بدون دیدگاه

نقش راهبردی تنگه هرمز در صدور نفت

 

گفت‌وکو با الله‌کرم میرزایی

عربستان هر روز از تنگه هرمز مقدار زیادی نفت صادر می‌کند و نگران است مبادا با حضور فعال ایران در تنگه صادراتش لرزان شود. از سوی دیگر نگران باب‌المندب در دریای سرخ است که مبادا حوثی‌های یمن نقل و انتقال کشتی‌های نفت‌کش را محدود کنند. از طرفی اقتصاد ایران در پیوند با صادرات نفت از خلیج‌فارس است و ایران در خلیج‌فارس برتری هوایی و دریایی ندارد و مقامات ما هم اعلام کرده‌اند که اگر نتوانیم نفتمان را صادر کنیم، اجازه نمی‌دهیم نفتشان را صادر کنند؛ بنابراین در چنین خط‌مشی‌ای جنگ مستتر است. تاکنون نیز یک ‌بار تیمسار ظهیر‌نژاد و دو بار سردبیر کیهان پیشنهاد بستن تنگه هرمز را داده‌اند. در نتیجه با توجه به این نگرانی‌ها بود که ارزیابی نقش استراتژیک تنگه هرمز را با دکتر الله‌کرم میرزایی (معاون اسبق وزیر نفت و استاد دانشکده نفت) در میان گذاشتیم که تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.

 

 

 میزان نفتی که هر روز از تنگه هرمز واقع در خلیج‌فارس به خارج از تنگه و از طریق دریای عمان به کشورهای مختلف می‌رود چند بشکه در روز است؟ اگر ممکن است میزان نفت عبوری کشورهایی چون عربستان سعودی، امارات، کویت و ایران را به‌طور جداگانه اعلام کنید.

براساس برآورد سازمان اطلاعات انرژی امریکا که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده روزانه ۵/۱۸ میلیون بشکه نفت خام و فرآورده از تنگه هرمز توسط نفتکش‌های غول‌پیکر (VICC) به خارج از تنگه و به مقصد کشورهای مختلف منتقل می‌شود. از این تعداد در حدود ۱۷ میلیون بشکه نفت خام است که در قالب چهارده تا پانزده محموله (کشتی) صادر می‌شود و در حدود ۵/۱ میلیون بشکه انواع فرآورده که قسمت عمده آن بونکر یا سوخت کشتی است، در قالب محموله‌های کوچک ۵ تا ۱۰ هزار تنی یا فروش مستقیم به کشتی‌های تجاری به‌عنوان سوخت صادر می‌شود؛ اما سهم برآوردی هفت کشوری که از طریق تنگه هرمز نفت خام و فرآورده صادر می‌کنند به شرح زیر است.

  • عربستان: این کشور در سال ۲۰۱۶ روزانه به‌طور متوسط در حدود ۵/۷ میلیون بشکه نفت خام صادر کرده است. عربستان در سواحل شرقی خود در خلیج‌فارس دو اسکله بزرگ برای بارگیری نفت خام دارد، بزرگ‌ترین آن‌ها رأس تنوره است با ظرفیت بارگیری روزانه ۴/۳ میلیون بشکه، دومی الجعیمه با ظرفیت حدود ۳ میلیون بشکه و سومین ترمینال بزرگ در ساحل دریای سرخ در استان مدینه در بندر ینبوع با ظرفیت ۳/۱ میلیون بشکه واقع است. علاوه بر این‌ها عربستان سه ترمینال کوچک دیگر به نام ‌های الخفجه، جبیل و جده نیز دارد. همچنین ترمینال نفتی المؤجّز (Almuajjes) را که در زمان جنگ ایران و عراق برای انتقال ۶/۱ میلیون بشکه نفت خام جنوب عراق ساخته شده بود نیز باید به حساب ظرفیت‌های بارگیری نفت خام بندر ینبوع آورد. خط انتقال نفت خام عراق و ترمینال آن پس از افزایش اختلاف صدام با سعودی‌ها توسط سعودی‌ها مصادره شد. هم‌اکنون این خط به انتقال گاز از حوزه‌های نفت‌خیز شرق کشور به مجتمع‌های پتروشیمی در سواحل دریای سرخ اختصاص دارد و ترمینال آن نیز برای صدور نفت خام و فرآورده مورد استفاده است. به‌طور کلی، عربستان برای افزایش ظرفیت ترمینال‌های صادراتی خود تا سطح ۱۵ میلیون بشکه برنامه‌ریزی کرده است که هدف آن دور زدن (By pass) خلیج‌فارس و تنگه هرمز در شرایطی است که احتمالاً امنیت صدور نفت خام از تنگه هرمز به مخاطره می‌افتد. مقدار نفتی که در شرایط کنونی سعودی‌ها از تنگه هرمز عبور می‌دهند روزانه در حدود ۶ میلیون بشکه است. بقیه صادرات آن‌ها از ترمینال‌های واقع در سواحل دریای سرخ انجام می‌شود. علت اصلی اینکه سعودی‌ها علی‌رغم داشتن ظرفیت انتقال ۸/۴ میلیون بشکه‌ای در روز از شرق کشور به غرب آن و ظرفیت‌های بارگیری نیمه‌فعال در ساحل دریای سرخ همچنان ترجیح می‌دهند که بخش عمده نفت خام خود را از خلیج‌فارس صادر کنند یکی بازار جنوب و شرق آسیا و دیگری حفظ موقعیت خود در خلیج ‌فارس است. حسب برآورد سازمان اطلاعات انرژی امریکا (EIA) در حدود ۸۰ درصد نفت خام صادراتی از خلیج ‌فارس روانه بازارهای آسیا، عمدتاً چین و هند و ژاپن و کره می‌شود. سعودی‌ها همچنین در حال توسعه یک خط انتقال جدید نفت خام به طول ۱۲۰۰ کیلومتر از حوزه‌های نفت‌خیز شرق کشور می‌باشند که قرار است در سال ۲۰۱۸ (سال جاری) ظرفیت انتقال موجود را از حدود ۵ میلیون بشکه در روز به ۷ میلیون بشکه برساند؛ البته همه این ظرفیت‌ها برای صدور نیست، بلکه نیمی از آن برای تغذیه پالایشگاه‌های موجود یا در حال ساخت در نظر گرفته شده است. سعودی‌ها در حال افزایش ظرفیت پالایشی خود به ۸/۳ میلیون بشکه در روز هستند، این پالایشگاه‌های جدید برای تصفیه نفت خام فوق سنگین عربستان ساخته شده‌اند که در بازار بین‌المللی خریدار ندارد و انتقال آن‌ هم با کشتی مشکل است؛ بنابراین بخشی از صادرات سعودی‌ها به‌صورت فرآورده انجام می‌شود.
  • ایران: صادرات نفت خام ایران در سال ۲۰۱۷ مطابق اعلام وزارت نفت ۶۲/۲ میلیون بشکه در روز بوده است. همه این نفت خام از طریق تنگه هرمز صادر می‌شود. از این مقدار در حدود ۱/۲ میلیون بشکه نفت خام و در حدود ۵۰۰ هزار بشکه میعانات گازی (Condorsate) یا نفت خام فوق سبک است که عمدتاً همراه با تولید گاز از حوزه پارس جنوبی استحصال می‌شود. ایران در زمان جنگ هشت‌ساله اقدام به احداث خط لوله‌ای به نام طرح محرم کرد که هدف آن انتقال نفت خام از حوزه‌های نفت‌خیز جنوب به سواحل خلیج‌فارس در استان هرمزگان بود. این خط لوله هیچ‌گاه برای انتقال نفت خام عملیاتی نشد و بعضاً برای انتقال آب به مناطق واقع در مسیر آن استفاده شد. در صورتی که انتقال نفت خام از تنگه هرمز به مخاطره بیفتد احتمالاً با استفاده از خط لوله انتقال گاز به هند و پاکستان معروف به خط لوله صلح می‌توان نفت خام صادراتی را به سواحل بندر جاسک در شرق استان هرمزگان منتقل کرد؛ یعنی ایران نیز به‌راحتی امکان دور زدن تنگه هرمز را برای انتقال بخشی از نفت خام خود دارد.
  • امارات متحده عربی: این کشور در سال ۲۰۱۶ به‌طور متوسط روزانه ۴۰۸/۲ میلیون بشکه نفت خام صادر کرده است. در حدود ۵/۱ میلیون بشکه آن را از طریق خط لوله غربی-شرقی از ابوظبی به فجیره منتقل می‌کند. بخشی از آن خوراک پالایشگاه فجیره را تأمین می‌کند و محصول آن به‌صورت فرآورده صادر می‌شود و قسمت عمده آن مستقیماً به‌صورت نفت خام تحویل مشتریان می‌شود؛ بنابراین امارات متحده روزانه در حدود یک ‌میلیون بشکه نفت خام و فرآورده از تنگه هرمز منتقل می‌کند.
  • عراق: صادرات نفت خام عراق در سال ۲۰۱۶ معادل ۸۰۴/۳ میلیون بشکه در روز بوده است که به‌طور میانگین در حدود یک ‌میلیون بشکه آن از طریق خط انتقال کرکوک-جیهان به بندر جیهان در سواحل ترکیه در مدیترانه منتقل می‌شد. این خط دارای ظرفیت روزانه ۶/۱ میلیون بشکه بوده است؛ اما به دلیل فنی و امنیتی و فرسودگی امکان استفاده از این ظرفیت وجود ندارد و هم‌اکنون به‌طور متوسط ۶۰۰ هزار بشکه نفت خام از طریق آن منتقل می‌شود. دولت عراق برای جایگزینی این خط فرسوده برنامه‌ریزی کرده است، اما مشخص نیست این خط جدید چه زمانی وارد مدار انتقال می‌شود؛ بنابراین در شرایط کنونی ۲/۳ تا ۵/۳ میلیون بشکه نفت خام عراق از طریق تنگه هرمز منتقل می‌شود. کشور عراق در آینده ممکن است با احداث خط لوله از طریق سوریه به‌جای خط لوله کهنه قدیمی بخشی از نفت خام خود را از این طریق به سواحل شرقی مدیترانه منتقل کند. البته با توجه به اینکه بازار شرق آسیا رو به رشد است می‌توان نتیجه گرفت که همچنان بخش عمده صادرات نفت خام عراق از طریق تنگه هرمز عبور کند. عراق در آینده ممکن است صادرات نفت خام خود را تا حدود ۶ میلیون بشکه در روز افزایش دهد.
  • قطر: این کشور در سال ۲۰۱۶ روزانه به‌طور متوسط ۵۰۳ هزار بشکه نفت خام صادر کرده است که همه از طریق تنگه هرمز منتقل شده است. قطر همچنین سالانه ۷/۳ ترلیون فوت معکب (cf) گاز LNG از طریق تنگه هرمز با استفاده از کشتی‌های ویژه این کار صادر کرده است. مطابق آمار BP که در سال ۲۰۱۷ منتشرشده این مقدار بیش از ۳۰ درصد حجم تجارت جهانی LNG است.
  • کویت: این کشور در سال ۲۰۱۶ میلادی روزانه به‌طور متوسط ۱۲۸/۲ میلیون بشکه نفت خام صادر کرده است. کل تولید کویت اندکی کمتر از ۳ میلیون بشکه در روز است. ظرفیت پالایشی آن روزانه ۹۳۶ هزار بشکه است که از این محل حدود ۶۰۰ هزار بشکه فرآورده صادر می‌کند و ۳۵۰ هزار بشکه نیز به مصرف داخلی آن می‌رسد؛ بنابراین کویت روزانه در حدود ۶۰۰ هزار بشکه فرآورده و ۱۲۸/۲ میلیون نفت خام از تنگه هرمز صادر می‌کند؛ یعنی در مجموع اندکی بیشتر از صادرات نفت ایران.
  • بحرین: این کشور در سال ۲۰۱۶ در حدود ۲۰۰ هزار بشکه در روز نفت خام تولید کرده است که در حدود نیمی از آن را به‌صورت نفت خام و فرآورده صادر کرده است. با توجه به اکتشافات جدید در سال‌های پیش رو تولید و صادرات نفت خام بحرین افزایش چشمگیری خواهد کرد.

