بدون دیدگاه

اخلاق‌مداری و انسان‌دوستی در سروده‌های حکیم طوس

احمد کتابی

#بخش_دوم

در مقاله پیشین، از منزلت والایِ فروتنی و خاکساری در نظر فردوسی و از نکوهش‌های مکرر وی از «تکبر» (یا به تعبیر خواجه شیراز: «عُجب») به‌اجمال، سخن رفت و از دو نوع غرور: غرورِ ناشی از تکاثرِ قدرت (در عالم سیاست و حکومت‌داری) و غرورِ ناشی از کسب علم (در برخی افراد فاقد ظرفیت و صلاحیت) یاد شد. اینک دنباله سخن:

۳ ـ غرورِ‌ (عُجب) ناشی از هنرمندی

حکیم طوس در چندین جای شاهنامه از «خودبزرگ‌پنداری» و «منیّتی» که گاه بعضی از صاحب‌نظران را، به تعبیرِ او، در خود «غرقه» می‌سازد، نکوهش کرده و درباره پیامدهای ناگوار آن هشدار داده است:

مشو غرق ز آبِ هنرهای خویش   نگهدار بر جایگه پای خویش
چو قطـره بَرِ ژرف دریا بری   به دیوانگی ماند این داوری

 

(شاهنامه (۱)، داستان کاموس کشانی، ص ۵۴۰:۲۴ ـ ۲۳)

و در جایی دیگر توصیه می‌کند هنرمندی را که به تکبر و خودشیفتگی مبتلا باشد، نباید به‌عنوان مربی برگزید:

هنرمند کز خویشتن در شگفت(۲)   بماند، هنر زو نباید گرفت
همان خوش‌منش مردمِ خویش‌دار   نباشد به چشم خردمند خوار

(پادشاهی کسری نوشین روان… ص ۱۵۲۱: ۹ ـ ۸)

۴ ـ غرورِ (عُجب) ناشی از ثروت

فردوسی، ثروتمندان را نیز، از ابتلای به تکبر مصون نمی‌بیند:

به دینار(۳) کم ناز و بخشنده باش   همان دادده باش و فرخنده باش

(پادشاهی شاپور، ص ۱۲۳۸: ۱۰)

و نیز:

چه بندی دل ایذر(۴) سرای سپنج‌؟   چه یازی(۵) به رنج و چه نازی به گنج؟

(داستان سیاوش، ص ۳۴۷: ۹)

ب ـ انسان‌دوستی

سراسر شاهنامه آکنده از اندیشه‌های انسان‌گرایانه نیک‌خواهی، نیکوکاری، مهرورزی، جوانمردی، عدالت‌گرایی، ظلم‌ستیزی و مقوله‌های مشابه است که در سطور آینده، جداگانه، به بررسی آن‌ها پرداخته خواهد شد:

۱ ـ نیک‌خواهی و نیکوکاری

ستوده‌تر آن‌کس بُوَد در جهان   که نیکش بود آشکار و نهان

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان… ص ۱۴۹۴: ۶)

تحسین نیکی و نیکوکاری و تقبیح بدی و بدکرداری از پیام‌های اصلی و کلیدی فردوسی در شاهنامه است که تجلیات آن در بخش‌ها و داستان‌های مختلف آن، به‌کرات مشاهده می‌شود.

در اینجا، نخست به بررسی منزلت نیکی و آثارِ وضعی آن از دیدگاه فردوسی پرداخته و سپس جلوه‌های نیکی در شاهنامه در زمینه‌های گوناگون ارائه می‌شود:

کجا(۶) آن گزیده نیاکان ما؟   کجا آن دلیران و پاکان ما؟
همه خاک دارند بالین و خشت   خُنُک(۷) آنکه جز تخم نیکی نکشت

 

(پادشاهی اردشیر، ص ۱۲۲۷: ۱۹ ـ ۱۸)

۱ ـ ۱ ـ منزلت نیکی و پیامدهای آن

فردوسی، نیکوکاری را از شرایط و لوازمِ اصلیِ آدمیت می‌شمارد و در مقابل، بدکاری را از نشانه‌های دیوصفتی تلقی می‌کند:

تو مر دیو را مردمِ بدشناس   کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هر آن کو گذشت از رهِ مردمی   ز دیوان شِمرُ مَشمُر از آدمی

 

(داستان اکوان دیو: ص ۶۰۰: ۸ ـ ۷)

فردوسی، همچنین، نیکوکاری را از نشانه‌های خردمندی و پیروی از راه و رسم ایزدی می‌داند:

دراز است دستِ فلک بر بدی   همه نیکویی کُن اگر بخردی

 

(شاهنامه بروخیم، ص ۲۶۷، حاشیه ۲)

از دیدگاه حکیم طوس  نیکی و بدی، لاجرم، آثار وضعی خود را در پی دارد: نیکوکار، دیر یا زود ثمره نیکی خود را  حتی در همین جهان  می‌بیند و بدکار هم  به سزایِ اعمال ناشایستِ خود می‌رسد:

چو نیکی کنی نیکی آید بَرَت   بدی را بدی باشد اندر خورت

 

(داستان نوذر، شاهنامه بروخیم، ص ۲۷۸، حاشیه ۲)

فردوسی، نیکوکاری را توفیقی الهی می‌داند که بابت آن شکرگزاری بایسته است:

به نیکی گرای و غنیمت شناس   همه ز آفریننده دار این سپاس

 

(پادشاهی کسری نوشین روان، ص ۱۴۹۴: ۴)

و عاقبتِ بدکاری را بدبینی و بدنامی می‌داند:

مکن بد که بینی به فرجام بد   ز بد گردد اندر جهان نام بد

 

(ش، بروخیم، ص ۱۳۹۷، حاشیه ۱۰)

و نیز:

و گر بد کُنی جز بدی نَدروی   شبی در جهان شادمان نغنوی(۸)

 

(پادشاهی داراب… ص ۱۰۸۶: ۱۴)

۱ ـ ۲ ـ زمینه‌های نیکی

نیکی،‌ بالطبع، از مقولاتی است که در عرصه‌ها و زمینه‌های مختلف اعم از پندار، گفتار و کردار قابل مطالعه است. در سطور آینده به بررسی جداگانه این موارد پرداخته خواهد شد.

۱-۲-۱ ـ پندار نیک

فردوسی، به پیروی از ارزش‌های اخلاقیِ رایج در ایران باستان و آیینِ زردشت، نخستین مرحله نیکی را پاک‌نیتی و نیک‌پنداری می‌داند:

جوانمردی و راستی پیشه کُن   همه نیکوی اندر اندیشه کن

 

(ش بروخیم، ص ۲۹۳۶، حاشیه ۳)

و نیز:

ز بد تا توانی سگالش(۹) مکن   از این مرد داننده بشنو سخن

 

(همان، ص ۲۹۰۸، حاشیه شماره ۱۱)

به دل نیز اندیشه بد مدار   بد اندیش را بد بُوَد روزگار

 

(پادشاهی اورمزد، ص ۱۲۴۱، ۱۴)

و نیز:

هر آن‌کس که اندیشه بد کُنَد   به فرجام بد با تنِ خود کُنَد

 

(ش بروخیم، ص ۲۳۱۱: ۱۲)

یکی از مظاهر بارز نیک‌پنداری، خوش‌بینی و پرهیز از بدگمانی است:

بباید کشیدن گمان از بدی   رهِ ایزدی باید و بخردی

 

(داستان خاقان چین، ص ۵۵۶: ۱)

۱ ـ ۲ ـ ۲ ـ گفتار نیک

مرحله بعدی نیکی، نیک‌گفتاری است که در این زمینه هم شاهد مثال‌های متعددی در شاهنامه یافت می‌شود. شایان تأمل است که در بیشتر این شواهد، فردوسی بر ضرورت همراهی و هماهنگی پندار با گفتار و گفتار با کردار، به‌کرات، تأکید کرده است:

زبان را چو با دل بُوَد راستی   ببندد ز هر سو درِ کاستی

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان… ص ۱۴۸۶: ۲۸)

و نیز:

چو گفتار و کردار نیکو کنی   به گیتی روان را بی‌آهو(۱۰) کنی

 

(ش بروخیم، ص ۲۳۱۱: ۱۲)

و نیز:

به گفتار خوب ار هنر(۱۱) خواستی   به کردار پیدا کند راستی

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان… ص ۱۴۸۵: ۱۲)

۱ ـ ۲ ـ ۳ ـ کردار نیک

سومین و واپسین مرحله ‌نیکی،‌ نیک‌رفتاری است. در واقع، ارزش‌ِ پندار و گفتار نیک هنگامی بیشتر و بهتر ‌آشکار می‌شود که به مرحله عمل ـ‌کردار نیک ـ هم برسد.

نَمُرد آن‌که او نیک‌کردار مُرد   بیاسود جان را به یزدان سپرد
بپرسید و گفتا که بدبخت کیست   که هموارش از درد باید گریست؟
چنین داد پاسخ: که داننده مرد   که دارد زکردار بد روی زرد(۱۲)

 

(همان، ص ۱۵۳۱: ۲۶ ـ ۲۴)

و نیز:

چنین داد پاسخ: که کردار بد   بود خَصمِ روشن روان و خرد
مکن تا توانی تو کردار بد   که از دانشی بد نیاید سزد

 

(پادشاهی یزدگرد، ش بروخیم، ص ۳۰۰۷، حاشیه صفحه)

و نیز:

چو دوری گزیند ز کردارِ زشت   بیابد بدان گیتی اندر بهشت

 

(داستان رستم و اسفندیار، ص ۹۸۸: ۱۳)

در ضمن، فردوسی یکی از نشانه‌های دانشوری را بهتر بودنِ کردارِ‌ فرد از گفتار وی می‌داند:

کسی کاو به دانش توانگر بود   زِ گفتار، کردار بهتر بود

 

(جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، ص ۷۸۶: ۹)

۱ ـ ۲ ـ ۴ ـ نیک‌نامی و نیک‌فرجامی

در نظر حکیم طوس، کسبِ نام نیک از شأن و منزلت والایی برخوردار است:

به نامِ نکو گر بمیرم رواست   مرا نام باید که تن مرگ راست

 

(داستان رستم و اسفندیار، ص ۱۰۲۸: ۵)

و نیز:

به گیتی ممانید(۱۳) جز نام نیک   هر آن‌کس که خواهد سرانجامِ نیک

 

(پادشاهی اردشیر، ص ۱۲۲۳: ۱۷)

شایان ذکر است که فردوسی دستیابی به نام و فرجام نیک را موکول به دو شرط می‌داند:

یک ـ دوری‌گزینی از گناه

دو ـ در امور ناخوشایند، خود را با دیگران (اعم از دوست و دشمن) در شرایطِ مساوی قرار دادن:

چه سازیم تا نام نیک آوریم؟   در آغاز فرجامِ نیک آوریم؟
بدو گفت: شو دور باش از گناه   جهان را همه چون تن خویش خواه
هر آن چیز کانت نیاید پسند   تن دوست و دشمن در آن بر مبند

 

(پادشاهی کسری نوشین روان، ص ۱۴۸۳: ۶-۸)

واپسین بیت اِشعارِ یاد شده، در واقع، تکرار همان اصل بسیار معروف اخلاقی است که: «آنچه را برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم مپسند»!

ناگفته پیداست که مراعات توصیه مزبور می‌تواند در ترویج رواداری و اِعمال تساهل و تسامح نسبت به دیگران بسیار مؤثر باشد.

۱ ـ ۲ ـ ۵ ـ نیک‌رفتاری در برابر بد رفتاری

این خصیصه، درواقع، والاترین و ارجمندترین مرحله نیکی است:

بکوشید و خوبی به کار آورید   چو دیدند سرما(۱۴) بهار آورید

 

(جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، ص ۷۹۴: ۲۱)

کس ار بد کُند بردباری کنیم   چو رنج آیدش پیش یاری کنیم

 

(ش بروخیم، ص ۲۵۶۷: ۶)

۲ ـ غمخواری برای همنوع

بکوشید تا رنج‌ها کم کنید   دل همگنان شاد و خرم کنید

 

(پادشاهی بهرام گور، ص ۱۳۷۴: ۶)

فردوسی یکی از انسانی‌ترین و اخلاقی‌ترین چهره‌های ادبیات کلاسیک ایران است که در جای‌جایِ اثر جاویدانش ـ شاهنامه ـ بارها و بارها بر ضرورت تلاش برای رفع نیازهای بینوایان و درماندگان و تیمارداریِ دردمندان تأکید کرده است. دغدغه و احساس مسئولیت حکیم طوس در این خصوص به حدی است که وی تحمل رنج برای تأمین آسایش و برطرف کردن گرفتاری‌های دیگران را مایه اصلی رضایت‌خاطر و شادکامی انسان می‌داند:

تو را زین جهان شادمانی بس است   کجا رنج تو بَهرِ دیگر کس است

 

(داستان سیاوش، ص ۳۹۸: ۱۷)

و در جایی دیگر شادمان کردنِ «درویشان»(۱۵) و اعضای خاندان و آشنایان و اطرافیان خویش را موجب توانگرشدن انسان تلقی می‌کند:

توانگر شوی گر تو درویش را   کنی شادمان مردمِ خویش را

 

(جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، ص ۸۳۵: ۷)

در بسیاری موارد دیگر نیز، به رعایت حال درویشان و یاری‌رساندن بدانان، با تأکید، توصیه کرده است:

همه گوش و دل سوی درویش دار   همه کار او چون غمِ‌ خویش دار

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان… ص ۱۶۷: ۱۰)

یادداشت‌ها:

۱ ـ در این مجموعه مقالات، مراد از شاهنامه نسخه مسکوست که در دو مجلد جیبی توسط انتشارات هرمس در سال ۱۳۸۷ انتشار یافته است؛ مگر در مواردی که با صراحت به شاهنامه دیگری استناد شده باشد.

۲ ـ مغرور به خود

۳ ـ در گذشته به مسکوکات طلا اطلاق می‌شد،‌ ولی در اینجا مراد از آن، ثروت و مال و منال است.

۴ ـ در این، اینجا.

۵ ـ یازیدن: قصد کردن، اراده ‌نمودن، برداشتن، بلندکردن (فرهنگ معین)

۶ ـ کجا هستند؟

۷ ـ خوشا به حالِ

۸ ـ آسوده نمی‌خوابی

۹ ـ اندیشه

۱۰ ـ عیب، نقص

۱۱ ـ کنایه از ارجمندی، سربلندی

۱۲ ـ احساس شرمندگی

۱۳ ـ به یادگار مگذارید

۱۴ ـ کنایه از نامرادی، گرفتاری

۱۵ ـ کنایه از بینوایان، ناتوانان مالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط