنان خیلی زیاد است، همچنین بالاترین میزان اچآیوی از طریق تزریق مواد مخدر در اروپا را دارد. درنتیجه تصمیم گرفت که خریدوفروش و قاچاق مواد مخدر همچنان در پرتغال ممنوع است ولی افرادی که مصرف شخصی دارند، اگر تا ۱۰ برابر میزان نیازشان همراه داشته باشند، مجازات کیفری ندارند؛ بنابراین پرتغال هیچچیز را قانونی نکرده است، بلکه مجازات کیفری را از مصرف شخصی آن برداشته است. در کنار این کار بودجه بسیار زیادی را صرف حوزه درمان خود کرده است؛ یعنی هم در باب مددکاری و هم در باب کلینیکها توسعه بسیار خوبی را اعمال کرده است.
تجربه بعدی به جمهوری چک مربوط میشود. تا سال ۱۹۹۸ در این کشور تولید و توزیع و فروش و استفاده از مواد مخدر جرم بود ولی همراه داشتن مواد مخدر برای مصرف شخصی جرم محسوب نمیشد. از سال ۱۹۹۹ مصرف شخصی را تعریف کردند و میزان زیادی را برای مصرف شخصی تعریف کردند؛ یعنی ۱۵ گرم را برای مصرف ماریجوانا مجاز دانست. این استاندارد بالا باعث شد چک بهعنوان کشوری که مدل خاص خودش را دارد تعریف بشود. این کشور در سال ۲۰۱۳ برای اولین بار ماریجوانا را مدیکالایز کرد.
کانادا در سال ۲۰۰۱ مصرف کانابیس را بر اساس درخواست عمومی مدیکالایز کرد. خوب است بدانید مصرف ماریجوانا با وجودآنکه در کانادا هنوز قانونی نشده بود بسیار زیاد بود. حتی نیمی از افراد در سنین مدرسه سابقه حداقل یک بار مصرف مواد مخدر را داشتند. همین امر باعث شد نخستوزیر کانادا در دوره انتخاباتی خود قول داد که بتواند کانابیس را قانونی کند. در نتیجه این قضیه را پیگیری کرد و امروز با شرایط خاصی مصرف تفننی کانابیس در کانادا قانونی شده است.
اروگوئه کشوری است که در آن هرگز مصرف مواد جرم نبوده است؛ اما همزمان با کلرادو و واشنگتن که اولین ایالاتی بودند که در امریکا در سال ۲۰۱۲ مصرف مواد را قانونی کردند، اروگوئه تصمیم گرفت همان کار را بکند. از آنجاکه از اول مصرف مواد جرم نبود گفتند تولید و توزیع و فروش ماریجوانا قانونی است اما شرایطی دارد. مثلاً تیاچسی (ماده مؤثره) آن بیشتر از ۱۵ درصد نباشد و به افراد خارجی فروخته نشود و امثالهم.
افزون بر همه اینها کنوانسیونهای بینالمللی هم وجود دارد که در این زمینه قانونگذاری کرده است. مثلاً در سال ۱۹۳۱ سازمان ملل مواد مخدر را به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول موادی مثل کوکائین و مرفین بودند که بهعنوان مواد سنگین تلقی شدند؛ و دسته دوم موادی مثل کدئین بودند. تصمیم گرفته شد مواد دسته اول را محدود کنند اما مواد دسته دوم را با شرایطی تجویز کنند. پس از آن داروهای جدیدی مثل متادون و سایر مواد مسکن مخدر ساخته شدند. در سال ۱۹۶۱ سازمان ملل کنوانسیون دیگری را در وین برگزار کرد و تصمیم گرفته شد که مواد مختلف و منجمله کانابیس تحت کنترل قانونی قرار گیرد. همچنین در نظر گرفتند که دستههای مختلف مواد را چک کنند و اگر ماده جدیدی کشف شد آن را در دستههای چهارگانه مواد قرار دهند. همچنین تولید و توزیع مواد مخدر در کشورهای مختلف را تحت نظر بگیرند و گزارش آن را بدهند. این احتمالاً مهمترین کنوانسیونی بود که برگزار شد.
سال ۱۹۷۱ کنوانسیونی برای مواد روانگردانی که بهتازگی آمده بود برگزار شد. این مواد را هم وارد سیستم کردند. دنیا از نظر سیاسی و اجتماعی تغییراتی کرد. افراد بهراحتی میگفتند ما میخواهیم مواد استفاده کنیم و لذت ببریم و به دولت ربطی ندارد که ما چه کار میکنیم.
کنوانسیون بعدی در سال ۱۹۸۸ برگزار شد. در این کنوانسیون از کشورهای جهان تعهد گرفتند که محدودیتهای آنها در تولید و کشت و خریدوفروش اعمال کنند. نهتنها اینها بلکه پولشویی و همه حاشیههای مواد مخدر را در نظر بگیرند.
اما سؤال ما این است که آیا قانونیسازی به کاهش مواد مخدر منجر شد یا نه؟ در جنگ مواد در امریکا محدودیتها و ممنوعیتها به کاهش مصرف مواد منتهی شد. در طول شش سال جرمزدایی در پرتغال مصرف مواد ۱.۵ تا ۲ برابر افزایش پیدا کرد. طی دو سال در کلرادو مصرف کانابیس از ۱۷ درصد به ۶۳ درصد رسید؛ یعنی حدوداً ۴ برابر شد. در هلند در ابتدا این میزان افزایش پیدا کرد و سپس این میزان در نهایت بیشتر از متوسط اروپا نشد. در سوئد که سختگیرانهترین سیاست را در اتحادیه اروپا دارد میزان مصرف کانابیس کاهش پیدا کرد، اما در سال ۲۰۰۵ سنگینترین اعتیاد اروپا را سوئد داشت. از ابتدا هم طرفداران قانونیسازی در سوئد اعتقاد داشتند که محدودیت و ممنوعیت مصرف مواد، وضع را تشدید میکند. سال ۲۰۰۰ دیدند که میزان مصرف در بین جوانان شانزدهساله از ۵ درصد به ۱۰ درصد رسید. البته باید حواسمان باشد که در سال ۱۹۹۵ سوئد به اتحادیه اروپا پیوست و کنترل مرزها کم شد و عبور و مرور زیاد شد. به همین دلیل کنترل مقابلهای روی مواد کاهش یافت. شاید این دلیل شیوع مواد بود. در جمهوری چک که بیشترین میزان استاندارد را در اروپا در میزان مصرف داشت شیوع مصرف از سن ۱۵ تا ۳۴ سال بالاترین رتبه را داشت. سوئد بالاترین میزان مرگومیر در استفاده از مواد مخدر را دارد و از رتبه ۹ به رتبه ۲ رسیده است. در پرتغال میزان مرگومیر بهشدت کاهش پیدا کرد. در سوئد ۲۳ درصد زندانیان مربوط به مصرفکنندگان مواد مخدر بودند. هلند هم شبیه سوئد بود چون سیاست هلند در زمینه قاچاق مواد بسیار سختگیرانه است. عملاً هلند هنوز بارانداز مصرف اروپا چه در هروئین چه در کوکائین و چه در کانابیس است. در پرتغال هم میزان جرمزدایی بهشدت کاهش پیدا کرد؛ اما در زمینه دسترسی کودکان و نوجوانان به مواد مخدر در تمام کشورهایی که قانونیسازی انجام شده است، دسترسی و مصرف افراد زیر هجده سال افزایش پیدا کرده است.
فرصتها و تهدیدها و ملزومات آزادسازی مصرف مواد با توجه به چرخشهای نظری
مهرداد احترامی[۳]
من میخواهم به بندهایی از برنامه توسعه بپردازم که درباره کاهش تقاضاست. در مطالعاتم به مدلی رسیدهام که میتوانیم از این مدل استفاده کنیم. بهطور مشخص هرکدام از تئوریهایی که دکتر دانشمند فرمودند را اگر در نظر بگیریم، عوامل مختلف دستبهدست هم میدهند در این زمینه اختلال به وجود بیاورند.
فرض ما بر این است که برنامهای را میخواهیم تنظیم کنیم که در شرایط اجتماعی تغییر ایجاد میکند که در آن شیوع مصرف پایین بیاید. هر تغییری باید این سه موضوع را داشته باشد: یعنی اول تئوری داشته باشد؛ دوم مشخص کند چه تغییری میخواهد به وجود بیاورد و با چه مبنای نظری؛ و سوم اینکه این اعمال چگونه قرار است اتفاق بیفتد. اگر به این سه موضوع پاسخ روشنی داده نشود، آنچه رخ میدهد انسجام صحیحی نخواهد داشت. ما در برنامهریزیهایمان این سه جز را در نظر نمیگیریم.
موضوع مهمی که در مباحث آسیبهای اجتماعی باید به آن توجه شود، این است که در این مسئله جهانبینیهای مختلفی داریم. اگر جهانبینی ما مذهبی باشد، با گسترش شریعت میخواهیم آدمها در وضعیت بهتری به سر ببرند، نمونه این روش برنامههای صداوسیما در جمهوری اسلامی است. اگر جهانبینی ما حقوق بشر باشد، عدالت برایمان مهمترین مسئله است و تغییر موردنظر ما برابری در امکانات و شرایط است. اگر ما تصور کنیم که باید قدرت بیشتری داشته باشیم، آنوقت وضعیت مطلوب ما وضعیتی است که در کشور امنیت بیشتری داشته باشیم. در این صورت نیروهای دفاعی را گسترش میدهیم. برای افراد مختلف وضعیت مطلوب متفاوت است بنابراین جز بر سر میز مذاکره نمیتوانیم به توافقی عمومی با هم برسیم.
در کشور ما در ابتدا گفتند کسانی که معتاد شدهاند از ویژگیهای اخلاقی مناسب برخوردار نیستند. این گزاره به دیدگاههای ایدئولوژیک برمیگردد؛ یعنی نباید انجام بشود و حرام است. نمونه بارز این رویکرد را در مواجهه با الکل میبینیم. از چنین نگاهی دیدگاههای کنترلی حاصل میشود. نگاهی که به جرمانگاری بسیاری از این امور منتهی میشود و منابع مالی پژوهشی و انسانی به این سمت میرود. وقتی این رویکردها با موفقیت جدی روبهرو نمیشود و اطلاعات و تجارب ما نیز بیشتر میشود، به دیدگاههای پزشکی میرسیم. در این صورت معتاد بیمار است و باید اقدامات روانپزشکی و طبی در پیش گرفته شود. با چنین دیدگاهی انگار ما به معتاد این امکان را میدهیم که چون شرایط بیولوژیک و مغزی و جسمی تو به این نحو است، اجازه داری مواد مصرف کنی و به دیدگاههای انسانگرایانه برای مصرف میرسیم. در این نگاه دیدگاه اقتصادی سیاسی نیز وجود دارد. اینچنین دیدگاهی پیش از دیدگاههای اخلاقی و ایدئولوژیک بوده است. اخیراً در مطالعهای متوجه شدهایم که حدود ۶۰ درصد از درآمد ناخالص ملی ما در سال در زمینه اعتیاد از دست داده میشود؛ یعنی اگر ما ۵۰ درصد هم رشد اقتصادی داشته باشیم، با این اعتیاد از دست میرود. لذا موضوعی جدی و کاری خلاف مصالح میهن است.
از اقدامات کاهش آسیب آزادسازی مصرف نام برده شده است که توجیه این رویکرد بر اساس این چرخه منطقی نخواهد بود. هرکدام از ما در بخشی از چرخه هستیم و با هم اختلافنظر تئوریک داریم. در زمینه اعتیاد صرفنظر از روشهای مختلف، ما نیازمند پژوهش هم هستیم. بهطورکلی تصمیمسازان بعد از اینکه تصمیمات را گرفتند و آنها اجرا شد، برنامه را ارزشیابی میکنند. نتایج ارزشیابی باید تحلیل شود. پرسشهای جدیدی در پی ارزشیابی مطرح میشود. این یک چرخه خواهد بود. از اشتباهات شایع این است که پرسشسازان در مجلس ناگهان تصمیمگیر میشوند یا پژوهشگران به همین ترتیب تصمیمگیر میشوند یا گروهی که برای نظارت و ارزیابی به تصمیمسازان اطلاعات خود را میدهند و عین همان را تصمیمسازان عمل میکنند و درواقع آنها میشوند تصمیمگیر. بدون اینکه چرخه صحیح روششناسی طی شود و هر جزئی کار خودش را انجام دهد و چرخه صحیح دانش طی شود. هر جزئی که در این چرخه رعایت نشود تصمیم را از مبتنی بر دانشبودن خارج میکند و ما را به یک خطای روششناسی دچار میکند.
موضوع دیگر عرضه و تقاضای مواد مخدر است. مطالعات نشان میدهد که عرضه در هر جامعهای بیش از تقاضاست. قاچاقچی خدمتکار فرد تقاضامند است و آنچه او میخواهد را از هر جا که شده است برای او تهیه میکند، چون برای قاچاقچی منابع مالی زیادی تولید میکند؛ بنابراین قاچاقچی هر آنچه را تقاضا برای آن وجود دارد میفروشد چه تریاک باشد چه ماشین بنز. کار قاچاقچی واسطهگری است. اگر آن کالا قانونی باشد میشود کاسب و حبیب خدا و اگر غیرقانونی باشد میشود قاچاقچی.
حال به مزایای روش قانونگرایی میپردازم. اگر چنین اتفاقی بیفتد و افراد معتاد ثبتنام کنند، هم ارتباط قاچاقچی و معتاد کم میشود و هم ممکن است از عوارض مواد ناخالص کم بشود. تعداد قاچاقچیان خرد کاهش مییابند. برنامهریزی برای پیشگیری ممکن است فراهم شود و همچنین فشار اقتصادی، مالی، انسانی و سیاسی بر قوای قضایی و انتظامی کم میشود. اینطور به نظر میرسد که این مسائل در طراحی برنامههایی که با آن مواجه هستیم مهم است.
تهدیدهایی که در این زمینه وجود دارد عبارت است از بیتوجهی به سایر مواد مخدر، بیتوجهی به زمینههای متعدد آغاز مصرف مواد مخدر، ایجاد قاچاقچی خرد بهویژه در مورد زنان و کودکان، روشن نبودن وضعیت تهیه مواد اعم از خرید و کشت آن، نداشتن حمایت بینالمللی کافی برای کاشت آن، بیتوجهی بهصورت مسئله و از بین بردن آن، به این معنا که ما مشکلات اجتماعی فراوانی داریم که به این کوه یخ قابلمشاهده به نام اعتیاد منجر شده است. روشن نبودن مواد دروازهای در حالی که بر اساس مسائل بینالمللی موضوع مواد موضوع یکپارچهای است. حذف امکان بررسی روانی مرتکبین، بیتوجهی به عوارض قضایی و روانی، بیتوجهی به دستاوردهای علمی.
امروز ما در زمینه پیشگیری و کاهش آسیب و درمان میدانیم چه باید بکنیم، ولی منابع صرف چیز دیگری میشود. در دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی مطالعاتی که بر اساس مدلسازیهای علمی انجام شده است نشان میدهد که اگر ما هزینهای که صرف قاچاق میکنیم را در نظر بگیریم در چند سال آینده این هزینه که به عهده دولت است ۲۰ برابر خواهد شد، بدون اینکه کاهش شیوع داشته باشیم. چارچوب نظری این اقدامات معلوم نیست و قانون در این زمینه باید اصلاح شود. پروتکلهایی که برای تحت نظارت بودن مصرفکنندگان وجود دارد نیز باید اصلاح شود. مراحل بستهبندی و توزیع هم باید انجام شود، مطالعات امکانسنجی باید انجام شود. نه اینکه یکباره به مجلس گفته بشود که ما میخواهیم مصرف را آزاد بکنیم. اینچنین تصمیماتی نشان میدهد که چرخه مصرف بهطور کامل انجام نشده است.
ما نمیدانیم نتیجه خوب یا بد خواهد شد، ولی روش ما باید درست باشد و همچنین باید به انجام ارزشیابی تعهد داشته باشیم. باید مشخص شود درآمد این کار را چه مؤسسهای و در کجا خرج خواهد کرد. ما ده سال پیش از مراجع دینی فتوای حرام بودن این مواد را گرفتیم، حالا برویم دوباره فتوای حلال بودن را بگیریم؟ برای این مسائل باید فکری کرد. باید برای سایر موادی که بهمرور پیدا میشود برنامهریزی کرد.
نگاهی کوتاه به کنترل میل و تکانه
آذرخش مکری[۴]
من صرفنظر از اینکه توزیع مواد قانونی بشود یا نشود میخواهم سه مطلب را به شما عرض کنم. معتقدم تأکید بیشازحد بر سمی بودن مواد مخدر باعث میشود که درک ما از پدیده اعتیاد مخدوش شود؛ یعنی مدل ذهنی مردم ما از اعتیاد مخدوش شده است. تا زمانی که مخدوش است سیاستگذاریها دچار آسیب است. اینکه شما چگونه یک مطلب را برای خودتان توصیف کنید و یک سناریو از آن ارائه بدهید، در اینکه چگونه با آن امر مقابله خواهید کرد تعیینکننده خواهد بود. فرضاً شما درباره موفقیت میتوانید به تلاش، ژن برتر یا هر چیزی معتقد باشید؛ اما به هر حال شما اینکه چه میشود کسی موفق میشود را در قالب یک سناریو مطرح میکنید. روانشناسان و رواندرمانگران نشان دادهاند که چنین سناریویی در واکنش شما به مسائل بسیار مؤثر خواهد بود.
حال بیایید روی اعتیاد متمرکز شویم؛ یعنی اینکه چه میشود که افراد معتاد میشوند. متأسفانه باور عامیانه و سادهانگارانه طبی و پزشکی بسیاری افراد این است که یکسری مواد مخرب وجود دارد که میآید و مغز شما را خراب میکند. حتی استعارههایی که در این زمینه وجود دارد، مواد را به مار و عقرب تشبیه میکند. بسیاری از خبرگزاریهای کماطلاع برای چنین رویکردی بازارگرمی میکنند. گاه به ما زنگ میزنند و میپرسند که ماده مخدر وحشتناک کروکدیل یا حمام نمک چیست؟ تصور آنها شبیه کودکان است که گاه میپرسند مار سمّیتر است یا عقرب؟ پزشکان حدود صدوچند سال است که با این نظریه مواجهاند. اساس این نظریه بر این بنیاد است که مواد مغز شما را حل میکنند و قسمتهای تصمیمساز مغز Decision Making شما را میکشد.
کدهای برجسته کتاب پرفروش ابتدای قرن بیستم به نام Alcohol and the Human Race این است که الکل گلبولهای سفید خون را فلج کرده و نمیگذارد که میکروبها کشته شوند. الکل مراکز اخلاق را از بین میبرد و فرآیند تکامل را معکوس میکنند. آنچه شما در این آثار میبینید، این است که یکسری مواد سمیاند و مغز شما را خراب میکنند. نتیجه این تئوری این است که اثرات مواد با اعتیاد یکی است. چون برای مردم تمایزی در این بین وجود ندارد. مثلاً مردم میگویند فلانی آنقدر حشیش کشیده مغزش پوک شده است یا الاسدی زده و توهم زده است. آمفتامین زده و توهم زده است. وقتی ما میپرسیم علامت مثلاً اعتیاد به این آمفتامین چیست میگوید توهم. شما میتوانید مواد را به دو دسته تقسیم کنید: مواد خوب و بد. بعضی مواد برای بعضی از مردم بیآزار است و برای بعضی مضر و بعضی خیلی مضر است. طبیعی است که در این رویکرد اهمیت زیادی به مواد داده میشود. بهترین ایده برای این نوع نظرات آن است که ما باید کاری کنیم که مواد به آدمها نرسد. چون اگر شما هم شهردار تهران باشید و معتقد باشید مواد مار سمی است، بهترین گزینهای که دارید این است که هرکجا مار سمّی را دیدید آن را بکشید. مواظب باشید که مار مردم را نیش نزند و به مردم و بچهها هم بگویید که مواظب باشید مار شما را نیش نزند. چنین نگاهی عواقب زیادی برای جامعه و مدلهای ذهنی جامعه دارد.
من حدوداً پانزده سال پیش در سخنرانی یکی از مقامات عالیرتبه کشور که اتفاقاً از افراد دخیل در سیستم مبارزه با مواد مخدر بود شنیدم که گفت زمان شاه ساواک مواد مخدر را در بوتههای اطراف مدارس و پارکها میریخته تا دختران و پسران کشور ما وقتی رد میشوند معتاد شوند. ذات این نگاه مبتنی بر این ایده است که یک توکسین (ماده سمی) بیرونی وجود دارد که اگر به مغزت رسید، این توکسین مغز فرد را خراب میکند.
این نظریه ایرادهای بسیاری دارد که روانشناسان متوجه آن شدند. اولین نفر تئودور ریبو بود که گفت اعتیاد کار مواد مخدر نیست، بلکه یک اختلال است؛ بنابراین شما باید آسیب ماده مخدر را روشن کنید؛ یعنی اگر اعتیاد به شما آسیب میزند، این بیشتر به خاطر نقش سمی آن ماده است یا اینکه یک امری در آن فرد ایراد دارد که آن ماده چنین تأثیری بر او دارد. متأسفانه بیشتر قرن بیستم به این گذشت که نقش ماده را برجسته دیدهاند.
در سال ۱۹۱۹ یا ۱۹۲۰ گفتند که بیایید مواد را به مواد خوب و بد تقسیم کنیم. به این دیدگاه انتقادات جدی شده است. تا زمانی که ما این دیدگاه را در جامعه عوض نکنیم، فرآیند درمان و پیشگیری و بقیه کارهای ما بیاثر است؛ بنابراین باید دید چقدر سهم ماده را پاتولوژیک میبینیم. این انتقادات مبتنی بر این است که ماجرای نیش عقرب تبیین چندان صحیحی نیست. این تقسیمبندی بر اساس معیارهای علمی نیست، بلکه بر اساس اقتصاد، سیاست و باورهای عامیانه است. امروز الکل و نیکوتین جزو لیست مواد خوب است و مرفین و کوکائین و حشیش جزو مواد بد است. علت هم این بود که کارخانههای الکلسازی چون مالیات میدادند، جزو لیست مواد خوب قرار گرفتند ولی مرفین و تریاک جزو تجارت چینیها بود و حشیش تجارتش دست مکزیک بود، بنابراین نتوانستند در سنای امریکا لابی کنند و جزو مواد بد باقی ماندند.
همکاران اطفال ممکن است به من خرده بگیرند، ولی شما نتیجهگیری صریح نکنید. در آزمونها با موش یکچیز را بررسی کردند و آن اینکه از نظر اعتیادزایی و اثرات روانگردان ۷.۵ میلیگرم ریتالین معادل ۱۰ میلیگرم کوکائین است؛ یعنی ریتالین از کوکائین قویتر است. درحالیکه ریتالین جزو مواد خوب و کوکائین جزو مواد بد تقسیمبندی میشود. پس این خوب و بد بودن مواد مانند نیش عقرب نیست، بلکه دینامیزم پیچیدهای دارد که جامعه با آن روبهرو میشود.
شواهد دیگر نشان میدهد که استعداد فردی در اعتیاد بسیار مؤثر است. این نیست که آن ماده خیلی شرور است. دیده شده است که موشهایی که در محیطهای غنیشده رشد کردهاند، خیلی کم به مواد وابسته میشوند. موشهایی که در محیط ساده رشد میکنند بعد سی از روز هم نمیتوانند اعتیادشان را ترک کنند. حتی کسی که در محیط معمولی زندگی میکند کماکان مصرفش را ادامه میدهد، اما موشی که در محیط غنی زندگی میکند پس از سی روز کاملاً اعتیادش قطع میشود و حتی از ماده انزجار پیدا میکند. پس ما با دینامیزم پیچیدهای روبهرو هستیم نه با تصور سادهای که مواد فرد را گیر میاندازد؛ یعنی استعداد فردی و ژنهای بد در اعتیاد تأثیر دارد. فرد در محیط بدی که غنی نیست رشد کرده است و کمک عاطفی و روانی ندارد و به این دلایل شما گیر مارها میافتید.
ماده مصرفی تنها میتواند یکپنجم بار تخریبی اعتیاد را توضیح بدهد. شما هم دیدهاید افرادی که عمری است تریاک مصرف میکنند اما چندان داغان نشدهاند، اما در عوض فردی با سه ماه مصرف حشیش داغان شده است. البته سن شیوع، زمینههای روانی افراد، الگوی مصرف و وضعیت محیط از نظر استرس و استعداد فردی هم خیلی مهم است؛ بنابراین تخریب ناشی از اعتیاد در بین افراد مختلف برابر نیست. اینکه فرد دوست دارد حشیش را امتحان کند به در دسترس بودن حشیش در محیط برمیگردد ولی اینکه کسی گرفتار حشیش میشود آن زمینههای روانی اعتیاد را دارد. این رویکردها دور شدن از تصور مواد بهصورت مادهای مشابه سمّ مار است.
مطالعات اخیر نشان میدهد که بسیاری از افرادی که مواد استفاده میکنند، خودشان مواد را کنار میگذارند؛ یعنی تجربهای میکنند و از آن خارج میشوند. خیلی از افراد زمین نمیخورند. اگر شما چنین سناریویی نداشته باشید و تمام تقصیر را گردن مواد مخدر مثل سمّ عقرب بیندازید هرچه به کمپ بروید باز بیرون میآیید و باز معتاد میشوید. در حالی که کسانی که آن را تجربه میکنند کمتر در آن میمانند. پس داستان این نیست که تا تو را مار نیش زد میمیری. آنها که استعداد داشتند میمیرند.
سخنرانی فروید در سال ۱۹۰۷ در انجمن روانکاوی وین صد سال است بشر را به فکر واداشته است. در این سخنرانی گفته شده است که مغز انسان بهنحوی است که گویی همیشه در چالش است؛ یعنی از طرفی میخواهد یک کار لذتبخش انجام بدهد و از طرفی آن کار لذتبخش را میخواهد خفه کند. در این خط گسل شما دچار اشتغال ذهنی و حالات هیجانی میشوید. در جامعه همیشه یک میل برای لذت وجود دارد، اما کنترلی هم وجود دارد. در اعتیاد این تعادل به هم میخورد؛ یعنی اعتیاد بیماری سلف کنترل است. اگر خودکنترلی وجود داشته باشد شما هیچ مشکلی برایتان پیش نمیآید. خودتان را در جامعهای تصور کنید که در آن گوشت انسان میخورند. آیا میتوانید خودتان را تصور کنید که این گوشت را میخورید؟ در چنین حالتی شما چنان خودکنترلی دارید که اگر هر نوع ماده مخدری هم توزیع شود شما از آن استفاده نمیکنید.
فرض کنید شما رفتید هلند که ازدواج همجنس با همجنس آزاد است، آیا شما بهمحض اینکه بروید هلند میل پیدا میکنید که با همجنس خود ازدواج کنید؟ چنین اتفاقی نمیافتد چون کنترل شما در این زمینه کاملاً درونی شده است. در چنین موردی نسبت به مورد قبل برای برخی ممکن است تکانه بیشتری باشد.
اگر مواد مخدر هم آزاد شود طیف زیادی همچنان نسبت به آن حس چندش خواهند داشت. یک عده هم با وجود آزاد شدنش فکر میکنند چه ربطی دارد، آزاد بشود هم من تمایلی به آن ندارم. همینالان اگر اینجا هروئین آزاد شود، چند درصد از ما هجوم میبرند تا از آن استفاده کنند. پس باید به نهادینه شدن خودکنترلی در افراد توجه کرد. مناقشه بر سر خطی است که افراد در آن خودکنترلی دارند. بعضی معتقدند چرا زن و مرد در ادارات باید از هم جدا باشند. عدهای میگویند باید این کار را کرد وگرنه افراد به هم علاقهمند میشوند. در یک جزیره آفریقایی هم ممکن است بگویند خوب است که خوردن گوشت انسان را ممنوع کنند، به خاطر اینکه مردم ممکن است همدیگر را بکشند و بخورند. من نمیگویم مواد مخدر آزاد شود، اما میگویم اگر خودکنترلی بیرونی شدید باشد از رشد خودکنترلی درونی جلوگیری میکند؛ بنابراین افراد و خطی که در زمینه خودکنترلی دارند با هم متفاوت است. مثلاً در اینکه افراد با خواهرشان در خانه تنها بمانند، خودکنترلی بسیار بالاست. در حالی که در بسیاری قبایل چنین نیست. فروید در توتم و تابو میگوید در دورهای از تاریخ افرادی از بیرون میآمدند تا مواظب باشند کسی در خانه با خواهرش تنها نماند؛ یعنی خودکنترلی نبود و تنها کنترل بیرونی بود.
مسئله دیگر این است که چرا رفتاری مثل اعتیاد آنقدر بدخیم است. به نظر میرسد آنچه فرآیند اعتیاد را میتواند خیلی آسیبزا کند، نبودن خودکنترلی است. چیز دیگری که مواد را خطرناک میکند این است که حول آن یک بازار شکل گرفته است که ماجرا را اقتصادی کرده است.
در بخش آخر به پیشنهادهایم میپردازم:
اول رهاکردن تلاش افراطی برای کنترل مواد مخدر در اجتماع، اینقدر فکر نکنید که مواد مخدر مار سمّی است. شاید سطحی از جرمزدایی روش خوبی باشد. دوم حذف هرگونه جنبه سودآوری برای تجارت مواد مخدر حتی نهادهای دولتی یا خیریه. برای مثال در چین در بسیاری از استانها تصمیم گرفتهاند درآمد آموزشوپرورش از فروش و درآمد سیگار تأمین شود؛ یعنی بر سیگار مالیات بسته میشود. دیدهاند که حتی همین امر منتهی به بیشتر شدن مصرف سیگار شده است. پس باید گردش مالی شفافی حول آن شکل بگیرد. کار دیگر تلاش برای خویشتنداری افراد است بهجای کنترل بیرونی. مسئله دیگر تلاش بر شادی ملی است. چون وقتی افراد خوش هستند کمتر سراغ مواد مخدر میروند. شواهد نشان داده است که وقتی شما احساس خوشبختی میکنید معتاد نمیشوید. ما باید از الگوی پاتولوژیک مار سمّی خلاص شویم، شاید بسیاری از سؤالات ما پاسخ داده شود و مناقشات ما حل شود.
کشت خشخاش، اقتصاد مقاومتی و امنیت ملی
امین افشار[۵]
مطلبی که میخواهم درباره آن صحبت کنم کشت خشخاش، اقتصاد مقاومتی و امنیت ملی است. سه واژهای که در نگاه نخست ممکن است خیلی بیربط به هم به نظر برسند. قانون پیشنهادی کمیسیون قضایی مجلس در رابطه با توزیع تریاک دولتی در هفتههای اخیر سروصدای زیادی کرده است. سه دلیل برای این قانون پیشنهادی مطرح کردهاند: یکی کاهش مصرف مواد مخدر؛ یکی درمان معتادان؛ و دیگری جلوگیری از آسیبهای اجتماعی ناشی از مجازات قاچاقچیان. به نظر بسیاری از کارشناسان این حوزه این دلایل برای چنین مصوبهای کافی نیست. این موضوع ما را به این فکر وامیدارد که شاید دلایل دیگری علاوه بر این سه مورد برای سیاستگذاران ما مطرح بوده است. به همین دلیل لازم است سیاستگذاری دهههای گذشته و میزان دخالت دولت در بازار مواد مخدر را بررسی کنیم.
تبصره ۵ این قانون تأمین نیاز معتادان به نحو صحیح و قطع رابطه قاچاقچیان مواد مخدر با مصرفکنندگان را مطرح کرده است. اولین چیزی که تأمین نیاز به ذهن ما میآورد این است که این نیاز از کجا باید باشد؟ مثلاً آیا تریاک موردنیاز باید از تریاکهای مکشوفه باشد؟ این نه ممکن است و نه معقول. تریاک مکشوفه همیشه جزئی و تابعی از تریاک ترانزیتشده و قاچاقشده به کشور است و بنابراین نمیتواند فراگیر باشد و در مقیاس گستردهای در اختیار معتادان قرار بگیرد. تلاشهای نیروی انتظامی هرقدر هم زیاد باشد، کشفیات مواد مخدر از یک محدودهای بالاتر نخواهد بود و همیشه جزء ناچیزی از بازار را خواهد داشت. ثانیاً اگر تریاک مکشوفه بخواهد به همان صورت فرآورینشده در اختیار معتادان قرار بگیرد، استانداردهای لازم را برای اینکه توسط دولت به ملتش ارائه بشود ندارد، به دلیل ناخالصیها و مواردی که همه از آن مطلع هستیم. پس اگر این تریاک موردنیاز تریاک مکشوفه نیست، پس تنها راهی که میماند و احتمالاً تنها راهی است که طراحان این طرح داشتهاند، -با توجه به ماده ۴۱ قانون مبارزه با مواد مخدر که تولید و کشت و خریدوفروش مواد مخدر را برای مصارف طبی مجاز دانسته است- این است که به کشت خشخاش بپردازند. باید سراغ کشت خشخاش برویم و ببینیم آیا لازم است یا لازم نیست.
اقتصاد مواد مخدر چه بخواهیم و چه نخواهیم جزء مهمی از اقتصاد ماست. ما با آگاهی به این وجه اقتصاد که البته ناسالم است، میتوانیم آسیبپذیر باشیم. آمار رسمی نشان میدهد ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر درگیر آن هستند که بیش از نیمی از این افراد درگیر تریاک هستند. عمده مصرفکنندگان مواد مخدر پس از حذف جمعیت زنان و کودکان که شیوع اعتیاد در آنها کمتر است، در بین جمعیت فعال و کاری کشور ماست. مواد مخدر کالایی «اساسی و استراتژیک» است. اساسی است از این لحاظ که به نظر نمیرسد فعلاً ما بتوانیم آن را از جامعه و بازار مصرفمان حذفش کنیم. با وجود ۲ برابر شدن قیمت مواد، مصرف مواد نصف نمیشود، چون معتاد ناگزیر از مصرف است و ضرر این امر به سایر قسمتهای اقتصاد ما وارد میشود. مواد مخدر استراتژیک است، چون در صورت اختلال عمده در بازار مواد مخدر ممکن است از سایر حوزهها مانند حوزه کیفری و اجتماعی و درمانی و بهداشتیمان آسیبهای انکارناپذیری را ببینیم. اقتصاد مواد مخدر اقتصادی ناسالم، زیرزمینی و غیرشفاف است. وابسته و وارداتی است. دولت بر زنجیره تولید و توزیع و مصرف تأثیرگذاری کافی ندارد، یعنی این اقتصاد ناسالم که دولت بر آن تأثیری ندارد، خودمختار است. اقتصاد مواد مخدر یکی از چالشهای جهان است. این اقتصاد یکی از چهار عامل چرخش اقتصادی جهان و یکی از صنایع پولساز جهان است. شاید به همین دلایل است که ما نیز هنوز در حل این چالش سردرگمیم.
در بحرانهای امنیتی و اقتصادی تغییراتی در بازار مواد مخدر رخ میدهد. مثلاً در اثر بحران در امنیت ملی، مانند جنگ، یا مشکلات امنیتی داخلی، میتوان گران شدن مواد مخدر را شاهد بود. ممکن است با گران شدن مواد مخدر بحران مواد مخدر شدیدتر شود و الگوی مصرف مواد مخدر به سمت مواد پرخطرتر برود. این بازار به دلیل آنکه تحت نظارت دولت و نظام ما نیست، ممکن است تحت مداخله خبیثانه دشمنان ما قرار بگیرد. همانطور که میدانیم مرزهای شرقی ما تحت تأثیر ایالاتمتحده امریکاست، پاکستان هم در اختیار نیروهای ایالاتمتحده است و نمونهاش را میتوان در جنگ امریکا با طالبان دید. وقتی هواپیماهای امریکایی از پاکستان عبور میکردند و به طالبان که دستپرورده خود امریکا بود، حمله میکردند یا وقتیکه امریکا عملیات شکار بنلادن را بدون اجازه پاکستان در آن کشور اجرا کرد. دشمنان ما که در مرزهای شرقی ما هستند، اگر بهنوعی در بازار مواد مخدر تغییر بهوجود بیاورند و مثلاً مانع ورود مواد مخدر به کشور ما شوند، ممکن است ظاهراً خیلی جذاب باشد و ممکن است این تصور ایجاد شود که ما از شر مواد مخدر خلاص میشویم، اما در واقع ما به سمت مصرف مواد سنگینتر شیفت پیدا میکنیم. همچنین اگر یک شخص یا کشوری مانند امریکا یا گروههای تروریستی در مسیر ترانزیت مواد مخدر قدرت بگیرند و قدرتی مانند آنچه در منطقه از سوی داعش میبینیم، در شرق ما بهوجود بیاید و یک عبور انتخابی برای قاچاق مواد مخدر قائل شود، بهطوریکه مواد سنگینتر مانند هروئین و کراک راحت عبور کند و جلوی موادی مانند تریاک را به کشور ما بگیرند، آنوقت بحرانی شدید خواهیم داشت که طی آن این چند میلیون معتاد به سمت مصرف مواد مخدر پرخطر و ریسکیتر شیفت میکنند.
پرسش این است که شرایط امنیتی کشور ما در حال حاضر بهطورکلی به چه صورت است؟ من نمیخواهم شما را ناامید کنم، اما تهدیدهای امنیتی و نظامی بسیاری سالهای اخیر کشور ما را تهدید میکرده است. به قول مقام معظم رهبری کشور درگیر یک جنگ تمامعیار اقتصادی بوده است. برخی تهدیدهای نظامی که کشور ما شده گاهی توسط دولتمردان خودمان علنی شده است. کشورهای متحد ما که ضعیفتر از ما بودند، امروز درگیر جنگ خانمانسوزی شدهاند. در چنین شرایطی ثبات اقتصادی شاهکلید و ضامن عبور کشور از این بحرانها و امنیت و بقای کشور ماست.
دولت با توجه به شرایط اقتصادی و جنگ اقتصادی چندساله علیه ایران اقتصاد مقاومتی را بهعنوان یک راهحل مطرح کرده است، این امر از سطح یک شعار گذشته و بهصورت یک اولویت برای دولت و نظام ما مطرح شده است. دولت ما خودش را برای شرایطی که در آن جلوی واردات و صادرات ما گرفته شده آماده میکند. ما باید نیازهای اساسی و راهبردیمان را به کشورهای دیگر از بین ببریم. راهحل این امر این است که دولت با اقتصاد مقاومتی[۶] آشنا شود.
اولین مبانی اقتصاد مقاومتی در سال ۲۰۰۷ پس از محاصره غزه توسط اسرائیل مطرح شد که کلیه صادرات و واردات حتی مواد غذایی به غزه محدود شد. در سال ۱۳۸۹ توسط مقام معظم رهبری این اصطلاح بهعنوان یک روش کارآفرینی برای جهش کشور مطرح شد. سال ۱۳۹۲ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی به مسئولان ابلاغ شد و این امر از حالت یک شعار درآمد و شکل عملی به خودش گرفت. خصوصیات اقتصاد مقاومتی این است که حوزههای فشار در بخش اقتصاد را تشخیص میدهد و برای کنترل و بیاثر کردن آن تلاش میکند. در نهایت باید بتوانیم چنین فشاری را به فرصت تبدیل کنیم. هدف اقتصاد مقاومتی کاهش نیاز به خارج و تأکید بر تولید داخلی و خوداتکایی است. آقای طیبنیا، وزیر اقتصاد دولت اول آقای روحانی، انطباقپذیری و مقاومت در برابر شوکهای خارجی را از مشخصات یک اقتصاد مقاومتی میدانستند. همچنان که درختی تنومند در برابر طوفان میایستد و درختی سست از بین میرود.
به دلایلی که برشمردم بحث مواد مخدر میتواند حوزه فشاری برای ما باشد. به دلیل اینکه هیچچیزی از زنجیره تولید تا مصرف مواد مخدر در دست دولت ما نیست و کمترین تأثیر را میتوانیم بر این زنجیره بگذاریم. وقتی اختیار این زنجیره در دست ما نیست، یعنی اختیار آن در دست عوامل و افراد دیگری است که بهتر است از آنها بهعنوان مافیای مواد مخدر نام ببریم. اگر بتوانیم اختیار این زنجیره را در کنترل خودمان دربیاوریم و بهجایی که میخواهیم هدایت کنیم میتواند امکان تبدیل آن به یک فرصت چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ بهداشتی و اجتماعی وجود داشته باشد.
اقتصاد مواد مخدر در برابر شوکهای خارجی انعطافپذیر نیست. شوکها و بحرانهای بینالمللی که به ما وارد میشود، میتواند در حوزههای دیگر مانند حوزه اجتماعی و امنیتی ضربه وارد بکند. دستورالعملی حاوی ۲۴ بند در زمینه اقتصاد مقاومتی تهیه شده است که چند بند آن را من ذکر میکنم و بر اساس آن شرایط بازار مواد را توضیح میدهم.
سالها پیش مجوزهایی از سازمانهای بینالمللی برای کشت خشخاش داشتیم. اینکه از این مجوزها چگونه استفاده میکردیم بماند، اما بهنوعی بر این زنجیره تولید تا مصرف تأثیر داشتیم. اوایل انقلاب، شورای انقلاب تحت شرایط هیجانی و ایدهآلیستی آن زمان داوطلبانه از کشت خشخاش انصراف میدهد. شاید هنوز حق ما برای برگشت محفوظ باشد، اما ناخواسته تحت شرایط آن زمان به نفع مافیای مواد مخدر یک خطای استراتژیک انجام دادیم. در آن زمان سطح زیر کشت خشخاش کشور ما حتی شاید یک سال پس از انقلاب خیلی بیش از افغانستان بود؛ اما امروز اقتصاد ما در زمینه مواد وابسته به افغانستان شده است و سطح کشت خشخاش در زمینهای آن کشور افزایش یافته است و مواد بدون هیچگونه استاندارد و کنترلی از افغانستان وارد میشود. جلوگیری از کشت خشخاش نهتنها جلوی مصرف را نمیگیرد، بلکه مصرف را از نظارت و کنترل ما خارج میکند.
بند ۶ سیاستهای اقتصاد مقاومتی افزایش تولید کالاهای اساسی داخلی بهویژه بخش وارداتی است و بر تولید محصولات و خدمات راهبردی یا تنوع در مبادی ورودی کالاهای راهبردی تأکید دارد. درباره مواد مخدر تنوع مبادی ورودی کالا مصداق پیدا نمیکند. دولت نمیتواند وارد واردات قاچاق سیستماتیک بشود و حتی اگر بشود بازهم میتواند وضعیت آسیبپذیری داشته باشد. ما بهعنوان کشوری که سالها کشت بومی خشخاش در آن وجود داشته میتوانیم با تولید خشخاش و تأمین نیاز معتادان بهنوعی خودمان را در برابر خطراتی که بازار مواد دارد واکسینه کنیم. این کمترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم و با همین پروژههایی که در کشورمان داشتیم رابطه قاچاقیان را با مصرفکننده قطع کنیم.
بند ۷ سیاستهای اقتصاد مقاومتی به تأمین امنیت غذا و درمان و ایجاد ذخایر راهبردی میپردازد. لازم است ما امنیت مواد را هم مانند غذا و دارو به خاطر اساسی بودن و نبود امکان حذفش از بازارمان تأمین کنیم و ذخایر راهبردی برایش تهیه کنیم. این ذخایر راهبردی در شرایط فعلی میتواند در مورد درمان با آگونیستها هم اتفاق بیفتد. داروهایی مثل متادون اگرچه بسیار مؤثر است، اما میدانیم که همه بیماران ما آن را دوست ندارند و در یک شرایط امنیتی نمیتوانیم آن را به همه بیماران بدهیم و درصدی از آنها به مواد مخدر پرخطر شیفت میکنند؛ بنابراین برای مقابله با بحرانهایی که داریم، کشت خشخاش میتواند مؤثر باشد.
مدیریت مصرف و اصلاح الگوی مصرف در بحث مواد مخدر مبحث مهمی است که شاید با کالاهای دیگر متفاوت باشد. هدایت الگوی مصرف به سمت مواد کمخطرتر میتواند از اهداف سیاستهای ما درباره مواد مخدر باشد.
بند ۱۹ دستورالعمل سیاستهای اقتصاد مقاومتی به شفافسازی اقتصاد و سالمسازی آن و جلوگیری از اقدامات و فعالیتها و زمینههای فسادزا در زمینه مسائل پولی اقتصادی و ارزی اشاره میکند. اقتصاد مواد مخدر ناسالم غیرشفاف و فسادزاست. هرچند انتقال کشت خشخاش به بخش دولتی میتواند خودش هم فسادزا باشد اما به نظر میرسد این فساد بسیار کمتر و قابلکنترلتر از فسادی باشد که توسط مافیای مواد مخدر وجود دارد و ما آن را نمیبینیم.
اگر بخواهم صحبتهایم را جمعبندی کنم باید بگویم کالای مواد مخدر بهعنوان کالایی اساسی و استراتژیک نیاز به مداخله دولت دارد. با توجه به وابسته و وارداتی بودن این کالا و آسیبپذیری آن بهواسطه تحریمهای خارجی و شوکهای خارجی با توجه به اینکه سیاستهای کشور در چنین مواردی سیاست اقتصاد مقاومتی است، میتوان با استناد به این سیاستها کشت خشخاش را توجیه کرد. پس شاید دغدغههای امنیتی و اقتصادی هم برای توجیه توزیع تریاک دولتی یا به عبارتی کشت خشخاش باشد که بیش از دغدغههای بهداشتی باشد. دغدغههای اینچنینی هم باید وزنکشی شده و سپس اقدام شود. بهنظر میرسد تصمیمگیری در حوزه کشت خشخاش فقط مربوط به حوزه بهداشت و درمان نیست و سایر حوزهها مانند اقتصاد و امنیت هم باید درباره آن نظر بدهند. جای متخصصان اینچنینی در این سمینارها خالی است. شاید تنها کسانی که در این مباحث صلاحیت دارند ما پزشکان و روانشناسان نباشیم. هرگونه تصمیمگیری در این خصوص با همکاری سایر حوزهها انجامشدنی است.
توزیع تریاک دولتی؛ ابهامها و پرسشها
عمران رزاقی[۷]
درباره آنچه شنیدیم و بهسرعت هم مسکوت شد، من سه برداشت خودم را میگویم: اول اینکه دسترسی به افیون تسهیل شود و روش دسترسی کوپن باشد و این کار خارج از نظام سلامت اتفاق بیفتد.
پرسش این است که آیا شرایط امروزی بهگونهای است که یک کشور تصمیم بگیرد توزیع کوپنی یک ماده تعریفشده در کنوانسیونهای بینالمللی را انجام بدهد؟ من مطمئن نیستم که این کار میتواند اتفاق بیفتد. بهخصوص که خارج از مدیریت پزشکی شکل گرفته باشد. برخلاف صحبتهای بسیار خوشبینانه دکتر افشار من برداشتم از کوپنیبودن مواد مخدر این است که فرضاً کدخدای یک دهی ده تا کوپن تریاک در جیبش دارد و هرکسی که دستش را بیشتر ببوسد به او کوپن بیشتری خواهد داد.
بحث بعدی این است که منبع تهیه این مواد کجا خواهد بود. آیا قرار است از محل مواد مکشوفه باشد؟ اگر چنین باشد که کنوانسیونهای بینالمللی اجازه نمیدهند هیچ کشوری موادی را که از قاچاقچیها گرفته است به هر صورتی استفاده کند. بخشی از کدئینی که در کشور داریم به این صورت است و به همین دلیل اجازه صادرات آن را نداریم. البته چون ما مصرف کدئینمان بسیار بالاست، مقدار خیلی زیادی را وارد میکنیم. اگر دولت بگوید خودم تهیه میکنم میشود همان صحبتی که دکتر افشار فرمودند که آیا مجوزی که پیش از انقلاب داشتیم ممکن است هنوز پابرجا باشد؟ من شک دارم چنین چیزی باشد. اگر دولت بگوید من مواد اولیه را از خارج میآورم و خودم اینجا فرآوری میکنم، جابهجایی مواد در دنیا مثل مسائلی است که ما درباره انرژی هستهای میدانیم. کسی که مواد تولید میکند باید تحت نظارت نهادهای بینالمللی مواد را تولید کند یا انتقال بدهد. اگر ایران بتواند دنیا را قانع کند که من فرضاً اینقدر مواد لازم دارم و بعد مجوز این را گرفت، آنوقت بین هفت الی هشت کشوری قرار میگیرد که میتواند مواد بخرد. وقتی مواد را خرید باید ناظران بینالمللی مشاهده کنند و این مواد خریده و به کشور خریدار تحویل بشود. من شک دارم که وقتی خارج از نظام سلامت کاری را انجام بدهیم این کار اجرایی باشد. اصل موضوع این است که آیا میشود که دولتی دستی دستی خودش را عامل توزیع مواد مخدر کند و بگوید من توزیع را خارج از نظام سلامت انجام میدهم. مثلاً اگر کسی اوردوز کرد و فوت کرد چه کسی پاسخگوی مرگ اوست؟
من موافق این صحبت دکتر افشار هستم که اصل و فرع این موضوع، موضوعی اقتصادی است، اما بخش امنیتی آن را خیلی موافق نیستم. من از منظر اقتصادی به آن نگاه میکنم؛ یعنی چه کسی آن را تولید میکند؟ یک شرکت داروسازی؟ همینالان شرکتهای دارویی که متادون تهیه میکنند، آنهایی را که کلینیک دارند متهم میکنند که متادون را به بازار سیاه و خارج از سیستم بهداشتی میدهند. من نمیگویم اتهام آنها ۱۰۰ درصد غلط است و این اتفاق نمیافتد، اما این هم میتواند باشد که خود شرکتهای دارویی این کار را بکنند. بستههای آکبند آن دارو وجود دارد، یعنی از خود کارخانه آمده است. چه استدلالی وجود دارد که چنین کارخانهای این کار را با تریاک نکند؟
برخلاف آنها که میگویند خدا پدر شاه را بیامرزد، من هیچ تأسفی نمیخورم که شاه وجود ندارد. درست است آن زمان توزیع کوپنی تریاک بود، ولی این اصل نبود، موضوع اصلی شخصی بود به نام اشرف که تمام مواد ایران در دست او بود و برای اینکه سر و ته این ماجرا مدیریت بشود کوپن هم بود. آیا ما میخواهیم یک اشرف دیگر داشته باشیم؟ من خیلی با چنین کاری راحت نیستم.
در حوزههایی که اقتصاد آنها ذاتاً سیاه و آلوده نیست، اختلاس از ۳ هزار میلیارد تومان شروع شد و الآن نمیدانم چند صد هزار میلیارد تومان است. امروز اگر به من پستی پیشنهاد داده شود، من اول میپرسم چقدر در آن پول وجود دارد. حالا موضوعی که ذاتاً جزو اقتصاد سیاه است را میخواهیم به درون اقتصاد دولتی ببریم. سؤال من این است که چه مکانیسم کنترلی خواهید گذاشت که حداقل بهاندازه آنطرف که فسادها معمولی است و شما نمیتوانید کنترل کنید، اینجا را بتوانید کنترل کنید؟ ما محدودیت منابع مالی داریم. از مواد پول درمیآید. آیا قرار است اقتصاد ما وابسته به مواد بشود؟ من یادآوری میکنم که زمانی چنین بوده است. در سال ۱۳۳۲ موقعی که انگلیس ما را تحریم کرد و ما به ذخایر ارزیمان نمیتوانستیم دسترسی داشته باشیم، دولت مصدق بخشی از درآمد خود را از راه فروش تریاک تأمین کرد. آیا به مصلحت ماست که چنین کاری کنیم؟ امروز ما بین ۴ تا ۸ میلیارد دلار به خارج از کشور پول میدهیم و مواد میخریم و وارد کشور میکنیم. درباره مدیریت دولتی سوای فسادی که در آن وجود دارد، اصولاً دولت نمیتواند کار اقتصادی خوبی انجام بدهد.
سؤال بعدی این است که آیا چنین کارهایی باید مطابق با سیاستهای نظام سلامت ما باشد یا نه؟ اگر چنین سؤالی کنیم جواب این خواهد بود که بله حتماً. فرض من این است که اگر این کار خارج از نظام سلامت باشد و در عین حال ما میخواهیم شاخصهای بهداشتی را در آن داشته باشیم، سؤال بعدی این است که آیا ما قرار است نظامی موازی نظام سلامت درست کنیم؟ مثلاً سیستم نظارت بر کلینیکهای ترک اعتیاد مستقل از بازرسی وزارت بهداشت بود. لذا شاید یک سیستم موازی بهداشتی قرار است درست بشود؛ اما ما یک سیستم با ضوابط کافی داریم. این سیستم میداند چه کسی باید تحت پوشش درمان افیونی باشد و چه کسی نباشد. لااقل مقررات این وجود دارد. آیا ما سیستمی موازی میسازیم که با این رقابت کند؟ اگر قبول کنیم که سیستم اقتصادی است، کارکرد چنین تفکیکی رقابت است. آیا ما میخواهیم این سیستم ورشکسته شود و سیستم دیگری جایش را بگیرد؟ اگر بگویند نه ما میگوییم آیا قرار است سیستم موجود ریزشهای سیستم قبل را پوشش دهد؟ یا بالعکس؟ بازار مواد در کشور ما اشباع است؛ یعنی در بازار سیاه قیمت مواد تقریباً برابر است و بر اساس قوانین بازار سیاه خیلی تفاوتی ندارد با قیمتهای دولتی یا آنچه قاچاقچی یا دستفروش سر چهارراه میفروشد. نتیجهگیری من این است که این بازار اشباع است. چه اصراری وجود دارد ما این بازار را بیشتر اشباع بکنیم. آیا اگر این تعادل به هم بخورد جمعیتی که آسیبپذیر است شروع به گرایش به مصرف نخواهد کرد؟ من هدفم این نیست که بگویم ذاتاً مخالف آزادکردن این مواد یا موافق آن هستم. عرضم این است که این سؤال مهمی است که در حوزه اقتصادی باید درباره آن بحث شود. کار ما این است که آدمها حالشان خوب باشد و بهشان خوش بگذرد؛ بنابراین ما سؤال خودمان را میپرسیم. ما همکارانی داریم که صد درصد مخالف آزادسازی مواد هستند و همکارانی که صد درصد موافق آزادسازی مواد هستند؛ اما این دعوای داخلی بین ماست.
بحث بعدی این است که تمهیدی که در مقابل شکستن قباحت مصرف مواد مخدر وجود دارد چیست؟ من شاید آنقدر تندرو نباشم که بخواهم این بحث را مطرح بکنم که در کشوری که مصرف الکل ممنوع است، شما در کنارش میگویید مصرف تریاک آزاد است؛ یعنی من همه ملت را به سمت تریاک سوق میدهم تا به سمت الکل نروند. موضوع دیگری که من شنیدم این بود که این طرح دائم نیست، بلکه مدتدار است. فراموش نکنید که از سال ۱۹۰۹ که کنفرانس شانگهای برگزار شد ما هر کاری که کردیم کاری بود که امریکاییها انجام داده بودند و ما قدمبهقدم پشت سر آنها حرکت کردیم. اوایل دهه ۸۰ ما از الگوی امریکایی انحرافی پیدا کردیم که محصول آن این کلینیکهاست که امروزه وجود دارد. از آن موقع ما تمام مقرراتی که گذاشتیم زماندار بودند. چرا ما فکر میکنیم که اگر زمان بگذاریم میتوانیم کاری مهم انجام بدهیم؟
من مخالف این نیستم که بحث شود و بعضی از مواد را بشود آزادتر مصرف کرد ولی چه کسی گفته است که اول برویم سراغ یک مادهای که جزو مواد حاد است؟ مطلب دوم اینکه اگر قرار است آزادتر مصرف شود، چه کسی گفته است که ما در یک مدل دولتی این کار را باید بکنیم؟ سوم اینکه اگر قرار بود چنین کاری کنیم مگر میشود که نظام سلامت ما خارج از آن باشد؟ به این دلایل من فکر میکنم که با آنچه مطرح شد خیلی راحت نیستم. اگرچه گفته میشود که این طرح منتفی شد، اما با گفتههایی که مطرح شد عنقریب این بحث از یک جای دیگر سر در خواهد آورد. کل حرف من این است که این موضوع اقتصادی است و هیچ هدف دیگری وجود ندارد.
تجربه آزادسازی مواد مخدر در کارائیب
حسن رفیعی[۸]
من چهار مطلب خواهم گفت که مقدمهای خواهد بود که بگویم آزادسازی حشیش در امریکا و جاهای دیگر چه تجربهای بود. فکر میکنم ما دچار نوعی تسلیم و وادادگی هستیم. یک دلیل خیلی مهم این است که ما کار را خیلی کوتاهمدت میبینیم و غالباً این دوره را چهارساله میبینیم، چون باید انتخابات شود و افراد رأی بیاورند. لذا فرد میگوید من در این چهار سال یا باید معتادان را بفرستم جزیره فارو یا اینکه باید آن را آزاد کرد و صورتمسئله را پاک کرد. لذا یک زمانی صحبت از کشت خشخاش دولتی است و یکبار صحبت از تریاک دولتی. البته تریاک نمیگویند بلکه میگویند شقایق اولیفرا. جاهای دیگر هم میبینید که صحبت از آزادسازی حشیش است. من میخواهم در رابطه با انواع دسترسیها به مواد مخدر صحبت کنم.
یکی از مواردی که مهم است دسترسی به مواد مخدر است. اگر هرکسی یک بار رژیم گرفته باشد و در یخچال خانهاش سالاد اولویه دیده باشد رابطه مواد مخدر و دسترسی به آن را میفهمد. بحث دسترسی به مواد مخدر فقط در سببشناسی تأثیر ندارد، بلکه در پیشگیری و درمان و گاه آسیب نیز باید به آن توجه کرد.
دکتر رزاقی به این معیار دوگانه بهخوبی اشاره کردند. ما از یک طرف میگوییم افراد آزاد هستند و هر کاری دوست دارند میتوانند با خودشان بکنند، از طرف دیگر به افراد میگوییم که کمربند ایمنی را باید ببندند، در حالیکه اگر کسی کمربند نبندد خودش صدمه میبیند. استفاده از کلاه ایمنی هم همینطور است. جالب است ما میگوییم در فلان کشور اروپایی سیگارکشیدن زیر سقف ممنوع است یا مثلاً کسی در پیادهروها نباید سیگار بکشد و بعد میگوییم که کشیدن حشیش آزاد است. این بسیار نوبر است که در کشوری که آبجو خوردن شلاق در پی دارد، تریاک دولتی توزیع شود.
در کل میتوانیم بگوییم تمام این رویکردها با هم تفاوت ماهوی ندارند، بله تفاوت آنها در درجه آزادکردن مصرف مواد است. اگر این رویکردها به سمت کیفرزدایی برود من با آن موافق هستم و فکر میکنم هرکسی در نظام سلامت کار میکند میتواند به آن وفادار باشد؛ اما باید ببینیم واقعاً در کشورهای مختلف چه اتفاقی افتاده است. مدام میگویند در امریکا مواد مخدر آزاد شده است، اما واقعیت این است که مواد در دو ایالت آزاد شده است آن هم اخیراً. در بقیه موارد صحبت از «مصرف طبی» است. آنهم فقط و فقط در مورد ماریجوانا یا حشیش است. در پرتغال و کانادا و هلند تا آنجا که من میدانم، تغییری در قانون ایجاد نشده است و فقط مصرف آن آزاد شده است و نه عرضه مواد مخدر و باز هم فقط در مورد حشیش. خانم دبورا حَسین،[۹] استاد اپیدمولوژیست در دانشگاه کلمبیا هستند. ایشان اخیراً تحقیقی را منتشر کردهاند که من از جزییات روشی کار ایشان میگذرم و به یافتههایشان میپردازم. همه میگویند اگر این کار را بکنیم ارتباط مصرفکننده و قاچاقچی را قطع میکنیم. توجه میکنید قانونی که تصویب شد این است که مصرف مواد با تجویز پزشک برای مواردی که اندیکاتور آن وجود دارد، مثلاً وقتی کسی تهوع دارد و داروی شیمیدرمانی مصرف میکند و مواردی ازایندست، اجازه مصرف دارند؛ اما مصرف غیرقانونی بالا رفته است؛ بنابراین ارتباط مصرفکننده با قاچاقچی کم نشده است؛ یعنی در این فاصله کوتاه قانونی شدن طبی، مصرف ماریجوانا ۲۵ درصد افزایش یافته است. فقط مصرف نیست که افزایش پیدا میکند. بلکه اختلال مصرف هم افزایش پیدا میکند؛ یعنی در حد اعتیاد این افراد پیش رفتهاند. این مقایسه در ایالتهای مختلف تکرار شده است.
ادعای دیگر این است که وقتی شما مواد را آزاد میکنید، شیوع بالا میرود، ولی شدت آن کم میشود، اما مرگ ناشی از حوادث رانندگی ناشی از مصرف مواد مخدر آن هم افزایش پیدا کرده است. در کلرادو که مواد آزاد است، این رقم ۴۸ درصد بالا رفته است و در سایر ایالات ۱۱ درصد. همچنین مصرف در دوره دانشجویی افزایش پیدا میکند. با فاصله بسیار زیاد مصرف در بزرگسالان کلرادویی هم افزایش پیدا میکند. مراجعه به مراکز اورژانس به دلیل عوارض مصرف افزایش پیدا میکند. دپارتمانهای تحقیقاتی کلرادو نشان دادند که مرگ و بستری شدن افزایش پیدا میکند و بهطورکلی مواجهه با مواد مخدر افزایش پیدا میکند. همچنین بچههایی که به دلیل مواجهه با ماریجوانا بستری میشوند بیشتر شدهاند.
مطلب دیگر در مورد پرتغال است که بسیاری مواقع گفته میشود تجربه موفقی در آزادسازی مواد مخدر داشته است. اولاً آنجا هم فقط در مورد مصرف این آزادی وجود دارد و نه در مورد عرضه. گزارش پرتغال را یک اقتصاددان آماده کرده است و تفاوت وضع پایه پرتغال را با کشورهای دیگر هم در نظر گرفته است و دیده است که در این مقایسه هم قتل و هم مرگومیر افزایش پیدا میکند.
قانونیسازی مواد مخدر؛ طرحی پرابهام
جلسه پرسش و پاسخ با حضور سخنرانان همنشست اعتیاد و آسیبهای روانی و با اجرای دکتر رامین رادفر
رادفر: همهچیز از مجلس شروع شد. نوع استدلالهایی که مطرح شد، من ر ا به سالها قبل برگرداند و دیالوگی که در مجلس شورای ملی گفته شده بود. بر سر داستان الکل و مالیاتگرفتن بر مصرف آن بحثی در مجلس شکل گرفت. امروز ما آیتالله مدرس را که آن متن را خواند، از مصادیق افراد بسیار مذهبی در ایران قبل از انقلاب میدانیم. من دقیقاً آنچه را آیتالله مدرس خوانده است، میخوانم. نقلقول از خبرگزاری فارس است: «اما مشروبات الکلی، شما میدانید که در کشور ما اقلیتهای مذهبی وجود دارند که در دین آنها مشروبات الکلی مباح است و به هر صورت که شده آن را تهیه و مصرف میکنند. عدهای از جوانان ما را نیز متأسفانه گرفتار کرده و آنها مصرف میکنند. در بسیاری موارد در جاهایی از این مملکت بهصورت قاچاق مشروبات میسازند یا از خارج وارد میکنند. ما کاری کردهایم که اولاً ساختن مشروبات الکلی تعطیل شود، ثانیاً کنترل شود و ثالثاً با ورود قاچاق مشروبات الکلی پول ما از کشور خارج نشود. مرحله اولش کنترل است و مرحله دوم پرورش صحیح فرهنگ اسلامی به این صورت که مضار آن برای مردم توضیح داده شود تا مردم آگاهانه از مصرف مشروبات پرهیز کنند. بهزور که نمیشود جلوی مردم را گرفت و بر مبنای قاعده الانسان حریص علی ما منع زور و فشار در کارها عکسالعمل نامناسب پیدا میکند. باید مردم را هدایت نمود. باید پولی که بابت خرید مشروبات الکلی از مملکت خارج میشود صرف خرید کارخانهها شود. امروز جنگ از زمین به هوا رفته است. باید کارخانه هواپیماسازی و اسلحهسازی و توپسازی دایر کنیم. بهعلاوه اگر من باب ضرورت و دارو کسی باید بخورد، ما که داریم خوبش را هم داریم، چرا برود نجسیهای خارجی را بخورد؟»
نوع استدلالهایی که ما شنیدهایم از این دست است که حالا که همه دارند مصرف میکنند چرا ما آسیب را کم نکنیم؛ اما پرسشهای بسیاری پیش میآید. مثل اینکه ما یک چرخه درمان گسترده داریم، ۷ هزار کلینیک داریم و یک سیستم موازی سیستم درمان داریم. آیا این سؤال پیش نمیآید که اعتیاد دغدغه نظام سلامت ما نیست؟ آیا میتوانیم فکر کنیم که اعتیاد اولویت وزارت بهداشت نبوده است؟
رفیعی: ممکن است خیلی خوشایند دوستان در وزارت بهداشت نباشد، ولی اگر نگاهی کنیم به درگیری وزارت بهداشت و اعتیاد، این شیطنت شما پاسخ مثبتی خواهد داشت؛ یعنی تا پای متادون به ماجرای اعتیاد کشیده نشده بود، وزارت بهداشت هیچ کاری با اعتیاد نداشت. اولاً میگفت که اعتیاد وجود ندارد، دوماً اینکه بهزیستی حالا برای معتادانی که وجود دارند یک کاری کند. چون در قانون وظیفه بهزیستی است. اینطور شد که بهزیستی درگیر شد. بعد گفتند ننویسید درمان، بنویسید خودمعرفی. تا سال ۱۳۸۱ این اتفاقات بود که ناگهان ماجرای متادون مطرح شد. اینجا وزارت بهداشت گفت من متادون را به بهزیستی نمیدهم. من یقین دارم اگر پسفردا یک کشفی صورت بگیرد و متادون جمع بشود، وزارت بهداشت خواهد گفت که ما دیگر با اعتیاد کاری نخواهیم داشت.
مکری: دکتر رزاقی درست گفتند. من هم فکر میکنم کسانی که این قانون را تصویب کردند دغدغه مالی دارند و نه بهداشتی؛ یعنی مصرف مواد در ایران سه الی ۴ هزار میلیارد دلار است و این دارد در جیب دار و دسته قاچاقچیهای افغان و ملاعمر میرود و حالا چرا ما خودمان از این موضوع بهرهبرداری نکنیم.
رادفر: آیا در بازار مواد مخدر طی چند ماه گذشته یا سال گذشته تغییری رخ داده است؟ من چند تغییر را میتوانم همین الآن بگویم. مثلاً شیشه در بازار کم شده چون ورود پیشسازهاش کم شده و قیمت آن گران شده است. مصرف شیشه کم شده است. از طرفی تجارت متادون بیشتر شده است. سؤال این است که آیا بازار مواد مخدر دارد تغییری میکند به این صورت که به یک بازار تازه نیاز باشد؟
مکری: در مطالعه اخیر گفته شده است که هنوز شایعترین ماده مخدر تریاک است و حدود ۶۰ درصد افراد مصرفکننده آن است. این سؤال برای من پیش آمده است که اگر میگویند نشت زیاد است و تنتور اوبریوم یکی از نابترین انواع تریاک است، چرا همه تریاکیها نمیروند تنتور تریاک بخورند. یا خیلیها میگویند این تریاک را در یک نعلبکی میریزیم و زیرش را آتش میزنیم تا یک تریاک خالص ایجاد شود. چرا هنوز میروند از خردهفروش میخرند و تریاک بهتری نمیخرند؟ شاید به ذهن برنامهریزان رسیده که چرا این ماده را از خودشان نمیخرند.
فرهودیان: توجه بفرمایید که از منظر اقتصادی رقابتی بین ایران و کشورهای واردکننده و تولیدکننده مواد مخدر وجود دارد. در ادامه صحبتهای دکتر رزاقی باید بگویم من فکر میکنم یک رقابت داخلی و سازمانی هم وجود دارد. قطعاً شنیدهاید که پزشکان درمانگر اعتیاد درآمدهای پنجاهمیلیونی، صدمیلیونی و دویستمیلیونی دارند. حتماً این سؤال پیش میآید که چرا این صد میلیون را وزارت بهداشت و پزشکان اعتیاد به جیب بزنند و چرا وارد سیستمهایی نشود که دارند تلاش بیشتری میکنند؟ این شرایط داخل کلینیکها قابل تعریف بود، قوانین هم اجازه میدهند، اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ من این را بهصورت یک رقابت سازمانی هم میبینم که چرخهای موازی سیستم درمان شکل میگیرد.
رادفر: آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که اگر این سیستم راه بیفتد و موازی سیستم درمان ما باشد، بخشی از سیستم درمان ما از رده خارج میشود؛ یعنی هفت هزار کلینیک ما اینقدر بیمار ندارد و ما دیگر توان رقابت نداریم و تعدادی از آنها تعطیل میشود و ما چهل هزار پزشک مازاد پیدا میکنیم.
فرهودیان: بله. پیشبینی من این است که چنین میشود.
رفیعی: من میخواستم بگویم که بهتر است کمی در این مسیری که میروید، تأمل کنید. آقای دکتر رزاقی هم در صحبتشان بود. انگار ناراحتی همه ما این است که چرا یک سیستمی بهجز سیستم بهداشتی دارد کار میکند؟
رادفر: آیا واقعاً از نظر پزشکی و روانپزشکی فرقی در ارائه تریاک بهصورت تنتور و ارائه تریاک بهصورت خام در کلینیک وجود دارد؟
رفیعی: توجه بفرمایید که یک رابطه درمانی فقط و فقط دادن دارو یا تریاک نیست. البته باید هدف درمان باشد و مسئله فقط دادن تریاک نیست. باید درمانهای غیر دارویی هم انجام بشود، وگرنه ما هم داریم همان کار را میکنیم. عرض بنده این است که باید صورتمسئله را تغییر داد. چرا ما انقدر مخالف وجود سیستم موازی هستیم؟ آیا این شائبه به وجود نمیآید که ما نگران بازار مشتریان خودمان هستیم؟ به نظر من مطلب چیز دیگری است و آن آزادسازی است؛ یعنی چه فرقی داشته باشد که من مواد را بدهم یا شما یا یک نفر دیگر. توزیع بهداشتی تریاک کار ما نیست، بلکه کار ما درمان اعتیاد است. البته درمان منظور علاج نیست بلکه کاهش آسیب هم جزو آن است. در غیر این صورت میشود توزیع بهداشتی تریاک. ممکن است این شائبه پیش بیاید که ما با توزیع دولتی تریاک مخالفیم و طرفدار توزیع خودمانی هستیم.
فرهودیان: به نظر من این کار در حال حاضر انجام میشود و اگر این مواد به سیستم بهداشتی داده شود، اتفاق جدیدی نمیافتد؛ اما وقتی به سیستمی داده میشود که از مسیر درمانهای مکمل عبور نمیکند، یک موضوع جدیدی تعریف میشود.
رفیعی: یعنی اگر دولت بگوید شما بیا این کار را بکن مشکلی ندارید؟
فرهودیان: ما داریم این کار را انجام میدهیم و هیچ پیشنهاد جدیدی در آن نیست.
رفیعی: کاری که ما میکنیم توزیع بهداشتی تریاک نیست. کاری که ما قرار است بکنیم درمان است. البته منظور از درمان علاج نیست، کاهش آسیب هم جزو آن است. آنوقت این شائبه پیش میآید که ما با توزیع دولتی تریاک مخالفیم و طرفدار توزیع بهداشتی آن هستیم.
افشار: یکی از دغدغههای همکاران کلینیک دار ما این است که اگر قرار است که تریاک سنتی را توزیع کنند و ما ناگهان از سیستمی که با فشار و نظارت شدید بر مواد به سیاستی دست و دلبازانه در زمینه مواد رو بیاوریم که تریاک را بر اساس گرم و بر اساس اظهار شخص تحویل او بدهیم، حالا اگر چنین کاری ما کنیم سیستم بهداشتی ما شاید از بین برود. همینطوری کلینیکها با تریاک و متادون قاچاق مشکل دارند. حالا تریاک را اگر به این صورت توزیع کنند من فکر میکنم ضرر بسیاری خواهد داشت.
احترامی: به نظر من با توزیع تریاک ما معتادانمان بیشتر خواهند شد و کلینیکها با افزایش مراجع روبرو خواهند شد. چون افراد معمولی و یقهسفید در سیستمهای دولتی رجیستر نمیشوند و یک سیستم قاچاق موازی به وجود خواهد آمد.
رادفر: به عبارتی توزیع دست دوم انجام میشود؛ یعنی من میروم و خودم را رجیستر کرده ولی بیشتر از خودم تریاک میگیرم و مقداری را به فردی که خودش را جرئت نکرده رجیستر کند، میفروشم و گرانتر از توزیع دولتی میفروشم.
احترامی: بله. یک بخش همین است. به نظرم این مشکل احتمالاً هرگز حل نخواهد شد. بحث دیگر این است که چرا ما درمان را زیر سؤال میبریم. شاید به خاطر درست تشخیصندادن تعرفهها درمان درست انجام نشود. اگر ما تعرفه را اصلاح کنیم و درمان درست اتفاق بیفتد، آنوقت ما سیستم بهداشتیمان را ارتقاء خواهیم داد.
مکری: فکر میکنم اعضای پنل همگی موافقت دارند که بیرون از نظام سلامت توزیع راهگشا نخواهد بود؛ یعنی آسیب اجتماعی دارد و مانند آنچه یکی به مطایبه میگفت اگر اپلیکیشن وافور درست شود فاجعه است. البته درست است که ما منافع صنفیمان را هم داریم میبینیم. بحث این است که آیا باید داخل سیستم بهداشتی اجازه بدهیم پزشکان با آزادی بیشتری دارو بدهند؟ ولی اگر قرار باشد عرضه مواد آزاد بشود و شیرهکشخانه به وجود بیاید فاجعه است.
رفیعی: دکتر مدنی در گزارشش که الحمدالله چاپ شده است توضیح میدهد که در چند نوبت که کوپن توزیع شده است و دسترسی زیاد شده است، تعداد شیرهکش خانهها افزایش پیدا کردند.
رادفر: ما باید درمان را بر اساس نیازهای جامعه و فرهنگ آن جامعه پیش ببریم. یک بخش از پروتکل درمانی اعتیاد این است که اگر فردی به دلیل شغلش نتوانست برای دریافت متادون در یک هفته مراجعه کند، شما بههیچوجه حق نداری به آن فرد متادون بدهی. درحالیکه بیمار ممکن است راننده ترانزیت باشد. این قوانین باعث میشود یا پروتکل را نقض کنید که آنوقت با ناظر و چکلیست روبهرو میشوید یا با تضادی در اخلاق پزشکی روبهرو میشوید. چون اخلاقاً من وظیفه ندارم خلاف مصلحت بیمارم عمل کنم. پس به بیمار میگویم برو بکش یا برو بخر. آیا اگر ما لیبرالتر برخورد کنیم مشکل حل میشود؟
رفیعی: در مورد این مصداقی که شما گفتید مشکل این است که این پروتکل را شما ننوشتهاید و تفاوتهای آدمها را نادیده گرفتهاید. من با نفس هر پروتکلی مشکل دارم چون درمان را نمیشود پروتکلی کرد. در این زمینه تحقیق شده است که یک دانشجوی روانشناسی دانشگاه رودهن دانشگاه آزاد با تحقیق کیفی در یکی از بهترین مراکز درمان اعتیاد کشور تحقیق کرده که چه میشود که افراد درمان را قطع میکنند، نتیجه شایع این بوده است که من تازهکار پیدا کردهام و به من میگویند هر روز بیا، من چطور میتوانم کارم را ول کنم و هر روز بیایم اینجا. اشکال این است چون درمان باید کاملاً فردی باشد؛ اما این پرسش پیش میآید که هرجومرج میشود. موضوع این است که پزشک از هر کاری که انجام میدهد باید بتواند دفاع کند، با معیارهای مشخصی مانند مصلحت بیمار.
فرهودیان: به نظر من در سیستم درمان اعتیاد در کشور ما دو نوع رابطه بین درمانگر و بیمار وجود دارد. یک رابطه رابطه درمانی و طبی است که به نظر من رابطه خوبی است اما در کشور ما که تمام هزینه درمان اعتیاد را خود فرد دارد میدهد و بیمار خودش تشخیص میدهد که برود کمپ یا بیمارستان خصوصی. لذا رابطه درمانگر و بیمار بیشتر رابطهای اقتصادی است؛ بنابراین این پروتکل که پروتکل خوبی است در کشور ما کارایی ندارد. چون روابط درمانگر و بیمار بر اساس مسائل اقتصادی است. دلیل هم این است که بیمار تعیینکننده است. هر وقت همه بیمه بودند و هزینهها از مسیری تأمین شد که درمان رایگان بود و بیمار نیاز به کار کردن نداشت، آنوقت ما شاهد این خواهیم بود که بیمار برای درمان خواهد آمد؛ اما وقتی یک عطاری ترامادول را بهراحتی با پیک در اختیار فرد قرار میدهد آنوقت درمان درست پیش نمیرود.
رادفر: منطقاً من فکر میکردم که فرد از سیگار شروع میکند و بعد به تریاک میرسد. حالا اگر فرد از تریاک شروع کند، اعتیاد به کجا خواهد رسید؟ یعنی همین حالا که بسیاری فقط به دلیل تفنن ترامادول استفاده میکنند و مثلاً برای سکس در شب ازدواجش ترامادول استفاده میکند، دیگر بدون هیچ نگرانیای میرود و تریاک استفاده میکند. مستندات نشان میدهد شیوع اعتیاد میرود بالا. اگر مریض با تریاک شروع کند از منظر نظریه دروازهای مریض به چه وضعی دچار میشود؟
دانشمند: ما وقتی در مورد مواد سبک و سنگین و مواد قانونی و غیرقانونی بحث میکنیم، این بحثها یک عرف اجتماعی است و خط مرزی وجود ندارد که بگوییم چرا یک ماده را قانونی یا سبک اعلام میکنیم و یک ماده را غیرقانونی و سنگین اعلام میکنیم. بههرحال ما چارهای نداریم جز اینکه عرف اجتماعی را لحاظ کنیم، اما درعینحال ما نمیتوانیم وقتی ۶۰ درصد معتادین ما مصرفکننده تریاک هستند، ما نمیتوانیم تریاک را ماده سبکی تلقی کنیم؛ بنابراین حتی اگر بپذیریم یک سطحی از آزادسازی درست است، اما من بعید میدانم درست باشد، این سطح روی تریاک تنظیم بشود و ما نقطه شروع را اینجا بگذاریم. من فکر میکنم بهجای اینکه به این فکر کنیم که این آزادسازی باید در کلینیک انجام شود یا خارج از کلینیک باید توجه کنیم که اصل این کار صحیح است یا نه. اصل داستان بر فلسفه درستی است یا نه. اصل داستان بر تئوری درستی بنیاد نشده است. حتی اصطلاحاتی که بعضاً در این مورد استفاده میشود ما را به این نتیجه میرساند که کسانی که دراینباره صحبت میکنند کسانی هستند که دور از این حوزه هستند.
فرهودیان: من به آلمان و هلند اشاره کردم، هلند بهعنوان کشوری که از ۱۹۷۰ به بعد آزادسازی را مثلاً در ترامادول انجام داده است فرق دارد با کشور ما که ممکن است مریض را از دم کلینیک کتبسته ببرند و سه هفته یک جایی نگهدارند فقط به جرم اینکه تو معتادی. تازه در این کشورها حشیش کیفرزدایی شده است وگرنه در هیچ جا جز کلورادو قانونی هم نشده است. ما حالا میخواهیم در مورد تریاک که زیربنای قانونیاش را نداریم این کار را بکنیم. تازه ما فراموش کردهایم که حشیش به هیچچیز دیگری تبدیل نمیشود اما تریاک در آن واحد تبدیل به هروئین میشود. پس اینگونه نیست که بگوییم ما یک ماده سادهتر را به مردم دادیم و انشالله مردم دیگر سراغ مواد سنگینتر نمیروند. از کجا معلوم که ما با چنین دسترسیای خودمان تولیدکننده هروئین نشویم؟
رادفر: بله. سؤالی که پیش میآید این است که اگر ما مبانی پیشنهادکنندگان این طرح را در نظر بگیریم که عبارت است از کم کردن عوارض و پیش نرفتن معتادان به سمت مواد پرخطرتر؛ آنوقت باید پاسخ بدهیم که همین امروز ما ۲۳% مصرفکننده شیشه داریم و بخش زیادی از این مصرفکنندگان هزینههای زیادی به تختهای بیمارستانی و بخش روانپزشکی ما وارد میکنند و در سیستم قضایی ما مرتکب جرم و جنایت هم میشوند. حالا چرا فقط برای تریاک این کار را کنند؟ آیا نمیشود برای شیشه هم همین کار را کرد؟
دانشمند: در تبصره قانونی اسم تریاک نیامده است بلکه گفته شده است مواد.
مکری: احساس من این است که طراحان این طرح باید پاسخ دهند که اگر این ۷ هزار کلینیک خوب کار نمیکنند، راهکار رفع این ایراد این نیست که بگوییم حالا یک مغازهای بزنیم و این مواد را توزیع کنیم. من بارها به وزارت بهداشت گفتم که این کلینیکها مثل بچههاییاند که به آنها نرسیدهاند و بعد ده سال که به بچه نرسیدهای میگویی چرا درسش اینطور است، چرا سرووضعش بیریخت است و امثالهم. من نگران این هستم که یک عده از کلینیکهای موجود بدشان میآید و میگویند حالا که خوب کار نمیکنند بیایید تعطیلشان کنیم. درحالیکه من فکر میکنم این هفت هزار کلینیک یک سرمایه بالقوه است. ما باید این نیروهایمان را بهروز کنیم.
دانشمند: سؤال من از همکاران این است که استراتژی این طرح کاهش شیوع اعتیاد است یا پیشنهاد درمانی است؟
احترامی: به نظر من دو موضوع وجود دارد. موضوع اول این است که ما میخواهیم فشاری که به سیستم قضایی و قانونی میآید را کم کنیم. بخش دیگر این است که ما به مواد بهعنوان یک محصول استراتژیک مثل گندم نگاه میکنیم؛ بنابراین یک داستان اقتصادی است که میخواهیم پول از مملکت خارج نشود.
رفیعی: دلایلی که ذکر شده این است: کاهش مصرف، درمان معتادان، کاهش آسیبهای اجتماعی ناشی از مجازات قاچاقچیان و قطع رابطه قاچاقچیان و مصرفکنندگان.
یکی از حضار: من پیشنهاد میکنم که با طراحان این طرح صحبت کنیم. نظرم این است که اساتید نگرانیهایشان را آنجا بگویند. همچنین با کمیسیون بهداشت مجلس هم جلسه داشته باشیم.
یکی از حضار: ما که در کشورمان کنسرت مجوزدار را اجازه نمیدهیم برگزار شود، چطور میخواهیم تریاک را آزاد کنیم؟ بنابراین اگر میخواهیم بخشی را اصلاح کنیم باید پیشزمینههای آن را هم اصلاح کنیم. مسئله بعد این است که سیاستگذاری کشورها با هم متفاوت است؛ بنابراین سیاستگذاری آلمان و هلند با هم متفاوت است. ما یک نظارت رانتی را بر کلینیکهایمان اعمال کردهایم و فشاری شدید بر بخش درمان ایجاد میکنیم.
مکری: ما یک میانبر ساده زدهایم که چرا این پول را به قاچاقچی بدهیم. فینفسه فکر خلاقانهای بوده است. یک کار تابوشکنانه دولت اوباما این بود که حشیش را آزاد کرد. چون برای جامعه محافظهکار امریکا که به خاطر یک مقدار کم حشیش حدود ۱ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر را دستگیر میکردند دیگر این مشکل رفع شد.
یکی از حضار: من هفته پیش با یکی از مسئولان کشاورزی قزوین صحبت میکردم. گفتند چهار استان خراسان، اصفهان، همدان و قزوین برای کشت خشخاش اعلام آمادگی کردند، چون ما دچار بحران آبی هستیم مثلاً کاشت یک کیلو هندوانه در قزوین ۲۷۰ تا ۳۵۰ لیتر آب میبرد؛ اما اگر یک هکتار خشخاش بکارند، از آن ۴۰ تا ۵۰ کیلو تریاک از آن استحصال میکنند؛ یعنی گفتهاند که با توجه به خاکهای ما و بحران کمآبی میشود چنین محصولی کاشت.
مکری: باید خشخاشکار نمونه معرفی شود! (خنده حضار)
رادفر: به ۴۱ سال پیش برگردیم. زمانی که سال ۱۳۵۵ همایش مشابهی بوده است و نتایج عملی توزیع کوپنی تریاک بررسی شده است. ما اسناد زیادی از آن طرح نداریم. بهجز یک جمله از دکتر جهانشاه صالح که ذکر میکند مصرفکنندگان ما ۶ برابر شدهاند. احتمالاً ۲۰ یا ۳۰ سال دیگر ما در قضاوت آیندگان قرار خواهیم گرفت. بههرحال ما در چرخه تسلسل هستیم.
افشار: من با دکتر رفیعی موافقم که درمان پروتکلبردار نیست، ولی اگر پروتکلی میگذاریم باید لبیرالیزه شود. بههرحال باید در قسمت تولید خودکفا بشویم ولی در عرضه من مخالف توزیع تریاک هستم و معتقدم باید روند کار کلینیکها تصحیح شود.
احترامی: یکی اینکه هر فکری ارائه میشود باید روششناختی برای اثبات یا اصلاحش اعمال شود. دوم اینکه افراد با اندیشههای مختلف باید کنار هم بنشینند و به توافقی برسند که به نفع مردم باشد. این موضوع نیاز به دقت بیشتری دارد و اکنون ورود به این عرصه بیگدار به آب زدن است.
مکری: پیشنهاد من چند بخش است. اول اینکه این کار در قالب سیستم درمانی و کلینیکها انجام بشود. حالا اگر میخواهند این سیستم کلینیکها را اصلاح کنند و نظارت را سختتر کنند و یا تغییراتی در آن بدهند، مختارند؛ اما این کار از سیستم درمان خارج نشود. دومین کار این است که ما شاید تنوعی در این محصولات آزاد شده داشته باشیم یعنی مثلاً بهجای گل چیز دیگری را عرضه کنیم. سوم اینکه همهچیز در این سیستم هولدینگ شفاف باشد، یعنی معلوم باشد این هولدینگ متعلق به کجاست؟ چقدر درآمد دارد؟ چقدر مالیات داده است؟ چهارم اینکه حتی اجازه ندهند که از عایدات این سیستم چالهوچولههای مدیریتی پر شود؛ یعنی عایدات صرف امور کاملاً عامالمنفعه شود. مثلاً ساختن فضای سبز برای مردم. اگر این چهار بند رعایت شود من نظر مخالف ندارم.
رفیعی: مواد مخدر سمّ است و هیچ جای دنیا مصرف سمّ را آزاد نمیکنند.
فرهودیان: اگر این یک طرح اقتصادی است ما پزشکان اشتباه اینجا نشستهایم. من مثال زدم که از قاچاق اعضای بدن انسانها هم میشود خوب پول درآورد اما آیا ما باید وارد این کار شویم؟ پس فرض ما این است که این یک کار بهداشتی است و لذا بر اساس همان عرفی است که در دنیا انجام میشود و ما در مورد آن تصمیم میگیریم. فکر میکنم دولت اول باید به زمینههای اجتماعی در زمینه قانونگذاری توجه کند. بعد قانونگذار باید از ماده ۱۶ یعنی کیفرزدایی شروع کند. نه اینکه یکدفعه یک ماده مخدر قوی را به بازار بریزد.
در مورد اینکه پروتکل آیا صلاح است لیبرالیزهتر شود یا نه من معتقدم چیزی که آنچه کلینیک را از عطاری و آن سیستمی که تریاک را همینجوری دست مردم میدهد جدا میکند همین پروتکل است. اگر ما پروتکل را لیبرال کنیم، آنوقت فرقی بین کلینیک و عطاری نیست و مردم خواهند گفت که پزشکان دارند ترامادول را بهراحتی به مردم میدهند، چرا خودمان نرویم بدهیم و سودش را ببریم؛ بنابراین ایراد از پروتکل نیست. بلکه ایراد این است که تعداد نانواهای شهر از تعداد آدمهای شهر بیشتر است. بالاخره باید یک صرافتی بکنند و وقتی اینطور مجوز بدهند برای کلینیکها آنوقت رقابت در آن اتفاق میافتند؛ بنابراین ما اگر روی پروتکل اصرار بکنیم آنوقت قدرت دفاع داریم؛ یعنی ما بلدیم معتاد را معاینه کنیم و میزان اعتیادش را به هر مادهای تعیین کنیم و بدانیم چقدر باید مصرف کند و از او بهموقع آزمایش بگیریم؛ بنابراین حتی اگر این را طرحی درآمدزا تصور کنیم هیچ تضمینی وجود ندارد که این درآمد درست و در جای خودش خرج شود. مگر الآن قانون بیمه ما تصویب نشده است؟ اما تابهحال هزینه نشده است و این هزینه جای دیگر رفته است.
نباید فراموش کنیم اگر اشتباه کنیم، این اشتباهات عموماً برگشتپذیر نیستند. در دنیا دو سه تجربه وجود دارد. مثلاً در مورد هلند، الآن سالهاست هلند میخواهد کافیشاپهای مواد مخدر را ۵۰ درصد کم کند، ولی آنقدر در قانون لابی کردهاند که نتوانسته بهجز ۱۰ درصد آن را کاهش بدهد. در دهه ۱۹۸۰ سوئیس در یکی از پارکهای زوریخ مکانی را برای چند صد نفر برای استفاده از هروئین داده است؛ اما نتیجه این شده است که بیش از ۲۰ هزار نفر از کشورهای اطراف آمدند آنجا و میزان جرم و جنایت بالاتر رفت و سوئیس برای چند سال کشور اول اروپا در این زمینه شد. این کارها برگشتپذیر نیستند؛ بنابراین اجرای پایلوت این کار هم کار راحتی نیست. شما نمیتوانی شش ماه در یک باتلاق بپری ببینی چه میشود. شاید نتوانید دربیایید. من پیشنهادم این است که مطالعه بیشتری کنیم و قدمهای ابتداییتری برداریم. در کشوری که مصرف آبجو مجازات دارد، آزادسازی تریاک معنی ندارد.
[۱]. روانپزشک و دبیر کمیته اعتیاد انجمن علمی روانپزشکان
[۲]. روانپزشک استاد دانشگاه و عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
. روانپزشک، استادیار دانشگاه علوم پزشکی تهران[۴]
. روانپزشک و استادیار دانشگاه[۷]
[۸]. روانپزشک و استادیار دانشگاه