گفتوگو با محمدرضا نیکنژاد (معلم و فعال صنفی معلمان)
مهدی فخرزاده: نهادهای صنفی معلمان، چه در کشورهای مختلف و چه در ایران، از تأثیرگذارترین نهادهای صنفی بودهاند و با توجه به جایگاه تأثیرگذار معلمان در کشورهای مختلف، معمولاً فعالیتهای صنفی آنها با دستاوردهای بسیاری مواجه بوده است. در ایران کانون صنفی معلمان یکی از فعالترین نهادهای معلمی است. متأسفانه بسیاری از اعضای فعال این نهاد با چالشهای امنیتی و زندان مواجه بودند. در این شماره و شماره آینده به روند، سیر و نقدهایی که به این کانون وارد است خواهیم پرداخت. سعی ما در بررسی نهادها مدنی این است که هم با اعضا هم با منتقدان گفتوگو داشته باشیم. محمدرضا نیکنژاد، معلم بازنشستهای است که سالها کنش صنفی همراه با هزینههای فراوان در کارنامه خود دارد. از او کتابهایی نیز در حوزه آموزش ترجمه و منتشر شده و مقالات و گفتوگوهای فراوانی در مطبوعات به چاپ رسیده است.
شما بهمثابه یک سازمان صنفی چه اهدافی را پیگیری میکنید؟
ما در کانون، هم کنشهای فردی داریم و هم کنشهای جمعی و گروهی که همه اینها باید مبتنی بر اساسنامه باشد. اساسنامه برای ما تعیین کرده که میتوانیم در گسترههای آموزشی و صنفی نظر بدهیم و پیگیر باشیم، با دیگر گروههای مدنی ارتباط داشته باشیم، به شکل تخصصی در فکر خواستههای معلمان باشیم و در راستای این خواستهها از کوششها و روشهای گوناگون استفاده کنیم و تلاش کنیم به آن هدفها برسیم. به هر حال در مقاطعی هرکدام از این گرایشها به سمتی رفته است؛ مثلاً در ابتدای کار بیشتر تأکید بر خواستههای صنفی مخصوصاً خواستههای معیشتی و دستمزدها بود، ولی بهتدریج این تلاشهای صنفی گسترش پیدا کرد و مثلاً روی فرسودگی مدارس یا تراکم کلاسی تمرکز کردیم که همه اینها بر سرنوشت کاری معلمان اثر دارند. از موارد دیگری که روی آن متمرکز شدیم محتوای آموزشی بود که بخشهایی از آن بر معلمان و دانشآموزان تأثیر منفی داشت و برایشان آزاردهنده بود. به مرور خواستههای آموزشی معلمان مدنظر قرار گرفت.
به هر حال اگر بخواهیم مجموعهای از اینها را در نظر بگیریم، هدف از تلاشهای صنفی در کانون صنفی معلمان دوگانهای صنفی-آموزشی است؛ یعنی گاهی خواستههای معیشتی، منزلتی و حرفهای معلمان مدنظر است و گاهی خواستههای آموزشی آنها مانند سامان یافتن محتوای آموزشی، تراکم کلاسی، حقوق دانشآموز، آموزش رایگان و عدالت آموزشی و ساختاری که میتواند برای شهروندان در آینده منجر به عدالت اجتماعی شود.
به نظر خودتان چه میزان بر رشد نظام آموزش در ایران تأثیرگذار بودید؟
اینکه چقدر کنشهای صنفی تأثیرگذار بوده است به ساختار حکومت برمیگردد و البته نیازمند پژوهش در این زمینه است. چند فاکتور و معیار نهچندان دقیق مثل تغییراتی که در گستره حقوقی معلمان اتفاق افتاده است؛ اثراتی که کنشهای مقطعی معلمان در عملکردهای جزئی مسئولان داشته است و مواردی از این دست بوده است، اما در درازمدت واقعاً نیازمند پژوهشهایی در این زمینه هستیم و باید دیدگاههای مسئولان را در این زمینه ببینیم. باید ارزیابی شود گسترهای که کانون صنفی روی آن متمرکز بوده و برای آن تلاش کرده چقدر تحت تأثیر حرکتهای صنفی معلمان بوده و تا چه حدی بر دیگر عوامل مؤثر در این زمینه وابسته بوده است. به نظر من به شکل مقطعی فرض کنید اگر رتبهبندی یکی از این مسائل باشد مجموعه کنشگران، گروهها و تشکلهای صنفی فشار آوردند و خواست عمومی معلمان اجرا شد، گرچه دور زده شد. یا مثلاً در مورد صندوق ذخیره، فعالیتهای تشکلهای صنفی سیاسی مؤثر بوده و کانون هم در این مجموعه نقش داشت. کانون صنفی در این زمینه نماینده دارد و بهطور تخصصی آن را پیگیری میکند. این است که به نظر میرسد تلاشهای صنفی کانون صنفی معلمان یکی از عاملهای اثرگذاری در بهسازی آموزش بوده، اما این اثرگذاری چه اندازه بوده و نسبت به باقی عوامل چقدر تأثیر گذاشته است، به نظر من خیلی ساده نمیتوان در مورد آن صحبت کرد.
چه موانعی بر سر راه این سازمان وجود داشته است؟
در این مسیر موانع زیادی وجود دارد که بخشی از آنها ساختاری، بخشی امنیتی و بخشی اجتماعی – فرهنگی هستند. یکی از این موانع این است که هیچ سازوکاری برای شنیدن حرف تشکلها پیشبینی نشده است. اینکه بهطور سازمانی تشکلهای صنفی و سیاسی با سازمانها در ارتباط باشند و اینکه سازمانها موظف باشند با این تشکلها همکاری کنند و مثلاً بخشی از سازمان را برای همکاری با تشکلها و شنیدن حرف آنها اختصاص دهند تا اثرگذاری بیشتر روی آنها داشته باشند، چنین چیزی در سازمان اداری آموزش و پرورش تعریف نشده است. گرچه این نیاز فقط نیاز ایران نیست و عموماً در جهان اتحادیههای معلمان در برابر ساختار دولتی و ساختار اداری قرار دارد. در موارد بسیاری خواستهها و اهداف نهادهای مدنی و سازمانهای دولتی همسو نیست، اما گاهی این خواستهها همسو شده و به همکاریها و همفکریهایی منجر میشود که آثار مثبتی هم داشته است.
در ایران نیز هر جا نهادهای اجرایی فرصتی برای مشارکت نهادهای مدنی ایجاد کردند و همفکریهایی صورت گرفته، نتایج مثبتی ایجاد شده است. چنین فضایی در دولتهای خاتمی و روحانی تا حدودی وجود داشت. در دوره احمدینژاد هم مقداری این ارتباط بود، اما در دولت آقای رئیسی کلاً این ارتباط قطع شد و آثار منفی خودش را نیز برای دولت و نهادهای صنفی و نظام آموزشی بر جای گذاشت.
درمجموع سازمانها و نهادهای صنفی که گاهی رنگ و بوی سیاسی هم دارند، از روشهای مختلفی برای پیگیری خواستههای خود استفاده میکنند؛ از دیدار، گفتوگو، نامه و بیانیه گرفته تا اعتراضات میدانی و خیابانی. یکی از موانع مهم در برابر این روشها، رویکرد امنیتی است. در دولت آقای رئیسی مسئولان معتقد بودند فعالان معلم، ضد انقلاب و جادهصافکن دشمن هستند. چنین رویکردی مانع از ارتباط بین نهادهای مدنی و نهادهای حکومتی و اجرایی و تأثیرگذاری نهادهای مدنی میشود. بخشی از موانع نیز، فرهنگی است. این نهادها نیازمند همکاری معلمان هستند درحالیکه فرهنگ حزبگرایی و اتحادیهگرایی در ایران خیلی ضعیف است. بهویژه در قشر معلم که حقوقبگیر متوسط است، در این زمینه محتاط هستند. این مانع که بسیار مانع مهمی است روی اثرگذاری تشکلها تأثیر میگذارد. موانع فعالیت جمعی و تشکل بسیار زیاد است، از اقتصاد و تحریمها گرفته تا سیاست خارجی میتواند مانع فعالیت صنفی و مدنی شود.
آیا گمان میکنید در دولت جدید فرصتی برای توسعه نهادهای صنفی معلمان وجود خواهد داشت؟
با توجه به شعارهای خود آقای پزشکیان و البته افرادی که الآن آرامآرام وارد دولت میشوند و ابزارهای اجرایی در دست آنها قرار میگیرد این امید وجود دارد که این اتفاق بیفتد. ایشان ادعا کردند برای آشتی ملی آمدهاند، در نتیجه حداقل روی کاغذ باید فضا برای فعالیت تشکلهای مدنی و مشارکت دادن آنها ایجاد شود. به نظر من فضای بین نهادهای مدنی با دولت پزشکیان میتواند طوری رقم بخورد که امیدواریهایی ایجاد کند.
چه انتظار یا پیشبینیای از دولت جدید در حوزه آموزش و پرورش میتوان داشت؟
انتظار ما این است که بستری برای مشارکت و همفکری نهادهای مدنی با دولت ایجاد شود تا این تشکلها بتوانند خود را منسجمتر کنند. هیرشمن، اقتصاددان آلمانی، نظریهای دارد که در آن معتقد است افراد یک سازمان دچار مشکل سه گونه رفتار دارند: یا میمانند و میسازند که آنها وفادارند؛ یا از سازمان خارج میشوند؛ و یا میمانند و اعتراض و انتقاد میکنند. بخش زیادی از معلمان امروز دچار این وضعیت هستند که میمانند و میسازند. از ناچاری با همه مشکلات کنار میآیند، ولی راضی نیستند و برایشان دیگر مهم نیست که سازمان به چه سمتوسویی میرود. آنها یا به بیتفاوتی کامل رسیدهاند یا منتظرند که خدمتشان تمام شود و از سازمان خارج شوند. اعضای کانون صنفی معلمان یا تشکلهای دیگر را میتوان در گروهی دستهبندی کرد که ماندهاند، اما انتقاد و اعتراض میکنند. آنها برای بهسازی ساختار آموزش تلاش میکنند و امیدواریم دولت جدید بستری مناسب برای این گروه فراهم کند تا ساختار آموزشی از نقدها و نظرات این دلسوزان بهرهمند شود و بهسازی در ساختار آموزش ایران صورت گیرد. ما امیدواریم دولت امکان سازمانی و ساختاری مشخصی برای مشارکت نهادهای صنفی ایجاد کند که پس از تغییر دولت، امکان مشارکت نهادها از بین نرود.
چه نقدی بر عملکرد کانون در این سالها دارید؟
نقدهای زیادی به تشکلهای صنفی وارد است، اما بخشی از این نقدها پیامد فشارهایی است که از طرف ساختارهای دولتی، حاکمیتی و امنیتی وارد شده است؛ اما اگر بخواهیم به برخی نقدها اشاره کنیم، یکی از این نقدها نقد به روند عضوگیری است. گرچه در عضوگیری افراد توانمندی در موقعیت مسئول تشکیلات در کانونهای صنفی قرار گرفتند اما متأسفانه آن طوری که بایدوشاید نتوانستند کار انجام دهند و معمولاً مسئولان تشکیلات در کانونهای صنفی و بهویژه در تهران بازداشت میشدند و زندان میرفتند و با فشارهای امنیتی زیادی روبهرو بودند، یکی از اولویتهای کانون این است که تشکل را سامان دهند و به سمت عضوگیری بروند و همینطور دنبال افزایش توان کانون صنفی باشند. یکی دیگر از موانع به نظر من انتظاری است که برخی از فعالان صنفی از تشکل صنفی دارند. به نظر من تشکل صنفی باید تا جایی که میتواند از کنشهای سیاسی دوری کند، البته مرز باریکی در این زمینه وجود دارد و واقعاً هم در جهان این مرز مخدوش است و نمیشود این فعالیتها را از هم جدا کرد. ولی به هر حال الآن بحث حاکمیت که این کنشها را همیشه به واکنشهای سیاسی نسبت میدهد فرق دارد. به نظر من باید ببینیم بدنه چه فکری میکند؛ عموماً بدنه هم برداشت خودش و هم برداشتی که حاصل یا پیامد تبلیغات حکومت هست را دارد. بخشی از حاکمیت کانون صنفی را نهادی برانداز و اپوزسیون معرفی میکند. عملکرد برخی از افراد در کانونهای صنفی این باور را ایجاد کرده است که فعالیتهای این نهاد صنفی، سیاسی است. نکته دیگر به نظر من این است که تشکلهای صنفی آنطوری که باید و شاید به بخش آموزش نپرداختند و در این زمینه ضعیفاند. شاید دلیل این ضعف، ریشههای ضعیف نظری در فعالان صنفی است. به هر حال برای آنها آموزش مهم نیست، بلکه انتظار دارند فقط این نهادها پیگیر حقوق معلمان باشند. تجربههای جهانی نشان میدهد هر جا تشکلهای صنفی به دنبال حقوق اجتماعی بودند، چه حقوق اجتماعی دانشآموز چه معلمها و چه خانوادهها، باعث شده معلمان، خانوادهها و دانشآموزان به هم نزدیکتر شوند و خواستههای آنها همسو شود و شفافتر و جدیتر پیگیری کنند. در چند سال اخیر این روند تا حدودی اتفاق افتاده است.
ما در روندی قرار داریم که مسیر بهطور نسبی، مسیر درستی است. دوستانی که تااندازهای فعالیتهای صنفی-سیاسی دارند معتقدند کانون صنفی نباید درباره مسائل سیاسی کلان جامعه بیتفاوت باشد. بسیاری از اعضا هم این مورد را قبول دارند، اما اینکه مرز این کار کجاست، مشخص نیست.
درمجموع به نظر میرسد تشکلهای صنفی در بعد آموزش بر روی این موارد کمتر کار کرده است؛ البته در همین بعد آموزش در چند سال اخیر کارهایی انجام شده است. مثلاً در مورد عدالت آموزشی در یک دهه اخیر کارهای درخشانی انجام شده و اثرات خودش را هم داشته. در پیگیری اصل ۳ قانون نیز عملکرد قابل دفاعی داشتیم. در بررسی بودجه دوستان ما بحثهایی داشتند که بحثهای بسیار خوبی بود. در بحث کیفیت آموزشی، در بحث سازمانها و تشکلها و در بسیاری از سرفصلهای مشابه دوستان ما دیدگاههایی دارند، هرچند این دیدگاهها پراکنده است و باید در مورد آنها بیشتر گفتوگو کرد تا عمیقتر شود و بهعنوان دیدگاه سازمان، از آن خروجی گرفت. نقد دیگر میتواند این باشد که نهادهای صنفی کمتر بر حق تشکلیابی تأکید میکنند. گاهی اعضا با حقوق صنفی خودشان و جمعشان آشنا نیستند. هرچند ما عضو EI ۱ هستیم، اما به شکل سازمانی با فشارهای امنیتی که وارد میکنند اجازه نمیدهند که این ارتباط بهخوبی برقرار شود. نقدهای بسیاری هست، ولی باید شرایط را هم در نظر گرفت.
پینوشت
۱. فدراسیون بینالمللی از تشکلهای معلمی است که سازمانهای بسیاری در کشورهای جهان عضو این اتحادیه هستند و میلیونها معلم از طریق سازمانهایشان، با آن ارتباط دارند.