 

 گفته می‌شود عربستان سعودی برای کم‌رنگ کردن نقش تنگه هرمز سعی کرده از طرق دیگر، مانند ایجاد خط لوله به دریای احمر نفت خود را صادر کند. ممکن است میزان و ابعاد این خط لوله‌ها را توضیح دهید.

 همان‌طور که در پاسخ سؤال قبل توضیح داده شد، طبق برنامه در سال جاری (۲۰۱۸) ظرفیت خطوط انتقال نفت خام از حوزه‌های نفت‌خیز شرق کشور قرار است از ۵ میلیون به ۷ میلیون بشکه در روز افزایش یابد. آن‌ها در سال ۲۰۱۶ به‌طور متوسط ۵/۱۰ میلیون بشکه نفت خام تولید کرده‌اند که این مقدار حدود ۵/۷ میلیون بشکه آن را به‌صورت نفت خام صادر کرده‌اند و حدود ۳ میلیون بشکه را نیز در پالایشگاه‌های خود تصفیه کرده‌اند. ظرفیت پالایشی آن‌ها تا پایان سال جاری یا اوایل سال ۲۰۱۹ قرار است به ۸/۳ میلیون بشکه در روز برسد. سعودی‌ها در حدود ۲/۱ میلیون بشکه ظرفیت پالایشی در خارج کشور خود نیز دارند؛ یعنی معادل همین رقم از صادرات نفت خام آن‌ها وارد پالایشگاه‌هایی در خارج از خاک آن‌ها می‌شود که متعلق به خودشان است. نفت خام پالایش‌شده در داخل با چند هدف صورت می‌گیرد: تأمین سوخت داخلی؛ اجبار در تصفیه نفت فوق سنگین با درجه API زیر ۱۰ که قابل‌انتقال با کشتی نیست؛ تأمین خوراک صنایع گسترده پتروشیمی آن کشور؛ و بالاخره بخشی هم صادرات؛ بنابراین از ظرفیت ۷ میلیون بشکه‌ای خطوط انتقال شرقی-غربی نزدیک به ۴ میلیون بشکه آن اختصاص به تغذیه پالایشگاه دارد و تنها حدود ۳ میلیون بشکه می‌تواند اختصاص به صادرات نفت خام پیدا کند. اطلاعات در دست حکایت از آن دارد که کمتر از نیمی از این ظرفیت باقی‌مانده عملاً اختصاص به صادرات از طریق ترمینال ینبوع دارد. علت اصلی آن نیز این است که همانند سایر صادرکنندگان نفت حوزه خلیج‌فارس ۸۰ درصد بازار نفت خام در جنوب و شرق آسیا واقع شده است؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت حجم تأسیسات انتقال ایجاد‌شده عمدتاً با اولویت دور زدن تنگه هرمز نبوده است، بلکه اقتضای مصالح ملی و اقتصادی آن‌ها بوده است؛ و چنین به‌نظر می‌رسد که حتی توسعه بیشتر این خطوط اختصاص به انتقال نفت فوق سنگین سعودی‌ها از حوزه‌های فلات قاره آن‌ها در خلیج‌فارس و میدان‌های نفتی شرق کشور دارد.

