بدون دیدگاه

پاسداشت فریاد

 

نگاهی نتیجه‌گرایانه به برخورد امنیتی با جریان معلمان

شیلا قاسمخانی

جنبش‌های اجتماعی با تاریخچه‌ای پربار راهی برای فرستادن پیام قشری از مردم به کسانی است که در مسند قدرت‌اند و وظیفه‌ای جز خدمت به مردم و اعتلای جامعه ندارند. جنبش معلمان شاید آخرین سنگر مقاومت جامعه مدنی برای ایجاد گفت‌وگو بر سر مطالبات خود با ساختار قدرت باشد. این جنبش از دل طبقات مختلف جامعه شکل گرفت و نضج یافت. دستگیری گسترده معلمان در روزهای اخیر ما را بیش از همیشه به یاد دانش‌آموزانی می‌اندازد که در کپرها و روستاهای دورافتاده بدون امکانات، خیره به آموزگاری شده‌اند که نگران نان خود و فردای شاگردانشان است. حالا صدای الفباخوانی‌شان سرگشته‌تر از همیشه در پژواک کم‌طنین صدای کودکانه‌شان همراه با آموزگارانشان گویی به حبس رفته است.

معلمان نسبت به فردای ناایمن خود مضطرب‌اند؛ آن‌ها می‌گویند این پژواک نحیف را هم بشنوید. این نابرخورداری سازندگان آینده جامعه را ببینید. به معیشت معلم بها دهید که ذهن دغدغه‌مند بعید است بتواند با دست و دل بازی بذر مهر و آگاهی بپراکند. بعید است فرصت کند، اندیشه‌اش را پرورش دهد. حالا وجود جنبش معلمان فرصت ترمیم این زخم‌هاست. فرصتی که حتی اگر از سوی حکومت سوخت شود، باز علائم حیاتی‌اش باقی است. آیا جنبش‌ها از بین می‌روند؟ آیا صدایشان برای همیشه خاموش می‌شود؟ محمد داوری، عضو سازمان معلمان ایران معتقد است این صدا خاموش‌شدنی نیست و حکومت‌ها ناگزیر از شنیدن صدای جنبش‌های صنفی هستند: «در دنیای جدید و در هر نوع ساختار سیاسی اعتراض و حرکت‌های مدنی و جنبشی اجتناب‌ناپذیر است، یعنی حکومت‌ها و دولت‌ها اگر این نگاه نو و این نگاه واقع‌بینانه را به جنبش‌های مدنی و اجتماعی نداشته باشند با مشکل جدی مواجه می‌شوند. چرا؟ چون این جنبش‌ها در شرایط جدید با توجه به شبکه‌های ارتباط‌جمعی و شبکه‌های اجتماعی و بالا رفتن سطح آگاهی مردم در کشورهای مختلف و آشنایی با حقوقشان اجتناب‌ناپذیر است. حتی در بسته‌ترین کشورها مانند عربستان یا کشورهای اطراف خودمان یا کشورهایی چون چین هم وجود دارد که سرکوب هم نشده، چون سرکوب‌شدنی نیستند. شاید به انفعال و کما بروند، ولی دوباره جنبش‌ها مثل آب باران که جاری می‌شود و از یک جایی سر درمی‌آورد همیشه هستند. ایران هم استثنا نیست به‌ویژه که در تاریخ سابقه بیش از صد و پنجاه سال مطالبه‌گری و جنبش‌های مدنی دارد. در نتیجه در ایران نسبت به آن کشورهای دیگر به‌ویژه در خاورمیانه جدی‌تر است.

جنبش‌های اجتماعی از مشروطه تا به الآن وجود داشته و حکومت‌ها و دولت‌های مختلف چون قاجار و پهلوی و بعد از انقلاب ۵۷، در جمهوری اسلامی تلاش به حذف این جنبش‌های صنفی داشتند، اما عملاً موفق نشدند. به همین دلیل با جرئت می‌شود گفت به‌طورکلی تلاش برای شکست این جنبش‌ها تلاش بی‌حاصلی است. تجربه شخصی خودم و با توجه به عضویت در سازمان معلمان و تعاملی که با سایر تشکل‌ها داشتیم، به‌ویژه با کانون‌های صنفی که کارهای مشترکی انجام دادیم این جمع‌بندی را برای من ایجاد کرد. در بیست سال اخیر برخورد با برخی جریان‌ها باعث خاموشی یا به محاق رفتن آن‌ها شده است اما درباره جنبش معلمان این‌گونه نبوده است. جنبش صنفی-معلمی فراز و فرودهایی داشته، اما همان‌طوری که دیدید در طول بیست و یک سال گذشته یکی از فعال‌ترین جنبش‌های اجتماعی ایران بوده است. به همین دلیل حکومت باید جنبش‌ها و اعتراض‌های معلمان را به رسمیت بشناسد و این را فرصتی بداند برای بروز و ظهور واقعیت‌های جامعه حداقل در یکی از صنف‌ها، یعنی صنف معلمان. صنفی گسترده و تأثیرگذار که با توجه به حوزه فعالیت‌هایش و ارتباطی که با کودکان، نوجوانان و خانواده‌ها دارند می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد. ۱۵ میلیون دانش‌آموز، ۳۰ میلیون والدین، یک میلیون معلم و خانواده‌هایشان، ۸۰۰ هزار نفر بازنشستگان و خانواده‌هایشان. با این جمعیت یک معلم حتی اگر فعال در جنبش هم نباشد، در سپهر عمومی نسبت به جنبش پیگیر است و واکنش نشان می‌دهد و در ارتباط با اخبار جنبش است، یعنی معلمان یک مدرسه‌ای که در جنبش هم فعال نیستند، در زنگ‌های تفریح در مدرسه و در گروه‌های خودشان مطالب را به اشتراک می‌گذارند و این پروسه‌ای فراگیر است».

فردین علیخواه، جامعه‌شناس، نیز ابتدا از اهمیت محیط اثرگذاری پیام می‌گوید و حکومت را نسبت به داشتن این دانش ترغیب می‌کند و در ادامه وجود و حضور جنبش‌ها را برای حکومت‌ها غنیمت می‌داند که می‌تواند ارتباط بدنه با حکومت را حفظ کنند و مانع از اغتشاشات پنهان و پراکنده شوند: «در بحث ارتباطات جمعی یکی از معیارهایی که بر انتقال پیام تأثیر می‌گذارد محیط پیام است، یعنی یا محیط پیام تقویت‌کننده اثرگذاری آن است یا اثرگذاری را کاهش می‌دهد. هم‌اکنون به دلایل مختلف نظیر ناتوانی در تحقق وعده‌های مختلف به مردم، بحران اقتصادی، فقدان چشم‌انداز روشن برای آینده و مسیر پیش‎رو، فرسودگی اجتماعی و شکاف بین دولت-ملت، محیط پیام به نفع حاکمیت سیاسی نیست. منظور آنکه هر پیامی که دستگاه‌های تبلیغاتی رسمی به سمت مردم ارسال می‌کنند به دلیل همان محیط پیام، اثرگذار نیست و گویی اصلاً وجود ندارد. از طرف دیگر، رسانه‌های غیررسمی، باز به خاطر همان محیط پیام حامی، بیشتر اثرگذارند و در شکل‌دهی به افکار عمومی نقش بیشتری دارند. بیایید همین بازنشستگان و معلمان را در نظر بگیریم. هر دو گروه در جامعه ایرانی منزلت اجتماعی خاصی دارند. یکی معلم است و یکی دیگر سالمند. در فرهنگ ایرانی احترام به هر دو معمولاً شدیداً توصیه می‌شود».

هشدار این جامعه‌شناس نسبت به برخوردهای قهری با این دو گروه قابل‌توجه است: «برخورد قهری با این دو جنبش صنفی-اجتماعی باعث خواهد شد که ناامیدی اجتماعی و نارضایتی سیاسی بیش از پیش گسترش یابد. خوشبختانه این روزها وجود شبکه‌های اجتماعی باعث شده است تا گروه‌هایی که صدایشان ممکن بود به جایی نرسد حداقل در بین مردم انعکاس یابد. معلمان و بازنشستگان توانسته‌اند به‌خوبی مطالبات خود را در جامعه منعکس کنند و نشان بدهند که دنبال چه چیزی هستند. برخورد قهری با این‌ها بدون تردید نارضایتی‌ها را افزایش خواهد داد.

فراموش نکنیم که حداقل معلمان با بدنه اجتماعی ارتباط دارند و قرار است نسل‌های آینده را تعلیم دهند. افزایش نارضایتی در بین آنان به معنای پرورش نسلی ناراضی و بدبین به نظام سیاسی خواهد بود. بازنشستگان هم همین‌طور. سالمندان معمولاً در ایران گروه مرجع تعریف می‌شوند. آنان نیز در حلقه‌های خویشاوندی اثرگذارند. برخورد قهری با آنان نیز بیش از پیش متن اجتماعی را ناراضی‌تر خواهد کرد».

اما فایده این نهادها برای حاکمیت چیست؟ چه چیزی باید آن‌ها را ترغیب کند که با این نهادها برخورد نکنند؟ محمد نیک‌نژاد از اعضای کانون صنفی معلمان معتقد است: «معمولاً نهادهای صنفی و مدنی بنا بر تعریفی که دارند باید پلی باشند بین حاکمیت و دست‌اندرکاران و کار به دستان از سویی و کسانی که نمایندگی‌شان می‌کنند مانند لایه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی یا قومی که در طرف دیگر یا روبه‌روی حاکمیت قرار دارند. وقتی که شما مانند حاکمیت کنونی ما، این‌ها را جزو مخاطرات امنیتی و دل‌نگرانی‌های امنیتی دسته‌بندی می‌کنید، دیگر این پل نمی‌تواند نقش واسطه‌ای و پیونددهنده خود را بازی کند و به‌نوعی، هم پل باریک می‌شود و هم کارایی خود را در انتقال پیام‌ها در دو سوی این پل از دست می‌دهد. درحالی‌که این روند باید از سوی حاکمیت تسهیل شود که روند ردوبدل کردن پیام‌ها و دل‌نگرانی‌ها در دو سوی این پل به‌درستی انجام شود. وقتی نگاه امنیتی به مطالبات جامعه باشد، مطالبات معلمان که از نوع صنفی-آموزشی است، امنیتی فرض می‌شود درحالی‌که این مطالبات یا به حقوق معلمان یا به امکانات مادی و غیرمادی شغل و حرفه آن‌ها مربوط است. این مطالبات از طریق نهادهای مدنی پیگیری می‌شود؛ نهادهایی که هدفی جز پیگیری آن مطالبات ندارند. آن‌ها همچنین می‌توانند فضای آموزش برای معلمان ایجاد کنند. بدین ترتیب کیفیت آموزش بالا می‌رود که به نفع معلم، دانش‌آموز و جامعه است».

نیک‎نژاد نسبت به رادیکالیزه شدن جنبش‌ها هشدار می‌دهد: «وقتی که شما خواسته‌های نهادهای صنفی را در قالب امنیت می‌برید و مخاطرات امنیتی تلقی می‌کنید، این‌ها را رادیکالیزه می‌کند و وقتی هم رادیکال شد، چون خودش را می‌خواهد همپای بخش رادیکال کند از نظر تئوریک هم تا حدودی رادیکال می‌شود. در این وضعیت بخش‌های میانه‌روی جنبش به‌مرور خانه‌نشین می‌شود و بخش‌های رادیکال‌تر بالا می‌آید که برای حاکمیت هم مشکلات بیشتری ایجاد می‌کند. زیرا بخش میانه‌رو می‌تواند تعامل بهتری با حاکمیت داشته باشند. ما تجربه این را داریم که وقتی حاکمیت می‌خواهد برای نهادهای صنفی و مدنی شاخ و شانه بکشد، آن بخشی که می‌خواهند، هم حرفشان را بزنند و هم کمتر آسیب ببینند، خودشان را کنار می‌کشند».

محمد داوری که از عواقب انقلاب و خشونت نگران است، گفت‌وگوی بین حکومت و بدنه جامعه را بهترین راه برای هموار کردن ناهمواری‌ها می‌داند. این فعال سازمان معلمان با اشاره به حزب رستاخیز در قبل از انقلاب یکدست شدن جامعه را غیرممکن و خطرناک می‌داند: «یک بحث نظری وجود دارد که می‌گویند، وای به حال ملتی که انقلابیون مدیریت آن کشور را به عهده بگیرند و بدتر وای به حال آن ملتی که انقلابیون تقدس‌گرا مدیریت آن کشور را به عهده بگیرند. معمولاً انقلابیون با توجه به تجربه مبارزاتی که دارند به‌زودی فراموش می‌کنند یا اصلاً نمی‌خواهند باور کنند که در اکثر انقلاب‌های دنیا بعد از ظهور انقلاب، انقلابیون برخوردهای بسیار خشن و سرکوبگرانه داشتند؛ در فرانسه و در کشورهای دیگر این اتفاق افتاده و متأسفانه در کشور ما هم افتاده است و الآن هم که نزدیک به ۴۵ سال می‌گذرد، این‌ها حتی بازگشت به تجربه کنشگری مبارزاتی خودشان را ندارند که از آن درس بگیرند. اگر که بخواهند درس بگیرند، الآن شرایط بسیار شبیه دهه ۵۰ یا آستانه انقلاب ۵۷ است که شاه نپذیرفت اصلاحات را انجام بدهد و اگر می‌شنیدند حسن نیت و هشدار کسانی را که گفتند ما آخرین گروهی هستیم که با شما با این زبان سخن می‌گوییم، کشور دچار مشکلات نمی‌شد و جنگ هم رخ نمی‌داد. پس اشتباهات تاریخی حاکمان بیشتر ریشه در این دارد که وقتی در مسند قدرت هستند، جور دیگری مسائل را می‌بینند و شاید اطرافیانشان هم در این زمینه مقصر هستند. بی‌تردید با آن تجربه انتظار می‌رود که جور دیگری رفتار شود، ولی گویا نه‌تنها تفاوتی نکرده بلکه در برخی از بخش‌ها اوضاع بدتر هم هست. این یک مسیر است و راه دیگر این است که دوباره کسب مشروعیت کنند و در ریل کارآمدی قرار بگیرند و از دو بحران مشروعیت و کارآمدی عبور بکنند و پاسخگو باشند، ولی از طرفی برای اینکه بین نیروهای انقلابی وحدت ایجاد کنند و با بحران همبستگی هم مواجه نشوند، خودشان را عاجز می‌دانند و گویا فرصت کارهای اطمینان‌بخش و مشروعیت‌بخش این‌ها سوخته و به پایان رسیده است. بنابراین تنها کارت اعتباربخش ابزار سلطه است که به حاکمیت استمرار می‌بخشد. در مورد دیگر مسائل و بحران‌ها هم که موفق نبوده‌اند، با واقعیت‌هایی مواجه شده‌اند که می‌دانند به این آسانی نمی‌توانند این مسائل عمیق و گسترده را حل بکنند. در هر حوزه‌ای دست بگذارید، مسائلش به بحران‌های چندجانبه رسیده است».

علیخواه، استاد دانشگاه، معتقد است مواجه قهری با نسل و قشر ناراضی منجر به عقب‌نشینی آن‌ها نخواهد شد، اوضاع را بدتر می‌کند و به سمت نارضایتی‌های افقی بیشتر در جامعه خواهد برد. او شرایط کنونی را بسیار نگران‌کننده می‌داند: «این روزها شما کودکان را در خانواده‌ها ببینید. نوجوانان را در سطح شهرها ببینید. نسلی جسور در حال ظهور است که به‌صورت والدین و هر صاحب اقتدار دیگری نگاه می‌کند و صریح و آشکار آنچه می‌خواهد را به زبان می‌آورد. متأسفانه حاکمیت نمی‌خواهد آن‌ها را ببیند و تلاش می‌کند نسلی مطیع و سربه‌راه بار بیاورد. این رخ نخواهد داد. اتفاقی که در این کشور افتاده این است که هم کودک و نوجوان و هم سالمند ناراضی‌اند. این از نظر جامعه‌شناختی  تأمل‎برانگیز است که البته بحث مستقلی را می‌طلبد. می‌خواهم این را بگویم که همه گروه‌های اجتماعی دیگر در بیان خواسته‌های خودشان هراسی ندارند. مواجهه قهری با چنین گروه‌هایی باعث عقب‌نشینی نخواهد شد. فراموش نکنیم که این نوع برخوردهای نسنجیده می‌تواند به شدت‎گرفتن اعتراضات منتهی شود. ای کاش نهادهای صنفی و مستقل که واسطه بین حاکمیت و گروه‌های اجتماعی هستند وجود داشتند و فعال بودند تا نارضایتی‌ها این‌قدر روی هم انباشته نمی‌شد؛ البته این را هم اضافه کنم  عقب نشستن چند دلیل می‌تواند داشته باشد: یا گروه ناراضی قانع شده است و احساس می‌کند به حق خود رسیده است یا گروه ناراضی احساس می‌کند که نباید ریسک کند و عقب‌نشینی می‌کند، ولی اعتراض نکردن آشکار به معنای نبود نارضایتی نیست. این وضعیت ناخوشایند، یعنی عقب‌نشینی بدون رسیدن به مطالبات تبعات روانی هم می‌تواند داشته باشد. خشم‌های تلنبارشده می‌تواند باعث احساس ناکامی یا جابه‌جایی خشم شوند. این‌ها را مطالعات روان‌شناسی سیاسی نشان داده است. جابه‌جایی خشم می‌تواند به محل کار، خانواده یا خیابان کشیده شود و ما شاهد خشونت‌های افقی در سطح جامعه باشیم. پس همان‌طور که گفتم کاش درخواست‌ها و مطالبات گروه‌های مختلف دیده و شنیده و به رسمیت شناخته شود. من این روزها بیش از پیش برای آینده کشور نگرانم».

نیک‌نژاد نیز تأکید می‌کند که مطالبات با دستگیری‌ها و ایجاد فضای خفقان یا ایجاد جامعه یکدست به بوته فراموشی سپرده نمی‌شود، بلکه به خشونت بیشتر و ناکارآمدی گسترده در جامعه منجر می‌شود. این عضو کانون صنفی، مطالبات معلمان را اصلاح‌طلبانه می‌داند که اگر به موقع شنیده نشود، می‌تواند هزینه‌های سنگین به هر دو طرف وارد کند:  «مطالبات هرگز فراموش نمی‌شوند. وقتی خواسته‌های تشکل‌ها در کف خیابان مطرح می‌شوند، یعنی تقریباً به تندترین حالت ممکن خود رسیده است. معلمان از طبقه متوسط هستند و طبقه متوسط هم تا حدود زیادی طرفدار اصلاحات در جامعه هستند، چه اصلاحات در لایه‌های مختلف حاکمیت و چه نهادهای عمومی. در چند سال گذشته هم بسیاری از جامعه‌شناسان گفته‌اند طبقه متوسط بسیار کوچک شده است و دیگر قدرت پیشین خود را ندارد، پس سرریز می‌شود در طبقات زیر متوسط. در آن طبقات، شکل اعتراض‌ها هم متفاوت است. حالا ممکن است کسانی مخالف این حرکت باشند، کاری نداریم، ولی این چیزی است که برآمده از نوع برخورد حاکمیت با نهادهای مدنی یا لایه‌های مختلف اجتماعی بوده، اما اینکه فراموش بشوند، این‌طور نیست. این لایه‌های اجتماعی مطالبات خودشان را فراموش نمی‌کنند، اما سه شکل از مطالبات ممکن است بروز کند و اتفاق بیفتد: یک‏عده شغل معلمی را رها می‌کنند و از آموزش و پرورش می‌روند، یک‏عده معلمان تازه‌کارند که می‌بینند معلمی به لحاظ اقتصادی چنگی به دل نمی‌زند زودتر می‌فهمند و می‌روند. یک‏عده هم که به پایان کارشان و مرحله بازنشستگی نزدیک می‌شوند. این باعث شده برای جاهایی که نیاز به مدرک دکترا یا فوق لیسانس بوده، حتی از کسانی که لیسانسه بوده‌اند خواسته‌اند که بمانند.

به هر حال آموزش و پرورش نیاز دارد که این بازنشستگی را عقب‌تر ببرد. منتها به لحاظ قانونی باید ۳۰ سال شود، اما آموزش و پرورش دست به دامان بازنشسته‌ها یا در آستانه بازنشستگی شده و دوست دارد این‌ها بمانند تا جایی که توان دارند تا بتواند از این‌ها استفاده کند، ولی چون شرایط اقتصادی خوب نیست همه به دنبال این هستند که زودتر این فضا را رها کنند و از این فشارها و آسیب‌هایی که به جایگاه و منزلتشان وارد شده آسوده شوند. پس این دو گروه بیشتر فرار می‌کنند. یک گروه دیگر هستند که به هر دلیلی می‌مانند و بیشتر با سیستم راه می‌آیند و می‌سازند، در وسط طیف قرار دارند یعنی نه راه پس دارند، نه راه پیش و می‌مانند، این افرادی که کارشان را در سکوت انجام می‌دهند، اما از ته دل ناراضی هستند، قطعاً آسیب‌های پنهان دارد. یک‏عده شغل دوم یا سوم پیدا می‌کنند، ناخواسته انرژی آن‌ها بین چند شغل تقسیم می‌شود، و کیفیت حرفه معلمی خودبه‌خود کاهش پیدا می‌کند، یک‏عده هم طبیعی است خب می‌گویند این‌ها برای ما چه کار کردند که ما برای این‌ها کار کنیم. به هر حال به شکل کاملاً نامحسوس به آموزش و فرایند آموزش آسیب می‌زنند. البته نمی‌گویم همه به این شکل هستند بعضی‌ها هم می‌مانند و درست و حسابی هم کار می‌کنند، ولی این یک رخداد طبیعی است که اتفاق می‌افتد، من به‌عنوان معلم وقتی شغل دوم و سومی دارم و از آن‌ها درآمد بیشتری داشته باشم، طبیعی است که انرژی‌ام را آنجا می‌گذارم، چون می‌خواهم درآمد داشته باشم که بتوانم زندگی‌ام را بچرخانم. یک بخش دیگر هم هستند که به دلیل عِرقی که به آموزش و پرورش و بچه‌ها دارند و تعهدی که به معلمی دارند، می‌مانند و اعتراض می‌کنند. بخشی را که در این یکی دو سال و دو دهه گذشته می‌بینید، اینان همان کسانی هستند که هم معلمی را دوست دارند و هم نمی‌خواهند معلمی‌شان ناکارآمد باشد؛ در نتیجه برای حقوق، شرایط آموزشی یا رایگان نبودن آموزش اعتراض می‌کنند. آن‌هایی که از معلمی کنار می‌کشند و آن‌ها که به بازنشستگی می‌رسند، با تلقی امنیتی از حرکت‌های اجتماعی، آسیبی نمی‌بینند. اتفاقاً آن عده که دلسوز آموزش هستند، دلسوز بچه‌ها هستند، وطن‌پرست‌اند، به تعهد خود پایبندند، آن‌ها آسیب‌های جدی می‌بینند. وقتی نهادهای امنیتی وارد کار می‌شوند. کسانی که باید از آن‌ها تقدیر بشود یا باید نماینده معلمان برای گفت‌وگو با لایه‌های متفاوت حاکمیت باشند و در کنار آن‌ها راهکار پیدا کنند و ساختار آموزشی را اصلاح کنند، بازداشت می‌شوند و پرونده‌های قضایی پیدا می‌کنند، حتی سال‌ها به زندان می‌روند.

با این کار، هم آموزش و پرورش را محروم می‌کنند، هم اینکه افرادی دوست دارند بیایند و آموزش و پرورش را اصلاح کنند از هراسِ این نوع برخوردها خودشان را کنار می‌کشند. در درازمدت به نظر می‌آید که حتی به لحاظ امنیتی هم به نفع حاکمیت نیست چراکه جنبش‌ها وارد فاز رادیکال می‌شوند.

به هر حال این یک سنت و تجربه تاریخی است که مسیر اصلاح وقتی از دو طرف دائم تند می‌شود، به‌مرور به نقطه‌ای می‌رسد که میل به اصلاح هم از بین برود و میل به فروریختن ساختار رشد کند. درواقع این میل هم نتیجه نگاه امنیتی است.

ما می‌بینیم معلمان نمی‌خواهند این اتفاق بیفتد و نهادهای مدنی حوزه معلمان نیز به‌عنوان پل‌های ارتباطی بین معلمان با حاکمیت دوست ندارند این اتفاق بیفتد، ولی جریانی که نگاه امنیتی به حرکت معلمان دارد، این نگاه را قبول ندارد و معلمان را به سمت دیگری می‌کشانند».

محمد داوری نیز از به بن‌بست رسیدن اصلاحات ساختاری و فرهنگ گفت‌وگو بین حکومت و جامعه اظهار ناخوشایندی می‌کند و هشدار می‌دهد، صدای جنبش مسالمت‌آمیز معلمان باید شنیده شود، قبل از اینکه خواسته‌های مردم به کانال‌های خشونت‌آمیز وارد شود زیرا هر ظرفی ظرفیتی دارد: «بی‌تردید حاکمیت با تدبیری دست به دستگیری کسانی چون آقایان تاج‌زاده، رسول‎اف، و آ‎ل‎احمد می‌زند. احساس می‌کنم حداقل در این بخش حاکمیت متوجه یک گفتمان و شرایط جدیدی در مطالبه‌گری شده است، که حول محور آقای تاج‌زاده شکل گرفته است؛ یعنی گفتمان اصلاح ساختاری. گفتمانی رهایی‌بخش و امیدبخش. حاکمیت احساس می‌کند که این گفتمان قدرت بسیار وسیع برای مطالبه‌گری در داخل کشور دارد که اگر گسترده و منسجم شود مقابله با آن سخت‌تر می‌شود. حاکمیت مردم را از اصلاحات غیرساختاری ناامید کرده بود و احساس می‌کرد که مردم به سمت براندازی می‌روند. براندازی هم با چهره‌های خارج‌نشین و تخریب شده است که امکان انسجام و اعتماد و امید در بدنه را ندارند و حاکمیت می‌تواند با آن مقابله کند. حالا دو سوی تحول‌خواهی، براندازی و اصلاح ساختاری است. گفتمان اصلاح ساختاری به‌شدت گسترش پیدا کرده و مورد استقبال قرار گرفته است. بخشی از فعالین گفتمان اصلاح ساختاری سعی می‌کنند با براندازان یا جناح‌های منعطف‌تر آن‌ها وارد گفت‌وگو بشوند. آن‌ها به دنبال این هستند که ایران گذار آرام‌تری داشته باشد. به همین دلیل حاکمیت متوجه این واقعیت شده و درصدد این است که به گفتمان براندازی میدان بدهد، گفتمانی که حاکمیت در تقابل با آن، هم خودش را توجیه می‌کند، هم حامیانش را منسجم می‌کند و هم به منتقدان و مخالفان اتهام اخلال در امنیت جامعه می‎زند».

معلمان در این سال‌ها نشان داده‌اند در عین اینکه مسالمت‌آمیزترین رفتار را داشته‌اند، مورد بدترین رفتارها واقع شده‌اند. آن‌ها مطالباتی دارند. محمد داوری از حکومت می‌خواهد نسبت به این رفتار مسالمت‌آمیز و این تشکل نجیب، بی‌اعتنا نباشد و این کانال ارتباط با اقشار مختلف جامعه را غنیمت بشمارد تا با استعانت از این حلقه شرایط انسانی‌تر و عادلانه‌تری برای قشر گسترده‌ای از جامعه فراهم کند: «اگر حکومت بخواهد هوشمندانه عمل کند و واقعیت‌های جنبش‌ها را بپذیرد، بهترین الگو برای کنشگری‌های اجتماعی، جنبش صنفی معلمان است، حتی اگر با جنبش دانشجویی، زنان و کارگران بررسی بکنیم مسالمت‌آمیزترین و مدنی‌ترین جنبش، جنبش معلمان است. چرا؟ به دلیل مختصات حرفه معلمی و شخصیت و طبقه اجتماعی معلمان است. طبقه معلمان، جزو اقشاری هستند که نسبت به سایر اقشار تحصیلات بالایی دارند، از طرفی به اقتضای شغلشان اهل مطالعه هستند و با بدنه جامعه که دانش‌آموزان و والدین هستند در ارتباط‌اند. به دلیل ارتباط با کودکان و نوجوانان باید معطوف به آینده کنشگری بکنند. جزو اقشاری هستند که به آسیب‌های اجتماعی در آیینه دانش‌آموزان آشنا هستند، یعنی مدارس و دانش‌آموزان و والدین تریبونی از اقشار مختلف جامعه هستند. قشری پراکنده هستند از پایتخت گرفته تا شمال و جنوب و شرق و غرب، روستاها و مناطق مختلف، یعنی یک ایران کامل به معنای واقعی هستند. معلمان از اقوام و طوایف مختلف هستند و در نتیجه باز هم ایران واقعی در بدنه آن‌ها متبلور می‌شود. حرفه معلمی حرفه‌ای مستقل است و مثل سایر حرف نیست که از مافوق بترسد یا از دستورالعمل‌های اداری بترسد. معلم خودش هست و کلاس و دانش‌آموز و معمولاً جمع‌های معلمان هم خودش یک اجتماع است. کوچک‌ترین مدرسه‌ها حداقل ده پانزده نفر معلم دارد و مدارس بزرگ‌تر معلمان بیشتری دارند. به‌طور میانگین در زنگ‌های تفریح چهل پنجاه تا معلم در جلسات در شوراهای مدارس گفت‌وگو می‌کنند. معمولاً فضای معلمی فضایی گفت‌وگومحور است. به قول معروف می‌گویند زنگ تفریح و چای و گپ. در نتیجه این چای و گپ و زنگ تفریح یک فرصت بسیار مستمر و پیوسته‌ای است که معلمان را در ارتباط با هم قرار می‌دهد. از طرفی در شبکه‌های اجتماعی هم فعال‌اند. الآن بزرگ‌ترین گروه‌های شبکه‌های اجتماعی به‌ویژه در تلگرام متعلق به فرهنگیان است. من خودم در بیش از پنجاه شصت گروه هستم که بعضی از گروه‌ها بالای ۱۵۰ هزار نفر یا ۲۰۰ هزار نفر عضو دارد و مدت‌هاست با هم گفت‌وگو می‎کنند. علاوه بر آن جزو محدود صنوف و اقشاری است که متشکل است. بیست سال است حداقل چهار پنج تشکل منتقد با رویکرد اصلاح‌طلبی یا صنفی یا سیاسی فعال‌اند. این تشکل‌ها انتخابات دارند، مجمع دارند، شورای مرکزی دارند، شعبه‌های استانی دارند، با هم گروه‌هایی دارند، در تعامل‌اند، سایت دارند، کانال دارند و این جنبش متشکل که همه ویژگی‌های یک جنبش اجتماعی را به قول سعید مدنی دارد، یک جنبش اجتماعی پویا و زنده مثل یک عضوی از بدن می‌ماند که یک فرصت برای بدن است که به بدن بیماری‌هایش را هشدار می‌دهد و کمک می‌کند برای بهبود آن و در سختی‌ها با این بدن همراه باشد و به‌عنوان سلول‌های مدافع جامعه است، نه سلول‌های مهاجم. حاکمیت اشتباهش این است که فعالین جنبش معلمان را سلول‌های مهاجم به بدن جامعه می‌داند. این‌ها سنسورهایی هستند که حامی این تن نحیف ایران و جامعه آسیب‌دیده‌ای هست که اگر به فکر نجاتش نباشیم ممکن است که دیر شود».

شاید امروز برخورد امنیتی با معلمان، بتواند صدای آن‌ها را خاموش کند، اما از دردهای آن‌ها نخواهد کاست. مگر کار آموزگار جز این است که صداهای خاموش را تمرین غریو دهد. تمرین میهن‌دوستی و حق‌طلبی دهد. این خاک امانتی است که باید به آیندگان تقدیم کنیم. شاید به جای رویکرد امنیتی نسبت به معلمان، بهتر بود تلاش کنیم تا کودکان و جوانان وطن نظاره‌گر آموزگارانی خسته و ناامید از معیشت و گفت‌وگو نباشند که هر آینه حال این وطن زار خواهد شد.■

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط