مینو مرتاضی
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلی رَبِّک راضِیهً مَرْضِیهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»
امروز پیکر زنی را در خاک میهنش به امانت میسپاریم که مبارزی شاخص، نمادین و کنشگری پرتکاپو، هدفمند و سرشار از شور و شعور زندگی بود. زنی باورمند به آرمانهای انقلاب اسلامی. بانویی که اختلافهایش بر سر مواضع سیاسی اجتماعی با همرزمان دیروز و قدرتمداران امروز بر سر رعایت عدالت و برابری و حقوق شهروندی و نگرانیهایش از آسیب دیدن باورها و ارزشهای اسلام و انقلاب هرگز اعتقاد او به اصل اسلام و انقلاب را متزلزل نساخت. بانو اعظم طالقانی، منشی بیآلایش و باصفا داشت. او رفیقی وفادار و بامرام و بااخلاق بود. اعظم خانم طالقانی انسانگرایی خداباور بود. ایمان به خدا برای او دل سپردن و اعتماد به نفخه الهی حی و حاضری بود که درون جان انسانها جریان دارد. همان روح الهی که انسان را وامیدارد به درست بودن وضع موجود شک کند و خود را از تختهبند روزمرگی برهاند و همواره در جستوجوی چیزی بهتر و فراتر از وضعیت موجود باشد و در پرتو این جستوجو خود را متحول گرداند. شک کردن و در جستوجوی چیزی بهتر بودن و د ل نبستن به محدودهها و محدودیتهای موجود عموماً ریشه در امید به وضعیت بهتر یا دستیابی به همان چیز دارد. نزد اعظم خانم نیز امیدوار بودن به معنای ایمان و باور به افزایش ظرفیتهای وجودی انسانها در پرتو نقد رویکردها و نگرشهای موجود و چالش با ایستایی و خموشی بود. امید اعظم خانم از جنس ظرفیتیابی و گشودگی به جهان بود. «اصل امید» انگارههای اعظم خانم از زندگی بهتر را در متن کنشگری سیاسی مدنی و در قالب زندگی فردی و اجتماعی پر تکاپوی او آشکار میساخت. رنجها و شکستهای اعظم خانم در زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسیاش در پرتو اصل امید، و تو بخوان در «پرتو قرآن» بهمنزله درک غفلتها از نکاتی بود که به هر دلیل کنشگر آنها را نادیده گرفته بود. امیدواری اعظم خانم از جنس توهم و تخیل و خیالبافی نبود. امید به اعظم خانم امکان میداد پتانسیل فراموششده و آسیبدیده از غفلت را مرمت کرده و به چرخه حیات بازگرداند. او باور داشت اگر این شکستها و حرمانها پدیدار نشوند، کسی قادر به درک انرژی نهفته در متن چالشها نخواهد شد. هر لحظه از حیات و زندگی برای اعظم خانم دو بخش داشت. بخش آشکار و محققشده که در پی ساخت روزمرگی است و بخش پنهان و در خفا که امید نهفتهای بود که جز با عمل و جسارت اقدام پیدا و آشکار نمیشد. توانمندیهای تحققنیافتهای که در پی شکست پروژهها و باورها و ارزشها خود را مینمایانند. شکستهایی که در چارچوب «اصل امید» بهمنزله پیشآگهیهای دلالتگری عمل میکنند که جهت حرکت و راه خروج از اکنون شکستخورده بهسوی آینده با ظرفیتهای نو و گشوده به حیات نو را مشخص میکند. آخرتگرایی و درواقع آیندهنگری اعظم خانم هم بر پایه اصل امید و تو بخوان در «پرتو قرآن» شکل گرفته بود. او هر چهار سال یک بار خود را کاندیدای ریاستجمهوری میکرد. او بهطور مرتب و بهکرات نامههای سرگشاده و سربسته به مسئولان مینوشت و هشدار میداد. او به نادیده گرفتن حقوق مردم بهویژه زنان و بالاخص زندانیان مظلوم اعتراض میکردد. از او میپرسند شما که میدانید پذیرفته نمیشوید و اعتراضات شما را نادیده میگیرند و پشت گوش میاندازند. پاسخش شنیدنی است: قرار نیست با این برخوردها ناامید شویم. او امیدوارانه میگفت روزی که زنی در ایران رئیسجمهور شود شاید من زنده نباشم، اما بیشک هستی من در هستن و موجودیت آن جایگاه که نماد تحقق آیات عدالت و برابری است متجلی خواهد بود. خانم طالقانی که روحش شاد باد، در پرتو اصل امید توانست چندین چهره زن همسر، زن مادر، زن معلم، زن مدیر، زن ناشر و مسئول مجله، زن دبیرکل حزب، زن زندانی، زن وکیل مجلس را در وجودی یکپارچه و قابی به نام اعظم بنشاند و اعظم خانم در تمامی ساحتهایی که برشمردیم همواره در جستوجوی چیز بهتری تحت عنوان دنیای عادلانه بود. هستی بهغایت شورمند و زنانه اعظم خانم جایی به شکل کنشگر سیاسی کهنهکاری درمیآمد که در نقش معترض و شورشی تمامعیار ترجیعبند تمامی بیانیهها و نوشتهها و مصاحبهها و نامههای سرگشاده و سربستهاش به حکومتگران این بود: «مردم ما برای رسیدن به این وضعیت نامطلوب انقلاب نکردند» و در گوشه دیگر قاب مادر پرحوصله و مهربانی را تصویر میکند که فرزند دیرآموزش را در نیمهشبان بدخلقیهای معصومانه و بیخوابیهایش به گردش میبرد تا احساس شادی را در عمق چشمان سوخته از بیداری فرزند رنجورش ببیند و با خنده و مهربانی به خود و اطرافیانش بگوید: ببین این دمبریده چه جور ما را سر کار میگذارد؟ در گوشه دیگر این قاب باز اعظم خانم است که در مقام مدیرمسئول مجله تلاشهای پیگیری دارد تا پیام هاجر را به گوش مردم و پیروان ابراهیم در این دوران برساند.
اما در متن و مرکز قاب باز هم اعظم خانم را میبینیم که با چهرهای جدی ایستاده و قرآن را با دو دست به سینه میفشارد و هشدار میدهد و میخروشد که برداشتها و تفاسیری از قرآن که بر اساس انکار حقوق زنان و بر پایه تبعیضهای جنسیتی و نابرابری زن و مرد صورت میگیرند نادرست است نادرست است نادرست و هم اوست که سعی میکند پیام انبیا از شیخالانبیا ابراهیم گرفته تا محمد مصطفی را که رعایت حقوق مردم بر اساس برابری و عدالت را به گوش صاحبان قدرت و ثروت برساند؛ زیرا او باور دارد کلام قرآن را آنجا که میگوید: وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی و معنای سعی یعنی گشودگی و اما زمان برای اعظم خانم به دو دوازده ساعت تقسیم میشد که روشنایی یکی سبب تاریکی دوازده ساعت بعدی میشد؛ فقط همین. اعظم خانم سالها زمانی که اغلب کسان خواب بودند بیدار بود. بیاعتناییاش به زمان باعث شده بود که همیشه خدا با تأخیر سر قرارهایش حاضر شود. گویی تنها قراری که اعظم خانم عجله داشت و زمان را دقیق رعایت کرد تا به وقت معین سر قرار حاضر شود قرار ملاقات با خدایش بود که سخت به او دلبسته بود. همان خدایی اعظم خانم کلامش را باور داشت آنجا که میفرماید انا لله و انا الیه راجعون، پس سبکبار و شتابان به سویش شتافت و در جوار رحمتش آرام گرفت. یاد و نامش گرامی!