بازخوانی آرای میشل فوکو پیرامون سکسوالیته
عباس نعیمی جورشری
سکس و سکسوالیته همواره محوری مهم از جدالهای اجتماعی بوده است، خاصه آنجا که تمدنهای بشری بار دینی و الهیاتی داشتهاند. بر این مبنا میتوان مشاهده کرد بسیاری از تنازعات اجتماعی خواه در سطح گروههای فرهنگی یا دستههای هنجاری و خواه در ابعاد سیاستگذاری دولتی و مهندسی سیاسی بر عنصر جنسیت تکیه داشتهاند. در شرق میتوان خاستگاه نظری بودیسم، دائوئیسم و کنفوسیانیسم را مورد مداقه قرار داد. چنانکه در یونان و روم باستان سنتهای اجتماعی مشخصی درباره جنسیت و سکس وجود داشته است. بر همین مبنا میتوان از ادیان ابراهیمی سراغ گرفت و مواضع آنها را در باب سکسوالیته به بحث نهاد. اهمیت مسیحیت و اسلام و یهودیت در این باره بیشتر است؛ زیرا ابعاد مهمی از خصایل فرهنگی و سیاسی جهان کنونی را آغشته کردهاند.
سنت جنسیتی در اسلام اهمیت دوچندان دارد، خاصه اینکه در معرض تحولات مدرن، چالشهای ساختاری و مطالبات نو قرار گرفته است. با این حال ارزیابی تبارشناسانه یا دیرینهشناسانه آن با محدودیتهایی جدی مواجه میباشد؛ لذا در یک گام عقبتر میتوان سراغ سنت مسیحی نجابت رفت یا در خاستگاههای باستانی سکس جستوجو کرد و یا گامی به پیش نهاد و از نسبت امر جنسی با عناصر حیاتی معاصر یا جنبشهای مارکسیستی و فمینیستی پرسش داشت. همه اینها بستری فراهم میکند تا بتوانیم در نبردی دقیق شویم که به تعبیر فوکو برای نجابت برقرار است. نبردی که خواهناخواه و لاجرم در میانه آن قرار داریم؛ بنابراین بسیار مهم خواهد بود ذهنیت و نوع اندیشه طرفین این نبرد را درک کنیم. اینگونه میتوان پرسید آمران نجابت چگونه میاندیشند؟!
«نبردی برای نجابت و چند گفتوگوی دیگر» مجموعهای است از مصاحبههای میشل فوکو که لارنس د.کریتزمن۱ آن را جمعآوری کرده و محمدرضا اخلاقیمنش آن را به فارسی برگردانده شده است. مباحث مطرحشده در این مجموعه، قطعاتی است از پازل فکری فوکو که به شکل مکتوب در تاریخ جنسیت یا سخنرانیها و مصاحبههای مختلف منتشر شده است؛ لذا دارای وسعت و گاه پراکندگی است. در اینجا مصاحبهگران با حضور فعال خویش، آرای فوکو را به چالش میکشند. آنچنانکه او نیز با آرای خویشتن برخوردی واکاوانه و گاه انتقادی دارد. محورهای اصلی اندیشه در این مباحث عبارت است از سیاست، مدرنیته، جرمشناسی و نیز اخلاق جنسی. از این خیل، تمرکز نگارنده بر بازخوانی و تلخیص چند بخش خاص قرار دارد که برای پرسش اصلی ما راهگشاست. نتیجتاً میتوان پاسخهای احتمالی را در سه سپهر جستوجو کرد: ۱. اخلاق جنسی باستان؛ ۲. نبرد رهبانیت مسیحی؛ و ۳. گرهخوردگی قدرت با سکس در جهان جدید.
- اخلاق جنسی باستان
«بازگشت به اخلاق» بیانگر کوششی است برای اکتشاف دوباره صورتی از اندیشه در دوران باستان که یک همگرایی بیکموکاست بین آزادی و حقیقت را جستوجو میکند و هنوز آغشته به مسیحیت نشده است. فوکو در اینجا با پرداختن به تجربه اخلاقی یونانیان واژه «سوژهسازی» را ابداع میکند. سوژهسازی درواقع روالی است که طی آن «سوژگانیت» به شکل یک احتمال برآمده از انتخاب خودآگاهانه ایجاد میشود. به نظر میرسد این مفهوم فوکویی میتواند مجراهای روانکاوانه و فلسفی ویژهای بگشاید، اما در اینجا تمرکز اصلی روی بازخوانی تاریخی است که به شکلی متفاوت از تاریخپژوهان اجرا شده، چنانکه شیوه کتاب تاریخ جنسیت بوده است.
در دیدگاه فوکو «مسئله سبک» برای تجربه در دوران باستان جایگاه محوری داشته است؛ یعنی سبکسازی برای رابطه با خویشتن، سبک رفتار و سبکسازی برای رفتار با دیگران. دوره باستان هرگز نتوانست از طرح این پرسش که آیا میتوان یک سبک مشترک برای این حوزههای متفاوت رفتار تعریف کرد دست بردارد؛ زیرا کشف چنین سبکی تعریف سوژه را محتمل میکرد. اندیشیدن درباره یگانگی سبک اخلاق تنها طی دوران امپراطوری روم در قرون دوم و سوم رخ داد، جایی که مجموعهای از قوانین و حقیقت بهعنوان قالبهای اندیشه عمل میکردند. فوکو سبک واحد زیستن را نزد رومیان و یونانیان نهتنها ستایشبرانگیز نمیداند، بلکه کل دوره باستان را یک خطای بزرگ میخواند. از این منظر آنها نه الگو هستند و نه قابلستایش؛ زیرا بر سر تناقض اخلاقی دوران باستان یعنی جستوجوی بیوقفه برای سبک خاصی از زیستن در یکسو و تلاش برای دسترسی آن برای همگان در سوی دیگر، گیر کردند. اگرچه یونانیان با کمک سنکا و اپیکتوس به شکلی مبهم به این سبک نزدیک شدند، اما آن صرفاً در قالب امری دینی به بیان درآمد.
پیتر براون نیز از مفهوم سبک در کتاب ساختن دوران باستان متأخر استفاده میکند، اما کاربرد فوکو از سبک درباره تاریخ متفاوت است. فوکو در کنار آن نگاه انتقادی به امتیازی نیز اشاره دارد. اخلاق دوران باستان فقط عده معدودی از افراد را مخاطب خود میدانست؛ لذا همگان ملزم به رعایت الگوی یکسان نبودند. این اخلاق فقط مشمول اقلیتی از مردم میشد، حتی درون آن جمعیتی که «مردم آزاد» نامیده میشدند. آزادی سران حکومت و لشگریان هیچ ارتباطی با آزادی فرزانگان نداشت. بعدتر این اخلاق توسعه یافت، بهخصوص در زمان سنکا و مارکوس اورلیوس اعتبار مضاعف یافت. با این حال هرگز به «تعهد برای همه» نشد. اخلاق به انتخاب فردی تعلق داشت و هر کسی میتوانست در آن سهیم شود؛ بنابراین با «یکدستیهای اخلاقی» که ساختارهای آن متکی است بر یک جمعیت متوسط فرضی فاصله دارد. این جمعیت مفروض را اغلب تاریخدانان یا جامعهشناسان تشریح کردهاند. افراد در این قرائت فوکویی اخلاق منحصر به فرد دارند. از قرن سوم پیش ازمیلاد تا قرن دوم میلادی، بهتدریج مردم پرسشهای مرتبط با حقیقت و قدرت سیاسی را حذف کردند و پرسشهایی درباره اخلاق میپرسند. به تعبیر فوکو، تأمل فلسفی از سقراط تا ارسطو بستر رشد یک نظریه دانش، سیاست و رفتار فردی را فراهم کرد، سپس نظریه سیاسی دچار پسروی شد و همچون شهر دوران باستان ناپدید شد و پادشاهیهای بزرگ پس از اسکندر جایگزین شدند. «ایده حقیقت» نیز شروع به پسرفت کرد. باید تذکر داد اخلاق باستان در سراسر تاریخش اخلاقی تام معطوف به خویشتن نیست، بلکه در یک مقطع زمانی تبدیل میشود به اخلاق توجه به خود. مسیحیت با تنظیم کارکردهایی بسیار گسترده درباره «توبه و استغفار»، انحرافات و اصلاحاتی در آن وارد میسازد. این استغفار درواقع شامل توجه به خود شخص و سخن گفتن از خود برای دیگری است. در تداوم این تغییرات، مسیحیت یک جنبش معنوی در رابطه با تجربیات فردی ایجاد میکند، مثل نگارش خاطرات روزانه. اینگونه امکان سنجش یا تخمین واکنشهای شخصی میسر میشود؛ لذا خلاق یونان باستان و اخلاق معاصر در عین نداشتن اشتراک دارای تفاهماتی چند هستند. آنها از حیث فلسفی شباهتی به هم ندارند، اما برحسب آنچه تجویز و اعلان میکنند بسیار نزدیکاند. اینگونه میتوان ادعا کرد تجربه جنسی معاصر با تجربه جنسی یونانیها خیلی متفاوت است. در متون متعلق به قرن چهارم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی بهسختی میتوان مفهومی از عشق با آن خصوصیات جنونآمیز و هیجان عاشقانه شدید یافت، اما در «فدروس افلاطون» افرادی هستند که پس از یک تجربه عاشقانه، سنت غالب زمان خود را نادیده میگیرند. در این سنت، عمل عشقورزی بر مبنای یک شیوه اظهار عشق بنا شده است که طی آن طرفین میتوانند به دانشی برسند که به آنها امکان میدهد، هم یکدیگر را دوست بدارند و هم نگرشی مناسب نسبت به قانون و تعهدات تحمیلی شهروندان داشته باشند. ظهور شوریدگی عاشقانه در آثار «اووید» دیده میشود. چنین فردی تجربه عاشقانهاش را همچون «نسیان همیشگی خویشتن» زندگی میکند. این تجربه متأخر با تجربه افلاطون و ارسطو متفاوت است.
درواقع اخلاق دوره باستان اگرچه متساهل و لیبرال و منعطف دانسته میشود، اما رگههای سختگیرانه و خشک نیز در آن واضح است، چنانکه رواقیون طرفدار ازدواج و وفاداری زناشویی بودند. یافته مهم فوکو این است که نقاط فعالترین تأملات بر موضوع لذت جنسی ابداً با نقاطی که معرف شکلهای سنتی امر ممنوع بودند انطباق نداشت. اتفاقاً این نقاط جاهایی بودند که رفتار جنسی بیشترین آزادی را داشت. بهعنوان مثال جایگاه زنان متأهل مانع از رابطه جنسی خارج از ازدواج بود، اما کمتر تأمل فلسفی یا نظری درباره این انحصار دیده میشود. از سوی دیگر مردان کاملاً آزاد بودند با پسران در قالب پیوندهای قطعی رابطه عاشقانه داشته باشند. نکته آنکه درباره این نوع از عشق یک نظریه جامع بر محور کنترل خویشتن و پرهیز و رابطه غیرجنسی پرداخته شد.
با این حال تحلیل فوکو در اینجا متوقف نمیشود و از این سطح فراتر میرود. او عملاً یک تقابل بین مقولات «قانون و ممنوعیت» از یکسو و مقولات هنر زندگانی و تکنیکهای خویشتن و «سبکسازی برای زیستن» از سوی دیگر برقرار میکند. اساساً اخلاق بدون این حوزههای خودشناسی احتمالاً نمیتوانست وجود داشته باشد. این خودشناسیها با «ساختارهای نظاممند و قواعد محدودساز» همبستگی دارند. میتوان دید که مسیحیت در تأملات اخلاقی خود اصل قانون و ساختار قواعد عرفی را تقویت کرد. گویی تجربه مدرن ما از جنسیت و سکسوالیته نه با دوره باستان، بلکه با مسیحیت آغاز میشود، زیرا مسیحیت اولیه چند تغییر در زهدمنشی دوران باستان ایجاد کرد؛ یعنی شکل قانونی آن را تقویت کرد، خودشناسی را بهسوی هرمنوتیک خویشتن جهت داد و رمزگشایی از خود بهعنوان عامل به میل جنسی منحرف شد. نتیجتاً «مفصلبندی قانون و میل» از مشخصات بارز مسیحیت و تمایز آن از باستان است.
۲. نبرد رهبانیت مسیحی
«نبردی برای نجابت» واکاوی متمایزی است از سنت مسیحی اخلاق جنسی که بر مفاهیم رهبانی جان کاسین۲ در نقد رابطه نامشروع و گفتمانسازی آن تمرکز دارد. ورای عرصه شهوت، کاسین این مبارزه علیه آمیزش نامشروع را به شکل مبارزهای توصیف میکند که ماهیتاً «غیرجنسی» است. فوکو این تبیین کاسین را تشریح کرده است. در اینجا نوعی «رهبانیت نجابتمحور» مطرح است که مجری یک «فرآیند سوژهسازی» است. در این فرآیند شناخت فرد از خود بهصورت شکلی از «حقیقت» بیان میشود. نجابت در فهرست هشت نبرد؛ یعنی «هشت گناه اصلی» چنان جدالی علیه روح رابطه نامشروع در جایگاه دوم قرار دارد. کاسین گناهان مذکور را در نظمی معنادار چیده است: ۱. نخوت و خودستایی؛ ۲. تنپروری و خمودگی؛ ۳. طمع و غضب؛ و ۴. رابطه نامشروع و حرص.
در مورد اخیر، الف. هر دو گناهانی «طبیعی و فطری» قلمداد میشوند؛ ب. ضمن اینکه هر دو برای رسیدن به هدف خویشتن به «مشارکت بدن» نیاز دارند؛ پ. همچنین از یک «رابطه علی» برخوردارند؛ یعنی حرص مبدأ رابطه نامشروع است. این دو طمع را پدید میآورند که به نوبه خود رقابت و نزاع و غضب را ایجاد میکند. نتیجه حاصله عبارت است از دلسردی و اندوه و خمودگی. منطق حاکم بر این روند بیان میدارد که فائق آمدن بر هر گناه در گرو پیروزی بر گناه پیشین است. راهبرد اصلی بر روزهداری اولیه قرار دارد. تمرکز اصلی بحث بر رابطه نامشروع ناشی از «ماهیت هستیشناختی» آن است؛ یعنی تنها گناهی که منشأ آن همزمان فطری، طبیعی و فیزیکی است. کاسین نتیجه میگیرد لازم است همانند گناهان نفس نظیر طمع و نخوت تماماً «نابود» شود. پس به ریاضت شدیدی نیاز دارد. در این گفتمان رابطه نامشروع به سه دسته تقسیم میشود: «درهمآمیزی جسمانی»۳ یا رابطه نامشروع در معنای محدود؛ «ناپاکی»۴ که فاقد آمیزش کامل است؛ و «غریزه جنسی»۵ که در ساحت ذهن و تصورات ظهور دارد. این تقسیمبندی متمایزی است از آنچه در گفتمان سنتی گناهان تن بیان شده است که شامل زنا (نقضکننده پیمان زناشویی)، رابطه نامشروع (خارج از ازدواج) و اغوای کودکان است. این ردهبندیها را میتوان در «دیداک»۶ و نیز نامه «سنت بارباس» یافت.
تحلیل کاسینی نجابت بر مراحل ششگانهای استوار است که با روابط و تماس جنسی بین دو فرد کاری ندارد. این مراحل نه تعریفکننده نجابت، بلکه بیانگر «علائم سلبی پیشرفت به سمت نجابت» است: الف. راهب در زمان بیداری تحت تأثیر میل نفسانی نباشد؛ ب. اگر افکار شهوانی در ذهن راهب برانگیخته شود، آنها را متوقف کند؛ پ. در زمان تماشای پیرامون (زنان) از حس شهوانی دور باشد؛ ت. در ساعات بیداری هیچگونه تحریک نفسانی حس نکند حتی پاکترین آنها را؛ ث. سکس را صرفاً به قصد زاد و ولد لحاظ کند و از هرگونه لذت جنسی بری باشد؛ و ج. خواب راهب نیز مخدوش به رؤیای زن اغواگر نشود.
کاسین در قرائتی که ارائه میدهد عملاً تمرکز و حتی توجهی به رابطه نامشروع به معنای دقیق و فیزیکی ندارد. اهمیت این نکته در آن است که بدانیم اخلاق جنسی فلاسفه باستان و نیز فلاسفه مسیحی حول دو عنصر اتحاد جنسی دو فرد۷ و لذت این عمل۸ شکل گرفته است. حال آنکه از تبیین کاسین تمرکز بر تحریکات بدن و ذهن، انگارهها، احساسات، خاطرات، چهرههای درون رؤیاها و تحریکات افکار، اراده پذیرنده یا امتناعگر، بیداری و خواب فهمیده میشود. اینها دو قطب مفهومی را بسط میدهند که بر کلیدواژههای ارادی و غیرارادی دلالت دارند. درواقع «سکس فیزیکی» در این قرائت حذف شده و صرفاً «شهوت و لیبیدو» حاضرند. اینها تکالیفی از جنس ترک وابستگی هستند. یک مبارزه بیپایان علیه تحریکات افکار و عواملی که آنها را فعال میکند. مراحل جنسی منتهی به نجابت بیانگر گامهایی است که بهسوی «عدم مشارکت اراده» برداشته میشود. از گام اول یعنی حذف مشارکت اراده در واکنشهای بدنی تا حذف آن از تخیل و کنشهای حسی و تحریکات بدنی و نهایتاً حذف آن از مشارکت نمادین رؤیاها! نجاست انزال در این تبیین راهبانه، «عنصر ابجکتیو» نجابت است، لذا غیبت مطلق آن در سطح رؤیا بهمثابه قله نجابت معرفی شده است. درواقع ممنوعیت قصد و نیت جایگزین ممنوعیت عمل میشود.
سازمان رهبانیت و آن دوگانگی که بین حیات رهبانی و سکولار شکل میدهد تغییرات مهمی درباره میل جنسی به وجود میآورد. خویشتن و توسعه آن بازبینی میشود. همانگونه که از سکس دوری گزیده میشود یک قاعده کلی برای زندگی و یک سبک تحلیل پدیدار خواهد شد. در این زهدانیت نجابتمحور، فرد میتواند سوژهسازی را ببیند که با اخلاق جنسی مبتنی بر کنترل فیزیکی خویشتن هیچ ربطی ندارد. دو نکته مهم در اینجا روی میدهد. اول آنکه این سوژهسازی با یک فرآیند خودشناسی پیوند خورده است و تعهد برای جستوجوی حقیقت خویشتن را به یک شرط الزامی و دائمی زهدانیت بدل میسازد. این سوژهسازی شامل یک ابژهسازی نامتعین از خویشتن است. دوم آنکه این سوژهسازی در جستوجوی حقیقت خود، از گذر روابط پیچیده با دیگران عمل میکند. پیکاری همیشگی علیه دیگری در کار است که این دیگری شیطان ظاهراً پشت همسانهای خویشتن پنهان است. اعتراف، تسلیم شدن به توصیهها و اطاعت دائمی از مافوقها در این نبرد ضروریاند. میتوان دید این دستگاه اخلاق جنسی که بهعنوان آمر نجابت عمل میکند بهسختی جلوهای منطقی و مطلوب دارد.
۳. گرهخوردگی قدرت با سکسوالیته در جهان جدید
این گزاره چنان پرسشی مبنایی است از روابط پنهان قدرت. در اینجا فوکو «افسانه ماهیتگرای نزاع طبقاتی» را که مارکسیسم تئوریزه کرده به چالش میکشد. نتیجه این چالش به افول رؤیای انقلاب بهعنوان امری رهاییبخش منجر میشود. از آغاز مسیحیت، جهان غرب بر این ایده استوار بوده که برای دانستن کیستی خود بایستی از چیستی خصلت جنسی خویش پرسش کرد. سکس همواره میدانی بوده که در آنجا هم در مورد آینده «نوعیت» و هم در مورد «حقیقت» در مقام سوژههایی انسانی تصمیمگیری و داوری شده است. اعتراف، بازرسی وجدان، همه اصرارها بر اهمیت رازهای تن، صرفاً راهی برای ممانعت از سکس یا دور کردن از سطح هشیار تا سر حد امکان نبوده، بلکه به تعبیر فوکو راهی بود برای جای دادن امر جنسی در مرکز وجود و در بطن پیوند دادن رستگاری با تسلط بر این اعمال ناروشن و مبهم. چنانکه «تاریخ جنسیت» تلاش دارد تذکر دهد، باید به دو نکته اصلی توجه داشت: الف. آشکار ساختن و تصریح امور جنسی نهفقط در مباحث و گفتوگوها، بلکه در واقعیت نهادها و روالهای عملی جاری شده است؛ و ب. در این باره همواره ممانعتهای جدی وجود داشته است.
این دو در طی تاریخ اجتماعی همیشه بخشهایی از یک اقتصاد پیچیده در کنار تحریکات، آشکارسازیها و قضاوتها بودهاند.
پرسش این است که آیا رنج باید توسط یک نهی و ممنوعیت بنیادین به گونهای «سلبی» شرح یابد یا به گونهای «ایجابی» بهوسیله یک بازداری فراخور یک وضعیت اقتصادی (کار کن، عاشقی نکن) بیان شود؟ آیا این رنج معلول رویههای خیلی پیچیدهتر و ایجابیتر نیست؟ بهطور تمثیلی به یاد بیاورید مارکس چگونه با مسئله رنج کارگران مواجه شد. او دلایل مبتنی بر یک دزدی برنامهریزیشده را رد کرد. او دلیل وجودی سرمایهداری را رنج و فلاکت زیربنایی دانست؛ یعنی سرمایهداری نمیتواند بدون گرسنگی کشیدن کارگران رشد کند! او تقبیح دزدی را با تحلیل تولید جایگزین کرد. در اینجا نیز موضوع انکار رنج جنسی یا توضیح آن به گونهای سلبی نیست، بلکه باید مکانیسمی را درک کرد که الزاماً ایجابی است و به رنج میانجامد و جنسیت را به این یا آن سبک بدل میکند. فیالمثل در ابتدای «قرن هجدهم» ناگهان اهمیت فراوانی به خودارضایی دوره کودکی داده شد و بهعنوان یک خطر انقراضگونه مورد تعقیب قرار گرفت. هدف در اینجا نه منع کردن، بلکه استفاده از امر جنسی کودکان برای اعمال قدرتی اسرارآمیز بود که هنوز روان جمعی کودکی را در بند دارد. یا بدن زنان که در قرن هجدهم تبدیل به هدف تمامعیار پزشکی میشود و زنان را به جنسشان سنجاق میکند.
پاسخ جنبشهای فمینیستی سخت بود، اما نکته مهم آنجاست است که جنبشهای معطوف به جنسیت که برای عبور از این گفتمانهای مسلط میکوشند، بعدتر خود به چیرگی بر جنسیت میانجامند یا بدان سو گام برمیدارند. از این جهت فمینیسم نتوانسته راهگشایی عمیقی داشته باشد به سمت آزادی یا حقیقت که در بطن ساختار اجتماعی-تاریخی جنسیت پنهان یا در بند شدهاند.
فوکو تذکر میدهد که قدرت در متن خود نوعی مقاومت را خلق میکند. این تذکر ابداً دلالتی طبیعتگرایانه ندارد چنانکه همواره اجتناب خود را از «بازگشت» اعلام کرده است. مقاومت در اینجا ماده نیست و از قبل قدرت موجود، وجود نداشته است. این مقاومت گستره زمانی-مکانی یکسانی با قدرت دارد. این در حالی است که برای تحلیل روابط قدرت دو مدل تاکنون وجود داشته است: الف. مدل حقوقی (قدرت بهمنزله قانون، ممنوعیت نهادها) که عملاً مدلی ناکافی است؛ ب. مدل نظامی-استراتژیک که درباره آن بسیار سخن رفته و توان تحلیلیاش کمتر و غیردقیقتر خواهد بود؛ بنابراین باید بازبینی شود که قدرت چگونه کار میکند؟ آیا برای عمل کردنش، صدور حکم ممنوعیتها کافی است؟ آیا همواره از مرکز به سمت پیرامون و یا از بالا به پایین حرکت میکند؟
نهاد سیاست و حکمرانی در این فضا عمل میکند. نهاد دین نیز از این مکانیسم بهره میبرد. علاوه بر هر دو آنها مقتضیات جهان معاصر نیز با جنبشهایی که نمایان نموده بر این مناسبات متکی است. این پرسشها درواقع پاسخهایی هستند در باب نسبتی که قدرت با سکس برقرار کرده و میتوان از آن با عنوان گرهخوردگی این دو یاد کرد.
در یک جمعبندی میتوان به پرسش نخستین بازگشت. آمران نجابت چگونه میاندیشند؟ برای پاسخ به این پرسش بر آرای فوکو پیرامون سکس تمرکز شد. درواقع برای پاسخ گفتن به سؤالاتی از این دست باید بتوان نشان داد سکس چه نسبتی با سبکسازیهای فردی و اجتماعی دارد. بر این اساس سه ساحت اخلاق جنسی باستان، نبرد رهبانیت مسیحی و گرهخوردگی قدرت با سکس در جهان جدید به بحث نهاده شد. اخلاق جنسی امروز جهان بیش از آنکه ریشه در اخلاق جنسی دوران باستان داشته باشد در سنت جنسی مسیحیت ریشه دارد. نشان داده شد که قرائت کاسین از امر جنسی چگونه نبردی را برای نجابت دامن میزد. همینطور تا حدی مشخص شد که مکانیسمهای قدرت با سکس و حد نهادن بر آن گره خورده است. آنچنانکه جنبشهای طبقهگرا و جنسیتگرا نیز کامیابی پایدار نداشتهاند، اگر نگوییم ناکام بودهاند. این مباحث درواقع بستری فراهم میسازد تا نحوه ادراک آمران نجابت درک شود و بتوانیم راههایی برای فهم مسئله سکس، سبکهای اخلاق جنسی و اعمال قدرت فراهم کنیم. این طرح مفهومی-پژوهشی بایستی با تبارشناسی و دیرینهشناسی در سنتهای اخلاق جنسی شرقی خصوصاً عرف ملل اسلامی تکمیل شود.
پینوشتها
- Lawrence D. Kritzman
- John Cassian
- carnalis commixtio
- immunditia
- libido
- didache
- sunousia
- aphrodisia