 

 گفته می‌شود امارات هم خط لوله جداگانه‌ای به دریای عمان کشیده. ممکن است میزان و ابعاد این مورد را هم توضیح دهید.

امارات در سال ۲۰۰۸ احداث یک خط لوله انتقال را از میدان نفتی هبشان واقع در ابوظبی شروع و در سال ۲۰۱۲ راه‌اندازی کرد. این خط غربی-شرقی است و طول آن ۳۸۰ کیلومتر و ظرفیت آن انتقال ۵/۱ میلیون بشکه در روز است. این یک خط لوله به قطر ۴۸ اینچ است. من اطلاعات جدیدی درباره اینکه امارات متحده در صدد توسعه این خط باشد در دست ندارم و با توجه به اینکه در زمان تصمیم‌گیری درباره احداث این خط تنش‌های منطقه‌ای به‌شدت سطح کنونی نبوده است نمی تون نتیجه‌گیری کرد که احداث این خط صرفاً با هدف دور زدن تنگه هرمز بوده است، ولی می‌توان گفت که جنگ ایران و عراق و جنگ نفتکش‌ها موجب اندوختن تجاربی توسط امارات متحده عربی شده است. به‌علاوه در ساحل خورفخّان فجیره پالایشگاهی با ظرفیت ۸۰ تا ۱۰۰ هزار بشکه در روز وجود دارد که توسط این خط تغذیه می‌شود. شاید سهولت بازاریابی و سرعت در تحویل نفت خام انگیزه اصلی بوده باشد.

 

 یک بار بالاترین مقام سیاسی و مذهبی و نظامی ایران اعلام کردند «اگر اجازه ندهند ما نفت خود را از خلیج‌فارس صادر کنیم ما هم نمی‌گذاریم آن‌ها نفت خود را صادر کنند». اگر چنین اتفاقی بیفتد آیا نتیجه آن جنگ نخواهد شد؟ و چرا اقتصاد خودمان را به نفت و نفت خودمان را به جنگ گره بزنیم؟

 

منظور از «اگر اجازه ندهند» چیست؟ آیا معنای این سخن تحریم خرید نفت ایران است؟ آیا منظور محاصره پایانه‌های صادراتی نفت ایران است؟ آیا منظور حمله نظامی و تخریب تسهیلات صادراتی کشور است؟ یا آیا منظور بستن تنگه هرمز بر روی کشتی‌های نفتکش است که به‌قصد پایانه‌های ایران وارد خلیج‌فارس یا از آن خارج می‌شوند؟ به نظر من همه این اتفاق‌ها می‌تواند نتیجه یک درگیری باشد نه عامل درگیری. تنها قدرتی که می‌تواند احتمالات فوق را عملیاتی کند ایالات‌متحده و هم‌پیمانان او در ناتو به‌اتفاق می‌باشند. از هم‌پیمانان منطقه‌ای آن‌ها چنین کاری برنمی‌آید؛ بنابراین اگر مخاطب سؤال کشورهای عرب حاشیه خلیج‌فارس باشد که مستقیماً به‌صورت فیزیکی مانع صدور نفت ایران شوند که چندان با واقعیت تطبیق ندارد. اگر آن‌ها با کمک هم‌پیمانشان چنین کنند در این صورت باید دید امکان متقابل ایران چیست. آیا ما تنگه هرمز را می‌بندیم که این خود دو مفهوم دربردارد: یکی جلوگیری از ورود و خروج نفتکش‌ها به مقصد پایانه‌های کشورهای عربی با قوه قهریه؛ و دیگری بستن فیزیکی تنگه هرمز. در صورت اول آن‌ها با قوه قهره فائقه خود ما را کنار خواهند زد و ما در محاصره قرار خواهیم گرفت؛ در صورت دوم هم عملاً بستن فیزیکی تنگه هرمز امکان‌پذیر نیست. این تنگه حدود ۴۰ کیلومتر عرض دارد و از این ۴۰ کیلومتر تنها ۴ کیلومتر آن عمق لازم برای تردد نفتکش‌های غول‌پیکر را دارد. حتی با آتش‌زدن چند کشتی غول‌پیکر هم این آب راه بسته نمی‌شود؛ زیرا دشمن بلافاصله آن‌ها را با امکاناتی که دارد جابه‌جا می‌کند و پس از مدت اندکی (شاید یک یا دو هفته) مسیر بازگشایی می‌شود. نتیجه آنکه آن‌گونه اظهارات را نباید از لحاظ فنی و عملیاتی دارای اعتبار دانست، بلکه باید جنبه‌های رجزخوانی (rethoric) در مقابل حریف برای آن‌ها قائل شد؛ و مصرف داخلی هم ممکن است داشته باشد. اینکه چرا اقتصاد خودمان را به نفت گره بزنیم و نفت را به جنگ، در وضعیت تاریخی اکنون ما چندان سؤال معقولی نیست؛ زیرا سال‌ها است که این تقدیر رقم خورده و در همه جنبه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما خصیصه‌ها و خصلت‌هایی ایجاد شده که با یک تصمیم، حتی با وفاق ملی و در یک مقطع زمانی قابل اصلاح نیست. این وضعیت مصداق این شعر معروف است:

خشت اول گر نهد معمار کج/ تا ثریا می رود دیوار کج

امروزه دیگر نفت یک حربه سیاسی نیست که بتوان از آن به‌عنوان یک اهرم در مناسبات بین‌المللی استفاده کرد. زمانی چیزی به نام بازار نفت وجود نداشت، به دنبال شوک‌های بزرگ نفتی، مصرف‌کنندگان عمده بازار بین‌المللی نفت را ایجاد کرده‌اند و ساختار بخشیده‌اند. امروزه به‌وسیله این بازار کشورهای عمده مصرف‌کننده سیاست‌های نفتی خود را اعمال می‌کنند. در سال ۲۰۱۶ تولید جهانی نفت ۹۷ میلیون بشکه در روز بوده است حتی نوسان ۲ تا ۳ درصدی را با استفاده از ذخایر استراتژیک و ذخایر صنعتی بدون آنکه در قیمت‌ها تغییر قابل‌توجهی رخ دهد کنترل می‌کنند. آن‌ها که نفت را به جنگ گره می‌زنند، مادام که جنگی رخ نداده چنین می‌کنند وقتی‌که جنگ رخ دهد، شعار معکوس سر خواهند داد.

 

 امریکا و کشورهای غربی خرید نفت از ایران را تحریم کردند و در دولت دهم صادرات نفت ما و درآمد آن به یک‌سوم تقلیل یافت و برای تأمین هزینه‌های ریالی دولت دهم با حمایت کل نظام معادل ریالی دلار را به سه برابر افزایش داد به‌طوری که درآمد مردم به ریال بود و هزینه‌هایشان به دلار. نتیجه پیوند اقتصاد به نفت و نفت به تورم یکی دیگر از ابعاد دولت نفتی است. به‌جای افزایش قیمت دلار چه می‌توانستیم بکنیم و اصولاً چه باید کرد؟

درست است. صادرات نفت خام ما به کمتر از نصف کاهش یافت، اما قیمت‌ها همچنان بالا بود و درآمد نفتی ما کاملاً کفاف هزینه‌های ارزی و ریالی ما را می‌داد؛ اما تحلیل موضوع فرصت مستوفای دیگری را طلب می‌کند، این سخن درستی نیست که درآمدهای مردم ریال اما هزینه‌های آن‌ها به دلار بود. معنی این سخن این است که وقتی قیمت دلار از حدود ۱ هزار تومان به ۲ هزار و ۵۰۰ تومان افزایش یافت ما ۲۵۰ درصد تورم در کشور داشته‌ایم که واقعیت ندارد. این موضوع را جداگانه باید بررسی کرد. تغییر نرخ برابری در شرایطی که اقتصاد چشم‌انداز روشنی نداشته باشد و ناپایداری اقتصادی حاکم باشد، جز تشدید بی‌ثباتی و برهم زدن تعادل‌های متعارف و سنتی اقتصاد حاصل دیگری نخواهد داشت. مادام که ۱۵۰۰ تریلیون تومان نقدینگی در جامعه وجود دارد راه اصلاح تغییر نرخ برابری نیست. ما چون در همه عرصه‌ها با ناکارآمدی انباشته مواجهیم نرخ برابری دلار نیز با این ناکارآمدی عجین شده است. با تشدید این ناکارآمدی نوسانات نرخ ارز نیز تشدید می‌شود؛ زیرا ناکارآمدی به رکود تورمی منجر شده است. صاحبان نقدینگی برای جلوگیری از کاهش ارزش دارایی‌هایشان به‌سوی سایر ابزارهای ذخیره ارزش ازجمله دلار رو می‌آورند. با حضور پررنگ ناکارآمدی در همه عرصه‌ها کار دیگری نمی‌توان کرد باید نخست به رفع آن ناکارآمدی‌ها پرداخت. یکی از آثار این ناکارآمدی‌ها نرخ بالای بهره است. حاصل این نرخ افزایش حیرت‌آور حجم نقدینگی است که همچنان با نرخ حداقل ۲۰ درصد در سال در حال افزایش است. در یک چنین شرایط همه انواع سیاست‌های پولی بی‌اثر می‌شود و بازار ارز هرگز به تعادل نمی‌رسد. ابتدا باید بیماری ناکارآمدی، مخصوصاً در عرصه نظام سازی و مدیریت کشور را اصلاح کرد. بعضی از اقتصاددانان در وضعیتی که همه‌چیز ما غیرمتعارف و غیرعادی است و کلاً در از پاشنه درآمده است، دنبال فعال‌کردن نظام بازار در اقتصاد ایران هستند که این خود مصیبی است جانکاه. آن‌ها فریاد می‌زنند چرا اجازه نمی‌دهند بازار قیمت دلار را تعیین کند. باید پرسید کدام بازار. کدام بخش اقتصاد ایران وضعیت تعادلی دارد و مکانیسم عرضه و تقاضا بر آن حاکم است تا نوبت به بازار ارز برسد.

 

 تاکنون سه بار پیشنهاد بستن تنگه هرمز داده شده است. یک بار از طرف تیمسار ظهیرنژاد و دو بار هم از طرف سردبیر کیهان حاج حسین شریعتمداری. آیا به لحاظ استراتژیک این کار می‌تواند راهبردی تلقی شود؟ نتایج مثبت و عوارض منفی آن چیست؟

از زمانی که مرحوم تیمسار ظهیر‌نژاد و دیگران در همان زمان و از آن جمله سردبیر روزنامه کیهان این سخن را سر داده‌اند سی‌وچند سال گذشته است. این‌گونه حرف‌ها نه‌تنها راهبردی نیست، حتی به‌عنوان یک تاکتیک هم ارزش طرح ندارد؛ چه برسد به ارزیابی پیامدهای مثبت و منفی آن، بستن تنگه هرمز توسط ایران یعنی اعلان جنگ به ناوگان‌های مستقر در خلیج‌فارس و حبس کردن آن‌ها داخل این خلیج، آیا قدرت نظامی ما خارق‌العاده شده است یا ضعف نظامی امپریالیسم و حامیان منطقه‌اش؟ این حرف‌ها اساساً از سر بی‌اطلاعی و نشناختن جهان کنونی و در مورد بعضی هم حکایت از نبود حسن نیت و درایت است. حیات فکری و سیاسی بعضی‌ها در آشفتگی است. حتی یک هفته هم ما نمی‌توانیم تنگه هرمز را ببندیم. طرح این موضوعات حکایت از ساده‌سازی بیش ‌از حد پیچیدگی‌های جهان کنونی دارد. تمدن غالب اکنون تمدن غرب است که بی‌مهابا از تداوم سلطه خود دفاع می‌کند.

 

 آیا نقش امارات در بخش جنوبی یمن برای این نیست که اگر نتوانند از تنگه هرمز نفت خود را صادر کنند از طریق دریای عرب و باب المندب قادر شوند نفت خود را صادر کنند؟

به نظر من اهمیت یمن برای امارات چیز دیگری است. فاصله ابوظبی از طریق خاک عربستان به بندر المکلاء یمن دست‌کم ۱ هزار کیلومتر است و اگر مسیر را از طریق کشور عمان در نظر بگیریم در حدود ۱۳۰۰ کیلومتر مسافت دارد. در حالی که امارت فجیره در ساحل دریای عمان با حداکثر ۳۸۰ کیلومتر (از دوبی ۲۰۰ کیلومتر) و با حداقل ۳۰۰ کیلومتر ساحل متعلق به امارات متحده است و از مدت‌ها پیش بندر خورفخّان محل لنگرگاه کشتی‌ها برای خرید بونکر (سوخت) بوده است. هم‌اکنون یک خط لوله ۴۸ اینچی در حدود ۵/۱ میلیون بشکه در روز از نفت امارات را به این بندر منتقل می‌کند؛ بنابراین اگر خیلی احساس تهدید بکنند. برای باقیمانده نفت صادراتی خود این خط را توسعه می‌دهند و کلاً از تنگه هرمز صرف‌نظر می‌کنند.

اما تنگه باب المندب، در سال ۲۰۱۶ روزانه به‌طور متوسط ۸/۴ میلیون بشکه نفت خام و فرآورده از این تنگه عبور کرده است. عرض این تنگه ۱۸ مایل و آبراه مناسب کشتی‌های نفت‌کش در آن حدود ۲ مایل یا نزدیک به ۴ کیلومتر است. نفتی که از این تنگه عبور می‌کند به دو صورت به دریای مدیترانه منتقل می‌شود. در صورتی که نفتکش‌ها خیلی بزرگ نباشند؛ یعنی ظرفیتی کمتر از ۱‌ میلیون بشکه داشته باشند امکان عبور آن‌ها از طریق کانال سوئز به مدیترانه وجود دارد که به مسیر خود تا مقصد ادامه می‌دهند، کشتی‌های بزرگ در پورت سعید (مصر) نفت خود را تحویل خطوط انتقال «سومد» (SUMED) می‌دهند و در مدیترانه مجدداً بار کشتی می‌کنند. سومد دارای دو خط موازی ۴۲ اینچی است که ظرفیت انتقال آن‌ها ۳۴/۲ میلیون بشکه در روز است. در سال ۲۰۱۶ در حدود ۹/۳ میلیون بشکه با کشتی از طریق کانال سوئز به مدیترانه حمل شده و ۶/۱ میلیون بشکه نیز از طریق خط «سومد»، البته انتقال دوطرفه است؛ یعنی فرآورده از مدیترانه برای آسیا نیز حمل می‌شود. سعودی‌ها برنامه‌ای برای انتقال نفت حوزه شیبه (Shaybeh Oil Field) واقع در ربع خالی را که در سال ۱۹۹۸ به بهره‌برداری رسیده است، از طریق یمن داشته‌اند؛ برای انتقال ۱ ‌میلیون بشکه؛ قبل از تحولات یمن مقدمات احداث این خط به بندر المکلاء چیده شده بود، اما رویدادهای یمن این برنامه را متوقف کرده است. این یک میدان نفتی بزرگ با ذخایر در جای ۱۴ میلیارد بشکه است و در ۱۵ کیلومتری مرز سعودی با ابوظبی واقع است؛ یعنی در حاشیه شمالی ربع خالی.

 

 سال‌ها ست که طرح وابسته نشدن به نفت را مطرح می‌کنیم، ولی همیشه می‌گویند در شرایط فعلی نمی‌شود. چه باید کرد که مقدمات آن را درست طراحی کرده و به اجرا درآوریم؟

ما سرتاپا آلوده به مصرف درآمدهای نفتی و خود نفت شده‌ایم. این آلودگی تبدیل به فرهنگ شده و در تمام زوایای حیات ما جا خوش کرده و عادات مزمنی را در ملت ما ایجاد کرده است که دگرگونی آن‌ها کار ساده‌ای نیست. هرگاه توانستیم یک دولت ملی تشکیل بدهیم و این دولت ملی یک برنامه توسعه پایدار برای کشور تدوین کند و ما بتوانیم چهار الی شش دوره چهارساله این دولت ملی را تکرار کنیم یعنی برنامه را بیست تا سی سال به‌صورت مستمر و پیگیر ادامه دهیم و هسته مرکزی این برنامه نیز ارتزاق از طریق حاصل کار و نه فروش ثروت باشد. امید به نجات خواهد بود؛ و الّا در شرایط کنونی و هیئت حاکم فعلی و شکم‌های متورم از درآمدهای نفتی، تبدیل‌کردن ثروت نفت به یک مزیّت ملی آرزویی تحقق‌نیافتنی است. چه کسی می‌خواهد مقدمات این کار را طراحی و چه کسی مسئول اجرای آن خواهد بود. نظام شبیه یک شرکت سهامی است که اختیارات هیئت‌مدیره آن در اختیارات یک الیگارشی تازه سربرآورده است. این‌ها برای سهم بیشتر رقابت‌های مهلک می‌کنند!

 

 به نظر شما سیاست کلی نفتی ما چگونه باید باشد؟ آیا مشروط‌کردن صدور نفت به طلا یا کارخانه می‌تواند عملی باشد؟

مثلی است که می‌گوید وقتی باران می‌بارد شما به یک چتر نیاز دارید. وقتی ۸۰ میلیون نفر را به مصرف درآمدهای نفتی عادت داده‌اید وکارکردهای نظام نیز سیستمیک نیست و به‌شدت عملکردهای تحت نفوذ متغیرهای ناهمگن فراساختاری است، امکان اعمال سیاست‌های اصلاحی بسیار محدود می‌شود. امروز دولت‌ها از رفتار متغیرهای کلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک مدل درست می‌کنند؛ وضع موجود را مدل می‌کنند وضع ایده‌آل را نیز آنگاه در قالب این مدل روی متغیرهای عمده کار می‌کنند؛ یعنی آن‌ها را دست‌کاری می‌کنند تا احتمالاً نتایج مطلوب طی زمان حاصل شود. آیا منضبط‌کردن رفتار نظام در قالب یک چنین مدلی میسر است. در کشور ما حتی در سطح شهرستان‌ها پنج کانون جدی تصمیم‌گیری درباره موضوعات واحد وجود دارد. آیا در یک چنین آشفتگی (Chaos) امکان مدل‌کردن رفتارهای کلان وجود دارد. این‌ها پیشکش. در شرایط کنونی پایبندی به همین سیاست ذخیره‌سازی ۲۰ درصد درآمدهای نفت در صندوق توسعه ملی خود کار بزرگی است؛ اما متأسفانه هراز گاهی به بهانه‌های مختلف و تنگناهایی که پیش می‌آید به ذخایر این صندوق دست‌درازی می‌شود؛ و اما در مورد قسمت اخیر سؤال باید گفت که اکنون اصطلاحاً بازار نفت بازار خریدار است (Buyer market)؛ یعنی مازاد عرضه وجود دارد، هم در ظرفیت‌های نصب‌شده و هم تولید عملی؛ بنابراین، شما نمی‌توانید برای خریدار شرط بگذارید، می‌توانید پول نفت فروخته‌شده را در شرایط غیرتحریمی تبدیل به طلا بکنید. معاملات طلا بازار جداگانه دارد. بازار تکنولوژی و کارخانه نیز از بازار نفت جداست. می‌توانید بخشی از درآمد نفت را اختصاص به ورود به تکنولوژی بدهید. فلسفه وجودی صندوق توسعه ملی نیز همین است. وجوه ذخیره‌شده در آن صندوق قرار است صرف سرمایه‌گذاری‌های عمدتاً بخش خصوصی بشود. اگر اکنون این روند بسیار کند است، باید ریشه‌های آن را در شرایط غیرمتعارف کشور و مناسبات غیرسازنده با سایر جهان جست‌وجو کرد. معمولاً در مباحث مدیریتی گفته می‌شود عوامل اصلی تولید پنج ام (M) است؛ یعنی ماشین یا همان تکنولوژی (Machin)، پول (Money) یا سرمایه، مواد (materials)، نیروی کار (manpower) و مدیریت (management). امروزه یک عامل بسیار مهم دیگر را نیز وارد کرده‌اند و آن آرامش است. توسعه در شرایط پرتنش حاصل نمی‌شود؛ زیرا هماهنگی بین آن پنج عامل صورت نمی‌گیرد و هم‌زمانی در کارکرد آن‌ها رخ نمی‌دهد. ما چهل سال است که از این عامل مهم بی‌بهره‌ایم. باید نخست این را درست کرد.

 

 نظرتان درباره جایگزینی سوخت فسیلی با انرژی خورشیدی و بادی و سایر انرژی‌های پاک چیست؟

 این یک ضرورت قطعی است. باید با تمام قوا شروع کنیم حتی می‌بایست بخشی از ذخایر صندوق توسعه ملی را به این کار اختصاص دهیم، مخصوصاً انرژی خورشیدی. شهرهای بزرگ ما از آلودگی در حال خفه شدن هستند. ما باید با توسعه انرژی‌های پاک تقاضا برای سوخت‌های فسیلی را کاهش دهیم یا دست‌کم از رشد آن‌ها جلوگیری کنیم. آلمان در حدود ۱۸-۱۹ درصد انرژی خود را از انرژی‌های پاک تأمین می‌کند. ظرفیت بالقوه ما بسیار بیشتر است زیرا روزهای آفتابی بیشتری داریم. این یک الزام است باید ذهنیت تعمیم‌یافته‌ای در مورد آن در مقیاس ملی ایجاد کنیم.

 

 نقش نفت شیل و گاز شیل و میزان ذخایر آن‌ها و رقابتی که می‌تواند با نفت خاورمیانه داشته باشد را توضیح دهید؟

درباره نفت و گاز شیل فعلاً بیشترین کشفیات در امریکای شمالی صورت گرفته است. سایر نقاط جهان نیز پتانسیل این‌گونه ذخایر را دارد. تأثیر اکتشاف نفت و گازوئیل شیل این بوده است که واردات گاز ایالات‌متحده را متوقف کرده و تولید نفت آن را که از ذخایر متعارف صورت می‌گرفت و به زیر ۸/۴ میلیون بشکه در روز سقوط کرده بود به بالای ۱۰ میلیون بشکه در شرایط کنونی رسانده است؛ البته همه این‌ها از شیل نیست. قیمت تمام‌شده هر بشکه نفت شیل در مقایسه با نفت متعارف بسیار بالاست، هرچند که به‌مرور توسعه تکنولوژی بهره‌برداری، هزینه‌های تولید را کاهش خواهد داد؛ اما در وضعیت کنونی اگر قیمت نفت خام در بازار بین‌المللی بالای ۷۰ دلار برای هر بشکه یا بیشتر از آن بماند تولید نفت شیل رشد خواهد کرد؛ اما رشد آن تندتر از رشد تقاضا برای نفت خام در بازار جهانی نیست و اگر اوپک پلاس (OPEC+) درباره کنترل عرضه نفت خام هماهنگ عمل کند، افزایش تولید نفت شیل به کاهش شدید قیمت نفت خام متعارف منجر نخواهد شد. به‌خصوص آنکه به نظر من تحولات قیمت نفت را صرفاً اقتصادی نباید دید. هرچند ظاهر این تحولات شکل و قالب اقتصادی به خود بگیرند. این نکته را هم باید در نظر داشت که سعودی‌ها بسیار پرخرج شده‌اند و نیاز به درآمدهای بالای نفتی برای بقای خود دارند و کاهش قیمت‌ها در سال ۲۰۱۶ نیز اهداف سیاسی آن‌ها را تأمین نکرد. ذخایر نفت شیل قابل استحصال امریکا معادل کل ذخایر نفت متعارف جهان یعنی در حدود ۱۶۵۰ میلیارد بشکه است. از نظر ذخایر گاز شیل نیز امریکا برای مصرف ۳ هزار سال در سطح کنونی خود گاز دارد.

 

                                               

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط