مهدی غنی
حفظ رابطه با وجود اختلاف
زیاد پیش میآمد که بر سر مسائلی اختلافنظر پیدا میکردیم. هر دو بر آنچه درست میپنداشتیم پافشاری میکردیم. گاه اختلافنظر به مشاجره تندی کشیده میشد. با ناراحتی از هم جدا میشدیم. فکر میکردم دیگر زمینه ادامه همکاری از میان رفته و با این برخوردهای تند فیمابین، ایشان سخت دلگیر و ناراحت شده است. چند روزی میگذشت، باز آخرشبی تلفن به صدا درمیآمد و با ناباوری ایشان را پشت خط مییافتم که با لحنی آرام و مسالمتجویانه پیگیر کاری یا مقالهای است. گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. اوایل از اینگونه رفتار پس از آن برخورد تند، در شگفت میشدم و برایم غیرمنتظره و هضمنشدنی بود، اما بعد فکر کردم اگر همه ما در روابط اجتماعیمان چنین باشیم و با حفظ اختلافنظرها و برخوردهای انتقادآمیز بر حفظ روابط و تداوم امور پافشاری کنیم، چه اتفاقات مثبتی میافتد. درحالیکه ما اغلب با کمترین تنش و یا برخورد انتقادی، از یکدیگر دلخور شده و از میزان صمیمیت و ارتباطاتمان میکاهیم.
برخورد با مأموران حکومت
در دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ که نشستهای عمومی در دفتر برگزار میشد، معمولاً از طرف اداره آگاهی یا نهادهای دیگر افرادی با لباس مبدل برای کنترل امنیت میآمدند. معمولاً صاحبان این مجالس، از حضور این افراد دلخوشی ندارند و با آنها برخورد سردی میکنند. خانم طالقانی معمولاً این افراد را صدا میکرد و با آنها به صحبت مینشست. از وضعیت کارشان میپرسید. از اوضاع کشور و اقشار ضعیف و مشکلات زندگی آنها میگفت و حتی از آنها برای آسیبهای اجتماعی که با آن درگیر بود کمک و راهحل میخواست. یادم هست در موردی که افسر آگاهی از مشکلات معیشتی کارمندان خودشان و پایین بودن حقوق و سختی کارشان دردودل میکرد، ایشان قسمتی از هدایای خیریه را که در اختیارش بود، به افسر مربوطه داد که در اختیار پرسنل خودشان که قدرت مالی پایینتری دارند بگذارد. بهعبارتی قبل از اینکه لباس و موقعیت طرف را مدنظر قرار دهد، او را انسانی میدید که در انسانیت یا دیانت یا هموطن بودن با او اشتراک دارد و از همین منظر با او همدلی و همدردی میکرد. از طرفی همه را با یکچشم نمینگریست. درحالیکه برخی اشتباهات یکی از مقامات را به همه کارمندان تسری داده و گاهی افراد میخواهند انتقام مقامات بالاتر را از مسئولان پایینتر بگیرند.
حدود و ثغور ملی
در طول فعالیتهای سیاسی و اجتماعیاش همواره یکسری قیودات و مرزهایی برای کارهای خودش داشت. با مجامع بینالمللی بهویژه مربوط به حقوق زنان و نهادهای رسمی زیرمجموعه سازمان ملل مراوده و همکاری داشت؛ اما این همکاریها بیضابطه نبود. اولاً این همکاریها شفاف و علنی بود. بهطوریکه مقامات رسمی کشور هم در جریان بودند و میتوانستند بر آن نظارت داشته باشند. در ثانی این نهادها رسمی و بینالمللی بود و به کشور خاصی تعلق نداشتند. در ایران هم جناحهای مختلف سیاسی با آنها مراوده داشتند و اختصاص به یک جناح خاص نداشت. از همه مهمتر در چارچوب منافع ملی و هر جا که برای مردم و کشور سودی به همراه داشت، این ارتباط را حفظ میکردند. نه آنکه از آن در جهت زدوبندهای سیاسی داخلی بهره بگیرند. کما اینکه در برنامههایی که در خارج کشور در حاشیه اجلاسها برگزار میکردند، معمولاً با وجود بیمهریهای داخلی با جریانهای برانداز و وابسته مرزبندی داشتند و از سوی آنها مورد شماتت قرار میگرفتند. همچنین در همه این حضورها سعی وافر داشتند که فرهنگ ملی و اسلامی را رعایت و حفظ کنند.
نجات محرومان
در دستورات دینی فراوان داریم که باید از مظلوم حمایت کرد و با ظالم مبارزه، اما به نظر میآید که وقتی مظلوم و محروم و فقیر و گرسنه زیاد شد، حساسیت کم میشود. به آن عادت میکنیم و آن وضعیت را بهعنوان یک واقعیت و پدیده اجتماعی ناگزیر میپذیریم. یا وقتی وضعیت معیشتی و رفاهی خودمان بهبود یافت، کمتر به ظلمها و محرومیتها توجه میکنیم. اعظم خانم از چند دهه قبل که ایشان را میشناسم، همواره کم وبیش به این مسئله توجه داشت. تشکیل تعاونی از سالها پیش برای افراد نیازمند و پیگیری مستمر آن یکی از آن موارد است. به یاد دارم یک روز بسیار ناراحت و پریشان بود. از علت این وضعیت جویا شدم. گفت دیشب تا صبح نخوابیدم و الآن هم فکرم مشغول است. پرسیدم چه اتفاقی افتاده است. گفت دیشب یک خانمی از تلفن عمومی به من زنگ زد گفت من را شوهرم از خانه بیرون کرده و الآن در خیابان هستم و جایی ندارم بروم. من کمی با او صحبت کردم و سعی کردم راهی برایش پیدا کنم. ولی ناراحتم که چرا من جایی ندارم و نمیتوانم این زنها را که کم هم نیستند پناه بدهم. از دیشب در فکرم که این زن چه کرد و چه بلایی در این جامعه پرمسئله بر سرش آمد. به هر حال اگر دولت برای آنها کاری نمیکند، ما مسئولیم.
دفاع از مظلوم
وقتی احساس میکرد ظلمی اتفاق افتاده و کسی مظلوم واقع شده، انگیزهمند میشد و برای دفاع از وی تردید نمیکرد. نمونه بارز این مسئله دفاع پیگیر ایشان از آیتالله منتظری بود. بهطوریکه امتیاز نشریه پیام هاجر را در این رابطه از دست داد؛ اما خرسند بود که برای دفاع از حق چنان شخصیتی این هزینه را داده است. همچنین زمانی که قتلهای زنجیرهای به وقوع پیوست، یکی از سوژههای مستمر نشریه پیام هاجر پیگیری این قتلها و بازگشایی پرونده قتلهای مرموزی بود که در گوشه و کنار کشور اتفاق افتاده بود. او در این زمینه مصلحتجویی و مماشات را روا نمیدانست.
حمایت با انتقاد
در حمایت و پشتیبانی خانم طالقانی از آیتالله منتظری کسی تردید ندارد؛ اما نکتهای که شاید کمتر بدانند این است که علیرغم این ارادتی که به ایشان داشت، مطلقاندیشی نمیکرد. وقتی احساس میکرد خطایی صورت گرفته خود را موظف به پرسشگری میدید. درحالیکه در جامعه ما اغلب وقتی به شخصیتی ارج مینهیم، از طرح انتقاد و ایراد به او خودداری میکنیم و آن را توهین یا تضعیف وی می شمریم. زمانی آیتالله منتظری درباره تصرف سفارت امریکا انتقادی مطرح کرده بودند. خانم طالقانی طرح نظر ایشان را درست نمیدانست و سرانجام بر آن شد که به قم رفته و با ایشان به صحبت بنشیند. در منزل آیتالله منتظری خطاب به ایشان گفت شما درست نیست که ناگهان یکسری مسائل را زیر سؤال ببرید. جامعه دچار سردرگمی میشود. سپس نظریه ایشان در مورد اشغال سفارت را طرح کرد و گفت اینکه بگوییم این کار اشتباه بوده موجب سوءاستفاده دیگران میشود. آقای منتظری گفتند به هر حال اگر ما اشتباهی کردهایم باید به مردم بگوییم. ولو اینکه دیگران سوءاستفاده کنند. بر سر این مسائل بحث جدی درگرفت و من شاهد بودم با وجود ارادت خانم طالقانی به آقای منتظری و همچنین احترام متقابل آقای منتظری به ایشان، این دو شخصیت فقید، با آزادگی و صراحت با یکدیگر به مجادله و مناظره پرداختند، بیآنکه از میزان ارادت و احترام متقابل کاسته شود.