نگاهی دوباره بر نظریه و کتاب «کنشگران مرزی»
به نام «او» و با یاد همه آنان که در راه تعالی «و» توسعه، قدمی «یا» قلمی برداشتهاند
پیشتر نوشتهام که کتاب کنشگران مرزی به بسیاری خوانندگان -ازجمله من- نشان میدهد که با متن و نظریهای مواجه هستم استوار بر پنج بنیاد «دانش، دقت، درایت، دلیری و دلسوزی» [روزنامه شرق، ۲۲ اسفند ۱۴۰۱]. از آن هنگام تاکنون، گفتوگوها، نقدها و فرانقدهایی درباره این کتاب و نظریه در جریان بوده است که پیگیری آنها بیش از پیش نشان میدهد که در این کار هر «پنج دال» یادشده گرد آمدهاند. در این نوشتار با تدقیق و تفصیل بیشتر به معرفی این کتاب و نقد آن میپردازم. کتاب کنشگران مرزی درباره «مسئله ایران» است و واقعیت این است که «مسئله ایران» ابعاد گوناگون و گستردگی بسیاری دارد و برای این مسئله، بدون هریک از این پنج بنیاد، نمیتوان راهی درست یافت یا چارهای درست ساخت. «مسئله ایران» ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، ذهنی و علمی دارد که هریک از این خوشههای نامبرده، خودش اجزا و ابعاد فرعی دارد که در درازای تاریخ طولانی و گسست سرزمینی و تنوعات فرهنگی و معرفتی، پیچیدهاند. هرگونه تقلیلگرایی و نادیدهانگاری این ابعاد پیچیده، سبب خطاهای جدی خواهد شد. جا دارد بهیاد آوریم سخن پندآموز و هشدارآمیز منتقد اجتماعی امریکایی، منکن (۱۸۸۰-۱۹۵۶) را که: «برای هر مسئله پیچیدهای، پاسخی وجود دارد ساده، روشن و غـلـط».۱
از اینرو، پرداختن درست به «مسئله بسیار پیچیده ایران» محققی لازم دارد که قبلاً بسیار کوشیده باشد تا خودش را به سطح غموض و پیچیدگی این مسئله پیچیده نزدیک سازد و نه اینکه مسئله را زیاده ساده بکند. محققی لازم است که بکوشد تا به یک سطح خاص یا تنها به یک روش خاص یا نظر خاص یا گروه خاص چسبندگی نیابد و همچنان نو شود تا بتواند سطوحی نو را در نظر آورد.
شیوه دانشورزی فراستخواه نشان میدهد وی دقت و هشیاری دارد که گرفتار ماندن در دیدگاه یا ابزارهای یک رشته محدود، محدودیتهای خاص آن رشته را به دید و دریافت محقق نیز تحمیل خواهد کرد و نظر یا نظریه محقق را بهصورت ساختاری، دچار محدودیت یا دچار نوعی خطای سیستمی خواهد ساخت. شیوه فراستخواه که میتواند از هریک از ابزارها، دیدگاهها یا نگرشها با دقت و درایت کمک بگیرد، اما در هیچیک از آنها محصور نشود، یادآور آن انعطاف یا چابکی است که تحت عنوان «Cognitive Flexibility»، بهعنوان یکی از ده مهارت بنیادی در فهرست مهارتهای پیشنهادی اجلاس جهانی اقتصاد (World Economic Forum) در آغاز دهه ۲۰۲۰ توصیه شده است. آن مرجع توضیح میدهد که این انعطاف یا چابکی، مانند توانایی ورزشکار ژیمناستیک است که بتواند از روی یک دستگاه (مانند پارالل) به دستگاه دیگر (مانند خرک) برود و باز بهآسانی از این دستگاه (خرک) به دستگاه دیگر (دار حلقه) رفته و میان آنها آمدوشد یا رفتوآمد کند. چسبندگی به هریک از زوایا و جنبههای «مسئله ایران» آفت نظریهای مانند «کنشگران مرزی» میشود؛ پس پرهیز از این چسبندگی، ضرورت کار و مزیت این پژوهشگر بوده است. البته همواره و در نقد هر پژوهشگری باید در نظر داشت که محدودیتهای طبیعی و ناگزیر وی -مانند هر پژوهشگر و نظریهپرداز دیگر- در جای خود باقی است. ذکر مزیتهای مشی و مسیر فراستخواه برای توجه به مزیتهای نسبی نگرش و روش وی است و نه انکار ضرورت تداوم نقد و تکامل مشی وی. میتوان نخست مقدمات و لوازم نقد آرای وی را نیز فراهم ساخت و سپس با نقد دقیق و عمیق آثارش، به وی و به تحلیل بهتر مسئله ایران یاری کرد. پس از این مرور بر «کیستی آفریننده اثر»، به بررسی «چگونگی آفرینش اثر» بپردازیم:
به نظرم برای بررسی چگونگی هر تحقیق، توجه به نقطه عزیمت آن بسیار مهم و راهگشاست. قبلاً گفتهایم که خود نویسنده در سطور آغازین اثر توجه ما را جلب میکند به اینکه «کنشگران مرزی» پاسخی است به «مسئله ایران». اگر به یاد آوریم که یک سال پیش از انتشار کتاب کنشگران مرزی کتابی دیگر از فراستخواه به چاپ و انتشار رسیده است، دقیقاً با همین نام: مسئله ایران (نشر آگاه- زمستان ۱۴۰۰)، آنگاه چالش و تنش ذهنی نویسنده بیشتر روشن میشود. چهبسا فراستخواه نیز گفته است که در پی این بوده است تا پاسخی بیابد برای جامعهای که از نظر وی: مدام خرگوش آزمایشگاهی نظریات از پیشساخته میشده است. یا به بیان دیگر وی: جامعهای که مدام «اوراق» میشده است. در حدی که نویسنده این سطور از پیگیری آثار فراستخواه طی سه دهه دریافته است، سیر مطالعاتی وی از روشمندی و جامعیت توأمی برخوردار بوده است. روش جامعی که میتواند الهامبخش یا راهنمای کسانی باشد که در موضوعات مشابه دست به تحقیق میزنند. در حدی که یافتهام: موضوعات مطالعاتی وی شامل است بر زبان قرآن، تاریخ اسلام، تاریخ ایران، تاریخ معاصر، تاریخ تمدن، تاریخ علم، جامعهشناسی، روانشناسی، ذهن، تفکر نقاد، گفتوگو، آموزش و پرورش، آموزش عالی، دانشگاه و سرگذشت آن، روش تحقیق و گراندد تئوری (Grounded theory). «گراندد تئوری» بهعنوان روشی مورد استفاده در کتاب و نظریه «کنشگران مرزی»، در فارسی دارای برابرنهادهایی است مانند: «نظریه برخاسته از دادهها»، «نظریه زمینهای» یا «نظریه بر پایه».
اما «کنشگران مرزی» به «مسئله ایران» چگونه پاسخ میدهد؟ پژوهشگر در همان صفحات نخستین میگوید که ما بسیاری مواقع دائم میشنویم: فلان امکان را نداریم، فلان ساختار را نداریم و فلان ابزار را نداریم، فلان بستر را نداریم و نداریم و نداریم و نداریم. سپس میپرسد: علیرغم اینهمه فقدان، پس ایران چرا مانده است؟ و چگونه مانده است؟ نویسنده در این مسیر نیز فقط به حل مسئله قناعت نمیکند، بلکه نخست مسئله را تشدید میکند. او میپرسد: اگر اینهمه شکافهای سترگ هست، پس چرا ایران از بین نرفته است؟ اگر اینهمه چالش هست، پس چرا ایران همچنان وجود دارد؟ ایران با چه سازوکار یا سازوکارهایی باقی مانده است؟
فراستخواه گزارش میکند در یک مسیر طولانیمدت، با خوانش خُردِ تاریخ یا خوانش زندگی و زیست افراد در تاریخ، با تأمل در جزئیات تاریخ ایران، بارها به یک تیپ یا یکگونه از اشخاص برخورده است؛ مجموعهای افراد تکرارشونده که در یک روش و کنش، همانند یکدیگر بودهاند. همه آنان به درجاتی در کنار قدرت حضور یافتهاند، بارقههایی از «امکان» یا «سرمشق امکان» را جستوجو و نیز پیدا کردهاند و بلکه خودشان به طریقی فضایی ساختهاند و بهتناسب موقعیت خودشان، آثاری بر چند و چون اعمال قدرت گذاشتهاند. محقق تصریح میکند که در این سرزمین پرتلاطم و پرخطر، نهادهای مدنی یا سازمانهای اجتماعی چشمگیر نبوده است. این سازمانها یا ساختارها، مهم، اما مفقود بودهاند. پژوهشگر در همین وضعیت «دقت» کرده است و کنشهای جایگزینی به چشمش آمده است که این نقص ساختاری را جبران کردهاند. او پس از برخورد با نخستین نمونهها از این تیپ در لابهلای روزگاران تاریخ ایران، دیگر چشم از آنان برنداشته است؛ بنابراین صفحات تاریخ را بیشتر جستوجو کرده است و شواهد دیگر و دیگری هم یافته است و رفتهرفته وجود یک نوع کنش را در تاریخ ایران «استقراء» کرده است: «کنش مرزی».
سرانجام دیدن، ثبت کردن، دستهبندی و صورتبندی کردن همین کنشها و کنشگران، نظریهای را برساخته و راهی برگشوده است از «تاریخ فقدان» بهسوی «تاریخ جبران»؛ البته تا پیش از این پژوهش، همه این کنشها و کنشگران در تاریخ ایران بودهاند، اما گویا کسی لازم بود تا آن رسم و راه کنشگری مرزی را به خودآگاه جمعی ما درآورد و در محافل دانش و اندیشه به بررسی و شناسایی بیشتر بگذارد. تا بلکه ما، آن گروه از کنشگران را به خودآگاه جمعی خویش آوریم و به ارزیابی و آسیبشناسی و پندآموزی و راهجویی بگذاریم.
فراستخواه در آغاز این کشف، پیش از یک دهه قبل، تلنگری خورده است که آن را جدی گفته است و اکنون ما را تلنگر زده است که حواسمان را جمع کنیم تا در سیطره تاریخ «قهرمانان و ضدقهرمانان» نمانیم. هشدارمان میدهد که از این دوگانه یا «ثنویت» فرابرویم و فراتر از «ثنویت»، بلکه «بینانیت» را فهم و مشاهده کنیم. این پژوهشگر هشیارمان میسازد که از یکسو در «ظلمت جبّاریت خودکامگان و سلاطین» و شاید از دیگر سو در «شدت نور جانفشانی پیشوایان و شهیدان»، گویا چهره گروه سومی از کنشگران، هیچ به چشممان نیامده است. گویا چهره کنشگران فضاهای خاکستری، فضاهای مرزی، یا چهره کنشگران مرزی را نادیده گرفتهایم. گویا بخشی از تاریخ خویشتن را درست و دقیق ندیدهایم [روزنامه اعتماد، ۱۸ شهریور ۱۴۰۲]. گویا ایران خودمان را تنها از روزنه دید دیگران و با دریافتی دور دیدهایم. فراستخواه قائل است که اگر شکیبایی بورزیم و این کنشگران را یکییکی بجوییم و هریک را از نگاهی عمیقتر و نزدیکتر ببینم و غبار فراموشی، تعجیل و «کلینگری» (که فرق دارد با «کلنگری») را از رویشان بروبیم و جزئیاتی از چهره این کنشگران را ببینیم، آنگاه خطوط چهره مشترک میان این گروه از کنشگران برایمان معنیدار میشود. کنشگرانی که معمولاً در همین جریان روزمره دورانها و نیز گاهی در بزنگاههای روزگار، آثاری فراوان داشتهاند، اما در روایتهای تاریخ «کلینگر» یا در همهمه مجادلات ثنوی و هیاهوی شعارهای ایدئولوژیک، صدای این کنشگران و صلای روش ایشان به گوشمان نخورده است. پس برای فهم بهتر «مسئله ایران»، اکنون وقت آن است که ما گوش و چشم خود را به نوعی دیگر از کنشهای تکرارشونده باز کنیم؛ از این کنشهای تکرارشونده، الگویی را استقرا کنیم. کنشهایی که نخ تسبیح میان آنها، «رفتار مرزی» است؛ حضور در مرز ایوان جامعه و دیوان دولت و رفتوآمد میان این ایوان و آن دیوان است. فراستخواه با «نظریه بر پایه شواهد تاریخی ایران»، یا «نظریه برآمده از بستر تاریخی ایران» و استقرای نمونههای مکرر، قواعد مشترک و قوارههایی در کنشهای این گروه از کنشگران را کشف و صورتبندی کرده است. کتاب کنشگران مرزی معرفی و بازنمایی همین اشخاص و رفتارهایشان است.
شایسته است در کنار اینکه به «نظریه کنشگران مرزی چیست؟» میپردازیم به اینکه «نظریه کنشگران مرزی چه چیزی نیست؟» نیز دقت و توجه کنیم و تفاوت و مرز آن را با مفاهیم مشابه و نزدیک روشن کنیم. نخست باید گفت: این نظریه بنا ندارد ایدئولوژی دیگری باشد افزون بر دیگر ایدئولوژیها. همچنین این نظریه دعوت به اعتدال و میانهروی نیست. نظریه «نه دولت و نه ملت» یا «کمی دولت و کمی ملت» نیست. علیرغم همه شباهتهای ظاهری، اما مرادش آن نیست که حد وسط خوب است [روزنامه شرق – ۲۲ اسفند ۱۴۰۱]. بلکه بر آفرینش فضای سوم، بر فراهم ساختن فضاهای مرزی و «میدانهای میانی» یا بر کشف فرصتها در «بینانیت» تأکید دارد. تأکیدش بر آفرینش یا «برساختن میدانهای تازه» و گذشتن از میدانهای کهنه و «رایج» است. درست به همین دلیل، بر مهارتهای انسان مختار و خلاق در آفرینش فضا و رفتارهای مرزی ویژه خود وی تأکید دارد. کنشگر مرزی البته انسانی «خلاق» یا «مخترع» و دستکم «کاشف» هست، اما انسان «فرهمند»، «همهفنحریف» و «قهرمان» نیست؛ «همهکاره» نیست؛ «تافته جدابافته» نیست. کسی است مانند من و تو. حتی اصلاً کنشگر مرزی خود من و تو هستیم. کافی است به خود آییم و با رَجعِ بَصَر و نگاه مجدد به پیرامون خود بنگریم و فرصتها و میدانها را کشف کنیم.
اینک وجه سوم بررسی کتاب: پس از «کیستی» و «چگونگی»، به «چیستیِ» ساختار و محتوای کتاب کنشگر مرزی بپردازیم.
کتابی که اکنون در دست ماست، نخستین جلد از مجموعه سهجلدی است و از نظر ظاهری، در قطع وزیری و در ۶۰۴ صفحه تنظیم شده است. آن را انتشارات «گام نو» در زمستان ۱۴۰۱ به بازار کتاب رساند؛ ظرف دو هفته نایاب شد و ظرف هفت ماه به چاپ چهارم رسید.
جای بهبود شکلی و صفحهآرایی در چاپهای آینده این کتاب، کاملاً باز است. در کتابی اینچنین، با موضوع غامض و مباحث چندلایه، هنر طراحی و صفحهآرایی، اهمیت مضاعف دارد. ازجمله شمارهبندی زنجیرهای، میتوانست به شکلی بهتر پیوندهای مطالب را نشان دهد و خواننده را در رهگیری شاخههای اصلی، فرعی و فرعیتر این درخت شاخه در شاخه، یاری کند. برخی اسامی و اعلام را در «نمایه» انتهای کتاب نیافتم. ازآنجاکه برخی شخصیتهای کتاب دارای نامها و القاب گوناگون هستند. جا دارد در «نمایه»، تمامی نامها یا القاب هر شخص فهرست شود. اساساً در چنین کار گستردهای باید نمایهسازی استواری انجام شود. امیدوارم همگام با توسعه محتوا و عمق نظریه و کتاب و نیز ترویج و گسترش مباحث آن، ناشر معتبر کتاب نیز به توسعه و ارتقای شکل عرضه کار طی چاپها و ویرایشهای آینده همت کند [روزنامه اعتماد، ۱۸ شهریور ۱۴۰۲].
از نظر ساختاری: کتاب دارای یک «مقدمه» در ۱۰ صفحه است. سپس در ۳۴ صفحه «تصویر کلی از بحث» ارائه میشود. پس از آن، طی نزدیک ۵۰ صفحه «سطح نظری بحث» تشریح میشود. درواقع تا اینجا و در نزدیک ۱۰۰ صفحه، بنیانهای کار ارائه میشود. از اینجا به بعد با «پسزمینههای تاریخ کنشگران مرزی» به مصادیق تاریخی وارد میشویم. سپس طی حدود ۳۰۰ صفحه و در ۱۳ فصل با دستهبندیهای موقعیتی، زمانی یا موضوعی کنشگران مرزی مواجه میشویم. در فصل هفدهم «الگوهای کنش مرزی در دوره پسامشروطه» را میخوانیم. فصل هجدهم کتاب «کنشگران مرزی؛ از کرد و کار تا گرفت و گیر» نام دارد که بهنوعی میتوان گفت پس از طی مراحل واگرای بحث و ذکر مصادیق متنوع (از جنبههای موقعیتی، زمانی یا موضوعی)، این فصل بهسوی همگرایی و جمعبندی حرکت میکند. در پایان کتاب، فهرست منابع در قریب ۳۰ صفحه و سرانجام نمایه نیز در حدود ۳۰ صفحه و در دو ستون درج شده است. این ساختار شکلی کتاب است.
از نظر دادگانی، کتاب پس از بیان دغدغه یا مسئله اصلی نویسنده، به این موضوع میپردازد که این نوع کنشگری چـرا به وجود میآید و چه موجباتی داشته است؟ کتاب دلایل یا عللی برای پدید آمدن این روش کنشگری برمیشمارد. ازجمله بزرگی دولت یا بزرگی اقتصاد دولتی را یکی از علل میداند. استقلال دولت از درآمد مالیاتی و اتکای دولت به رانتها و منابعی کمیاب، مانند نفت، جایگاهی بیبدیل به «دولت» و بنابراین نقشی مهم به «کنشهای مرزی» میدهد. همچنین وی هزینه بالای تغییر را دلیلی دیگر میداند. دلیل دیگر را موقعیت خاص منطقهای و بینالمللی ایران برمیشمارد. در چنین بستری که مستعد و شاید نیازمند کنشگران مرزی است، نویسنده به خوانش تاریخ خرد و روایت یا توصیف آن میپردازد و راه توصیف فربه و بسط و تشریح ابعاد گوناگون زندگی مردمان فلات ایران را پیش میگیرد. بسیاری نمونهها را برمیشمارد. یک نمونه از بسیاری کنشگران مرزی تاریخ ایران که در این کتاب معرفی شده است میرزاجعفر مهندسباشی است. سرشاری دادگانی کتاب و ذکر نمونههای پرشمار در آن، سبب میشود خواننده دریابد که «میرزاجعفر» تنها یکی از صاحبان لقب «مشیرالدوله» بوده است. به طرز مشابه خواننده در این کتاب میبیند که القاب دیگری نیز در تاریخ ما تکرار شدهاند. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که خواننده غیرمتخصص اگر در مطالعات تاریخی خود این نکته را نداند، ممکن است اشخاص متعدد و مختلف دارای لقب مشابه را با هم خلط کند و در فهم پیآیند یا توالی رخدادها یا نقش و جایگاه آن اشخاص دچار خطا شود. القصه، در معرفی «میرزاجعفر تبریزی»(که بعدها به «مهندسباشی» و «مشیرالدوله» ملقب میشود) در این کتاب بیان میشود که: وی در همان فضای مرزی حاصل از کنشهای عباسمیرزا، بخت سفر به اروپا را یافت. میرزاجعفر بهعنوان یکی از پنج نفر که در دومین اعزام محصل به اروپا میروند (ازجمله میرزارضا مهندسباشی)، چند سال به تحصیل مهندسی در انگلیس میپردازد. [کنشگران مرزی – ص ۱۸۰] میرزاجعفر پس از بازگشت به ایران، در مهندسخانه تبریز به کار علمی و حرفهای مهندسی قدرت یا قوت و کیفیتی میدهد و «بدایعالحساب» مینویسد [کنشگران مرزی-ص ۱۹۰} . میرزاجعفر بعدها و در زمان ناصرالدینشاه از سوی این شاه مأمور نخستین دوره ریاست «شورای دولت» برای تدبیر دولت، همگرایی میانبخشی و حکمرانی عقلانی و نخستین گامهای تفکیک قوای ایران بود [کنشگران مرزی- ص ۲۵۹}. نویسنده در این سیر مثالی، نشان میدهد که میرزا عفر یک نمونه از کسانی است که بارها دست به کنش مرزی میزند و در «فضاهای مرزی» به نقشآفرینی و اثربخشی میپردازد. بدین ترتیب با جستوجوهای پیگیرانه، فرازوفرودهای کنشگران مرزی را نیز نشان میدهد.
کتاب پس از معرفی بسیاری از کنشگران مرزی، در واپسین و هجدهمین فصل، با تفصیل و دقت، بر محدودیتها و موانع کنشهای مرزی نیز مداقه میکند. موانع و محدودیتهای کنشگران مرزی را برمیشمارد. موانعی متعدد و متنوع در زیر عنوانهایی مانند: «چسبندگی کنشگران مرزی به بوروکراسی دولتی»، «تولید فعالیت بهجای نهادسازی و توانمندسازی»، «بوروکراسی دولت، روح خلاقیت و چالاکی از کنشگران میستاند»، «لختی، ماندگرایی و فرمالیسم»، «فقدان ظرفیتهای جذب در حکومت»، «دشواری بازی در زمین گلآلوده» و «قدرت دانشی و کارگذاری از عهده قدرت حکومتی و رانتی برنمیآید».
یکی از مزایای این کتاب آن است که محقق به کژکارکردیها یا بدکارکردیهای کنشهای مرزی هم توجه داشته است و آنها را برشمرده است. محقق نشان میدهد تمام آنچه گاه بهعنوان کارکردهای کنش مرزی برمیشمارد، گاهی نیز دچار انحراف شده است. مثلاً کنشگر مرزی، گاه به تداول قدرت غلتیده است بهجای کارکرد «ایجاد» ساختارهای کارآمد. گاهی به تشکیل جرگهها و حلقههای قدرت مشغول شده است بهجای «امداد» و تقویت کارایی یا مشروعیت دولت. گاهی به توجیه قدرت پرداخته است بهجای «اصلاح» قدرت و بسا انحرافهای دیگر.
جا دارد در کنار آنچه نویسنده به تفکیک و تفصیل بهعنوان کژکارکردی «کنش مرزی» آورده است، من خواننده، نگرانی خود از کژکارکردی «نظریه» را نیز ابراز کنم. دغدغهای که در سطور بعدی این نوشتار تشریح خواهم کرد. البته فراستخواه، بهعنوان محققی که فضیلت انصاف میورزد و راه حزم عالمانه میپیماید، همزمان که کنشگران مرزی را از لابهلای صفحات تاریخ میجوید و برمیکشد، بارها یادآوری میکند که کنشگر مرزی انسان فرهمند و ویژه نیست؛ بلکه کنشگری است که درهرصورت و با هر نیت، از طریق مجموعهای از راهبردها یا کنشها در گرماگرم شدوآمد میان جامعه و قدرت، سبب ثبات و دوام ایرانمان شده است. حتی بسیار جالبتوجه و بسیار مهم است که دقت کنیم، کتاب فراستخواه درباره اهمیت دولت و کنشهای پیرامون آن، با این جمله پایان مییابد: «هیچ نوع سرمایهگذاری در سازمان دولت، بدون سرمایهگذاری در سازمان اجتماعی بهجایی نمیرسد و منشاء تأثیرات درازمدت و مصدر پایداری نمیشود» [کنشگران مرزی-ص ۵۳۹]. این جمله یا هشدار پایانی، درواقع نمود و نماد توجه نویسنده به گونههای دیگری از کنش و کنشگری و نیز عرصههای دیگر کنشگری است.
همین مراقبت برای حزم عالمانه و پرهیزکاری علمی در برابر میل به سادهانگاری، سبب میشود متوجه شویم که این پژوهش و نظریه، گرچه محدودیتهای ذاتی هر پژوهش را با خود دارد اما به دلیل سبک کار و روش و نگرش نظریهپرداز آن، از غنای نسبی بالایی برخوردار است. دقت در همین نکات ما را متوجه میسازد که کلمات، عبارات و گزارههای این اثر را جور دیگر باید دید. ما را متوجه میسازد که با وجود نسبیت و نقدپذیری مسلم این کتاب، باید سرشاری یا غنای پشت کلمات آن را دید و دریافت. باید هوشیار بود که این نظریه یا تبیین، تبیینی است نهتنها سرزده از سه دال «دانش، دقت و درایت» بلکه برآمده از دو دال مکمل و ضروری یعنی «دلیری و دلسوزی» نسبت به «مسئله ایران».
نویسنده در ضمن این تبیین، بارها تصریح میکند: «کنشگر مرزی» یگانه کنشگر جامعه ایران نیست و بلکه یکگونه از کنشگران است، در کنار دیگر کنشگران. البته کنشگری است که شاید بیش از دیگر کنشگران از «پرورش گفتوگویی» برخوردار باشد؛ بیش از دیگر کنشگران، از «مهارت کشف و ساخت پیوندهای تازه» برخوردار باشد. توجه به این نکات، نگاه ما را بهسوی نوعی از منش و نگرش برمیگرداند: «منش مرزی» و «نگرش مرزی» برای آفرینش و برساختن «فضاهای مرزی». کاملاً جا دارد که این نگرش و منش را در جای خود بیشتر بررسی کنیم؛ اما نکته مهم دیگر این است که: کنشگر مرزی حتی در میان دیگر کنشگران، شاید کنشگر برتر هم نباشد.
کنشگر مرزی جایگزین کنشگران حماسی یا جاننثاران و قهرمانان نیست. با در نظر گرفتن کانتکست فراستخواه، یعنی در نظر گرفتن زمینه دیگر کارهای فراستخواه، اعم از دیگر کارهای قلمی و نیز کارهای قدمی وی، بهخوبی میتوان فهم کرد که ما در عین شناسایی قدر «کنش مرزی»، همچنان به قلههای درخشان کنشهای قهرمانانه نیاز داریم. ما همچنان در برابر رخدادهای ناگهان هستیم و در گرماگرم واکنشهای گوناگون زیست میکنیم. ما همچنان به «سرمایههای نمادین»، یعنی انسانهای سرشناس، سرافراز و ماندگار نیاز داریم؛ به زنان و مردانی که مرزهای شهرت و افتخار را درنوردیده باشند و در لحظات دشوار کنشهای جمعی و شاید زمانی در سلول انفرادی، همچنان برای ما الهامبخش باشند. گشایش دریچه کنشگران مرزی، به معنای پایان یا اعلان انقضای دیگر کنشها و مشخصاً کنشهای حماسی نیست. بیگمان برخی از ما، حتی پس از رونمایی از چهره کنشگران مرزی و برخاستن به احترام ایشان، هنوز با نام و یاد دلیران جانفشان و پاکباز، همچنان خون در رگهایمان گرم خواهد شد. مگر نه اینکه شهیدان پیش از آنکه شهیدانه مرده باشند، شهیدانه زیستهاند؟ پس چنین شهیدانی، همچنان در فرای همه کنشگران و روندگان خواهند درخشید و الهام خواهند بخشید.
ملاحظه یا نکته دیگر در خوانش و پیرایش من از نظریه، این است که فراستخواه خودش درایت میورزد که گاهی نظریات با درک عامهپسند تأویل میشوند؛ بنابراین خودش میخواهد که: از همین آغاز مراقبت کنیم تا این نظریه عامهپسند نشود. او این نگرانی را بهروشنی ابراز میکند: «تأویل عامهپسند نظریههای بزرگ بسیار مهم است و من در مورد نظریه کنشگران مرزی نیز این ترس را دارم که نوعی بدفهمی و سوء تأویل اجتماعی از آن به دست داده شود که از عمق نظریه و پیچیدگیهای تئوریک آن بکاهد» [اعتماد- ۶ اسفند ۱۴۰۱].
فراستخواه بهصراحت از ما میخواهد: «از همین آغاز از نظریه مراقبت کنیم» اما من (بهعنوان یکی از خوانندگان و مشتاقان این نظریه) در فضای کنونی، بسیار بیش از آنکه نگران «سوءتفاهم» نسبت به نظریه باشم، نگران «سوءاستفاده» از این نظریه هستم. در «سوءاستفاده» عنصر «سوءنیت»، جدی است. پس من از فراستخواه – و خوانندگان و علاقهمندان این بحث- میخواهم: «از همین آغاز در برابر عنصر سوءنیت، اولاً از نظریه و ثانیاً از ایران – بیش از پیش – مراقبت کنند» [اعتماد – ۱۸ شهریور ۱۴۰۲].
در کنار این مراقبت، مراقبت از شخص «کنشگر مرزی» را نیز لازم میدانم. نخستین مراقبت از شخص کنشگر مرزی، مراقبت همدلانه دیگران از وی است و دومین، مراقبت نقادانه خود وی از خودش یا نوعی محاسبه نفس از دیدگاه اخلاقی است. اکنون هر دو را مختصراً شرح میدهم:
کنشگر مرزی ازآنجاکه در مرز دولت و جامعه، میان دیوان و ایوان تردد میکند، بسیاری از ساکنان دو سوی مرز، یعنی از یکسو صاحبان کرسی دیوان و از سوی دیگر، ساکنان صحن ایوان با سوءظن به وی نگاه میکنند. کنشگر مرزی را بسیاری اوقات در دیوان دولت، غیرخودی و نامحرم میدانند و چون از خواص نیست پس گوششان را بر دانش و دلسوزی وی میبندند. در سوی دیگر، در ایوان جامعه، وی را «وسطباز» و محافظهکار مینامند و لیچار بارش میکنند؛ به وی زخمزبان میزنند و با وی بسیار طلبکارانه برخورد میکنند. گاهی برخی از مردم رنجیده، تاوان یک تاریخ پر از ستم و استبداد را یکباره از وی طلب میکنند. به این ترتیب، کنشگر مرزی که در میان شکاف دولت و ملت کوشش میکند، عملاً با دو نیش و کنایه غیرخودی از یکسو و وسطباز از سوی دیگر این شکاف، تحقیر و تحدید میشود؛ در میدان بینانیت، از هر دو طرف این دعوا چوب میخورد و هرچه فضا رادیکالتر و طرفین دعوا عصبیتر و بیشتر اهل خشونت شوند، شمار و شدت چماقهایی که بر سر کنشگر مرزی میخورد، بیشتر میشود. وقتی اپوزیسیون بودن چنان مد یا فشن شود که صاحبان مناصب چند دهه، از فردای بازنشستگی خود اپوزیسیون شوند و وقتی حرفهای هرچه تندتر و عصبیتر هر شخص، پوشش مناسبی برای پنهان کردن بیعملی آن شخص شود، آنگاه شمار و شدت این چماقها بیشتر و بیشتر میشود. در این فضا، همدلی با کنشگر مرزی، خودش کنشی سازنده است. در فقدان همدلی دیگران، گاه کنشگر مرزی خودش باید بر شانه خود بزند و خود را نوازش کند که: عزیز دل! شکیبا باش و به فهم صادقانه خودت پایبند بمان.
اما گذشته از این مراقبت همدلانه، مراقبت نقادانه از کنشگر مرزی هم لازم است. چون کنشگر مرزی همواره در معرض خطر لغزشی خاص است. این خطر درست از همان ویژگی نشئت میگیرد که «کنشگر مرزی» در مرز میان جامعه و دولت است؛ صدالبته دولت و قدرت همواره وسوسهانگیز و همنشین ثروت و چرب و شیرین دنیاست. فراستخواه نیز به این وسوسه توجه و تأکید میکند: کنشگر مرزی گاهی بهجای «امداد» یا توانمندسازی دولت، به تشکیل جرگهها و حلقههای قدرت مشغول شده است. همین وسوسه شخصی، تمایل به آن سوءاستفاده پیشگفته از نظریه و انحراف در «نظریه کنشگران مرزی» را تشدید میکند. این خطر انحراف یا تحریف عامدانه، سوای آن تقلیل عامهپسندانه است. پس باید به جد نگران بود که: یقهسفیدان سودجو بهجای آنکه با نور معرفتی حاصل از این نظریه، پله و نرده برای بالا بردن ابنای ملت بسازند، با تور منفعتی حاصل از آن، پوشش و پرده برای پنهان کردن امیال خویشتن بدوزند. یقهسفید سودجو با تو چه میکند؟ تو را بر در نشاند او به طراری که میآید/تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد. پس هشیار باید بود در برابر هر یقهسفید دودره که هم از منافع پوزیسیون بهره میجوید و هم با پز اپوزیسیون جلوهفروشی میکند؛ بنابراین ما درمجموع نیازمند دستکم «چهار مراقبت کلیدی» هستیم:
شایسته است هم مراقب شخص کنشگر مرزی باشیم تا نه دیگران دلش را بشکنند و نه او خودش پایش بلغزد و نیز همزمان مراقب نظریه کنشگران مرزی باشیم تا نه آن را مبتذل سازیم و نه به توجیهی برای سوءاستفاده و سودجویی مبدل سازند.
پی نوشت
- For every complex problem there is an answer that is simple, clear & wrong.
H.L.Mencken