لطفالله میثمی
در شرایط حساس کنونی بر آنم تا در این نوشتار به مسئلهای مهم در رابطه با ایران بپردازم و مطالبی راهبردی را در مورد دو مسئله نفت و جنگ و رابطه متقابل این دو در نظام جمهوریاسلامی با کارشناسان و خوانندگان این نوشته در میان گذارم. در این راستا به نکات زیر اشاره میشود:
۱ـ گفته میشود که حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات است. گرچه برخی اوجب را بهمعنای واجبتر از نماز، روزه و حج یعنی مقوله برتری میدانند، اما برخی دیگر که تنها به قدرت میاندیشند حفظ نظام را به هر شیوه غیردینی و غیرقانونی اوجب میدانند.
۲ـ دولت ایران، دولتی نفتی است، به این معنا که عمده درآمد ارزی ایران از طریق صادرات نفتخام است، هرچند درآمدهای دیگری چون مالیات، گمرکات و صادرات هریک بهنوبه خود نقش دارند.
۳ـ صادرات نفتخام و در پی آن عمده درآمد ناشی از آن با موانع راهبردی زیر روبهروست که چشمانداز آینده ایران را در معرض مخاطره قرار میدهد:
الف ـ حضور نظامی وسیع امریکا و انگلیس در خلیجفارس، دریای عمان، عراق، افغانستان و پاکستان که هم خطری است بالفعل و هم بالقوه و در هر لحظه میتواند خطرآفرین و آتشافروز جنگ باشد، برای مقابله با این مانع باید نیروی دریایی، هوایی و زمینی برتری داشته باشند تا صادرات نفت بتواند از امنیت عرضه برخوردار شود. به نظر میرسد برای دارابودن برتری دریایی و هوایی باید درآمد حاصله از صادرات نفت را صرف امور دفاعی و تداوم این برتری کنیم و در نظر داشته باشیم که برتری دریایی و هوایی نسبت به ابرقدرتی چون امریکا که دستیابی به انرژی در رأس مسائل آن است و بودجه سالیانه نظامیاش ۷۵۰ میلیارد دلار است، کار سادهای نیست.
ب ـ کاهش فاحش قیمت نفت هم از دیگر ترفندهایی است که با توجه به این امر که سرنخهایی از تصمیمگیریهای اوپک در دست امریکا و یا ایادی آن در منطقه است، به اجرا گذاشته شده و ممکن است باز هم بشود، برای نمونه طی جنگ هشتساله تحمیلی علیه ایران، ریگان رئیسجمهور امریکا به این اقدام دست زد و نام آن را «استراتژی فروپاشی ایران» و سپس «استراتژی رعشه گذاشت»، به این معنا که با کاهش قیمت نفت از ۳۵ دلار به پنجدلار رعشهای بر پیکر جمهوریاسلامی وارد کند تا اهداف خود را تأمین نماید. کاهش قیمت نفت از ۱۵۰ دلار به ۵۰ دلار طی دولت نهم نیز در راستای بیثباتی درآمد نفت معنادار بود.
ج ـ استراتژی نخریدن نفت از ایران نیز ترفند دیگری است که هر چند امریکا این استراتژی را به اجرا گذاشت، ولی تلاشهایش تاکنون به ثمر نرسیده است. مقامات امریکایی سفرهایی به عربستانسعودی داشتند تا آن کشور را قانع کنند که اگر ژاپن، چین و… از ایران نفت نخریدند عربستان کمبودهای این کشورها را جبران کند، بنابراین نباید ترفند نخریدن نفتخام ایران را نیز از نظر دور داشت، بویژه که دکتر آمیتمور اسراییلی ـ از موضع دولتمردان اسراییل ـ تنها راه مقابله کارآمد با ایران را تحریم خرید نفتخام از ایران میداند.(۱)
د ـ استراتژی نفی مطلق هولوکاست و انهدام اسراییل و سیاست اتمی ما در این راستا ممکن است حمله یا جنگی را علیه ما در پی داشته باشد که طبیعی است با میلیتاریزهترشدن خلیجفارس و دریای عمان همراه است و در این حالت بعید است بتوانیم میزان قابلتوجهی نفت صادر کنیم. از زمان حمله به برج الخبر عربستان در سال ۱۳۷۵ و ترور سران کرد در رستوران میکونوس آلمان موضوع حمله به ایران و آرایش نظامی علیه کشورمان روی میز پنتاگون بوده و با حساسشدن چالش اتمی این فضا جدیتر شده است، بنابراین در اتخاذ سیاست نفتی نباید جنگ را از نظر دور داشت.
هـ ـ سیاست اعلامشده و قاطع مسئولان مملکت این است که اگر اجازه ندادند نفت صادر کنیم ما هم نمیگذاریم دیگران نفت صادر کنند، این سیاست که توسط فرماندهان نظامی نیز تکرار شده، بسیار قابلتأمل و مداقه است، چرا که هزینه عدم صادرات نفت معادل با یک جنگ منطقهای است و طبیعی است که با شروع جنگ، امریکا و اسراییل به کمک کشورهای عرب خواهند شتافت و شکاف و قطببندی جدیدی را براساس عرب ـ عجم و شیعه ـ سنی آن هم با پول نفت بهوجود خواهند آورد که ابعاد وسیع و پیامدهای خطرناکی خواهد داشت.
و ـ دست به دست دادن چهار عامل زیر تهدیدی علیه درآمد حاصله از صادرات نفت است، که در پی آن این درآمد به شدت کاهش خواهد یافت:
ـ افت طبیعی فشار مخازن زیرزمینی نفت معادل ۴۰۰ هزار بشکه در روز
ـ عدم سرمایهگذاری همراه با تکنولوژی بهدلیل سیاست خارجی و تحریمها
ـ افزایش جمعیت
ـ افزایش الگوی مصرف
هرچند اصلاح قیمتها ممکن است الگوی مصرف را کنترل کند، اما روند عوامل بالا بهگونهای است که پیشبینی میشود چند سال دیگر نفتی برای صادرات نخواهیم داشت، بنابراین نباید از این پدیده هم غافل شد.
در این راستا و با در نظر گرفتن عوامل یادشده پرسشهایی جدی مطرح میشود که پاسخ بنیادی طراحان استراتژی کشور را میطلبد:
۱ـ اگر قرار است بیش از حد درآمد نفت صرف حراست و حفاظت نفت شود آیا صادرات نفت توجیه اقتصادی دارد؟ و آیا وابسته و مشروطکردن نظام جمهوری اسلامی ایران بر این درآمد نفت منطقی است؟
۲ـ اگر قرار است بهجای فضای سیاسی ـ قانونی ناشی از انقلاب و قانون، فضای نظامی ـ امنیتی ناشی از صادرات نفت و حفاظت آن جایگزین شود آیا جایگاهی برای کارشناسان و کارشناسی، صنعت، کشاورزی، تولید ملی، جمهوریت و اسلامیت باقی خواهد ماند؟ و آیا بلوک شوروی نیز به همین دلایل دچار فروپاشی نشد؟
۳ـ آیا اگر هزینه صادرنکردن نفت معادل هزینه یک جنگ منطقهای با تمام ابعاد آن باشد این کار توجیه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارد؟
آقای هاشمی رفسنجانی هزینه دفاع مردم در برابر جنگ تحمیلی را ـ از نظر اقتصادی ـ هزار میلیارد دلار آن روز برآورد کردند؛ ناگفته نماند که در آن جنگ ۲۶۰ هزار شهید و یک میلیون مجروح تقدیم کردیم. اگر با وجود این همه درآمد نفت، گاز، معادن، شیلات، مالیات، گمرکات و صادرات هنوز زیر خط فقر ماندهایم آیا به این معنا نیست که سوراخهای استخر ایران که با این همه آب ورودی سرریز ندارد هنوز روشن نیست که در کجا قرار دارد؟ و آیا نشاندهنده این نیست که در صادرات هر بشکه نفتخام، دچار زیان میشویم؟ این مطلب را مجاهد شهید سعید محسن در مقاله تحقیقی خود بهنام «استثمار مضاعف» در سال ۱۳۴۸ بیان کرد و نشان داد منحنی افزایش درآمد ما از نفت با منحنی تورم و منحنی خرید اسلحه ـ برای حفاظت نفت ـ موازی است؛ جالب اینکه این منحنی افزایش اخذ مالیات از مردم نیز با منحنیهای فوق موازی بود. او به روشنی نشان داد که نهتنها بر اثر صادرات یک بشکه نفت، سرمایهای همچون نفت را از دست میدهیم ـ که با حفظ آن ارزشمندتر میشد ـ بلکه از نظر اقتصادی زیان میکنیم. فضای امنیتی ـ نظامی بهوجود آمده تأثیر منفی خود را بر دیگر بخشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ما ازجمله روی تضاد کار و سرمایه در صنعت، تجارت، تولید علم، کارشناسی، کشاورزی، دموکراسی، آزاداندیشی و… خواهد گذاشت.
آیا وقت آن نرسیده ـ و حتی بسیار دیر نشده ـ که در سیاست وابستگی نظام جمهوری اسلامی ایران به صادرات نفت، تجدیدنظر بنیادی کنیم؟ چرا باید برای صادرات نفت و اداره نظام و جلوگیری از خطرات احتمالی، متوسل به جنگ شده و یا هزینههای بوروکراسی نظامی ـ امنیتی را بپردازیم که استثماری مضاعف بهبار میآورد؟
شهید سعید محسن اقتصاد بدون نفت دوران ۲۸ ماهه دکتر مصدق را مثال آورد و علت شکوفایی آن دوره را در فقدان استثمار مضاعف دانست. در سایه آن فضا بود که همه بخشهای اقتصادی ـ اجتماعی ایران فعال شد و اوج آزادی با اوج استقلال و پیشرفت و رونق همراه شد، آن هم در شرایطی که درآمد نفت نیز وجود نداشت.
این نوشته و طرح این پرسشها ناشی از دغدغه نگارنده در ارتباط با صنعت نفت ایران است. آیا وقت آن نرسیده که با تغییر نگرش خود نسبت به صنعت نفت و اتخاذ رویکردی تازه به انرژیهای جایگزین و پایانناپذیر بیندیشیم. در پایان این نوشته علاقهمندان را به مطالعه دوباره مطالبی دیگر در این زمینه ازجمله «علمیکردن صنعت نفت»،(۲) «اقتصاد صنعت نفت بهجای تجارت نفت»(۳)، «فردا خیلی دیر است!»(۴) و «گذار از نفت به مالیات»(۵) دعوت میکنم. امید است طرح این نکات و پرسشها ازسوی صاحبنظران و کارشناسان با بازخوردهایی همراه باشد.
پینوشت:
۱ـ ر.ک: چشمانداز ایران، برنامه هستهای ایران ـ تحریم نفتی، گفتوگو با آمیت مور، شماره ۲۹.
۲ـ ر.ک: چشمانداز ایران، شماره ۳۴.
۳ـ همان، شماره ۵۴.
۴ـ همان، گفتوگو با دکتر عبدالرزاق کعبینژادیان، در دو بخش، شمارههای ۶۳و۶۴.
۵ـ همان، شماره ۵۳.