بدون دیدگاه

ابراهیم یزدی؛ چهره‌ای که از نو باید شناخت

 

خسرو منصوریان

 

مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن ینتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا

(احزاب: ۲۳)

 

اولین بار نامش را از دوست مشترکمان، مرحوم دکتر علی شریعتی، شنیدم. چند وقتی بود که در خانواده دکتر شریعتی گفت‌وگوها درباره مهاجرت تنها پسر خانواده شریعتی (احسان) بود. آن زمان احسان نوجوانی بود که هنوز به هجده‌سالگی نرسیده بود. دکتر و خانواده‌اش درصدد آن بودند که برای ادامه تحصیل به خارج کشور اعزامش کنند. همین‌که قطعی شد که به امریکا مسافرت کند در کمال صمیمیت توأم با نگرانی از دکتر پرسیدم چرا امریکا؟ پیش چه کسی؟ چگونه؟ و… جواب داد پیش پدربزرگش «دکتر ابراهیم یزدی» او کاملاً مورد اعتماد است و… در  مقابل این قاطعیت و اطمینان مجاب و ساکت شدم!

دکتر شریعتی که به رحمت خدا رفت باز نقش و پتانسیل دکتر یزدی در چگونگی اعزام احسان به پاریس برای شرکت در مراسم کفن و دفن موضوع مطرحی بود که در این مقال نمی‌گنجد، لیکن همگان چگونگی ایفای نقش دکتر یزدی در آن شرایط حساس را به یاد دارند و نیازی به ذکر آن نیست.

اولین دیدار حضوری‌ام مربوط به هنگامی است که آیت‌الله خمینی با مدیریت دکتر یزدی از عراق به پاریس منتقل شدند و همچنان‌که همه می‌دانیم نقش دکتر یزدی در آنجا بی‌بدیل و منحصر به فرد بود و دکتر یزدی را مرتباً در تب و تاب و جوش‌وخروش می‌دیدم. خصوصاً هنگام حضور خبرنگاران، در ایامی که در نوفل‌لوشاتو بودم و مرتباً در مراسمی که آنجا برگزار می‌شد حضور داشتم. بالاخره انقلاب پیروز شد و دکتر یزدی با هواپیمای حامل آقای خمینی و همراهان به تهران آمدند. تجربه دیگرم، هنگامی بود که در شهرداری تهران اعتصاب و اعتراض کارمندان در رابطه با مدیریت شهرداری بالا گرفته بود و جریان با هدایت و مدیریت اعضای حزب توده به گروگان‌گیری شهردار منتخب (آقای مهندس محمد توسلی) انجامیده بود و دکتر ابراهیم یزدی به نمایندگی از سوی دولت به شهرداری تهران (خیابان ایرانشهر) آمد و طی یک مذاکره و گفت‌وگو موضوع را فیصله داد و شهرداری روال طبیعی خود را از سر گرفت.

همان‌گونه که همه می‌دانند نه ماه پس از پیروزی انقلاب دولت موقت استعفا کرد و اولین کنگره نهضت آزادی پس از پیروزی انقلاب در باغ کرند (حومه تهران و کرج) برگزار شد و انتخابات شورای مرکزی و سپس اعضای دفتر سیاسی انجام شد که دکتر یزدی نیز با رأی بالا جزو شورای مرکزی و دفتر سیاسی انتخاب شد. از آن پس هر هفته و هرماه در جلسات دفتر سیاسی او را می‌دیدم و از او درس‌های بسیار گرفتم. مرحوم دکتر سحابی و مهندس بازرگان به دکتر یزدی و تحلیل‌های سیاسی‌اش اعتماد خوبی داشتند. این حسن نیت، اعتماد افرادی مانند من را که شناخت کمتری از دکتر یزدی داشتم به‌شدت بالا می‌برد و اوج این اعتماد به‌ویژه از جانب مرحوم دکتر سحابی پس از درگذشت مهندس بازرگان در جلسه شورای مرکزی بود. در آن جلسه همه حضور داشتند و دستور جلسه برای انتخاب جانشین مهندس بازرگان به‌عنوان دبیر کل نهضت آزادی بود. در این جلسه مرحوم دکتر یزدی به‌اتفاق آرا به دبیر کلی نهضت آزادی انتخاب شد. فروردین ۱۳۷۲ بود گروهی که به علت بیانیه ۹۰ امضایی دستگیر و زندانی شده بودیم پس از نزدیک به دو سال در یک فضای سیاسی حساس آزاد شدیم. در آن شرایط بود که دکتر یزدی قبول زحمت کرد و مسئولیت دبیر کلی نهضت را پذیرفت. دکتر یزدی از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا همراه جوانان باشد و آنان را آموزش دهد، از جلسه  قرآن گرفته تا کوهنوردی و مسافرت. اتفاقاً در یکی از همین فرصت‌ها به همراه جمعی از دوستان مثل آقایان دکتر یزدی، عبدالعلی بازرگان،‌ تقی رحمانی، دکتر فرزدی، سعیدی و گروه کوهنوردان شهرستان قزوین، ابتدا از قزوین به «قلعه حسن صباح» رفتیم و شب را در نیمه ‌راه قله «خشچال» میان برف و بوران گذراندیم و فردا به قله ۴۱۰۰ متری «خشچال» صعود کردیم و فردای آن روز از فراز کوه‌های اشکور به آن ‌سوی کوه‌ها در ساحل دریای خزر فرود آمدیم. در این چند روز سخت و طاقت‌فرسا مرحوم دکتر یزدی پابه‌پای دیگر اعضای گروه همراه جمع بود و به همه روحیه می‌داد. علی‌رغم شدت گرفتاری‌ها و مسئولیت‌های متعدد و متنوعی که دکتر یزدی طی چهل سال گذشته به عهده داشت و از او انتظار می‌رفت، شاید نتوان به یاد آورد که مراسمی همچون رأی‌گیری‌های مختلف نظام، حضور بر مزار مرحوم مهندس بازرگان و دکتر سحابی و شهید چمران در سالگرد وفاتشان فرصت‌های دید و بازدید عید و خصوصاً جلسات سیاسی حضور داشته باشند.

دکتر یزدی بدون آنکه کسی بداند همواره پیشگام کمک و همیاری با مؤسسات خیریه و عام‌المنفعه بود. به یاد دارم دکتر یزدی در زندان بود و روز جهانی حمایت از یتیمان ایدز (۱۷ اردیبهشت مطابق با هفتم مه) بود. طی مراسمی از کسانی که مخارج زندگی ایتام ایدز (کسانی که پدرانشان در اثر بیماری ایدز فوت ‌شده و مادران مبتلایشان متکفل تأمین هزینه زندگی این کودکان بودند) را با کمک‌های مستمر خود تأمین می‌کردند سپاسگزاری کردیم که دکتر یزدی هم یکی از آن خیرین بود. به منزل آقای دکتر یزدی رفتیم و کودکان یتیم شاخه‌های گل سرخ را تقدیم همسر دکتر یزدی کردند و یاد و خاطره حمایت‌هایش را ارج گذاشتیم.

یادش به خیر و راهش پر رهرو باد. عاش سعیدا و مات سعیدا.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط