بهروز مرادی
جامعهشناس دین
یکی از مسائل مناقشهانگیز در تاریخ اسلام، جنگهایی است که مسلمانان نسل اول با مخالفان خود انجام دادند. عدهای از نویسندگان، اسلام را به انجام رفتاری تهاجمی علیه مخالفان خود متهم میسازند که برای توسعهطلبی یا اخذ غنیمتهای جنگی یا صدور ایدئولوژی دینی خود یا غارت گنجینهها و داراییهای مردم سایر ممالک، آتش جنگهایی را در آغاز ظهور خود برافروخته است. این مقاله به این امر میپردازد که این ادعا تا چه اندازه صحت دارد. این بررسی در دو سطح به انجام رسیده است: نخست، در سطح بررسی آیات و مفاهیم قرآنی که دیدگاههای نظری و اعتقادی اسلام را در رابطه با جنگ بازتاب میدهد؛ و دیگری، در سطحی تاریخی که رفتار مسلمانان صدر اسلام را درباره جنگ مورد مداقه قرار میدهد، هرچند در بررسی آیات مربوطه ناگزیر از تطبیق آنها با رخدادهای تاریخی مربوطهایم.
- آیات و مفاهیم قرآنی درباره جنگ
اولین آیات مربوط به جنگ در قرآن، آیات ۳۸ تا ۴۱ از سوره حج هستند: «همانا خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند، دفاع میکند که خدا هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست نمیدارد (۳۸). به کسانی که جنگ به آنها تحمیل گردیده، اجازه [جهاد [داده شد چراکه مورد ظلم واقع شدهاند و البته خداوند به یاری آنها برای پیروزی تواناست (۳۹). همان کسانی که از خانههایشان بهناحق رانده شدند، چراکه میگفتند پروردگار ما خداست و اگر خداوند برخی از مردم را با برخی دیگر دفع نمیکرد، صومعهها و کلیساها و کنیسهها و مسجدهایی که نام خدا در آنها بسیار یاد میشود، سخت ویران میگردید و خداوند بیگمان کسی را که یاریاش دهد یاری کند. بهراستی خداوند عزتمند تواناست (۴۰). همان کسانی که چون در زمین به آنها قدرت و تمکن بدهیم، نماز بر پای دارند و زکات میدهند و به نیکویی امر میکنند و از بدی بازمیدارند و فرجام کارها با خداست»(۴۱).
این آیات مربوط به جنگ بدر هستند؛ یعنی نخستین جنگ درگیرانهای که میان مسلمانان و مخالفان آنها روی داد. قریشیان باقیمانده اموال مسلمانانِ هجرتکرده به مدینه را به غارت برده بودند و به اذیت و آزار بستگان باقیمانده مسلمانان در مکه میپرداختند و آنها را تحریم همهجانبه کردند. در واکنش به این اقدامات تهاجمی و آسیبزننده قریشیان به مسلمانان و بازماندگان آنها در مکه، گروهی از مسلمانان از حضرت رسول (ص) تقاضای مقابلهبهمثل و ازجمله تهاجم به مکه کردند که حضرت آنها را به صبر دعوت میکرد. سپس کاروانی تجاری به رهبری ابوسفیان از مکه خارج شد و او که در صدد کشاندن اهل مکه به یک رویارویی نظامی با مسلمانان بود، در اقدامی فریبکارانه و جنگطلبانه، از نیمهراه پیامی دروغین برای اهل مکه فرستاد مبنی بر اینکه مسلمانان به کاروان تجاری قریش یورش برده و اموال آن را به یغما بردهاند. در پی ارسال این خبر جعلی، ابوجهل با ۹۵۰ نفر مرد جنگی بهسوی «بدر» حرکت کرد. حضرت رسول (ص) قصد جنگ با قریشیان نداشت؛ اما با لشکرکشی قریشیان بهسوی مدینه راه دیگری بهجز رویارویی با سپاه مکه باقی نماند (طلاس، ۱۳۳۵: ۲۶۰-۲۵۸). نزول آیات مربوطه نشان میدهند که مسلمانان در مقام دفاع از مدینه خارج شدهاند تا در مقابل سپاهی که چند صد کیلومتر و چندین شبانهروز راه پیموده تا آنان را از بین ببرند، مقابله کنند. در آیه ۳۸ از سوره حج، خداوند رویکرد دفاعی خود را در دفاع از مسلمانان بیان میدارد و بر این امر صحه میگذارد که جنگ مورد نظر خداوند از ماهیتی دفاعی برخوردار است. در آیه ۳۹ نیز تصریح شده که اجازه جهاد به این علت صادر میشود که مسلمانان مورد ظلم و تهاجم قرار گرفتهاند و جنگ به آنها تحمیل شده است. چنین کسانیاند که خداوند در جنگ به آنها یاری میرساند، چراکه در مقام دفاع از خود در مقابل ظلم و ستم مهاجمان مسلح قرار گرفتهاند و مجبور به جنگی دفاعی شدهاند؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که خداوند یاریگر جنگستیزانی نیست که آغازگر جنگاند و در مقام تهاجم و جنگ کنشی قرار دارند. در آیه ۴۰، حقانیت و مشروعیت جنگ تدافعی مسلمانان را بیشتر توضیح میدهد: آنها حق جنگ دفاعی را دارند چراکه بهناحق از خانههای خود بیرون رانده شدهاند آن هم صرفاً بدین علت که خداپرست بودهاند. در این آیه تأکید بر آزادی دینی انسان مسلمان و لزوم دفاع از آن نیز نهفته است که برای دفع از آن باید ایستادگی کرد، چراکه بدون وجود آزادی، آدمی ناگزیر از پذیرش تحمیل و زور و ستم خواهد بود. نکته حائز اهمیت بسیار در این آیه این است که این دفاع از آزادی، تنها مربوط به آزادی مسلمانان نیست، بلکه اقدام مسلمانان در این راستا، نوعی دفاع از آزادی دینی سایر ادیان و پیروان آنها نیز هست که در همین آیه از لزوم دفاع از صومعه و کلیسا و کنیسهها نیز سخن به میان آمده است. مسلمانان با دفاع از آزادی دینی تضمین میکنند که پیروان سایر ادیان نیز در عبادتگاههای خویش همچنان به اعمال دینی خود بپردازند و جهاد دفاعی آنها کارکرد دفاع از آزادی پیروان سایر ادیان در پاسداشت آیینهای دینی آنها نیز دارد. این تأکید بر آزادی عمومی و دفاع از عبادتگاههای سایر ادیان، هم وجود ادیان مختلف و عبادتگاههای آنها را به رسمیت میبخشد و هم بر لزوم ادامه حیات و فعالیت آزادانه پیروان سایر ادیان دلالت دارد. قابلتوجه اینکه مسجد در این آیه در ردیف چهارم قرار گرفته و این مشخص میکند که قرآن از تعصب بر عبادتگاه مسلمانان دوری میگزیند و مسجد را ادامه همه آن اماکن دینی برمیشمرد که نام خدا در آنها به یگانگی یاد میشود. هر مکانی که چنین کارکردی در جامعه داشته باشد، گرامی است و مسلمانان وظیفه دارند با هر عاملی که چنین اماکنی را تهدید کنند، مقابله کنند. دفاع از چنین اماکنی بهمثابه یاری دادن خداست، چراکه بقای آنها به پراکنش نام خدا به یکتایی در جهان کمک میکند؛ بنابراین جنگ در اسلام، دفاع از آزادی است و نهتنها آزادی مسلمانان، بلکه آزادی سایر ادیان و نیز آزادی پیروان آنها در باقی ماندن در زیست دینی خویش. اینکه خداوند اسلام فرمان میدهد که مسلمانان جان خود را برای دفاع از آزادی دینورزی پیروان سایر ادیان و بقای عبادتگاههای مسیحیان و یهودیان و سایر دینداران به خطر بیندازند، نقطه عطفی در آزاداندیشی قرآنی و دفاع از حقوق بشر در امر دینورزی است.
در آیه ۴۱ نیز نکته تأملبرانگیزی دیگری نهفته است و آن هم مربوط است به رفتار پیروزمندان پس از جنگ از نظر قرآن؛ خداوند تنها کسانی را یاری میدهد که پس از پیروزی خود در جنگ، در راستای انتشار خوبیها و نیکوییها و کاهش پلیدیها و بدیها میکوشند. پیروزی و قدرت یافتن آنها، آنان را در موقعیت و مقامی قرار میدهد تا آسیبهای اجتماعی را کاهش دهند و از پلیدیها بکاهند و خوبی و خیر را در زمین و زمان گسترش دهند و بهویژه آزادی دیگران را پاس بدارند و تضمین کنند؛ بنابراین، چنین جنگی که به قدرتمندی پیروزمندان مسلمان میانجامد، ارزشهای حقوق بشری و ازجمله آزادیهای عمومی را گسترش میدهد. پس جنگ مسلمانان نه بهمنظور اهداف نظامی و توسعهطلبی اقلیمی و دستیابی به منابع طبیعی سایر جوامع و نه برای کشورگشایی و نه برای مجبور ساختن مردم دیگر به پذیرش و پیروی از اسلام و ایدئولوژی پیروزمندان جنگ و نه برای مسلمان کردن سایر مردم و نه برای مجبور ساختن مردم به اجرای احکام اسلام و نه برای زورگویی و ستم به مغلوبان و نه برای مقاصد مالی، بلکه بهمنظور پاسداری از ارزشهای انسانی همچون آزادی عمومی و مقابله با ستم و جبران بیرون شدن از خانه و کاشانه خویش و دفاع از عبادتگاههای عمومی ادیان مختلف و نیز برای انتشار خوبیها و نیکوییها و متوقف ساختن بدیها و زشتکاریهاست. قرآن بر این اصل تأکید میورزد که یک جامعه سالم، یک جامعه آزاد است که در آن، آزادی، ماهیت روابط میان انسانهای مختلف و متفاوت را تعیین میکند و رقم میزند. در سوره نصر نیز که به هنگام بازگشت مسلمانان به مکه نازل شده همین اصل مورد تأکید قرار گرفته است و خداوند در این سوره مسلمانان پیروزمند را فراخوانده که پس از پیروزی و حتی آن زمان که مردم گروهگروه به دین خدا درمیآیند، بهجای فخرفروشی و تکبر و انتقامستانی و ظلم بر مغلوبان و اذیت و آزار شکستخوردگان در جنگ، به استغفار و طلب بخشش از خدا روی بیاورند و به ستودن خدا به پاکی بپردازند تا مبادا به نیروی تخریبیِ خودستایی و تکبر در مقابل مغلوبان جنگ، رفتاری ویرانگر از خود نشان بدهند.
دسته دیگری از آیات مربوط به جنگ، آیات ۱۹۰ تا ۱۹۳ از سوره بقره هستند:
۱۹۰: و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید، اما حد و مرزها را زیر پا نگذارید، زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد.
۱۹۱: و هر کجا بر ایشان دستیافتید آنان را بکشید و همانگونه که شما را بیرون راندند آنان را بیرون برانید [چراکه] فتنه از قتل بدتر است. [با این همه] در کنار مسجدالحرام با آنان جنگ نکنید، مگر آنکه با شما در آنجا به جنگ درآیند [پیشدستی کنند]. پس اگر با شما جنگیدند، آنان را بکشید که کیفر کافران چنین است.
۱۹۲: و اگر [از جنگ کردن] دست کشیدند، [شما نیز دست بکشید که] البته خدا آمرزنده مهربان است.
۱۹۳: با آنان بجنگید تا دیگر توطئهای نباشد و دین مخصوص خدا شود. پس اگر دست [از جنگ] برداشتند، [شما نیز جنگ را ادامه ندهید که] دشمنی روا نیست جز بر ظالمان.
اتفاقنظر بر این است که این آیات به هنگام صلح حدیبیه نازل شدهاند؛ یعنی همان زمان که حضرت رسول (ص) با ۱۴۰۰ نفر از یاران خود آماده حج عمره میشدند؛ اما به سرزمین حدیبیه که رسیدند، مشرکان از ورود آنها به مکه و انجام مراسم حج جلوگیری کردند. پس از گفتوگو با مشرکان، صلحی را به امضا رساندند که به نام «صلح حدیبیه» مشهور شده است. بهموجب این صلحنامه، قرار شد آن سال مسلمانان از انجام مراسم حج در مکه خودداری ورزند و بهازای آن، سال بعد برای انجام این مراسم به مکه بروند و اهل مکه نیز شهر را به مدت سه روز برای آنها خالی کنند. سال بعد هنگامی که حضرت رسول (ص) آماده رفتن به مکه میشدند، نگران این امر بودند که مبادا مشرکان به وعده خویش عمل نکنند و جنگ درگیرد، بهویژه آنکه در ماه حرام نیز بهسر میبردند. این آیات در چنین بافتاری تاریخی نازل شدند.
در این آیات فرمان جنگ تهاجمی و کنشگرانه وجود ندارد، بلکه در آیه ۱۹۰ گفته میشود چون کسانی قصد جنگ با شما را دارند، با آنها بجنگید، حتی علیرغم مجاز دانستن این اقدام دفاعی، تأکید ویژهای در این میانه وجود دارد که تجاوزگری نکنید و پای خود را از حد و مرزها فراتر نگذارید، زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد. در آیات بعدی نیز تصریح شده که در این جنگ دفاعی البته قاطعانه ایستادگی کنید و چون شما را بیرون راندهاند، آنها را بیرون برانید. پس این رفتار، واکنشی و در مقام مقابلهبهمثل است که از مصادیق تحقق عدالت است. با این همه: حرمت مسجدالحرام را مراعات کنید و در آن مکان به جنگ نپردازید، مگر آنکه آنها پیشدستی کنند و بخواهند شما را غافلگیر کنند. اگر با شما جنگیدند، با آنها بجنگید، ولی هرگاه دست از جنگ کشیدند، شما نیز دست از جنگ بردارید. این فرمان نشان میدهد که از نظر قرآن جنگ تا آنجا مشروع و ادامه آن تا آنجا خالی از اشکال است که طرف مقابل به آن ادامه بدهد و هرگاه او جنگ را خاتمه دهد نمیبایست جنگ را ادامه داد. پس مسلمانان نه آغازگر جنگاند و نه ادامهدهنده آن؛ آنها تنها دفاع میکنند. ماهیت دفاعی بودن جنگ از سوی مسلمانان تأیید میکند که کلید آغاز و ادامه آن در دست مسلمانان نیست. مسلمانان همواره حالت دفاعی و واکنشی خود را در مقابل تهاجم نظامی حفظ میکنند و بهمحض دست کشیدن طرف مقابل که خود جنگ را آغاز کرده، آنان نیز باید از جنگ دست بکشند. قابلتوجه اینکه هدف جنگ در آیه ۱۹۳، رفع توطئه و نیز فراهم کردن زمینه اجتماعی مناسب برای دینورزی عنوان شده است. جنگ آنچنان نزد خداوند منفور و ناپسند و آسیبزاست که بهمحض توقف آن از سوی طرف مقابل، مسلمانانی که جنگ به آنها تحمیل شده نیز میبایست به جنگ خاتمه ببخشند. این دور کردن مسلمانان از انتقامورزی و کینهتوزی و لجبازی است و تأکید بر حفظ جان همه انسانها. نکته دیگر در این آیات، اشارهای است که در پایان آیه ۱۹۳ ذکر شده ه و آن هم این است که هرگاه دشمنان جنگطلب جنگ را متوقف بسازند، دیگر جزو ظالمان نیستند و ظالم بودن آنها تنها در صورت جنگ کردن آنها معنا پیدا میکند و با پایان بخشیدن به جنگ، ظالم بودن آنها نیز متوقف میشود یا دستکم ماهیتی غیرفعال مییابد؛ بنابراین ظلم نیز هویتی فعالانه دارد و به اقدام عملی دشمن راجع است. به همین علت با توقف جنگ هیچگونه بهانهای برای ظالم بودن دشمنان وجود نخواهد داشت که مبادا به این بهانه مجوز اقدام نظامی علیه آنها صادر شود. آنهایی که جنگ را به مسلمانان تحمیل میکنند، به آنها ظلم روا میدارند چراکه آزادی و امنیت و آرامش آنها را از آنها سلب مینمایند و لزوم مقابله با چنین کسانی برای احیای این حقوق انسانی ضرورت پیدا میکند.
پس مسلمانان حقیقی نهتنها هرگز آغازگر جنگ نیستند، بلکه در صورت جنگ تدافعی، اخلاقیات و حقوق دیگر انسانها را میبایست مراعات نمایند بهگونهای که نمیبایست رفتار تجاوزگرانه و تخریبی از خود نشان دهند. این امر در سفارشهای حضرت رسول (ص) هنگام اعزام نیروهای نظامی به میدان جنگ در تاریخ به ثبت رسیده است: جنگ کنید و فقط جنگ کنید، اما مکر و خدعه و فریب به کار مبرید و غل و غش نکنید و کودکان و زنان را نکشید (واقدی، ۱۳۶۹: ۵۷۷ و ۸۵۴).
دستهای دیگر از آیات قرآن وجود دارند که کم و بیش به رفتار جنگی مسلمانان پرداختهاند. ازجمله در ابتدای سوره توبه (آیات ۳ تا ۱۷) چنین آیاتی را مشاهده میکنیم که برای پرهیز از پرحجم ساختن این مقاله از درج این آیات خودداری میشود.
بسیاری از نویسندگان بر این اعتقادند که شأن نزول این آیات درباره جنگ تبوک است. در سال نهم هجری بازرگانانی برای حضرت رسول (ص) خبر آوردند که هِرقل، فرمانروای روم، سپاهی مرکب از ۴۰ هزار نفر را مجهز کرده و در مناطق مرزی شام مستقر ساخته است. این آمادهسازی از جنگ قریبالوقوعی حکایت میکرد که رومیان علیه مسلمانان تدارک میدیدند؛ لذا حضرت رسول (ص) سپاهی را مهیا ساخت تا به مقابله با رومیان گسیل دارد و خود ایشان نیز علی بن ابیطالب (ع) را بهجای خویش در مدینه گمارد و خود با سپاه عازم شد. در مدینه افراد نفاقپیشهای بودند چون عبدالله بن اُبی و نیز یهودیانی که حضرت رسول (ص) در پیمان صلح و عدم مخاصمه با آنها قرار داشتند. واقعیت چنین بود که سپاه روم قصد تهاجم به مسلمانان را نداشت و حضرت رسول (ص) نیز پس از مدتی اقامت در محل یادشده و اطمینان از اینکه سپاه روم تهاجمی نخواهد کرد بدون هیچگونه درگیری به مدینه بازگشتند؛ اما آیات یادشده در سوره توبه به مسائلی در این خصوص میپردازند و مربوطاند به نفاقپیشگانی که در راستای تضعیف حضرت رسول (ص) دست به تبلیغات و اقداماتی میزدند، ولی همزمان به ساختن مسجد در مدینه نیز همت میگماشتند. ازجمله مسجد معروف ضرار که پانزده تن از همین افراد آن را ساختند. در این آیات از حضرت رسول (ص) خواسته شده تا اگر مشرکی به او پناه آورد، به او پناه بدهد و حتی او را بهجای امنی ببرد (۶) و این نهایت خیرخواهی و انساندوستی بیشائبه قرآن را میرساند و به پیامبرش سفارش تعهد به اخلاق کریمانه میکند. نیز در آیه (۵) بر پایبندی بر پیمان و تعهد نسبت به مشرکانی که با آنها پیمان بسته سفارش میکند. تنها با آن مشرکانی باید جنگید که پیمان ترک مخاصمه خود با حضرت رسول (ص) را نقض کرده و خیانتپیشه کردهاند و با دشمنان مسلمانان علیه مسلمانان توطئه تدارک دیدهاند. هرچند مشرکان را سر تعهد و وفاداری نسبت به پیمان خویش نباشد، اما تا زمانی که آنها بر سر پیمان خویش باقی ماندهاند، حضرت رسول (ص) و مسلمانان نیز باید بر سر پیمان با آنها بمانند (۷). مضاف بر این حتی اگر آنها نقض پیمان کردند و درصدد اقدام علیه مسلمانان برآمدند، با سران کفر باید جنگید چراکه آنها پای بند پیمان خویش نیستند. جنگ با آنها نیز به امید متوقف ساختن آنها از ادامه دادن جنگ است و به بیان خود قرآن بدان امید که از جنگ دست بردارند و بازایستند. (۱۲). پس در اسلام؛ جنگ برای جنگ نیست، بلکه برای احیای صلح است. جنگ برای زهرچشم گرفتن از دشمنان و نابود کردن و کشتن انسانها و حتی برای ادب کردن آنها و انتقام ستاندن از آنها نیست و حتی جنگ برای پیروزی بر مشرکان نیست، بلکه هدف از جنگ همانا: بازگرداندن مشرکان به راه تعهد به پیمان خویش است تا آنجا که مفاد پیماننامه صلح را مراعات کنند. در آیه ۱۳ تصریح میکند که آنها آغازگر جنگ هستند و در آیه ۱۵ نکته شگرفی را به میان میآورد از این قرار ک در مقابلِ این جنگی که آنها شروع کردهاند، با آنها باید جنگید تا خشم از دلهای آنها برود. معلوم است که این خشم نهفته درون آنها که نوعی اختلال نفسانی- شخصیتی-احساسی است، عامل کژی آنها از راه صحیح است و جنگ نزد خداوند نوعی سازوکار است تا آنها را از این خشم دور سازد و آنها را به راه تعادل شخصیتی و نفسانی و روانی بازگرداند. در نهایت امر، معیار قرآن انجام امور فرمالیستی و مناسکی نیست که افرادی در پشتصحنه به حضرت رسول (ص) خیانت ورزند و از پشت به او خنجر بزنند و پیمان خود را در خفا با او نقض و علیه او توطئه کنند و با دشمنانش علیه او همدستی و همکاری نمایند و در راستای تضعیف او و مکتب اعتقادی او بکوشند، اما در جلوی صحنه به ساختن مسجد روی بیاورند. این نفاقپیشگی نزد خداوند مطرود و محکوم است و خداوند تصریح مینماید که ساختن مسجد به دست چنین کسانی از اعمال تباه و باطل است (۱۷).
بنابراین تعالیم اسلام بر معنویت استوارند و قصد دارند تا انسان بر فراز کیفیتی از رفتار ناشی از یگانگی وجودی، هم درون و هم برون خود را سالم و سازنده سازد، از دورویی و ریاکاری و بدکاری چه پنهان و چه آشکار بپرهیزد و بر سر پیمان خود وفادار بماند. در این آیات ابتدا از حضرت رسول (ص) میخواهد تا او خود بر سر پیمان خود بماند و حتی امنیت مشرکانی که به او پناه میآورند را تأمین کند و سپس خواسته خود را از نفاقپیشگان مبنی بر رعایت پیمانها و پرهیز از نفاق و توطئه مطرح میسازد. پیامبر خود ابتدا میبایست مظهر وفای به عهد و پاسداشت ارزشهای انسانی و حقوق بشری باشد تا بتواند همین رفتار را از سایرین انتظار داشته باشد.
بهجز این آیات، آیات پراکنده دیگری نیز در قرآن به چشم میخورند که کم یا بیش به مبحث جنگ مربوطاند. مثلاً آیه ۹۹ از سوره یونس که چنین میفرماید: «اگر خدا میخواست تمامی مردم ایمان میآوردند. آیا میخواهی مردم به اصرار ایمان بیاورند؟» چنین آیهای نشان میدهد که در ایمان آوردن مردم، حتی اصرار از جانب حضرت رسول (ص) نیز منتفی است چه برسد به متوسل شدن بهاجبار و چه برسد به جنگ برای ایمان آوردن مردم، چراکه ایمان امری درونی و قلبی و نوعی تنظیم رابطه وجودی فرد با خداوند است که پس از پذیرش اعتمادگونه، فرد به آرامش و امنیت درونی برسد و سپس محیط پیرامون خویش را از این امنیت متأثر سازد.
یکی دیگر از آیات قابل استناد برای تعیین موضع قرآن در خصوص جنگ؛ آیه ۲۳ از سوره حشر است که چنین میفرماید: «اوست خدایی که جز او معبودی نیست. هموست فرمانروای پاک، صلحخواه، امنیتبخش، محافظتکننده، عزتمند، قدرتمدار و با کبریا. منزه و مبراست خداوند از آنچه شریک او قرار میدهند». کلمه «سلام» که در این آیه از نامها و القاب خداوند به شمار آمده، با اسلام همریشه است و بر صلحخواهی خداوند دلالت دارد. خداوند مظهر صلح است و از درِ صلح با مخلوقات خویش وارد میشود و طبیعی است که چنین خداوندی در پی جنگافکنی میان مخلوقات خویش نباشد. بیتردید خدایی چنین، پیامبرانش را نه برای جنگ، بلکه برای هدایت مسالمتآمیز و تبیین مبانی صلح و امنیت (ایمان) بهسوی بشریت میفرستد. این خود دلیل دیگری است در تأیید این نظر که رفتار حضرت رسول (ص) ادامه ویژگیها و خواست خداوند در جامعه است و به همین خاطر نمیتواند آغازگر جنگ باشد. رفتار حضرت رسول (ص) در جنگ نیز خود مؤید چنین گریز از جنگ و پرهیز از آغاز آن است. اهمیت صلحخواهی در اسلام آنچنان است که به مسلمانان گفته شده در اولین مواجهه با هر کسی ابتدا اعلام کنند که در صلح با او هستند: «سلامعلیکم» یعنی «صلح بر شما» سفارش به پیشقدم شدن مسلمانان در سلام دادن به دیگران نیز از همین موضع برمیخیزد تا در مواجه شدن با همگان اعلام کنند در صلح با آناناند. در قرآن حتی به بندگان خدای رحمان سفارش گردیده که به انسانهای نادان نیز سلامی بگویند و درگذرند (فرقان: ۶۳). مسلمانان در سلامهای سهگانه نماز نیز پس از عرض احترام خدمت حضرت رسول (ص) به دو گروه دیگر از انسانها نیز سلام میدهند. بهراستی اسلام دینی صلحخواه است و جنگطلبی هیچ جایی در مرام اعتقادی قرآن ندارد.
در این قسمت به سطح دوم این بررسی پرداخته میشود که عبارت است از:
- بررسی اقدامات نظامی تاریخ صدر اسلام
این اقدامات را میتوان بهطور کلی به دو مرحله تقسیمبندی کرد:
الف. اقدامات نظامی دوران حضرت رسول (ص)
حضرت رسول (ص) در دوران ۲۳ ساله بعثت خویش، دهها اقدام نظامی انجام دادند که بدون استثنا همه آنها از ماهیتی دفاعی و واکنشی برخوردار بودند. در این قسمت به برخی از این اقدامات اشاره میشود:
*در سال اول هجری، ۳۰ مرد مسلمان به فرماندهی حمزه بن عبدالمطلب در منطقه «عیص» با یک قافله قریشی مرکب از ۳۰۰ مرد جنگی روبهرو گردیدند؛ اما بدون درگیری به مدینه بازگشتند (طلاس، ۱۳۳۵: ۲۵۶).
*در سال اول هجری، ۶۰ مرد مسلمان به رهبری عبید بن حادث بهسوی وادی «رابغ» حرکت کردند که با گروهی ۲۰۰ نفری از مردان مسلح قریش به رهبری ابوسفیان روبهرو گردیدند. جنگی درنگرفت و قابلتوجه اینکه دو نفر از قریشیان به مسلمانان پیوستند (واقدی، ۱۳۶۹: ۷).
*گشتهای خبریاب به رهبری سعد بن ابی وقاص مرکب از هشتاد مرد جنگی بهطور پیوسته فعال بودند که بدون درگیری به مدینه بازمیگشتند (طلاس، ۱۳۳۵: ۲۵۶).
*غزوه ودان: سال دوم هجری حضرت رسول (ص) به همراه ۲۰۰ مرد جنگی بر سر راه تجاری مکه و شام درآمد. این حرکت با عقد پیمان همکاری با قبایل مسلط در این مسیر همراه بود. ازجمله یک معاهده با قبیله بنی ضمره بن بکر بن کنانه منعقد گردید و بدون درگیری به مدینه بازگشتند (طلاس، ۱۳۳۵: ۲۵۷).
* غزوه بواط: در سال دوم هجری حضرت رسول (ص) به قصد کاروانی از قریش که توسط امیه بن خلف و ۱۰۰ مرد جنگی همراهی میشد از مدینه خارج گردید. حدود یک ماه را در نزدیکی شهر بواط اقامت گزید، اما بدون درگیری به مدینه مراجعت کردند. (واقدی، ۱۳۶۹: ۸).
*غزوه عُشَیره: در سال دوم هجری حضرت رسول (ص) به همراه ۲۰۰ نفر از یاران خود بهسوی کاروان تجاری قریش حرکت کردند. در همین اقدام، پیمان عدم تعرض را با قبیله «بنی مدلج» و همپیمانی از آنها به نام قبیله «بنی ضمره» منعقد ساختند. ایشان بدون درگیری به مدینه بازگشتند (طلاس، ۱۳۳۵: ۲۵۸).
*غزوه بدر اول: در جمادیالاول سال دوم هجری، پیش از جنگ بدر، گروهی از قریشیان به چراگاههای مدینه حمله کردند و برخی چهارپایان را به غارت بردند. حضرت رسول (ص) با عدهای از یاران به تعقیب آنها پرداختند تا به وادی سفون رسیدند. ولی مهاجمان را نیافتند و بدون درگیری به مدینه بازگشتند (طلاس، ۱۳۳۵: ۲۵۹).
*سریه نخله: در سال دوم هجری حضرت رسول (ص) گشتیهایی را به رهبری عبدالله بن جحش به «نخله» فرستادند و نامهای به دست وی دادند و به او گفتند: «نامه را تا دو روز نگشا و نخوان». دو روز بعد که نامه را گشودند، در آن نوشته شده بود: «برو و در نخله فرود آ و بنگر که قریش چه میکند و به ما خبر بده»؛ اما عبدالله بهجای کسب خبر با قافلهای از قریش درگیر شد و یکی از بزرگان آن را به نام عمرو بن حضرمی کشت و دو نفر را نیز اسیر گرفت و به مدینه بازگشت. حضرت رسول (ص) از درگیری عبدالله و قتلی که انجام داده بود بسیار اندوهگین و آزردهخاطر گردید (طلاس، ۱۳۳۵: ۲۶۰).
*جنگ بدر: چنانکه شرح جنگ بدر پیش از این آمد، قریشیان با ترفندی از سوی ابوسفیان با ۹۵۰ مرد جنگی به مدینه یورش آوردند و مسلمانان را چارهای جز دفاع نبود.
*غزوه «بنی سلیم» در سال دوم هجری، غزوه «سویق» در سال دوم هجری، غزوه «ذی امر» در سال دوم هجری، غزوه «بحران» در سال سوم هجری ازجمله اقدامات نظامی دیگری هستند که بدون هیچگونه درگیری به پایان رسیدند. در این اقدامات حضرت رسول (ص) تنها خود و نیروهای نظامیاش را در معرض دید دشمنان قرار میدادند تا آنها را از تهاجم به خود بازدارند. به بیان دیگر همه این اقدامات کارکرد پیشگیرانه داشتند و نوعی مانور نظامی محسوب میشدند (رش. به طلاس، ۱۳۳۵: ۲۶۱-۲۵۹).
*غزوه احد: قریشیان پس از شکستی که در جنگ بدر متحمل گردیدند، در صدد انتقام برآمدند و تدارک بسیار دیدند تا به مدینه حمله کنند. آنان از قبایل مجاور سرباز استخدام کردند و حداکثر تجهیزات خود را گردآوردند تا این بار پیروز شوند. ۳ هزار نفر گردآوردند به همراه ۲۰۰ اسب. مسلمانان هزار نیروی جنگی داشتند به همراه ۲ اسب. قریشیان بهسوی مدینه یورش آوردند و مسلمانان چارهای جز دفاع نداشتند (واقدی، ۱۳۶۹: ۱۵۵-۱۴۵).
*حضرت رسول (ص) با مسیحیان نجران، یهودیان مدینه، مسیحیان دومه الجندل و زرتشتیان بحرین پیمان عدم تعرض منعقد و امضا کردند و آنها را در دین خویش آزاد گذاردند و در پیماننامه نیز قید گردید که جزیه بپردازند. مبلغ جزیه برای استفاده آنان از امکانات اقلیمی و تأمین امنیت آنها توسط حضرت رسول (ص) اخذ میگردید (سبحانی، ۱۳۶۸: ۳-۴۲).
*غزوه حنین: پس از بازگشت مسلمانان به مکه، برخی از اشراف قبیله «هوازن» سر به یورش برداشتند. گرد هم آمدند و گفتند: محمد با قومی برنخورده است که بتوانند بهخوبی جنگ کنند. اکنون شما هماهنگ شوید و پیش از آنکه او بهسوی شما بیاید، شما بهسوی او بروید. سپاه بزرگی فراهم آوردند و زنان و کودکان را نیز در پشت خود افزودند تا تعداد بیشتری به چشم بیایند. پیامبر نیز با ۱۲ هزار نفر در مقابل آنها صفآرایی کرد و اگرچه در ابتدا مسلمانان بسیاری گریختند، اما درنهایت جنگ با پیروزی مسلمانان به پایان رسید (واقدی، ۱۳۶۹: ۹-۶۷۶).
*جنگ خندق: در این جنگ باز هم قریشیان به مدینه حمله کردند. این بار گروهی از یهودیان مدینه که با حضرت رسول (ص) پیمان عدم تعرض منعقد ساخته بودند نیز به مکه گریخته و آنها را همراهی میکردند و بهویژه اطلاعات تعیینکنندهای در اختیار آنها قراردادند. به پیشنهاد سلمان فارسی در اطراف مدینه خندقی حفر کردند و از خود و مدینه دفاع کردند (واقدی، ۱۳۶۹: ۳۴۰-۳۲۹).
*جنگ موته: حضرت رسول (ص) سفیری به نام حارث بن عُمَیر ازدی به همراه نامهای بهسوی پادشاه بُصری فرستادند. چون او به سرزمین موته رسید، فردی از قبیله غسانی او را دستگیر و پس از شکنجه بسیار به قتل رساند. حضرت رسول (ص) در واکنش به این ماجرا با عدهای رهسپار موته گردید و همین سبب بروز جنگ شد (رش. به: واقدی، ۱۳۶۸: ۵۷۶).
*درگیری با یهودیان: حضرت رسول (ص) پس از ورود به مدینه با یهودیان و غیرمسلمانان (مشرکان) پیمان صلح و عدم تعرض امضا کردند و تا زمانی که طرف مقابل بر سر پیمان خود باقی ماند، ایشان نیز به مفاد عهدنامه با آنها متعهد باقی ماند. قرآن نیز در سوره توبه بر این وفاداری به پیمان با مشرکان تأکید ورزیده که شرح آن گذشت. پیمان منعقده با غیرمسلمانان مدینه با عنوان «منشور مدینه» مشهور است که مرور مفاد آن نشان میدهد که یک پیمان مبتنی بر حقوق بشر است. در این عهدنامه قرار بر این شد که: همگان در برابر دشمن خارجی و تهدیدهای بیرونی مدینه مشارکت نمایند، از بخشهای مختلف شهر مدینه محافظت کنند، به هنگام جنگ و در صورت اسیر شدن اهالی مدینه، همه قبیلهها برای پرداخت فدیه آزادسازی اسیران با هم پیمان ببندند، در صورت طغیان یکی از قبایل مدینه، به همدیگر یاری برسانند و از همدستی و همپیمانی با دشمنان مدینه و همکاری پنهان و آشکار با آنها دوری گزینند. همچنین در این منشور حقوق بشری بر تساوی حقوقی همه اهالی شهر تأکید گردیده است: «یهودیها و مسلمانان هنگام صلح از حقوقی برابر برخوردارند. یهودیها با اهالی مدینه یک ملت به شمار میآیند. مسلمانان با یهودیها به دوستی و محبت رفتار میکنند. هنگام ضرورت مسلمانان به یهودیان یاری خواهند رساند. یهودیها در انجام آداب و رسوم دینی خود آزادند. قبیلههایی که با یهودیان هم پیمان هستند، از آنها باید حمایت کنند. تجاوز به حقوق یهودیان ممنوع است. هر دو طرف به دوستان یکدیگر احترام خواهند گذاشت و یهودیها همچون مسلمانان در حفظ و پاسداری از مدینه وظیفهمندند. اگر اختلافی میان یهودیان و مسلمانان پیش آمد، حضرت رسول (ص) بر اساس تورات و قرآن در آن باره قضاوت خواهد کرد» (صالحی مقدم، ۱۳۸۹: ۹-۵۷۷).
از این نمونهها کاملاً هویداست که اقدامات نظامی حضرت رسول (ص) به هیچوجه خصلت تهاجمی نداشتند، بلکه این اقدامات صرفاً از کارکرد پیشگیرانه و بازدارنده برخوردار بودند و ایشان هرگز دست به اقدام نظامی تهاجی علیه هیچ گروه یا قبیلهای نزدند چه برسد به کشورگشایی و تهاجم به سرزمینهای دیگر. مضاف بر این؛ پیماننامههای ایشان با گروههای قومی یا مذهبی دیگر نیز بر مبنای اصول حقوق بشری تدوین میگردید و تا آن زمان که طرف مقابل به آن وفاداری میکرد، ایشان نیز بر آن استوار بود.
ب. اقدامات نظامی پسا-پیامبر (ص)
پس از رحلت حضرت رسول (ص) و جانشینی ابوبکر بن ابی قحافه، برخی از قبایلی که با مسلمانان پیمان صلح منعقد ساخته بودند به خلیفه نامه نوشتند که قرارداد آنها برای پرداخت جزیه یا زکات تنها با پیامبر بوده است، چون ایشان دعا میکردند و دعایش موجب آرامش آنها بود و لذا از آن پس دیگر آنان جزیه و زکات نمیپردازند. آنها سر به شورش برداشتند. به همین خاطر خلیفه اول بیشتر زمان زمامداری خود را صرف سرکوب قیامهای تجزیهطلبانه چنین قبایلی کرد (عماره، ۱۳۸۳: ۶۶-۵۸). البته وی خالد بن ولید را مأمور ساخت تا به عراق و سرزمینهای مرزی ایران بتازد و آن مناطق را ضمیمه حاکمیت خویش سازد. خالد چنین کرد و از راه عراق به سواحل خلیج فارس رسید. سپس مأمور شد به شام برود و با رومیان بجنگد؛ بنابراین خلیفه اول بنای تهاجم و جنگهای کنشی را پس از رحلت حضرت رسول (ص) پی نهاد.
ابوبکر با ۳ لشکر مرکب از ۱۰ هزار مرد جنگی به اقدامات تهاجمی در سرزمینهای دیگر مبادرت ورزید و کار جهانگیری را شروع کرد و بهمرور بر تعداد لشکریان خود در این راستا افزود (ناس، ۱۳۸۸: ۷۴۱).
پس از درگذشت خلیفه اول، عمر بن خطاب در سال ۱۳ هجری خلیفه گردید و در ۱۰ سال خلافت خود اقدامات گستردهای جهت کشورگشایی کرد. همو بود که ابوعبید ثقفی را برای حمله به ایران مأمور کرد. یزدگرد سوم پادشاه ساسانی رستم فرخزاد را از خراسان فراخواند تا حمله اعراب را دفع نماید. فیلی از سپاه ایران، ابوعبید را بر زمین زد و کشت. ابتدا سپاه عرب شکست خورد؛ اما جنگ ادامه یافت و خلیفه دوم، سعد بن ابی وقاص را جانشین ابوعبید کرد. رستم فرخزاد نیز کشته شد. اعراب در سال ۱۶ هجری تیسفون پایتخت ایران را فتح کردند. البته ایرانیان در شهرهای دیگر تا سالها بعد مقاومت کردند و ازجمله در شوشتر که سال ۱۷ و نهاوند در سال ۲۱ هجری سقوط کردند (ده بزرگی، ۱۳۹۰: ۸-۲۴۶). بخشی از مملکت شام شامل دمشق و اردن و فلسطین و قیصریه و بیتالمقدس در سال ۱۷ هجری به دست مسلمانان فتح گردید و در ادامه، اعراب مهاجم به فتح ممالک شمال آفریقا روی آوردند و ظرف مدت یک قرن (در زمان حاکمیت بنیامیه) که همچنان به تهاجمات خود ادامه میدادند قدم به خاک اسپانیا نهادند. همچنین سپاهیان مسلمان تا پشت کوههای هیمالایا در چین و ترکستان و مغولستان و از جنوب تا هند پیشروی کردند (ناس، ۱۳۸۸: ۴-۷۴۲).
پس از به قتل رسیدن خلیفه دوم در سال ۲۳ هجری، عثمان بن عفّان به جانشینی او رسید. او نیز در مدت ۱۱ سال زمامداری خود به گسترش قلمرو حکومت خویش پرداخت و مصر بهطور کامل، بخشهایی از امپراتوری روم همچون شام، فلسطین، اردن و نیز بخشی از اروپا ضمیمه خلافت گردید (ده بزرگی، ۱۳۹۰: ۲۴۸).
چنانکه پیداست، همه اقدامات نظامی مسلمانان در سرزمینهای دیگر در مقام تهاجم و کشورگشایی در زمان سه خلیفه اول صورت گرفتند و حضرت رسول (ص) در زمان حیات خویش نهتنها به هیچ کشوری، بلکه هرگز به هیچ قبیلهای تهاجم کنشی انجام ندادند. به همین خاطر، مسئولیت غارتگریهای احتمالی، به آتش کشیدنها، آزار و اذیتهای اعراب مهاجم و همه جفاهایی که مسلمانان در تهاجمات نظامی خود به سایر سرزمینها و مردم سایر جوامع انجام دادند، نه بر عهده اسلام و نه بر عهده حضرت رسول (ص) که بر عهده خلفای سهگانه و عوامل اجرایی آنهاست. آنهایی که به این کشورها حمله نظامی کردند و سرزمینهای دیگر را فتح کردند، اسلام نبودند، بلکه اعراب مسلمان بودند و عملکرد مسلمانان را نمیبایست و نمیتوان بهپای اسلام نوشت. امروزه نیز چنین است و مسلمانانی که به نام اسلام به حریمهای سایر جوامع و اقلیمهای زیستی سایر مردم جهان یورش میبرند نمیتوان نمایندگان حقیقی اسلام محمدی دانست، چراکه نه قرآن چنین جنگهای تهاجمی کنشگرایانه را به رسمیت شناخته و نه در رفتار نظامی حضرت رسول (ص) آثاری از چنین جنگهایی وجود دارد.
نتیجه
جنگ در قرآن، مجوز دفاع از آزادی دینداری و پرستش آزادانه خداوند یگانه است و نیز برای رفع ظلم و دفع نیروی مهاجم متجاوز و نیز برای برطرف ساختن توطئه علیه بشریت تا آن هنگام که آغازگر جنگ همچنان بر طبل جنگ بکوبد. جنگ در اسلام نه برای جنگ که برای احیای صلح و امنیت است. مسلمانان در صورت درگیر شدن در جنگی تحمیلشده از سوی برهمزنندگان آزادی و آرامش و امنیت جامعه ملزم به رعایت اخلاق و انسانیت و مرام آزاداندیشانهاند و از هرگونه تجاوزگری میبایست پرهیز کنند و تأکید قرآن در این امر بسیار آموزنده و تاریخساز است، چراکه کمتر جنگی را در تاریخ میتوان شاهد آورد که سپاهیانش به رعایت چنین ارزشهایی سفارش و ملزم شدهاند، آن هم در چهارده قرن پیش از این و آنهم در یک جامعه قبیلهای که جنگ و انتقامکشی خود ارزشی قبیلهای محسوب میشد و جنگاوری معیار تشخص و تعیینکننده موقعیت و منزلت اجتماعی بهحساب میآمد. جنگِ مشروع در اسلام و قرآن صد درصد خصلتی دفاعی و پیشگیرانه و بازدارنده دارد و جنگ تهاجمی در قرآن به رسمیت شناختهنشده و حضرت رسول (ص) در ۲۳ سال دوران بعثت خویش هرگز به جنگ تهاجمی علیه مردم دیگر و سرزمینهای دیگر نپرداختند و هرگز به کشورگشایی دست نزدند. همه تهاجمات مسلمانان به سایر کشورها در تاریخ صدر اسلام توسط خلفای سهگانه و حاکمیت بنیامیه صورت گرفته و لذا مسئولیت همه ویرانگریهای اعراب مسلمان در این جنگها نه بر عهده اسلام و قرآن، بلکه بر عهده خلفا و عوامل اجرایی آنهاست.
*****
فهرست منابع
- ده بزرگی، غلامحسین (۱۳۹۰). تاریخ و تمدن ایران: قبل و بعد از اسلام. تهران: زوار.
- سبحانی، جعفر (۱۳۶۸). مبانی جنگ و صلح در اسلام. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- صالحیمقدم، محمد اسماعیل (۱۳۸۹). ادیان در گذر زمان؛ از آغاز تا کنون. قم: انتشارت اندیشه و فرهنگ جاویدان.
- عماره، محمد (۱۳۸۳). اسلام و جنگهای جهاد. ترجمه: احمد فلاحی. تهران: احسان.
- طلاس، مصطفی (۱۳۳۵). پیامبر و آیین نبرد. ترجمه: حسن اکبری مرزناک. تهران: مؤسسه انتشاراتی بعثت.
- طبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن (بیتا). ترجمه و تفسیر مجمعالبیان. ترجمه: احمد بهشتی. تهران: فراهانی.
- ناس، جان بایر (۱۳۸۸). تاریخ جامع ادیان. ترجمه: علیاصغر حکمت. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- واقدی، محمد بن عمر (۱۳۶۹). مغازی: تاریخ جنگهای پیامبر (ص). ترجمه: محمود مهدوی دامغانی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی پیام نور.