طلب رخصت حضور در قدرت یا همراهی با مردم
بدرالسادات مفیدی
پس از افت وخیز فراوان چند سال اول انقلاب و حذف بسیاری از مخالفان (چه معارضان مسلح و چه برخی از نیروهای سیاسی منتقد خشونتپرهیز) که ایران رو به ثبات و پایداری رفت، بهتدریج اختلاف نگاه دو جریان فکری حاضر در ساختار قدرت سیاسی کشور نسبت به نحوه حکمرانی بروز پیدا کرد. این اختلاف از زمان دولت اول میرحسین موسوی، نخستوزیر، با رئیسجمهور وقت بهعنوان نمایندگان دو جریان فکری متفاوت آغاز شد و چند سال بعد با انشعاب در درون جامعه روحانیت مبارز که به شکلگیری تشکل دیگری به نام مجمع روحانیون مبارز منجر شد، اوج گرفت. تحتالشعاع انشعاب این دو تشکل روحانی که تأیید امام را نیز به همراه خود داشت، دو جناح سیاسی راست و چپ در برابر یکدیگر آرایش گرفتند.
با پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶ و ترویج گفتمان اصلاحطلبی از سوی این چهره شاخص مجمع روحانیون مبارز، عناوین این دو جناح سیاسی به دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب و البته با همان رویکرد راست و چپ تغییر کرد. هریک از این دو جریان شامل تعدادی از احزاب و گروههای کوچک و بزرگ سیاسی بودند که بهرغم قرار داشتن زیر چتر جناحین در درون خود تفاوت نگاههایی داشتند. در میان اصلاحطلبان در آن زمان هجده گروه سیاسی بودند که با وجود چندشقه بودن، نقطه اشتراک همه آنها حمایت از محمد خاتمی بهعنوان رهبر جریان اصلاحات بود. این گروهها به قصد دستیابی به کرسیهای مجلس پس از پیروزی در دوم خرداد، دست به ائتلافی میان خود در سال ۷۸ تحت نام شورای هماهنگی جبهه اصلاحات زدند که تا بهمن سال ۹۹ حیات سیاسی داشت؛ البته چند سال قبلتر یعنی در سال ۹۴ شورایی با نام شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان تشکیل شد که با کمک شورای هماهنگی برای نحوه ورود اصلاحطلبان به قدرت و بقای آنان در عرصه سیاسی کشور تصمیمگیری میکردند. این شورایعالی همچون شورای هماهنگی در همان بهمن ۹۹ انحلال خود را اعلام کرد. دلیل اصلی انحلال این دو شورا شکلگیری ائتلاف جدیدی به نام جبهه اصلاحات ایران بود که قصد داشت حیات تازهای به روح جمعی اصلاحطلبان بدمد و رخوت و سستی را از آنان بزداید. چراکه اعتراضات ۹۸ اگرچه برای حاکمیت دردسرساز شد، ولی یک پیام جدی برای این جریان سیاسی داشت؛ اینکه مردم از اصلاحطلبان ناامید شدهاند و بهرغم داشتن اعتماد به آنها برای سالیان متمادی، دیگر حاضر به مایه گذاشتن از سرمایه اجتماعی خود برای اصلاحطلبان نیستند؛ بنابراین پیام معترضان سال ۹۸ اصلاحطلبان را مجاب کرد که در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ با راهاندازی این ائتلاف جدید طرحی نو دراندازد و کاری کند کارستان، اما دریغ و صد افسوس که بهجای درانداختن طرح نو، دوباره اسیر طرحهای دستچندم و پوسیده ناکارآمد گذشته خود شد. به این ترتیب که جمعی از اعضای جبهه تازه تشکیل شده اصلاحات با در پیش گرفتن همان رویه سابق انتخاب نامزدها از میان بد و بدتر و پشتیبانی از عبدالناصر همتی یکی از کاندیداهای تأیید صلاحیت شده توسط شورای نگهبان، نشان دادند که ظاهراً فقط همین یک کار یعنی شرکت بدون قید و شرط در انتخابات را بلدند و ابتکار تازهای در دست ندارند. حال آنکه پیش از این جبهه اصلاحات بهصورت علنی اعلام کرده بود در صورت رد صلاحیت نامزدهای پیشنهادی خود از هیچ کاندیدای دیگری حمایت نخواهد کرد. این اقدام که با عدم مشارکت گسترده مردم در انتخابات و رویگردانی آنان از اصلاحطلبان مواجه شد، باعث دودستگی میان اعضای جبهه تازه تأسیسشده شد و اختلاف دیدگاه آنها بهموازات هرچه عمیقتر شدن فاصله میان مردم با حاکمیت نیز تشدید شد.
بهواقع در این زمان اصلاحطلبان پیام بزرگتری را دریافت کردند؛ اینکه نه حاکمیت آنان را میخواهد و نه اکثریت مردم! با این تفاوت که حاکمیت با توسل به ابزار دور زدن قانون و تیغ تیز نظارت استصوابی شورای نگهبان و با برگزاری انتخاباتی غیرعادلانه آنان را بهطور یکپارچه از صحنه قدرت حذف کرد، ولیکن مردم که بارها بهعنوان حامیان اصلی اصلاحطلبان در پیروزیشان برای ورود به ارکان قدرت نقش داشتند، با نیامدن به پای صندوق رأی از آنان عبور کردند. به نظر میرسید دلایل شکست اصلاحطلبان این بار دیگر برای مردم فرقی نداشت؛ اینکه نگذاشتند یا خودشان نتوانستند یا … گوش آنها دیگر شنوای حرفهای هیچ جریان سیاسی اعم از اصلاحطلب یا اصولگرا، که در ساختار نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکنند، نبود.
شهریور امسال اما به دنبال مرگ مهسا امینی جنبشی با شعار زیبای «زن، زندگی، آزادی» به راه افتاد که بهرغم فراگیری آن در سراسر کشور و فعال شدن بسیاری از ایرانیان خارجنشین، فاقد رهبری و تشکیلاتی سامان یافته بود و حال آنکه چنین جنبشی ضرورت وجود نیروهای داخلی سیاسی در کنار و همراه مردم را ایجاب میکرد. نیروهایی که بتوانند در عین پیگیری مطالبات و خواستههای بحق مردم، با هوشیاری آنان را از قرار گرفتن در فاز براندازی و کشیده شدن کشور به هرج و مرج و آشوب و آیندهای مبهم و تاریک برحذر دارند. در این میان اما به دلیل بیاعتمادی مردم به اصلاحطلبان، این جریان سیاسی نهتنها در هیبت و هیمنه چنین نیرویی ظاهر نشد، بلکه در ایفای نقش میانجی بین حاکمیت و معترضان در صحنه نیز عاجز ماند. چنین وضعی برخی از اعضای جبهه اصلاحات و اصلاحطلبان خارج از مجموعه جبهه را به این فکر واداشت که گفتمان قبلی اصلاحات دیگر کارآیی ندارد و این جریان سیاسی نیازمند پوستاندازی اساسی است. محمد خاتمی در بحبوحه این جنبش که سرکوب خشن و بازداشت گسترده معترضان را به همراه داشت تلاش کرد باب گفتوگو با حاکمیت را بهمنظور تغییر رویه و نحوه حکمرانی و نیز دادن هشدار نسبت به خطرناک بودن شرایط کشور بگشاید، اما دریغ از حتی یک پاسخ به او که لااقل حرفت شنیده شد، اگرچه ضرورتی به خوداصلاحی ندیدیم! او که پیش از این بارها در خفا نامهنگاری با رهبری را برای پیگیری مطالبات مردم آزموده بود و هیچگاه پاسخ نگرفته بود، در بهمن امسال در بیانیهای به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به صراحت اعلام کرد که «نشانهای از تمایل حاکمیت به اصلاح و پرهیز از اشتباهات گذشته و حال مشاهده نمیشود». محمد خاتمی همچنین با بیان اینکه «اصلاحطلبی به شیوه و روال تجربهشده اگر نگوییم ممتنعشده دستکم به صخره ستبر بنبست برخورد کرده است و مردم هم حق دارند از آن مثل خود نظام حاکم نومید شوند»، نشان داد که طرف گفتوگوی او دیگر حاکمیت نیست و بلکه در کنار و همراه مردم خواهد بود. او با ارائه پانزده پیشنهاد و راهکار عملی در همین بیانیه و نیز با تأکید بر تمکین به توقع و خواست ملت، خود اصلاحی حاکمیت را هم در ساختار و هم رویکرد و هم رفتار، کمهزینهترین و پرفایدهترین راه برونرفت از بحرانها دانست. خاصه آنکه اکنون بحرانها و تنشهای اقتصادی و اجتماعی رو به تزاید است و از سوی دیگر هیچ چشمانداز روشنی برای رفع این مشکلات دیده نمیشود.
اینک اما بسیاری از اصلاحطلبان بهرغم انتشار بیانیه محمد خاتمی که راهگشا و به تعبیری نوعی مانیفست گفتمان جدید اصلاحات بود، سردرگم هستند و در کشاکش میان حاکمیت و مردم هنوز در تردیدند که جانب کدامیک از طرفین را بگیرند. با نزدیک شدن به انتخابات مجلس طبیعی است جاذبه راهیابی مجدد به قدرت بهرغم شیرینی طعم یکدست شدن حاکمیت در میان اصولگراها و نبود هیچ نشانهای از تسهیل شرایط برای حضور اصلاحطلبان هنوز برای برخی از آنان وسوسهانگیز است. لیکن در طرف دیگر مردمی ناراضی از وضع موجود و ناامید از آینده و سرنوشت کشور قرار دارند که مدتی است در قهر با حاکمیت و صندوق رأی به سر میبرند و حاضر به حمایت از اصلاحطلبان نیستند. با این وصف حال باید دید که اصلاحطلبان بهجای طلب رخصت حضور در قدرت آن هم برای کسب چند عدد کرسی ناقابل مجلس، اینک آیا حاضرند مرهم دل مردم بیپناه و مظلومی شوند که با اوضاع خراب اقتصادی و معیشتی روزانه تعدادی از آنان به زیر خط فقر کشیده میشوند؟