ملاحظاتی درباره اسناد تازه منتشرشده امریکا درباره کودتای ۲۸ مرداد
حسین آبادیان
یکی از پدیدههای تاریخی، کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ علیه دولت قانونی دکتر محمد مصدق است. با اینکه بیش از ۶۴ سال از این کودتا میگذرد، اما همچنان باب تحقیق درباره آن گشوده است. هنوز هم محققان و سیاستمداران و نویسندگان، با رویکردهای گوناگون درباره این پدیدار کتاب و مقاله مینویسند و کنفرانس میدهند و حتی فیلم و سریال میسازند. بدیهی است شرایط کنونی با شرایط زمان کودتا یکی نیست و شرایط ایران و امریکا و بهطور کلی جهان کاملاً تغییر یافته است. دیگر خبری از بلوک شرق نیست، توهم نفوذ کمونیسم در نظامهای سرمایهسالار، جای خود را به تولید وحشت مصنوعی از پدیدههای دیگر ازجمله اسلام داده است، بنابراین چرا هنوز باب تحقیق درباره کودتای ۲۸ مرداد گشوده مانده است؟
پیش از همه باید گفت پدیدار تاریخی امری نیست که به گذشته تعلق مطلق داشته باشد، بهعبارتی گذشته، هرچند از نظر تاریخی سپری شده است، اما آثار آن در دورههای بعد هم مشاهده میشود. پس بین اکنون، گذشته و آینده ارتباطی مستقیم وجود دارد. برای فهم اکنون تاریخی، باید گذشته را شناخت و فهم حال حاضر تمهیدی است برای هرگونه برنامهریزی برای تاریخ فردا؛ پس شناخت پدیدارهایی مانند کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نه برای تسویهحساب سیاسی با این یا آن بازیگر و جریان سیاسی است، بلکه به قول امام علی (ع) تاریخ حوادث، چراغ راهنمایی است برای اجتناب از درغلتیدن به شبهات، یعنی جلوگیری از آمیخته شدن حق و باطل.[۱]
اخیراً در امریکا اسنادی از کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ منتشرشدهاند، علل و انگیزههای انتشار این اسناد در مقطع کنونی روشن نیست، زیرا قرار بود این اسناد در زمان ریاستجمهوری باراک اوباما منتشر شوند؛ لیکن ظاهراً جان کری، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده، با این استدلال که انتشار این اسناد میتوانند به مذاکرات هستهای ایران با ۱+۵ لطمه وارد کنند، از انتشار آن ممانعت به عمل آورد؛ اما نکته مهمتر این است که چه انگیزهای وزارت امور خارجه دولت دونالد ترامپ را که دائم علیه ایران دست به تهدید میزند، واداشته تا این اسناد را منتشر کند؟ میدانیم کودتا را دولت جمهوریخواه دوایت آیزنهاور اجرا کرد، دستاندرکاران اصلی آن سازمانهای اطلاعاتی امریکا و انگلیس، کمپانیهای بزرگ نفتی، برخی فرماندهان نظامی این دو کشور و البته وزارت امور خارجه امریکا و بریتانیا بودند. این عده با همکاری برخی افسران و درجهداران ایرانی، گروههای اراذلواوباش و چماقداران، عدهای از سیاستمداران و نمایندگان مجلس، احزاب سیاسی مانند حزب زحمتکشان، حزب سومکا، حزب آریا و افرادی مثل سید ضیاءالدین طباطبائی توانستند کودتا را به سرانجام برسانند؛ بنابراین اگر از نظر دولت امریکا، دکتر مصدق عامل نفوذ کمونیسم در کشور بود، چرا باید اسنادی را با رویکرد پوزشطلبانه از مردم ایران منتشر کنند؟ و اگر هدف امریکا از انتشار این اسناد بهبود مناسبات با ایران است، چرا شبانهروز بر طبل خصومت کوبیده میشود و فضای سیاست جهانی دائماً ملتهب میشود؟ اگر دولت امریکا معتقد است بنبست مذاکرات نفت بود که کار را به کودتا کشانید، چرا اسناد کودتا در زمانی منتشر میشوند که مذاکرات دیپلماتیک هستهای به نتیجهای هرچند مورد انتقاد طرفین رسیده است؟ آیا میتوان تصور کرد که دولت امریکا مشغول نقش بازی کردن است یا اهداف خاصی را از این اقدام تعقیب میکند؟
ماجرا هرچه هست، اسناد مربوط به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را وزارت امور خارجه امریکا در خردادماه سال جاری منتشر کرد. این اسناد بهواقع ادامه اسنادی هستند که پیشتر در مورد روابط ایران و امریکا در دوره نخستوزیری مصدق منتشر شده بودند و البته اسناد مربوط به کودتا در آن جلد کاملاً سانسور شده بودند. شرایط انتشار آن اسناد هم جالبتوجه است. اسنادی که به روابط ایران و امریکا در دوره نخستوزیری مصدق و البته یک سالی پس از آن اختصاص دارند، به سال ۱۳۶۸ انتشار یافتند و حدود پانزده سال بعد به فارسی ترجمه شدند.[۲] اسناد کنونی که بهواقع بخش سانسورشده اسناد منتشره سال ۱۹۸۹ هستند، درست پس از اعلام نتایج دور دوم انتخابات ریاستجمهوری ایران در ۱۳۹۶ منتشر شدند. میدانیم گزارش دونالد ویلبر، مورخ سیا، درباره کودتا هم در سال ۱۳۸۰ یعنی اوایل دوره دوم ریاستجمهوری سید محمد خاتمی انتشار یافت. ظاهر داستان این است که دولتهای امریکا میخواستهاند در نزد مسئولان ایرانی بهنوعی اعتمادسازی کنند؛ اما اینکه هدف دیگری هم در کار بوده است یا خیر، امری است که باید درباره آن تحقیق و تفحص بیشتری به عمل آورد؛ بنابراین اسناد جدیدی که منتشر شدهاند، بخش حذفشده اسنادی هستند که سال ۱۳۶۸ در اختیار عموم خوانندگان قرار گرفتند.[۳]
بهطور کلی ۳۷۵ سند در این کتاب اخیر انتشار یافتهاند که سندهای شماره ۱۶۹ تا ۳۷۵ همه مربوط به برنامهریزی و انجام عملیات کودتاست که با نام رمز TPAJAX انجام گرفت و پیامدهای کودتا تا زمستان سال ۱۳۳۳ را دربرمیگیرد. TP مخفف Toudeh Party یا حزب توده است، Ajax هم نام یک شوینده است، به عبارتی ظاهراً کودتا برای این صورت گرفته بود تا حزب توده را از صحنه سیاسی کشور حذف نماید، همانطور که شویندهها، مواد زائد را حذف میکنند. در کلیه اسناد امریکا حروف TP اشاره به حزب توده است، مثل TPBEDAMN، دست به دامن شبکهای از نشریات بود که در مورد توهم نفوذ کمونیسم و سیطره آتی حزب توده در صورت ادامه حکومت دکتر مصدق شایعهپراکنی میکرد.
اسناد منتشرشده نشان میدهند درست در زمانی که حزب توده بهشدت سرکوب شده بود، هنوز امید رسیدن بهنوعی تفاهم با جبهه ملی در مذاکرات پشت پرده مطرح بود؛ حتی در تابستان سال ۱۳۳۳ سخن از این موضوع در میان بوده است که چگونه میتوان روابط دولت زاهدی را با جبهه ملیترمیم کرد. بااینکه اسناد مطالب مهمی از این دست به خواننده ارائه میدهند، اما عمدتاً به شکلی ناشیانه و البته عامدانه سانسور شدهاند، تعداد مواردی که کلمات یا جملات سیاه شدهاند، حدود هفتصد مورد است. نوشتیم اسناد ناشیانه سانسور شدهاند، زیرا مثل مورد سانسورهای گزارش ویلبر، اکنون کمتر کسی از محققان تاریخ معاصر ایران است که ماهیت کودتا و بازیگران اصلی آن را نشناخته باشد. نیز نوشتیم عامدانه برای اینکه بهنظر میرسد ناشران اسناد میخواهند آتش اشتیاق خوانندگان را برای شناسایی موارد سانسورشده بیشتر نمایند، بنابراین انتظار برای انتشار کامل و سانسورنشده اسناد همچنان پابرجا خواهد ماند. دیگر اینکه اسناد منتشرشده بیشتر گزارشها و تحلیلهای مقامات دیپلماتیک امریکا هستند تا اسناد اطلاعاتی، بااینکه جستهگریخته سندی از اسناد سیا هم چاپ شده است، لیکن باز هم جزئیات عملیات کودتا و بسیاری بازیگران و صحنهگردانان ماجرا همچنان ناشناخته باقیماندهاند. گفته میشود مقامات اطلاعاتی بریتانیا با انتشار کامل اسناد مخالفاند، زیرا شگردها و روشهای کسب اطلاعات و انجام عملیات پنهان را افشا میکنند. بعید بهنظر میرسد این دیدگاه صحیح باشد، زیرا واضح است شگردهای انجام عملیات پنهان، از ۶۵ سال پیش تاکنون کاملاً تغییر پیدا کرده است، همانطور که روش جمعآوری و تحلیل اطلاعات هم تغییرات اساسی پیدا کرده است.
با تمام این اوصاف، اسناد منتشرشده در امریکا، چندان مطلبی بر اطلاعات خوانندگان و محققان از ماجرای کودتا اضافه نمیکند. بسیاری از حقایق این کودتا در اسناد داخلی و فارسی که بیست سال پیش، ازجمله توسط نگارنده در کتاب زندگینامه سیاسی مظفر بقایی منتشرشدهاند، توضیح داده شدهاند، شبکههای تودرتو و پیچیده داخلی آن تا حدی شناساییشده و تنها چیزی که اسناد تازه آزادشده امریکا به خوانندگان میآموزند تأیید تحلیلها و اسناد داخلی است که در رابطه با موضوع انتشار یافتهاند. بهطور مثال عزل و نصبهای پس از کودتا در ارتش، اختلافات شاه و زاهدی، مخالفتهای بقایی با زاهدی، مقدمات انعقاد قرارداد کنسرسیوم و دهها مورد دیگر، در زمره مواردی هستند که پیشتر در اختیار محققان و خوانندگان قرار گرفته است.
با این حال برخی اسناد بعضی حقایق را وارونه نشان میدهند، ازجمله اینکه گویا این سرتیپ حبیبالله دیهیمی از امرای ارتش و دوستان بقایی بوده است که باعث شده بین او و دکتر مصدق اختلاف بروز کند. در این نکته تردیدی نیست که بقایی با اعضای حزب آریا و ازجمله سرلشکر حسن ارفع، سرلشکر حسن اخوی و برخی از دیگر امرای ارتش بهمنظور تضعیف رزمآرا ارتباطی بسیار نزدیک داشت و اسناد امریکا مؤید مطالبی است که در این باره در کتاب زندگینامه سیاسی مظفر بقایی حدود بیست سال پیش منتشر شدهاند، لیکن واقعیت امر این است که اختلافات بقایی با مصدق، ریشهدارتر از آن بود که به دست یک فرد نظامی مانند دیهیمی صورت گرفته باشد.
میگویند وقتی قرار است حقیقتی پوشیده شود، لازم نیست همه حقیقت ناگفته باقی بماند؛ بلکه باید بخشهای دستچین شده و گزینششده آن در اختیار عموم قرار گیرد تا افکار عمومی را جهت دهد. انگلیسیها متخصص این موضوع هستند، به همین دلیل وقتی به آرشیو اسناد آزادشده بریتانیا مراجعه شود، اطلاعات عمومی فراوانی درباره مثلاً امیرکبیر، جنبش مشروطه، حوادث دوره سلطنت رضاشاه و دورههای بعدی میتوان یافت؛ اما اسناد چنان گزینش شده و مرتب شدهاند که خواننده را به قضاوتی که موردنظر ناشران اسناد است هدایت میکنند. بهطور مثال میرزا آقاخان نوری مردی مبارز تلقی میشود، اما امیرکبیر سیاستمداری معرفی میشود که آرزو داشته با مقامات دیپلماتیک سفارت بریتانیا در تهران گفتوگو کند تا چه رسد اینکه بخواهد علیه آنها مبارزه کند. میرزا ابوالحسن خان شیرازی، که مواجببگیر کمپانی هند شرقی بود، فردی استقلالطلب و مخالف دخالت خارجی در امور ایران معرفی میشود، اما بسیاری رجال وطندوست موجوداتی سستعنصر و نیازمند حمایت خارجی معرفی میشوند. این بخشی از جنگ روانی است که میخواهد افکار عمومی را در مسیری که خود میخواهد هدایت کند. در این اسناد هم موضوع یادشده بهوفور دیده میشود. بهعبارتی کودتا انجامشده و خاتمه یافته است، اما جنگ روانی مرتبط با آن همچنان ادامه داشته و دارد. بهیاد بیاوریم در اوایل انقلاب عدهای از جریانهای سیاسی تلاش میکردند تا دوقطبی مصدق-کاشانی را بار دیگر بهمنظور اختلافافکنی در صفوف نیروهای انقلاب در سیمایی نوین بازسازی کنند؛ حال آنکه شرایط ابتدای انقلاب با زمان ملی شدن نفت کاملاً تفاوت داشت و آرایش نیروهای سیاسی بهگونهای دیگر بود. همچنین تلاش میشد از حوادثی مانند انقلاب مشروطه تحلیلهای ارائه شود که گویا در یک طرف موضوع روحانیان بودهاند و در سوی دیگر روشنفکران؛ روشنفکران همه مطیع غرب و سرسپرده استعمار و روحانیان همه مخالف این نحوه نگرش بودند. این تحلیلهای دروغ و فاقد مبنای تاریخی که تنها میتوانستند به زیان همبستگی ملی کشور تمام شوند، بخشی از جنگ روانی در تاریخ معاصر ایران را تشکیل میدهند که عمدتاً مبنایی ضدملی دارند.
در اسناد آزادشده امریکا هم این رویه همچنان تعقیب میشود. بهطور مثال تلاش میشود آیتالله کاشانی فردی معرفی شود که پشتگرم به حمایت و دلارهای امریکایی بوده است، اما اطلاعی درباره دکتر عیسی سپهبدی که با سفارت امریکا در تهران ارتباط نزدیک داشت و خود این را در نامههایش خطاب به بقایی عنوان میکرد، در دست نیست. سپهبدی طبق اسنادی که در کتاب زندگینامه سیاسی مظفر بقایی آمده است، در مکاتبات خود گزندهترین حملات را علیه آیتالله کاشانی انجام میداد. اسناد داخلی نشان میدهند کاشانی به سپهبدی مظنون و بیاعتماد بود، همان سپهبدی که عقل منفصل و نگارنده مقالات و نطقهای بقایی بود. شخص بقایی هم در نامههای خود به علی زهری، دوست صمیمی خود، کاشانی را به باد تمسخر میگرفت؛ اما در عین حال همین افراد زمینههای خصومت بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق را فراهم کردند. نیز در این اسناد تلاش میشود تا بقایی را فردی معرفی کنند که تحت تأثیر امرای ارتش مثل دیهیمی قرار داشته است، حالآنکه بقایی از زمان نخستوزیری رزمآرا تا چند ماهی پس از کودتای ۲۸ مرداد، نقش رهبری این دسته افراد را عهدهدار بود؛ هرچند پرواضح است که افراد و گروههای سیاسی مخالف مصدق، از روحیات جاهطلبانه بقایی برای تشدید خصومتها و کوبیدن بر طبل دشمنی و اختلافافکنی، بیشترین استفادهها را بهعمل آوردند.
بهعلاوه در اسناد خبری درباره اعتصاب عظیم کارگران شرکت نفت در دوره نخستوزیری حسین علاء که پس از قتل رزمآرا آغاز شد و تا پایان دولت علاء ادامه یافت دیده نمیشود، در حقیقت نخستوزیری دکتر مصدق را نمیتوان غیرمرتبط با این اعتصاب دانست. در اسناد اطلاعی از اختلافنظر عمیق بین مقامات سیا درباره نحوه برخورد با مصدق موجود نیست. راجر گوئیران، رئیس پایگاه سیا در تهران، و تااندازهای لوئی هندرسون، سفیر ایالاتمتحده در ایران، معتقد به برقراری نوعی ارتباط سازنده با مصدق بودند، حال آنکه روی ملبورن، دبیر سیاسی سفارت امریکا، بهعلاوه جوزف کارل گودوین، دیگر مأمور سیا در تهران، بر این باور بودند که حکومت مصدق زمینه را برای نفوذ شوروی فراهم میکند و بنابراین باید او را سرنگون کرد. ملبورن با کانون افسران بازنشسته، شبکهای از روزنامهنگاران، برخی نمایندگان مجلس، شبکههای برادران رشیدیان و برادران بزرگمهر با نام برادران بوسکو و اوباش تهران مستقیم و غیرمستقیم مرتبط بود و عملیات تشنج بهمنظور تضعیف دولت مصدق را هدایت میکرد. گودوین که از شهریور سال ۱۳۳۱ در پایگاه سیا در تهران فعالیت میکرد، در اوایل مردادماه ۱۳۳۲ جای گوئیران را گرفت و گوئیران به امریکا فراخوانده شد. در اسناد منتشرشده درباره کودتا، اطلاعی درباره این اختلافنظرها و رویکردهای متفاوت سیاستمداران امریکا در برابر مصدق دیده نمیشود.
اساساً تا هنگامیکه اسناد بریتانیا در ارتباط با کودتا منتشر نشوند، نمیتوان ابعاد موضوع را بیش از آن چیزی که تاکنون از این ماجرا در دست داریم، دریافت. بهطور مثال دیگر کمتر کسی است که نداند میس لمبتون، افسر MI6 که بعدها استاد دانشگاه لندن شد، از ابتدا بر این باور بود که راهی جز سرنگونی مصدق وجود ندارد. رابین زینر، که بعدها استاد تاریخ ایران باستان در دانشگاه آکسفورد شد، نیز یکی از مهمترین بازیگران کودتای ۲۸ مرداد بود، بر اینها باید ارنست پرون را افزود که از زمان رضاشاه دوست گرمابه و گلستان شاه بود و اطلاعاتی منحصربهفرد از درون دربار ایران داشت. از این بالاتر در این اسناد، حتی نامی از شاپور ریپورتر، افسر اطلاعاتی بریتانیا که دوست صمیمی امیر اسدالله علم بود، در میان نیست، در اهمیت موضوع همین بس که این افراد به نحوی انحاء بهطوری که در کتاب دو دهه واپسین حکومت پهلوی نشان دادهایم، با روی ملبورن، دبیر سیاسی سفارت و شبکه تحت کنترل او ارتباط داشتهاند. آنطور که پیتر رایت در کتاب شناسایی و شکار جاسوس نشان داده است، شاپور ریپورتر نقش مهمی در کودتای ۲۸ مرداد داشت و مستقیماً با لرد ویکتور روچیلد، مسئول میز ایران در MI6، ارتباط داشت، لرد روچیلد دوست نزدیک اسدالله علم و مشاور همیشگی او بهشمار میآمد.[۴] این ارتباطها بر اساس اسناد فارسی که در مؤسسههای پژوهشهای تاریخی در اختیار همگان قرار میگیرند نوشتهشدهاند و افسانه نیستند.
اهمیت موضوع در این است که تا زمان کودتای ۲۸ مرداد، تنها کمتر از پنج سال از تأسیس سیا میگذشت، بنابراین بعید بهنظر میرسد کودتا بدون هدایت و سازماندهی و استفاده از توان تشکیلاتی و اطلاعاتی حداقل دویستساله بریتانیاییها در رابطه با مسئله ایران، به نتیجه رسیده باشد. در حقیقت فرماندهی عملیات با ایستگاه MI6 در نیکوزیا پایتخت قبرس بود که ریاست این ایستگاه هم با نورمن داربی شر بود، کیم روزولت هم عملیات خود را با داربی شر هماهنگ میکرد. نکته مهمتر این است که پس از شکست کودتای اول در ۲۵ مردادماه سال ۱۳۳۲، سیا دستور توقف عملیات را صادر کرده بود، اما این دستور صبح روز ۲۹ مردادماه که عملیات براندازی مصدق رسماً خاتمه یافته بود به دست کارشناسان اطلاعاتی ایالاتمتحده در تهران رسید، بهعبارتی در این فاصله سرویس اطلاعاتی بریتانیا، هدایت کودتا را بر عهده داشت و در ابلاغ دیرهنگام پیام آیزنهاور مبنی بر توقف عملیات، تعمدی از جانب انگلیس نهفته بود.
دیگر اینکه نقطه عطف اختلافات در صفوف ملی شدن صنعت نفت، حوادث بعد از سی تیرماه ۱۳۳۱ بود. شاید اگر قوامالسلطنه نخستوزیر میشد، مسئله نفت را بهگونهای که مسئله آذربایجان را در مذاکرات با شورویها حل کرد، میتوانست به نحوی فیصله دهد؛ اما میدانیم او نتوانست قدرت را به دست گیرد و حتی برای اعدامکردنش نقشه کشیده بودند. اگر حمایتهای دکتر مصدق از قوام نبود، شاید این امر عملی میشد. مهمتر اینکه بر اساس خاطرات دکتر حسن ارسنجانی، مشاور نزدیک قوام، بیانیه مشهور «کشتیبان را سیاستی دیگر آمد»، توسط مورخ الدوله سپهر از مشاورین نزدیک شاه نوشته شده بود و همان بیانیه بود که باعث شد او از صحنه سیاسی کشور حذف شود. سپهر از دوره مشروطه با افراطیترین محافل سیاسی ایران ارتباط داشت که کارنامه او باید در جایی دیگر بررسی شود. با این وصف کمترین گزارش و تحلیل درخور توجهی در این باره در اسناد منتشرشده امریکا دیده نمیشود.
از این به بعد بود که کشور بیش از پیش دچار بحرانهای مزمن و متوالی شد و مصدق بهرغم اختیارات یکساله نتوانست بر بحرانها فائق آید. موضوع وقتی پیچیدهتر شد که در امریکا جمهوریخواهان و در بریتانیا محافظهکاران به رهبری سر وینستون چرچیل قدرت را بهدست گرفتند. اقداماتی مانند ماجرای نهم اسفندماه ۱۳۳۱ که ضمن آن قرار بود مصدق به قتل برسد و نیز عملیات ربودن و قتل سرتیپ افشارطوس در سیویکم فروردینماه ۱۳۳۲ اجرا شد، عملیاتی که ظاهراً MI6 سازماندهی کرده بود؛ بنابراین بدون در دست داشتن اسناد بریتانیا، اطلاع از ماهیت قضایا، اگر نگوییم ناممکن، حداقل دشوار خواهد بود.
اسناد منتشرشده امریکا درباره ماجرای نهم اسفندماه ۱۳۳۱ هم مطلب جدیدی ندارند و بهعلاوه در مورد قتل افشارطوس همان رویه پنهانکاری در پیشگرفته شده است، حالآنکه زمینههای اصلی کودتا را باید در این عملیات جستوجو کرد. پیگیری قتل افشارطوس و افشای نقش مظفر بقایی در این ماجرا، زمینههای انحلال مجلس هفدهم را فراهم کرد، زیرا او با استفاده از مصونیت پارلمانی در مجلس پناه گرفته بود و با نطقهای طولانی خود دولت را روزبهروز بیشتر تضعیف میکرد.
رفراندوم انحلال مجلس درست دوازده روز پس از قدرتنمایی آشکار حزب توده برگزار شد. به مناسبت سالگرد سی تیر، صبح آن روز جبهه ملی و عصر آن روز حزب توده مراسمی برگزار کردند، گزارشها حاکی از آن بود که شرکتکنندگان در مراسم حزب توده نهتنها خیلی بیشتر بودند، بلکه از نظم و انضباط تشکیلاتی و بالایی برخوردار بودند. روز دوازدهم مردادماه رفراندوم انحلال مجلس هفدهم در تهران و نوزدهم آن ماه در سراسر کشور برگزار شد. در بیستویکم مردادماه مصدق از شاه خواست حکم به انحلال مجلس دهد، اما شاه حاضر نشد این کار را انجام دهد. در مقابل روز بیستودوم مردادماه شاه حکم عزل مصدق را نوشت و درست شبانگاه روزی که قرار بود نتیجه رفراندوم اعلام شود -یعنی ۲۵ مردادماه ۱۳۳۲- این حکم با اسکورت تانکها در نیمهشب توسط رئیس شهربانی یعنی سرهنگ نصیری به نخستوزیر تسلیم شد؛ بنابراین انحلال مجلس درست همان روز شکست کودتای اول انجام شد.
پس نکته مهم دیگر که اسناد امریکا همچنان آن را در تاریکی نگهداشتهاند، ماجراهای بین ۲۲ تا ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ است. توضیح دادیم برخلاف تصور رایج، حکم عزل مصدق و انتصاب زاهدی به نخستوزیری روز ۲۲ مرداد صادرشده نه ۲۵ مرداد. در اسناد امریکا، حوادث این چند روز سرنوشتساز بهدرستی تحلیل نشدهاند و برای مخاطب نکته جدیدی ندارند جز اینکه توهم نفوذ کمونیسم را بیش از پیش دامن میزنند. نکته دیگر این است که برخلاف شایعاتی که دهها سال است عملاً مبدل بهنوعی تاریخنویسی شدهاند، روزهای ۲۵ تا ۲۸ مردادماه، سید حسین فاطمی اصلاً و ابداً سخنی از برقراری جمهوری به میان نیاورد که مطالب روزنامه باختر امروز و نطقهای فاطمی گواهی بر این موضوع هستند؛ اما این موضوع آنقدر تکرار شده است که دیگر کسی در صحت آن تردیدی به خود راه نمیدهد؛ بدیهی است لحن فاطمی علیه شاه در این روزها شدت و حدت بیسابقهای پیداکرده بود، اما هرگز سخنی از تغییر رژیم سیاسی کشور به میان نیاورد، ظاهراً او پیشنهاد کرده بود بهجای شاه فردی دیگر مثلاً برادرش قدرت را به دست گیرند، زیرا شاه در یک رژیم مشروطه علیه حکومت قانونی کشور کودتا کرده بود.
این نکات در گزارشهای منتشره امریکا مشاهده نمیشوند، زیرا هدف این است تا نشان داده شود اگر مصدق سقوط نمیکرد، با شعارهایی که عدهای با عنوان تودهای درباره ضرورت استقرار جمهوری دمکراتیک سر میدادند، ایران حتماً به کشوری کمونیستی مبدل میشد. این در حالی است که در چهاردهم اسفندماه سال ۱۳۳۱ استالین، رهبر شوروی، درگذشته بود و بحرانی عظیم بر سر موضوع جانشینی او در کاخ کرملین جریان داشت، در یکسوی دعوا گروه بریا-مالنکوف قرار داشتند و در سوی دیگر خروشچف؛ این بحران مانع از آن میشد تا شوروی بتواند درباره حوادث ایران تصمیمگیری مناسبی اتخاذ کند؛ امری که قطعاً از دید سرویسهای اطلاعاتی امریکا و انگلیس دور نمانده بود؛ بنابراین آنها از خلأ قدرت در شوروی پس از استالین استفاده کردند و موضوع انجام کودتا را بیش از پیش در اولویتهای مبرم خود قرار دادند. این موضوع هم در گزارشهای منتشرشده اخیر درباره کودتای ۲۸ مردادماه دیده نمیشوند. اسناد آزادشده درباره گروهی که در تاریخ ایران توده-نفتی لقب گرفتهاند هم ساکت است، عدهای از اعضای حزب توده که عمدتاً در سازمان جوانان و یا سازمان دانشجویی این حزب فعال بودند و با ظاهری چپ روانه، ضربهای اساسی بر پیکر نهضت ملی وارد آوردند. این افراد پس از کودتا و زمانی که اسدالله علم حزب مردم را تشکیل داد، به این حزب پیوستند و به مناصب عالی دست یافتند؛ تازه معلوم شد کسانی که با عنوان حزب توده شبانهروز علیه مصدق شعار میدادند، ریشه در کدام محافل سیاسی دارند. پس اسناد بهاصطلاح آزادشده امریکا، اهمیت چندانی ندارند، زیرا به تجربه ثابت شده است امریکاییها وقتی سندی را منتشر میکنند که قبلاً مضمون و محتوای آن معلوم شده باشد؛ یعنی اطلاعات سوخته شده را بهعنوان «سند» منتشر مینمایند.
دیگر اینکه هنوز هم درباره جریان مظفر بقایی حساسیتهای فراوانی وجود دارد، حال آنکه در گزارشهای منتشرشده، اطلاعاتی درباره این شخص ارائهشده که اصلاً و ابداً اهمیت ندارند. گزارشها نشان میدهند که بقایی مایل بوده از هر چیزی که در کشور میگذرد، طرف امریکایی را مطلع کند. این «نفر دوم ملی شدن صنعت نفت» بر اساس اسناد منتشرشده از صفحه ۸۳۳ به بعد، اطلاعاتی درباره ترکیب مجلس هفدهم و انتخابات آن با طرف امریکایی مطرح میکند که اصلاً اهمیت ندارند؛ زیرا اسناد بهتری در این رابطه در ایران منتشرشدهاند، اما اسناد نشان میدهند نویسنده کتاب زندگینامه بقایی بیراه نرفته و حقایقی را بیست سال پیش مطرح کرده است که اکنون اسناد تازه آزادشده امریکا هم آن را تأیید میکنند.
در کتاب زندگینامه سیاسی مظفر بقایی بر اساس مکاتبات خود او نشان داده شده، مقامات سیا از دیدگاههایش نسبت به حکومت مصدق آگاه بودهاند و ایشان حداقل از یک سال پیش از کودتا بر این باور بوده که اگر مصدق سرنگون نشود، کمونیسم ایران را خواهد بلعید. نکته مهمتر این است، که اسناد نشان میدهند مرحوم خلیل ملکی بهرغم وطندوستیاش فریب خورد و حاضر شد برای مقابله با حزب توده، دست به هر اقدامی بزند که دکتر مسعود حجازی، از رهبران نیروی سوم و نورالدین کیانوری، یکی از آخرین رهبران حزب توده، این حقیقت را برملا کردند که ملکی برای اطفای کینهاش علیه حزب، آب به آسیاب سیا و دار و دسته بقایی میریخت. سند شماره ۱۳۵ در صفحه ۳۸۲ گزارشهای جالب، اما نهچندان جدید از ملاقات بقایی با مقامات امریکایی در تهران، ارائه میکند. بقایی در صفحه ۸۵۷ گزارش میدهد چهار تن از رهبران حزب توده، با مصدق ملاقات کرده و او را تشویق به تغییر نظام سیاسی کشور کردهاند! با این وصف هیچ سخنی درباره حزب بهاصطلاح زحمتکشان ملت ایران نیست، حزبی که حتی عنوانش برای تحمیق و فریب اذهان عمومی بود و میخواست بگوید مدافع حقوق اقشار محروم جامعه است، در حالی که با افراطیترین محافل راستگرای داخلی و خارجی در ارتباط مستمر و مداوم بود.
این گزارش که بقایی به امریکاییها گفته روز ۲۹ تیر ۱۳۳۱ چهار رهبر حزب توده ایران با مصدق ملاقات کردهاند و به او پیشنهاد دادهاند اعلام جمهوری کند، رازی را فاش میکند. این راز به میدان آمدن بقایی علیه قوام در روز ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱ است بر اساس دروغی بزرگ؛ او حتی برای اعدام قوام، چوبه دار بهپا کرده بود تا هر که او را یافت؛ بدون محاکمه اعدامش کند. تا جایی که میدانیم، مصدق واقعاً از منصب خود استعفا داده و تمایلی به ادامه نخستوزیری نداشت، این موج ناشی از خیزش قیام تیرماه بود که باعث شد او بار دیگر به صحنه بازگردد. با استناد به گزارشی از سام فال، مأمور وزارت امور خارجه بریتانیا که با MI6 همکاری میکرد، درست روز بعد از سیام تیرماه ۱۳۳۱ جورج میدلتون کاردار سفارت بریتانیا در تهران، در اندیشه «روشهای قابلقبول یا شیطانی» برای براندازی مصدق بود؛ این نکته در کتابی که یرواند آبراهامیان درباره کودتا نوشته، آورده شده است.[۵] پس باید دید اسناد بریتانیا در مورد این روزهای سرنوشتساز چه میگویند، اسناد امریکا برای تحلیل حوادث این زمان، کافی نیستند.
در صدر این مطلب پرسیدیم انگیزه واقعی وزارت خارجه امریکا از انتشار این اسناد چیست؟ زیرا آقای مالکوم برن، رئیس آرشیو امنیت ملی امریکا که تلاش میکند خود را فردی بیطرف و «مدافع حقیقت» نشان دهد، مدعی است تشکیلات او سازمانی بهکلی جدای از دولت امریکاست، اما خندهدار است که از سویی وزارت خارجه امریکا برای ایران خطونشان میکشد و از سویی اسناد مداخلات نامشروع این کشور در ایران توسط کشور متبوعش را در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ خاورمیانه منتشر میکند. امریکاییها نمیخواهند این حقیقت را بگویند که از بیش از یک سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد، مقدمات کودتا رسماً فراهم میشود: اگر مصدق سرنگون نشود، کمونیستها ایران را اشغال خواهند کرد و آنگاه نه نشانی از خانواده خواهد ماند و نه از مالکیت!
یکی از مهمترین اقدامات مصدق در دوره اختیارات ششماهه تا مقطع قیام سی تیرماه، اعطای حق رأی به زنان، تعیین ۲ درصد مالیات بر داراییهای بزرگ که نخستین مالیات بر ثروت در تاریخ ایران به شمار میرفت، بهعلاوه ارائه بیمههای درمانی است که همه مورد تأکید او قرارگرفتهاند. همچنین در دورهگرفتن اختیارات یکساله از مجلس، مصدق اقدامات اصلاحی فراوانی برای تعدیل ثروت و بهبود وضعیت اقشار فرودست اجتماعی بهعمل آورد؛ در اسناد امریکا توضیح داده نشده که آیا این اقدامات دلیلی بر گرایش او به اردوگاه شرق به شمار میرفته یا بر اساس مدلی از جنگ روانی، سازمانهای اطلاعاتی امریکا و بریتانیا نفس حضور او در مقام نخستوزیری را تهدیدی علیه منافع خود به شمار میآوردند؟ لوایح قانونی دولت مصدق برای انجام طرحهایی بهمنظور افزایش سطح بهداشت، دستمزدها و رفاه عمومی که نشانی از گرایش مصدق به سمت استقرار عدالت اجتماعی بود، شاید از نظر قدرتهای بزرگ غرب و احزاب و گروههای همسوی آنها در داخل کشور نشانی از نفوذ کمونیسم تلقی میشد!
[۱]. ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات، حجزته التقوی عن تقحم الشبهات. نهجالبلاغه، خطبه ۱۶.
[۲].Foreign Relations of the United States, ۱۹۵۲-۱۹۵۴, Vol. X, Iran 1951-1954, (Washington: Government Pronting Office, 1989).
این کتاب جلد دهم اسناد روابط خارجی امریکا با ایران است که در یک جلد به زبان انگلیسی منتشر شده است، اما متن ترجمه شده دو جلد است:
اسناد سخن میگویند، ۲ جلد، به کوشش دکتر احمدعلی رجایی و مهین سروری، (تهران: قلم، ۱۳۸۳).
[۳]. مشخصات اسناد جدید به این شرح است:
Foreign Relations of the United States, ۱۹۵۲-۱۹۵۴, Iran, 1951–۱۹۵۴; General Editor: Adam M. Howard, Editor: James C. Van Hook, (Washington: United States Government Publishing Office, 2017).
[۴]. برای جزئیات بنگرید به: حسین آبادیان، دو دهه واپسین حکومت پهلوی، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۳، فصل نخست.
[۵]. Ervand Abrahamian: The Coup 1953, The CIA, and the Roots of Modern US-Iranian Relations (New York: the New Press, 2013).