مهدی فخرزاده
آدمها شکلهای مختلفی دارند: گاهی تا آخر عمر بر یک ایده اصرار میکنند، گاهی اصلاً به چیزی فکر نمیکنند که مبادا ناچار شوند کاری کنند و بخش مهم و بزرگی هم خوب بلدند نان به نرخ روز بخورند. اگر لنین میخواست با الگوی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» کار مبارزاتی کند، این افراد با همین الگو نان میخورند؛ البته در شرایطی که نان هم خصوصیسازی شده است و هرکس به اندازه وسعش میتواند نان باکیفیت داشته باشد، نان آن افراد با نان ما تفاوت بنیادین دارد. گونههای افراد بسیار زیادند و این چند مثال برای معرفی یکگونه خاص است که بسیار نادر و در حال انقراض است.
پیش از اینکه به مقدسسازی یا هر «ساز» دیگری که با آواز جریان اصلی رسانه نمیخواند متهم شوم، باید بگویم اینگونه از افراد، مانند تمام افراد دیگر، اشتباه هم میکنند و خطا هم دارند، اما چون برایشان آرمانهای انسانی اهمیت بسیار دارد از معدود گونههایی هستند که به خطا و اشتباه خود اعتراف هم میکنند.
از زمانی که آگهی مراسم تجلیل از لطفالله میثمی در فضای مجازی منتشر شد، نقدها و واکنشهای متفاوتی به عنوان برنامه شد؛ عنوانی که از قضا به نظر من بسیار منطبق با شخصیت میثمی است. گاهی گفته میشد چرا باید یک چریک را صلحخواه بدانیم؟
شاید بد نباشد زندگی مهندس میثمی را با استناد به پیام صوتی سعید شاهسوندی، همرزم و دوست ایشان -که برای مراسم فرستاد- مروری کنیم.
بنا به روایت خاطرات او و دیگر کسانی که از او گفتهاند و با ادبیات سعید شاهسوندی ما با چندین لطفالله میثمی در طول چندین دهه مواجه هستیم: گاهی همراه با نهضت آزادی ایران برای اصلاح ساختار حاکم تلاش میکند؛ مسیر اصلاح با سنگ سفت و سخت دیکتاتوری وابسته شاه مواجه میشود؛ و میثمی به جریانی میپیوندد که بنا داشت با خونش تور امنیتی حاکم را پاره کند تا جامعه زنده بماند و بتواند برای آرمانها و مطالباتش تلاش کند. اوج ازخودگذشتگی میثمی در این صفحات از زندگی او نهفته است. او را از سر سفره عقد به شکنجهگاه بردند و بعدها نیز درحالیکه قصد داشته یک بمب صوتی در مسیر رژه ارتش شاه به مناسبت کودتای ۲۸ امرداد کار بگذارد و به ارتش سر تا پا غرور و نخوت شاه کودتاگر بفهماند که هنوز مقاومت بر خط مصدق زنده است، آسیب میبیند و تا پیروزی انقلاب در زندان میماند.
میثمی پس از انقلاب، از همان ابتدا برای شناسایی خط ارتجاع در ساختار قدرت تلاش میکند و آسیب میبیند و باز هم هزینه میدهد و به زندان میرود. با پایان جنگ و شروع اصلاحات، از موضعی عدالتخواهانه، هم برای پیگیری حقوق افراد تلاش میکند و هم به نقد الگویی که بر اساس آن خصوصیسازی شد پرداخت. میثمی در این دوران حبلالمتینی بهتر از قانون نمییابد. بسیاری از کسانی که با او برای انقلاب تلاش کرده بودند، در آن دوره مسئول بودند. او فصل مشترک خود با نیروهای صادق از میان مسئولان را قانون اساسی برآمده از انقلاب میدانست. درواقع او به دنبال عنصری بود که دیگران هم آن را بپذیرند و مبنای گفتوگو شود. قانون اساسی با همه نقدهایی که بر آن وارد بوده و هست، بر حقوق افراد و شهروندان تأکید دارد و مخالف تضییع حقوق عمومی است.
میثمی از همان سالها تا به امروز، برای تحقق قانون، تقویت جامعه مدنی و ارائه رویکرد بدیل برای توسعه تلاش مسالمتآمیز میکند. گزارش این تلاشها در نشریه چشمانداز ایران و کتابهای نشر صمدیه قابل دیدن است.
تصورهای فراوانی از صلح وجود دارد: یک تصور خیلی فانتزی و تخیلی این است که صلح را شبیه کتابی بدانیم که از آسمان نازل میشود و همه به روی هم لبخند میزنند و گلولهها به گل تبدیل میشوند. با این تصور، ساواک حق دارد کشتار کند و اسرائیل میتواند دائم تحقیر و کشتار کند و طرف مقابل اگر صلحخواه است، باید سرش توی کاسه ماست خودش باشد و کاری به کار دیگران نداشته باشد. طبیعی است با این تصور، نه میثمی و نه بسیاری دیگر از فعالان در کشورهای مختلف صلحخواه نیستند. شاید با این رویکرد، نفس فعالیت با صلحخواهی در تعارض باشد. از دل این نگاه هیچگاه صلح بیرون نخواهد آمد. باید توجه داشت هیچ صلحی از دل بیعدالتی بیرون نمیآید. زورگویی و تمامیتخواهی نمیتواند بگذارد صلح تحقق یابد. رابطه مبتنی بر اشغال، نمیتواند به صلح منجر شود و همینطور رابطه بین بازجو و بازجوییشونده نمیتواند مبتنی بر صلح باشد. صلح بین شکنجهشونده و شکنجهکننده زمانی محقق خواهد شد که عامل شکنجه از بین برود و دو طرف در شرایط مساوی قرار بگیرند و تازه در این شرایط باید برای شکنجهشونده التیامی ایجاد شود. ابتدا باید جایگاهها بهطور نسبی یا در چشمانداز به هم نزدیک شود، آنگاه درباره صلح سخن بگویند. مبنای صلح، پذیرش دیگری و عدالت است. اتفاقاً این روزها در آستانه «روز جهانی آموزش» (۴ بهمن) قرار داریم و شعار امسال این روز، «آموزش برای صلح» است؛ تا عدالت نسبی در موقعیت برقرار نباشد، نمیتوان به صلح فکر کرد.
با این مقدمه میخواهم بگویم اتفاقاً میثمی در تمام این دوران، صلحخواه بوده است. او هم با خودش در صلح است و هم با جهان و جامعه. نوع تعامل او با همه جریانها نشان میدهد در وهله نخست، دیگرپذیری بالایی دارد. همین دیگرپذیری او باعث شد در مراسم تجلیل از میثمی، طیف وسیعی از افراد و جریانها حضور داشته باشند. محور دیدگاههای میثمی پذیرش دیگری است. او معتقد است جنگهای ایدئولوژیک و جنگ بر سر ایدئولوژیها و حذفهای ایدئولوژیک، برساخت منافع طبقات مسلط یا توهم انسانهاست و همه انسانها در برابر خدا جایگاهی برابر دارند، پس همگان با هم برابرند و هیچکس از این قاعده مستثنی نیست. یکی از ترمهای فکری میثمی، مفهوم «جامعه بدون حذف» است. بخش بزرگی از تلاش فکری او برای تبیین این مفهوم است که جای شرح آن در این مجال کوتاه نیست.
نکته دیگر درباره میثمی این است که او برخلاف بسیاری از جریانها، در موارد بسیاری خود را نقد کرده و این نقدها را مکتوب کرده است. شاید همه ما خیلی کم دیده باشیم کسی در این حد خود را نقد کرده باشد! یک مقاله و دو گفتوگو مفصل با عنوان «افسوس پدر طالقانی» حاصل نقدهایی است که او از خود دارد.
با این تحلیل، مراسم تجلیل از میثمی در روز ۱۶ آذر امسال، روزی که هوا با همه سر جنگ داشت، تلاشی بود برای پاسداشت صلح. در این روز نمادین، سخنرانان بسیاری سخن گفتند، شعر خوانده شد و سرود و موسیقی اجرا شد، اما نکته جالب توجه، صحبتهای خود میثمی بود که در آنجا از «جامعه بدون حذف» سخن گفت و از همه کسانی که به نوعی حذف شدهاند خواست تا کنار هم قرار گیرند و برای «جامعه بدون حذف» تلاش کنند. میان انبوه مفاهیمی که میثمی خلق کرده است، مفهومی وجود دارد که بسیار قابل توجه است؛ او حذفشدگان و به حاشیهراندهشدگان را «حزب رجا» میداند؛ «رجا» مخفف «راندهشدگان جمهوری اسلامی» است. در این واژه استعارهای هم هست چراکه رجا به معنای امید است.
عنوان برنامهای که برای میثمی اجرا شد برای من یادآور ترانهای فلسطینی است و چه یادآوری خوبی در این روزها که فلسطین در رنج است. ترانه با عنوان «و أنا أمشی» با عود «مارسل خلیفه» دوست قدیمی محمود درویش اجرا میشود و ترانهسرا از فرد جانبرکفی میگوید که زبان مهر و صلح دارد:
با قامت استوار راهی شدهام/ سرم را بالا میگیرم و راه میپیمایم
شاخه زیتون در دست و نعشم بر دوشم است/ و راه میپیمایم
دلم ماه سرخ و هم بوستان است/ در آن هم خار هست و هم گل
لبانم آسمان بارانی است/ گاه آتش میبارد