نسرین محمدباقری
دبیر ریاضی با ۲۱ سال سابقه تدریس
سواد از واژههایی است که تعریف آن بهمرور زمان تغییراتی داشته است. در گذشتهای نهچندان دور، باسواد کسی بود که توانایی خواندن و نوشتن داشت. در دو سه دهه قبل با پیشرفت فنّاوری و لزوم استفاده از رایانه، یونسکو مهارت کار با رایانه را از مشخصههای داشتن سواد معرفی کرد. در تعریف جدید یونسکو، علاوه بر سواد رایانهای، سواد عاطفی، سواد ارتباطی، سواد مالی، سواد رسانهای، سواد تربیتی به تعریف سواد اضافه شده است؛ یعنی باسواد فردی است که با آموزشهای مناسب، مهارتهای لازم و کافی برای داشتن یک زندگی مناسب و باکیفیت را پیدا کند.
مشخص است که برای تربیت نسلی توانمند، در کنار برنامههای آموزش و پرورش به یک اراده و عزم ملی برای اصلاح فرهنگ عمومی و ارزشهای حاکم بر جامعه نیاز است، اما آموزش و پرورش بهعنوان متولی نظام آموزشی که وظیفه اصلی تعلیم و تربیت را به عهده دارد، در تقویت توانایی دانشآموزان برای حل مشکلات زندگی با استفاده از مهارتها و دانشآموخته شده در مدارس چقدر موفق میباشد؟
چهار عنصر اصلی آموزش، معلم، دانشآموز، کتاب درسی و وسایل آموزشی است. سیاستگذاران نظام آموزشی، از توجه کافی به عنصر اصلی آموزش یعنی «معلم» غافل بوده و برای تحول بنیادین، تغییرات نظام آموزشی و محتوای آموزشی را مدنظر قرار دادهاند. در این راستا کتابهای درسی در دو دهه اخیر تغییر و تحول بسیاری داشتهاند. در نگاه کلان، هدف اصلی از این تغییرات آمادهسازی دانشآموزان برای زندگی بهتر با دانش بیشتر و کاربردی کردن آموختهها و تعمیق یادگیری بوده است؛ این تغییرات از تغییرات واژهای تا تغییرات محتوایی را شامل میشود.
برخی از تغییرات، مورد استقبال معلمها قرار گرفته است و برخی مانند استفاده از واژههای نامأنوس فرهنگستان بهجای واژههای تخصصی دروس مطلوب نبوده است. تغییرات محتوایی دروس پایه در جهت کاربردی کردن مطالب تئوری بوده است. گاهی کتاب قصد دارد بهطور غیرمستقیم معلومات عمومی دانشآموزان را افزایش دهد. مثلاً در کتاب ریاضی دهم انسانی داریم «یک حواصیل خاکستری دستهای از حواصیلهای سفید را در جنگل حرا در جزیره قشم دید و تعداد آنها را پرسید…» یعنی دانشآموز معنای حواصیل را جستوجو کند و به مطلب خواندنی کتاب درباره جنگل حرا توجه کند و البته حل مسئله را فراموش نکند!
نگارنده بهعنوان دبیری که سالها ریاضی درس داده است، بارها و بارها در کلاس درس با این سؤال مواجه شدهام که این مطالب به چه کار ما میآید؟ اگر روابط بین نسبتهای مثلثاتی و مشتق و انتگرال، بلد نباشیم کجای زندگی به مشکل میخوریم؟ با این حال وقتی به مسائل کاربردی درس نیز میرسیم بچهها از دیدن سؤالی که باید اول دادهها و خواستههای مسئله را بشناسند، سپس آن را با درس خود ارتباط داده و بعد به حل بپردازند، باز هم شاکی میشوند! واقعیت این است که بچهها از دیدن مسئله هراس دارند. پس از سالها ریاضی خواندن، از محاسبات ساده ریاضی عاجزند. حتی با ماشینحساب هم اشتباه محاسبه میکنند؛ البته موضوع فقط شامل ریاضی نیست. واقعیت موجود مدارس نشان میدهد که بسیاری از دانشآموزان دبیرستانی در روانخوانی یک متن ساده مشکل دارند. در نوشتههایشان غلط املایی بهوفور دیده میشود. پس از چند سال خواندن زبان انگلیسی در مدرسه (بدون آموزش خارج از مدرسه)، از مکالمه ساده برای معرفی خود ناتوان هستند. شش سال عربی میخوانند ولی در روانخوانی یک سطر از قران اشکال دارند. درس هدیههای آسمانی و تعلیمات دینی در تمام پایههای تحصیلی وجود دارد ولی آیا در تربیت نسل متدین موفق بودهایم؟
نظام آموزشی ما فارغالتحصیلی تحویل جامعه میدهد که دوازده سال ذهنش فقط برای امتحان دادن پرشده و مدتی پس از امتحان دانستههایش فراموششده چه برسد به اینکه بخواهد از این دانستهها برای بهبود زندگی خود بهره بگیرد. اگر کارآموزی دوازده سال خارج از نظام آموزشی در هر هنر و یا صنعتی وقت خود را صرف کند قطعاً استاد ماهری خواهد شد.
تا زمانی که برای بهبود نظام آموزشی تنها به تغییرات مداوم کتابهای درسی پرداخته میشود و از توجه به معلم غافل هستند و حتی از برگزاری دورههای آموزشی مفید برای آمادهسازی معلمها برای تدریس کتابهای جدید کوتاهی میکنند نباید منتظر تغییرات چشمگیر باشیم. متأسفانه تا رسیدن به تربیت نسلی که مهارت زیستن در دنیای کنونی را داشته باشد فاصله بسیار است!