بدون دیدگاه

پاکستان و برساختن دوباره امارت طالبان

محمدرضا کربلایی

بیست سال تلاش پاکستان برای استقرار دوباره امارت اسلامی افغانستان با برافراشته شدن پرچم‌های سفید طالبان در سراسر این کشور به ثمر نشست و پاکستان موفق شد با نقض حاکمیت ملی یک کشور، دولت ملی و قانونی آن را سرنگون کند و یک بار دیگر گروه شورشی مسلح وابسته به خود را به حاکمیت برساند.

هیچ‌انگاری حاکمیت و فروپاشی دولت‌های ملی با توسل به مداخلات نظامی و جنگ‌های نیابتی و جایگزین کردن دولت‌های دست‌نشانده حرکت خطرناکی در عرصه روابط بین‌المللی است که خوشبختانه همیشه با موفقیت روبه‌رو نبوده است. این واقعیت، اهمیت موفقیت اخیر پاکستان را نشان می‌دهد. کشورهای ائتلاف گروه دوستان سوریه علی‌رغم یک دهه تلاش و صرف هزینه بسیار موفق به سرنگونی رژیم مستقر نشدند و آخرالامر  گروه‌های مسلح شورشی تحت حمایت آن‌ها به استقرار در استان ادلب سوریه اکتفا کردند و مجبور به گذران زندگی در پناه کمک‌های ترکیه و قطر شده‌اند. بازی خطرناک پاکستان در افغانستان می‌تواند الهام‌بخش قدرت‌های منطقه‌ای  زیاده‌خواه باشد.

پاکستان پس از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، ابتدا تصمیم گرفت به درخواست امریکا برای مبارزه علیه طالبان و القاعده پاسخ مثبت دهد و اسلام‌گرایان تندرو در داخل کشور را هم تحت فشار قرار داد، اما به‌سرعت تصمیم به ترمیم رابطه خود با گروه‌های اسلامی تندرو و حفاظت از سرمایه استراتژیک خود در مدیریت  منازعه با هند در کشمیر و با امریکا و ناتو در افغانستان گرفت.

پشت کردن پاکستان به جهادگران برساخته‌اش در سال ۲۰۰۱ (۱۳۸۰) یا به تعبیر مسلمانان تندرو خیانت به طالبان علل متفاوتی داشت؛ مانند تمایلات سکولار شخص ژنرال پرویز مشرف یا ضعف‌ها و الزامات روابط خارجی پاکستان. ژنرال مشرف در مصاحبه‌ای گفته بود ریچارد آرمیتاژ، معاون پیشین وزیر دفاع امریکا، با تهدید به اقدام نظامی به او گفته بود اگر از جنگ علیه تروریسم حمایت نکنید، پس «برای بمباران شدن آماده شوید. برای بازگشتن به عصر حجر آماده شوید».

و همین‌طور گویا ژنرال کالین پاول، وزیر خارجه امریکا، هم با تکرار سخن بوش به او گفته بود «یا با ما هستید یا در برابر ما». پرویز مشرف تصور می‌کرد خواهد توانست با فاش‌گویی  تهدیدات مقامات امریکایی و نگرانی او از انهدام زیرساخت‌های کشورش توسط امریکایی‌ها، اقدام خود در همراهی با امریکا را توجیه و افکار عمومی را قانع کند، اما تحولات داخلی بعدی نشان داد توفیق چندانی به دست نیاورد و جایگاه ارتش از جانب جریان‌های رقیب تهدید شد. مشرف ابتدا کوشید با تضعیف حزب مسلم‎لیگ به رهبری نواز شریف که توانسته بود با حمایت از طالبان، در داخل کشور و میان جریانات اسلام‌گرا اعتباری کسب کند هم رقیب کهنه‌کار را از میدان به در کند و هم تأثیرپذیری سیاست داخلی پاکستان را از بحث جهاد در افغانستان کاهش دهد، اما نارضایتی جریان‌های اسلامی مانند جماعت اسلامی پاکستان که در شهرها قدرت بسیج‌کنندگی بالایی دارد و جمعیت علمای اسلام که پشتوانه و نفوذ بسیار در نواحی روستایی و میان پشتون‌های پاکستان دارد ژنرال مشرف را به تأمل جدی در سیاست‌هایش واداشت. به‌خصوص که نزدیک شدن مشرف به امریکا باعث کنار گذاشتن تفاوت‌های ایدئولوژیک احزاب اسلام‌گرا شده بود و آن‌ها را به هم نزدیک ساخته بود.

در انتخابات سال ۲۰۰۲ میلادی که نخستین انتخابات پارلمانی پاکستان پس از به قدرت رسیدن پرویز مشرف بود «مجلس متحد عمل» که ائتلافی از احزاب مذهبی پاکستان بود، پیش از برگزاری انتخابات عمومی تشکیل شد و برای اولین بار در تاریخ پاکستان توانست جبهه متحد احزاب مذهبی این کشور را به سومین حزب بزرگ پاکستان تبدیل کند. این حزب با کسب موفقیت در این انتخابات   در ایالت سرحد دولت تشکیل داد و در بلوچستان هم با به‌دست آوردن ۱۴ کرسی از ۵۱ کرسی حضوری تأثیرگذار یافت.

علت موفقیت مجلس متحده عمل در انتخابات ۲۰۰۲ این بود که عنوان می‌کرد پرویز مشرف، حاکم نظامی پاکستان، قصد دارد خاک پاکستان را برای جنگ افغانستان در اختیار نیروهای امریکایی قرار دهد و از آنجا که مردم مخالف حضور امریکا و حمله به افغانستان بودند توانست در انتخابات به موفقیت دست پیدا کند و مردم را با خود همراه کند.

یکی از پیامدهای مهم این انتخابات به‌وجودآمدن شکاف سیاسی بین پنجابی‌ها و پشتون‌ها بود. در ایالت سرحد و بلوچستان، پشتون‌ها همگی به مجلس متحده عمل که اسلام‌گرا بود رأی دادند و برعکس شهروندان در پنجاب و سند به آن روی خوش نشان ندادند. درواقع مشخص شد رویکرد پرویز مشرف باعث اسلامی شدن ناسیونالیسم پشتون و یا به‌عبارتی طالبانی شدن سیاست پشتون‌ها در پاکستان شده است.

تضعیف حزب مسلم‌لیگ که رقیب احزاب اسلام‌گرا به‌خصوص جمعیت علمای اسلام در شکل دادن به سیاست پشتون‌ها بود باعث شد جبهه متحد عمل، به‌سرعت جای رقیب را پر کند و عملاً یک کمربند پشتونی-اسلام‌گرا از قندهار و پیشاور تا کویته تشکیل شود. تشکیل مجلس متحده عمل و موفقیت آن حکومت پاکستان را با چالشی عمده روبه‌رو کرد.

رژیم نظامی که با کودتای سال ۱۹۹۹ همه انتقادها را به جان خریده بود تا موقعیت ارتش در سپهر سیاسی پاکستان را حفظ کند از یک‌سو از جانب احزاب سیاسی مخالف؛ یعنی حزب مردم» و حزب مسلم‌لیگ شاخه نواز احساس خطر می‌کرد و نیازمند جلب همراهی احزاب اسلام‌گرا برای منزوی ساختن آن‌ها بود و از طرفی با همراهی کردن با امریکا در سرنگونی و تعقیب طالبان و القاعده، باعث تندرو شدن اسلام‌گرایان شده بود که از موضع حمایت از طالبان به مخالفت با رژیم نظامی برخاسته بودند.

طرفه آنکه، درحالی‌که مشرف در تلاش برای سقوط طالبان در افغانستان بود، کشور خودش به‌سرعت در حال «طالبانی» شدن بود! این وضعیت، مشرف و ارتش پاکستان را در معرض آزمایشی سخت و انتخابی دشوار قرار داد. از آنجا همواره تضاد اصلی در پاکستان میان ژنرال‌ها و سیاستمداران غیرنظامی بوده است و در این مقطع هم اتحاد فرضی ارتش با حزب سکولار مردم و حزب مسلم‌لیگ به بهای سنگین بازگشت ارتش به پادگان‌ها و واگذار کردن قدرت سیاسی به رقبای سرسخت تمام می‌شد، به همین علت پرویز مشرف سرانجام همانند سلف خود ژنرال ضیاء‌الحق، گزینه جلب همکاری اسلام‌گرایان و اتحاد با آن‌ها را انتخاب کرد. این در حالی بود که هیچ نشانه‌ای مبنی بر کوتاه آمدن اسلام‌گرایان در حمایت از طالبان دیده نمی‌شد و آن‌ها که همانند ارتش خواهان انزوای احزاب سیاسی دموکراتیک بودند از سازش با مشرف که فرصت گران‌بهایی  برای افزایش قدرت سیاسی در اختیار آن‌ها قرار می‌داد استقبال کردند. یک علت مهم رشد اسلام‌گرایی در پاکستان همین کشمکش‌های بی‌پایان ارتش با نیروهای دموکراتیک بر سر قدرت و صدماتی است که ارتش به روندهای دموکراتیک وارد کرده است.

مانند کشمکش ارتش با حزب مردم در دهه ۷۰ میلادی که به اتحاد ضیاء‌الحق با اسلام‌گرایان و به‌خصوص حزب جماعت اسلامی پاکستان منجر شد و او توانست با سر دادن شعار برقراری «نظام مصطفی»، مشروعیت لازم برای به زیر کشیدن حزب مردم و رهبر پرقدرت آن، ذوالفقار علی بوتو، از قدرت را به دست آورد. متقابلاً جماعت اسلامی هم که مخالف سیاست‌های مبتنی بر سکولاریسم بوتو و خواهان اسلامی کردن پاکستان بود توانست به نفوذ سیاسی بی‌سابقه‌ای دست پیدا کند.

بی‌نظیر بوتو نمونه‌ای از این تنش‌ها را چنین روایت کرده است:

«بعد از اینکه من به شکلی غیردموکراتیک (در نوامبر ۱۹۹۶) به‌وسیله فاروق لغاری، رئیس‌جمهور وقت پاکستان که مورد حمایت شدید اداره اطلاعات ارتش پاکستان بود برکنار شدم، این اداره توجهش را معطوف به روابط خارجی کرد و از دولت طالبان حمایت به عمل آورد با این باور که این کار عمق استراتژیک پاکستان را بالا می‌برد. عناصر اداره اطلاعات از آن زمان تاکنون به اتحاد و همکاری‌شان با القاعده و طالبان ادامه داده‌اند، حتی اگر این حمایتی جزم‌اندیشانه و متعصبانه باشد، فرضیه افزایش عمق استراتژیک پاکستان از راه کمک به طالبان و القاعده، فرضیه من و حزبم نیست. ما معتقدیم این مسئله ضروری و حیاتی است که از دموکراسی در افغانستان حمایت کند. ما به دموکراسی اعتقاد داریم».

نکته تأمل‌برانگیز این است که علی‌رغم تلاش ارتش برای مدیریت نفوذ اجتماعی و سیاسی اسلام‌گرایان و موافقت تنها با آن حد از نفوذ سیاسی که موقعیت ارتش را متزلزل نکند، همواره پشتیبان و مشوق فعالیت‌های بین‌المللی اسلام‌گرایان بوده است. در سال ۱۹۶۵ که جنگ هند و پاکستان بر سر کشمیر در گرفت ژنرال ایوب خان علی‌رغم همه سابقه روابط پرتنش خود با علامه مودودی، با او دیدار کرد و از مودودی درخواست کرد برای آزادی کشمیر اعلام جهاد کند. این نمونه گویای تلاش مستمر ارتش پاکستان برای استفاده از ستیزه‌جویی و جهاد اسلام‌گرایان برای رسیدن به بیشترین منافع ملی است.

در سال‌های پس از سقوط طالبان، دو تجربه متفاوت ژنرال ایوب خان در برابر ژنرال مشرف قرار داشت. هم امکان بهره‌گیری از نفوذ مردمی احزاب اسلامی در روابط خارجی و هم امکان برگشت لبه تیز تیغ آن‌ها به‌سوی او درصورتی‌که به خیانت به جهادگران و در اینجا طالبان متهم شود. چنان که در آن جنگ، هند و پاکستان توافق‌نامه تاشکند را به امضا رساندند و بر اساس آن متعهد شدند نیروهای خود را به خطوط پیش از جنگ بازگردانند و وضع موجود کشمیر را بپذیرند، موجبات شدت پیدا کردن مخالفت جماعت اسلامی با ایوب خان فراهم شد. پرویز مشرف و ارتش پاکستان به توجه به افکار عمومی و جلب همکاری اسلام‌گرایان برای مقاومت در برابر فشارهای بین‌المللی ایجاب کرد از فکر سکولاریزه کردن ارتش منصرف شود و به‌تدریج در برابر جبهه «مجلس متحده عمل» کوتاه بیاید و به همان چارچوب دوران همکاری گرم ژنرال ضیاء‌الحق با اسلام‌گرایان برگردد.

شاید اغراق نباشد اگر گفته شود فضای سنگینی که اسلام‌گرایان قبل و در طول سال ۲۰۰۱ به‌واسطه سیاست‌های سکولار داخلی و خارجی ژنرال مشرف تحمل کردند، از سال ۲۰۰۳ – ۲۰۰۲ برطرف شد و سیاست خارجی پاکستان به مواضع اسلام‌گرایان نزدیک شد، آنچنان که آن‌ها برای نخستین بار فرصت پیدا کردند بازیگر اصلی این عرصه باشند.

رهبران احزاب اسلامی که در مجلس متحده عمل هم‌پیمان شده بودند و سیاست‌های ارتش را به نفع خود تحت تأثیر قرار داده بودند، بجز یک نفر همگی پشتون بودند. جمعیت علمای اسلام که بازیگر قدرتمندی در میان پشتون‌ها محسوب می‌شود باعث جلب حمایت پشتون‌های ناراضی از اتفاقات افغانستان و محبوبیت و قدرت گرفتن جبهه اسلام‌گراها شده بود؛ البته آغاز روند اسلامی شدن سیاست پشتون‌ها به دوران جهاد و تشکیل احزاب اسلامی پشتون برای مبارزه با ارتش اشغالگر شوروی برمی‌گردد. در آن زمان این حزب جماعت اسلامی پاکستان بود که بر اثر روابط نزدیک قاضی حسین احمد، رهبر حزب با ژنرال ضیاءالحق و برخورداری از پشتیبانی ارتش، نقش تزریق‌کننده انگیزه‌های دینی به پشتون‌ها و حمایت از احزاب جهادی عمدتاً پشتون را بر عهده داشت، اما پس از ناکامی پشتون‌ها و مشخصاً حزب اسلامی حکمتیار در به دست گرفتن قدرت در کابل، جماعت اسلامی پیرو افکار مودودی جای خود را به رقبای فکری خود؛ یعنی جمعیت علمای اسلام و جمعیت علمای اسلام پاکستان داد که پشتون و پیرو مکتب دیوبندی بودند. جایگزینی احزاب اسلام‌گراها در عمل از جانب  سازمان اطلاعات ارتش پاکستان (ISI) اتفاق افتاد که در تمام طول تاریخ جهاد رابطه نزدیکی با این احزاب و به‎خصوص جمعیت علمای اسلام پاکستان داشت. این جمعیت به دوشاخه فعال تقسیم شده است: یکی به رهبری مولانا مفتی محمود، پدر مولانا فضل الرحمن رهبر کنونی جمیعت العلمای اسلام پاکستان؛ و دیگری به رهبری مولانا عبدالحق، بنیان‌گذار مدرسه حقانیه و پدر مولانا سمیع‌الحق عضو مجلس سنای پاکستان. این دو شاخه در بسیاری زمینه‌ها با هم ارتباط تنگاتنگی داشته‌اند. طالبان که به‌عنوان آلترناتیو حزب اسلامی به رهبری حکمتیار برگزیده شده بودند طلاب یا فارغ‌التحصیلان مدارسی بودند که جمعیت علمای اسلام پاکستان در سراسر منطقه پشتون‌نشین پاکستان اداره می‌کردند؛ مانند مدرسه «حقانیه» که خود را پیروان حقیقی مدرسه دیوبند هند می‌دانستند. مولوی جلال‌الدین حقانی، سرکرده شبکه حقانی و پدر سراج‌الدین حقانی معاون فعلی گروه طالبان که این روزها زیاد درباره او گفته می‌شود، یکی از شاگردان همین مدرسه «حقانیه» بود. مولوی که در دوران جهاد یکی از فرماندهان برجسته حزب اسلامی یونس خالص به شمار می‌رفت با به قدرت رسیدن طالبان به همراه مولوی یونس خالص حزب را منحل و در امارت اسلامی طالبان حضور پیدا کردند. برانگیختگی طالبان برای رسیدن به قدرت علاوه بر انگیزه‌های دینی و تشویق علمای دینی و همین‌طور اطمینان از حمایت تسلیحاتی ارتش پاکستان، دو دلیل دیگر هم داشته و دارد که مشخصه ناسیونالیسم پشتون است: یکی دستیابی به جایگاهی درخور قوم پشتون در افغانستان؛ و دیگری نفرت قومی نسبت به دخالت عوامل خارجی در سرزمینشان.

«اکثر پشتون‌ها بر این باورند بر اساس تاریخ سیصد سال گذشته که در بیشتر دوره‌ها سلسله‌های پشتون فرمانروایی می‌کردند آن‌ها فرمانروایان برحق افغانستان هستند».

پروفسور محمد ایوب، استاد برجسته روابط بین‌الملل، در نشریه امریکایی نشنال‌اینترست در بررسی تاریخی ظهور و قدرت‌یابی طالبان و روابط آن با پاکستان پرداخته و همچنین می‌نویسد:

«آنچه از نظر بیشتر پشتون‌ها نظم طبیعی سیاست در افغانستان بود اولین بار در سال ۱۹۷۹ با حمله اتحاد جماهیر شوروی و پس از آن در سال ۲۰۰۱ با حمله امریکا به شکلی اساسی تغییر کرد. این اتفاقات باعث خشم قبایل پشتون و طبقات اجتماعی بالای این قبایل شد که نماینده آن‌ها بودند و تا حدی مسئولیت ظهور طالبان پشتون در سال ۱۹۹۴ را به عهده داشتند».

پرویز مشرف نیز همواره با اشاره به ساختار قومی افغانستان  مدعی بود پشتون‌ها «متحدان طبیعی» پاکستان‌اند. او در خاطراتش علت حمایت ارتش پاکستان از طالبان را ویژگی قومی طالبان برمی‌شمارد: «طالبان همه از قوم پشتون منطقه هم‌مرز با ایالت‌های بلوچستان و شمال غربی سرحد پاکستان بودند که یک جمعیت بزرگ پشتون دارد. ما رابطه خانوادگی و نژادی محکمی با طالبان داریم».

مشرف در گفت‎وگویی با روزنامه گاردین  در سال‌های تبعید بر این نظر تأکید می‌کند. او گفته پاکستان به این دلیل اقدام به حمایت و پرورش طالبان کرد که دولت حامد کرزی تحت سیطره غیرپشتون‌ها قرار داشت و آن‌ها به هند، رقیب دیرینه پاکستان، نزدیک بودند.  مشرف اضافه می‌کند: «مسلماً ما در جست‎وجوی گروه‌هایی بودیم که بتوانند با این اقدام هند علیه پاکستان برخورد کنند. اینجاست که وظیفه استخبارات مطرح می‌شود. استخبارات  با طالبان در تماس بود و قطعاً هم باید در تماس باشد».

طبیعی است که پرویز مشرف همه اهداف ارتش از اصرار بر استقرار امارت طالبان در افغانستان را بیان نمی‌کند و هدفی بجز مبارزه با نفوذ هند در میان بوده است. به نظر می‌رسد همان‌طور که ارتش در هفتاد سال گذشته موفق شده با بهره گرفتن از ظرفیت اسلام‌گرایی در برابر روند توسعه دموکراسی در پاکستان سد ایجاد کند و  حاکمیت مطلق ارتش بر همه ارکان کشور را استمرار بخشد، عزم جدی خود را بر دمیدن در کوره جهاد و تندروی در میان پشتون‌ها برای جلوگیری از  مستقر شدن حاکمیتی دموکراتیک در افغانستان معطوف کرده است. دشمنی ارتش و دولت پاکستان با حکومت افغانستان پس از سقوط طالبان نه آن‌گونه که مشرف ادعا می‌کند به خاطر نزدیک شدن با هند دشمن پاکستان بوده، بلکه اساساً این استقرار یک دموکراسی با همه ضعف‌هایش در همسایگی پاکستان بوده که امکان تحمل آن برای پاکستان وجود نداشته است. درواقع  سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان ادامه و استمرار سیاست داخلی ارتش پاکستان بوده و است. پاکستان سال‌هاست که به خاطر پیشرفت نکردن در توسعه سیاسی با چالش‌های حل‌نشده‌ای روبه‌روست. در سال‌های اخیر دو جنبش اعتراضی پشتون‌ها حاکمیت و ارتش پاکستان را به چالش کشیده‌اند: یکی جنبش طالبان پاکستان؛ و دیگری جنبش تحفظ پشتون‌ها. طالبان پاکستان به‌مثابه بومرنگی است که به‌سوی پرتاب‌کننده‌اش بازگشته است. این گروه با بهره‌گیری از تعالیم و آموزه‌های جهادی طالبان، حاکمیت غیردینی پاکستان را فاقد مشروعیت می‌داند و برای جایگزینی آن با امارت اسلامی به مبارزه مسلحانه و جهادی روی آورده است. طالبان پاکستان حتی حضور نظامیان در نواحی پیش از این خودمختار پشتون‎نشین را که برای نخستین بار در هفتاد سال گذشته در سال‌های اخیر اتفاق افتاده است برنمی‌تابد و تجاوز خارجی به‌حساب می‌آورد. ارتش پاکستان در تابستان سال ۱۳۹۳ عملیات معروف به «ضرب عضب»۱ را به فرماندهی ژنرال راحیل شریف، فرمانده سابق ارتش در مناطق شمال غربی پاکستان آغاز کرد و پس از آن با روی کار آمدن ژنرال قمر جاوید باجوا، فرمانده جدید ارتش عملیات ردّ الفساد را جایگزین کرد. ارتش پاکستان علاوه بر این عملیات‌ها امیدوار است با اتمام حصارکشی در امتداد مرز خود با افغانستان در مهار گروه‌های تروریستی و شبه‌نظامی ازجمله طالبان توفیق پیدا کند.

جنبش تحفظ پشتون که از ظهور آن چهار پنج سالی بیشتر نمی‌گذرد، برخلاف طالبان از روش‌های غیرنظامی برای احقاق آنچه حقوق پایمال‌شده طالبان در طول حاکمیت ارتش در پاکستان می‌خواند بهره می‌گیرد. مواضع این جنبش در قبال افغانستان در نقطه مقابل ارتش قرار داشته است.

مرداد امسال رئیس جنبش تحفظ پشتون‌ها گفت دولت اسلام‌آباد برای منافع خود همواره از خاک این کشور علیه افغانستان استفاده می‌کند و ما دیگر اجازه این کار را نمی‌دهیم.

منظور احمد پشتین، رئیس جنبش، در یک گردهمایی در وزیرستان جنوبی گفت: ما دیگر سیاست جنگی کسی را در خاک خود نمی‌پذیریم؛ دخالت پاکستان در افغانستان باید متوقف شود.  برخی از شعارهایی که در اجتماعات این جنبش سر داده می‌شود بدون محافظه‌کاری مستقیماً متوجه ارتش و سران آن است:  «مسئول این‌همه تروریسم، یونیفرم‎پوشان‌اند»، «مسئول این‌همه طالب‌سازی، یونیفرم‌پوشان‌اند» و «باجوا باجوا (ژنرال قمر جاوید باجوا، رئیس‌کل ستاد مشترک نیروهای پاکستان)، دهشت گرد، دهشت گرد»، «حمله بر مکتب نظامی پیشاور از قبل توسط اداره طراحی شده- شرم شرم» و  «ژنرال‌ها خائن‌اند چون قانون اساسی پاکستان را زیر پا می‌کنند».

رسانه‌های پاکستان به‌ندرت اجازه پیدا می‌کنند رویدادهایی مرتبط به جنبش تحفظ پشتون‌ها را پوشش می‌دهند. برخی از سران این جنبش پشتون‌ها در سال ۹۸ علی‌رغم مخالفت ارتش خود را به کابل رسانده و در مراسم تحلیف اشرف غنی شرکت کردند تا نشان دهند برخلاف ارتش و احزاب اسلام‌گرا خواهان دشمنی با دولت مستقر در کابل نیستند. بدیهی است تلاش بی‌وقفه ارتش برای جایگزینی امارت طالبان به جای جمهوریت در افغانستان، با هدف به یأس کشاندن همه آن‌هایی انجام می‌شود که امیدوارند هرچه زودتر  شاهد بازگشت نظامی‌های پاکستان به پادگان‌ها و برچیده شدن دخالت آن‌ها در اقتصاد و سیاست پاکستان باشند.

ورشکستگی اقتصادی پاکستان که دخالت ارتش و فساد گسترده در میان سران آن موجب آن بوده است یکی از موارد مهم مورد اعتراض مخالفان ارتش پاکستان است. توسعه نیافتن زیرساخت‌ها مانند کمبود برق و انرژی و  وابستگی به وام‌های خارجی برای اداره امور روزمره کشور مانند پرداخت حقوق کارمندان مردم پاکستان را به‌شدت زجر می‌دهد. ارتش پاکستان علاوه بر سعی در منحرف کردن  اذهان عمومی به آرمان‌های دینی، بسیار امیدوار است بتواند با بزرگ‎نمایی آثار سرمایه‌گذاری بیش از ۶۰ میلیارد دلاری چین در پروژه کریدور اقتصادی چین و پاکستان، جامعه را نسبت به بهبود اوضاع اقتصادی کشور امیدوار نگاه دارد.

امنیت یک دغدغه عمده دولت و ارتش پاکستان برای پیشرفت این پروژه است. در ۲۹ مرداد امسال در یک حمله انتحاری  به کاروان خودروهای حامل گروهی از اتباع چین در پاکستان، دو کودک کشته و سه تن دیگر زخمی شدند. این کاروان شامل چهار خودرو بود که توسط مأموران پلیس و ارتش اسکورت می‌شد. «ارتش آزادیبخش بلوچستان» مسئولیت حمله را به‌عهده گرفت. یک ماه پیش از آن هم یک دستگاه اتوبوس در استان خیبرپختونخواه واقع در شمال غرب پاکستان هدف حمله قرار گرفته بود. در جریان آن حمله سیزده تن، ازجمله نُه کارگر چینی، کشته شدند. جدایی‌طلبان بلوچستان بیش از پنجاه کارگر شاغل در پروژه‌های مرتبط با کریدور اقتصادی چین- پاکستان را از سال ۲۰۱۴، در بمب‌گذاری کنار جاده‌ای و تیراندازی کشته‌اند. حملات جهادی‌ها در سال جاری علیه بیمارستان‌ها و آکادمی پلیس در کویته و کشتار دو معلم چینی به تشکیل واحد امنیتی ویژه در ارتش پاکستان با ۱۴ هزار نیرو برای حفاظت از پروژه‌های مرتبط با کریدور اقتصادی چین- پاکستان، اتباع چینی و کارگران پاکستانی شاغل در این پروژه‌ها منجر شده است. یک هدف مهم پاکستان در مسلط ساختن دوباره طالبان در افغانستان تأمین امنیت مرزهای دو کشور است. پاکستان می‌پندارد با برقراری ثبات در افغانستان قادر خواهد بود با تمهیداتی مانند اتمام حصارکشی مرز و استقرار همیشگی پایگاه‌های ارتش در مرز دو کشور نسبت به مهار عملیات خرابکارانه جلوگیری کند.

بعضی شواهد اما حاکی از آن است که بعید نیست عملیات انتحاری و ترورها پس از تسلط دوباره طالبان در افغانستان افزایش پیدا کند و محاسبات ارتش پاکستان اشتباه از آب درآید. این کریدور که بدون برقراری ارتباط جاده‌ای و ریلی با آسیای مرکزی از طریق افغانستان ناقص به نظر می‌رسد برای موفقیت در برآورده ساختن انتظارات شرکای آن نیازمند برقراری امنیت و ثبات سراسری در افغانستان نیز هست. جدیت و حتی عجله پاکستان برای تسلط طالبان بر افغانستان با هدف پایان بخشیدن به بی‌ثباتی در این کشور و پیوستن افغانستان به این طرح است. در این اهداف اقتصادی، چین هم به‌اندازه پاکستان انگیزه دارد. چین با منوط نکردن سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی به دموکراتیک بودن حکومت‌ها، از استقرار حکومت سرکوبگر طالبان که بتواند ثبات و آرامش را برای افغانستان به ارمغان بیاورد استقبال می‌کند. همان‌طور که ذبیح‌الله مجاهد هم اخیراً نسبت به سرمایه‌گذاری چین در افغانستان و  مشارکت افغانستان تحت سلطه طالبان در کریدور اقتصادی چین و پاکستان اظهار امیدواری کرد. به نظر می‌رسد مردم و کشور افغانستان در تسلط دوباره طالبان قربانی منفعت‌طلبی توأمان چین و پاکستان شده‌اند.■

پی‌نوشت:

  1. Operation Zarb-e-Azb

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط