یادی از مریم روحانی
مهدی غنی*
«لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاء ِنَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَوَا سْئلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّاللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا»؛[۱]مردان از تلاش خودشان بهره میبرند و زنان نیز هرچه تلاش میکنند نصیبشان میشود. پس از خداوند فضیلتها و توانمندیها را بخواهید و جستوجو کنید و خدا بر هرچیزی داناست.
گرچه آنچه ما را گردهم آورده درگذشت بانو مریم روحانی است، اما بهنظر میرسد اغلب شرکتکنندگان در این مراسم شناخت چندانی از این بانو ندارند و بیشتر بهخاطر همسرشان جناب مهندس میثمی زحمت حضور در این جلسه را تقبل کردهاند که البته در جامعه ما امری طبیعی است،اما اگر به این مسئله با دید کلانتر و فراتر از این مقطع و زمان نگاه کنیم با پدیده تأملبرانگیزی روبهرو میشویم و آن این است که در فرهنگ و تصورات ما زنان نقش چندانی در تحولات و تغییرات و مناسبات جامعه نداشتهاند و ندارند. هرچند امروز بهخاطر تلاشهایی که انجام شده این تصورات تغییرات مختصری یافته، اما هنوز در چالش با گذشته هستیم. درهمه تحولات تاریخی ما ظاهراً مردان هستند که نقش مثبت یا منفی داشتند. قهرمانان ما مردان هستند. عنوان تاریخ مذکر کاملاًمصداق دارد؛اما این نگاه صرفاً منحصر به تاریخ نیست وبر همه وجوه فکری و فرهنگی جامعه ما سایه انداختهاست، حتی چنین نگاهی در ادبیات دینی هم وجود دارد. در بخشی از روایات اسلامی که برگرفته از تورات و فرهنگ یهودی است در مورد آفرینش زن و مرد تصویری ارائه شده که عین متن تورات است. بر آن اساس مرد موجودی است که از مواد اولیه طبیعی خلق شده،اما زن از دنده چپ مرد آفریده شده است. ابتدا آدم به وجود میآید و سپس حوا از بخشی از بدن آدم ساخته میشود. به این ترتیب زن جنس دوم تلقی میشود. این عین عبارت تورات در سفر پیدایش هم هست، اما در قرآن صریحاً این اندیشه مردود شمرده شدهاست. در قرآن آمده است که زن و مرد از نفس واحد خلق شدهاند. چنین نیست که جنس این دو با هم تفاوت داشته باشد،اما به نظر میآید همان تفکر بنیاسرائیلی در جامعه ما بیشتر پسندیده شده و ماندگار شده است.
این نگاه تبعیضآمیز به آفرینش زن و مرد و تاریخ گذشته منحصر نمیشود، بلکه در تاریخ معاصر و اکنون نیز جاری است. بهطور مثال دکتر مصدق را همه میشناسند، اما چند نفر همسر ایشان را میشناسند؟ بانویی خیر و نیکوکار که در حد خودش نقشهای مؤثر و متفاوتی در جامعه بازی کرد. چقدر میدانیم همسر مصدق چه رنجهایی کشید؟ چه قبل از نهضت ملی شدن و چه در دوره کودتا که دکتر زندان بود و خانه و کاشانهاش به غارت رفت. یا پس از آنکه او هم با مصدق در حصر بود. از مهندس بازرگان و دکتر سحابی بسیار یاد شده و از زندان برازجان خاطرههایی درباره آنها شنیدهایم، اما چه کسی شنیده که همسران ایشان برای رفتن به زندان برازجان و سایر زندانها چه زجرهایی کشیدهاند. همه ما با یاد زندهیاد آیتالله منتظری آشنا هستیم، اما کمتر با همسر ایشان که سالهای قبل و بعد انقلاب مصیبتهای زیادی کشید آشنا هستیم. همسر مصدق پابهپای مصدق در رنج بود، اما نامش در تاریخ نیست. از همسران شهدای هفتم تیر که این روزها سالگرد شهادت آنهاست هم کمتر شنیدهایم. آیا آنها هیچ نقش اجتماعی نداشتند؟ همه ما با آقای میثمی آشنا هستیم و زندانهای متعددش را میدانیم و زندگی پرتلاطمش را شنیدهایم؛ اما چه کسی مادر ایشان را میشناسد؟ مادری که این فرزند را از یکی دو سالگی بدون پدر، همراه سایر فرزندانش با مشقت و مشکلات مالی سرپرستی و بزرگ کرد،به دانشگاه فرستاد و زمانی که میخواست از این زحمات بهره ببرد زندانها شروع شد. این مادراز این زندان به آن زندان برای دیدن فرزندش میرفت و چه مصیبتها کشید. کسی نمیداند این مادر چه چوبهایی از مأموران زندانها خورد و چه مشکلاتی را تحمل کرد. در جلو زندان قصر او را کتک زدند و در جوی آب افتاد، دندانش شکست وهیچ کتاب تاریخ و خاطرهای در مورد ایشان منتشر نشده است. همچنین در مورد همسران و مادران سایر مبارزان اطلاع چندانی نداریم. درحالیکه کتاب آسمانی ما با این فرهنگ بیگانه است. در داستان تحول جامعه مصر در سوره قصص میگوید اراده خداوند بر این است که کسانی که مستکبرند به زیر کشیده شوند، این اراده چگونه محقق میشود؟ از کجا شروع میکند؟ چه کسی قرار است اراده خدا را تحقق بدهد؟ داستان از مادر موسی شروع میشود نه از موسی. جالب است که صرفاًنقش سیاسی و اجتماعی او را بیان نمیکند. بلکه از نقش مادری او میگوید: شیردادن. جالب است که شیر دادن را که از نگاه ما یک امر غریزی و عادی است، خداوند به خودش نسبت میدهد که من وحی کردم، درحالیکه میدانیم همه مادران بدون وحی ظاهری به نوزادشان شیر میدهند. مادر موسی هم همینطور بود، اما قرآن میگوید این کار خدایی است. قرآن میگوید اگر مادر موسی در کار نبود، موسی هم در کار نبود. اگر مراقبتهای مادر و خواهر موسی نبود، موسی هم زنده نمیماند. قرآن از دربار فرعون به نقش زن فرعون اشاره میکند که چطور این طفل را از آب میگیرد و بعد در نگهداری او تلاش میکند. این دیدگاه قرآن است، اما ما در زندگی بزرگان از مادرانشان چیزی نمیشنویم. در کدام تاریخ خواندهاید مادرانمبارزان چطور فرزندشان را شیر دادند و مراقبت کردند و بزرگ کردند. از نظر ما اینها غریزی و طبیعی است بنابراین مهم نیست. در زندگی حضرت عیسی هم که نگاه کنیم باز قرآن از زندگی مریم و رنجهایی که او میکشد شروع میکند. تهمتهایی که به مریم زدند و بردباری و صبر او و نقش این زن در تاریخ بیان شدهاست. به پیامبر ما که میرسد زمانی است که تفکر جاهلی حاکم بود و برای زنان نقشی قائل نبودند. به همین دلیل میگفتند چون پیامبر فرزند پسر ندارد ابتر است. قرآن بهشدت با این مسئله برخورد میکند. همان فرهنگی که در جامعه ما رواج دارد و ما هم تداوم نسل را تنها از طریق پسر میبینیم. درحالیکه به گفته قرآن دختر کوثر است، خیرفراوانی است. علیرغم فرهنگی که در قرآن هست فرهنگ جامعه ما به قبل از اسلام شبیه است. حتی تا سالهای قبل از انقلاب برای زنان حق رأی دادن هم قائل نبودیم و گفته میشد زنان چون صغیرند، نمیتوانند سرنوشتشان را انتخاب کنند. به مدد انقلاب مردمی بود که زنان هم به مشارکت در جامعه دعوت شدند و این مشارکت هم آثار خوبی داشتهاست. بر این اساس است که به نظر من باید تجدیدنظری جدی در نوشتن و بیان تاریخ کرد. نگاه ما باید تغییر پیدا کند. توجه کنیم که چندهزار زندانی سیاسی داشتهایم که خاطرات زیادی از شکنجهها و مبارزاتشان نوشتند. این زندانیان مادر و خواهر و بعضی همسر داشتهاند که اینها پابهپای این زندانیان زجر کشیدند. اگر زندانی در زندان روزی یا هفتهای یکبار شکنجه میشد، مادر او هرلحظه در حال شکنجه شدن بود، اما کدام کتاب درباره خاطرات و همسران این افراد نوشته شده است؟ این افراد چقدر در آگاه کردن جامعه مؤثر بودند؟
از این جهت بهعنوان یکقدم میتوان به شناخت بانو مریم روحانی پرداخت که کنار همسرش آقای میثمی حدود چهل سال فراز و نشیبهای زیادی را طی کرد. مریم روحانی بهلحاظ خانوادگی در فرهنگ خاصی به دنیا آمد. مادر او اهل سبزوار خراسان و پدرش اهل محلات بود. از نظر جغرافیایی متفاوت، اما بهلحاظ تبارشناسی این دو خانواده از یک تبار بودند. پدرخانم روحانی از تبار شیخ اسماعیل محلاتی یکی از علمای بزرگ قم و نجف بود که در دوره مشروطه رساله دینی و فقهی در دفاع از مشروطه داشت. شیخ اسماعیل محلاتی از اساتید بزرگ حوزه بود که آیتالله بروجردی هم در درس ایشان شرکت میکرد. تبار مادری مریم روحانی،از میرزامحمود عربشاهی از وکلای عدلیه دوره مشروطه است که دوره رضاخان خانهنشین میشود. پدرش حسن روحانی هم از فعالان نهضت ملی نفت و علاقهمندان مصدق بود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ عوارض کودتا دامن او را هم گرفت و دربهدری و زندان را به او تحمیل کرد. مریم خانم در آن دوره شش ـ هفت سال داشت. گرچه معمولاً فرزندان کسانی که فعالیت سیاسی میکنند متنبه میشوند و کمتر وارد این مسائل میشوند، اما این خانواده برعکس بود و فرزندان آقای روحانی اغلب وارد فعالیت سیاسی شدند. ازجمله مریم خانم که در دوره دانشگاه در دهه ۴۰و۵۰ وارد فعالیت سیاسی شد. عوارض آن فعالیت را هم چشید. بعد از آزادی مهندس میثمی با تفکرات او آشنا شد و در سال ۵۸ با او ازدواج کرد. مریم خانم از دانشآموختگان رشته ادبیات دانشگاه تهرانوواقعاً یک ادیب بود. دستی در شعر و نویسندگی داشت و آثاری از او بهجاماندهاست. پیوند با آقای میثمی زندگی او را دچار کشمکشهای اول انقلاب کرد. بهخاطر مسائلی که در آن دوران برای آقای میثمی بهوجود آمد، مریم خانم هم با داشتن سه فرزند دچار مشکلات زیادی شد. ازجمله مشکلات مادی که حقوق همسرش و حقوق خودش که معلم آموزش و پرورش بود قطع شد. در این دوران زندگی پرمشقتی را تحمل کرد. علاوه بر آن سرزنشهای اطرافیان که انسان را به یاد مصائب حضرت مریم میانداختکه او هم مریم جدیدی بود. او این ناملایمات را از سر گذراند و زندگی آنهاچهل سال تداوم داشت.
مریم روحانی در کانون پرورش فکری کودکان، شورای کتاب کودک و سروش کودکان و نوجوان همکاری داشت. ازجمله کارهای ایشان تدریس بود. انشایی که او تدریس میکرد نویسنده پرورش میداد. ایشان یکی از پایهگذاران نوشتن خلاق است. اشعاری هم دارند که چاپ نشده است. روی متون قدیم و اشعار فردوسی و حافظ و سعدی و شاعران دیگر مسلط بود. در زمینه بازنویسی این متون هم کارهایی انجام داده بود. روانش شاد. همانگونه در دوران حیاتش منشأ اثر و تحول بود، امیدواریم درگذشتش نیز بنا به خواست و آرزوی او، موجب تحول افکار و منشهای ما شود. ازاینرو باید از مادران و همسران بزرگانی که هنوز فعالاند، قبل از اینکه فقدان آنها را ببینیم، بخواهیم رازهای دلشان را برای ما و نسلهای بعد بنویسند و بگویند تا بهتدریج این تاریخ مذکر اصلاحشده و تاریخ واقعی انسانها تدوین یابد.
- این مطلب متن سخنرانی آقای مهدی غنی است که در مراسم ختم مرحومه مریم روحانی در اصفهان ایراد شده است.
[۱]. نسا ۳۲