بدون دیدگاه

جنبش‌ها مهم‌ترین عامل تغییرات اجتماعی

گفت‌وگو با محمدرضا نیک‌نژاد

جنبش‌های اجتماعی مانند هر پدیده اجتماعی در طول زمان رشد می‌کنند و به تکامل می‌رسند. جنبش‌ها با گشاده‌دستی و تسامح همه متعلقان به طبقه مورد نظر را دربر می‌گیرند و صدای همه بی‌صدایان می‌شوند. هرچه حکومت‌ها به جنبش‌ها فضای کنشگری و فرصت طرح مطالبات را بدهند، تعامل سازنده‌تری بین مردم و نهاد حکومت ایجاد می‌شود، اما آیا در ایران نیز جنبش‌های اجتماعی توانسته‌اند به تغییرات اجتماعی منجر شوند؟ آیا جنبش‌ها از پیکربندی قدرتمندی برخوردارند؟ در این گفت‌وگو محمدرضا نیک‌نژاد، فعال صنفی معلمان، از تجارب جنبش‌ها و ضعف و قوت‌های آن در ایران می‌گوید.

از نظر شما جنبش ۱۴۰۱ چه تفاوتی با جنبش‌های پیش از آن در ایران دارد؟

هر جنبش اجتماعی که در جامعه شکل می‌گیرد، به‌نوبه خود مستقل نیست. عموماً جنبش‌های اجتماعی پاهای خودشان را بر شانه‌های جنبش‌های پیش از خود یا کنش‌ها و آگاهی‌های پیش از خود می‌گذارند. درواقع هر جنبش اجتماعی مبتنی بر آگاهی‌های پیش از خود است و هرچه این آگاهی‌های اجتماعی بزرگ‌تر بشوند، جنبش هم به لحاظ کیفی و کمّی، گستردگی و ژرفای بیشتری پیدا می‌کند و از یک جا به بعد تأثیرات بزرگ بر روی جامعه می‌گذارد. جنبش اخیر هم از این قاعده مستثنی نیست.

جنبش زنان ایران ریشه‌های یکصدساله دارد؛ گرچه تک‌چهره‌هایی را در آغاز این جنبش می‌بینیم که کارهای بزرگی انجام دادند، اما همین تک‌چهره‌ها که به تعدادشان و همین‌طور گستره فعالیتشان افزوده شد، تأثیر خودشان را گذاشتند و بر آگاهی جامعه اضافه کردند تا اینکه امروز به جنبش «زن، زندگی، آزادی» رسیدیم.

لازم است بگویم عده‌ای، چه درون و بیرون حاکمیت و چه درون و بیرون از کشور، تلاش می‌کنند جنبش اخیر را ناپیوسته با جنبش‌های پیش از خود بدانند، اما سطح اندیشه‎ورزی در بعد انسانی این ناپیوستگی را رد می‌کند که یک جنبش ابتدا به ساکن شروع و تمام شود. هر جنبش مبتنی بر یک‌سری اندیشه و شاخص‌ها و کنش‌هاست که خود را نشان می‌دهد و اثرات کلی می‌گذارد. در نتیجه این جنبش هم خودانگیخته نیست و ارتباط مشخصی با جنبش زنان ماقبل خود و همین‌طور جنبش‌های اجتماعی در ایران دارد، حتی با انقلاب ۵۷ هم پیوند دارد و همین‌طور حرکت‌های سال‌های ۸۸، ۹۶ و ۹۸ روی اعتراضات اخیر تأثیر گذاشته‌اند. حتی می‌توان پیوندهایی هم با جنبش‌های زمان پیش از انقلاب، هم پهلوی اول و هم پهلوی دوم، در آن دید که باعث بیشتر شدن آگاهی‌ها شده است.

نسبت این جنبش با نهادهای مدنی ایران چیست؟ آیا آن‌ها بر این جنبش اثری داشته‌اند؟

قطعاً هم نهادهای مدنی حوزه زنان و هم جنبش‌های غیرجنسیتی همگی بر این جنبش اثرگذار بوده‌اند. جنبش زنان به نظر من گرچه نمی‌توانیم آن را خیلی هم نهادی بدانیم، یک جنبش فراگیر است که بخشی از آن به خواسته‌های فردی برمی‌گردد که خودش را در شکل‌های مختلف جمعی نشان می‌دهد. مثلاً در سال ۸۸ برخلاف حرکت‌های پیش از آن، زنان فعال شدند. از آن سال ظهور و بروز زنانگی در جنبش‌های اعتراضی خیلی نمود پیدا کرده و این‌ها برگرفته از آگاهی‌های اجتماعی است که بخش مهمی از آن در نهادهای مختلف مدنی شکل گرفته است.

در اعتراضات سال‌های گذشته ما افراد مهمی از نهادهای مدنی مثل نرگس محمدی یا نسرین ستوده داریم که الزاماً نهاد زنانه نبوده‌اند و این افراد در آن شرکت کرده‌اند که هم آگاهی خودشان و هم آگاهی‌های جامعه را ضمن آن گسترش داده‌اند. تأکید می‌کنم که با وجود ریشه‌های صد و چند ساله، این جنبش هنوز راه برای رفتن دارد و در آغازین مسیر خود است.

کنش‌هایی از این دست چه تأثیری بر فعالیت‌های نهادهای مدنی و صنفی خواهند داشت؟

این پرسش جالبی است، چون خود من عضو و فعال نهاد مدنی و صنفی هستم و از سال‌های گذشته یادم هست که حضور زنان کم‌شمار بود و گاه در برخی شهرستان‌ها حضور زنان را نداشتیم، درحالی‌که آموزش و پرورش جایی است که حدود ۶۰ و چند درصد معلمان و کادر آموزشی‎اش را زنان تشکیل می‌دهند، اما به ‌مرور زمان حضور زنان بسیار پررنگ شده و چیزی که دیده می‌شود حضور زنان فعال در این تشکل‌هاست که در برخی مواقع بار اصلی را به دوش می‌کشند. در نهاد صنفی در تهران چند چهره شاخص زنان داریم که حضور امیدبخش و راهگشایی دارند که گاهی به نوعی رهبری غیررسمی این نهادها را به عهده دارند. حضور زنان باعث شده فرم مردانگی در نهادها در ظاهر و باطن و اندیشه و رفتار تغییر کند و امروز نهادها و تشکل‌ها معتدل‌تر شده‌اند. هرچند برای رفتن در این مسیر هنوز راه در پیش داریم.

تجربه شخصی من و همین‌طور چیزی که از بیرون در نهادهای دیگر می‌بینم این است که حضور زنان، چه به لحاظ کیفی و چه کمّی، در نهادهای مدنی افزون‌تر شده است. در ادامه کار جنبش ۱۴۰۱ و یا جنبش «زن، زندگی، آزادی» زنان را با سطح آگاهی بیشتری وارد جنبش‌هایی خواهد کرد که در ادامه این جنبش قرار دارد. می‌توانم ادعا کنم حضور زنان در پیش و بعد از ۱۴۰۱ در جنبش‌های اجتماعی و جنبش‌هایی که می‌توانند تغییر ایجاد کنند پررنگ‌تر خواهد بود. همین الآن هم نشانه‌های آن را می‌بینیم که بخش بزرگی از جامعه، با کنش‌هایی، چه انفرادی و چه عملی، با نمادهایی که حاکمیت روی آن حساس است مبارزه می‌کنند و اثر خودشان را می‌گذارند. بی‌تردید بین نهادهای مدنی و جنبش‌ها، جنبش ۱۴۰۱ یکی از موفق‌ترین جنبش‌ها برای ورود زنان به گستره‌های اجتماعی است.

آیا در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، فضا برای کنش صنفی و مدنی فراهم است؟

در پاسخ به این پرسش باید بگویم بی‌گمان فضا فراهم نیست. در گستره آموزش و پرورش و خواسته‌های صنفی و معلمی دچار دشواری‌های فراوان هستیم. من در چارچوب کنش صنفی خودم نهایتاً باید ساختار را مورد پرسش و نقد قرار بدهم و خواسته‌هایم را با ساختار حاکمیت مطرح کنم و او با من گفت‌وگو یا مخالفت کند؛ بنابراین وقتی در حوزه عمومی خواسته‌های صنفی و مدنی مطرح می‌کنید و آن را از حاکمیت می‌خواهید، خودبه‌خود شکل سیاسی به خودش می‌گیرد. این یک فرمی از سیاسی شدن نهادهای مدنی و صنفی در سطح جامعه است. طبیعتاً در چند دهه گذشته هم حاکمیت آرام‌آرام خواسته‌های صنفی را سیاسی و برخورد با آن را امنیتی کرده است؛ بنابراین به نظر می‌آید فضا برای این کار فراهم نیست، مگر اینکه حاکمیت از این بحران‌ها درس بگیرد و فضا را برای کنش مدنی به‌وسیله نهاد مدنی باز کند تا زمینه این فعالیت‌ها فراهم شود.

یکی از عمده‌ترین وظایف این نهادها ارتباط بین بدنه آن نهاد و حاکمیت است تا بتواند خواسته‌های بدنه را چارچوب‌بندی و تعدیل کند و به حاکمیت ارائه دهد و پاسخ آن را در فرم کارشناسی و قابل تعریف به بدنه منتقل کند تا جامعه را به سمت کنش دوسویه و برهم‌کنش متقابل ببرد.

آیا می‌توان امیدوار بود که از دل جنبش ۱۴۰۱ جریانی بیرون بیاید که مطالبات را مشخص‌تر و دقیق‌تر و عمیق‌تر مطالبه کند؟

در برابر این پرسش پاسخ روی کاغذ مثبت است، اما تلاش‌های زیادی می‌خواهد که هم از طرف حاکمیت و نهادهای مدنی باید شکل بگیرد. باید امیدوار بود حاکمیت برخوردهای معقولانه‌تری با جنبش‌ها بکند و آن‌قدر سخت نگیرد و این‌قدر هزینه‌ها را برای افراد بالا نبرد. این مسائل در حرف راحت است و چگونگی آن را باید عقلا بگویند. از طرف دیگر کار مدنی از دل نهاد مدنی بیرون می‌آید. نهاد مدنی تشکیلات دارد و به لحاظ نظری پشتوانه‌های فکری دارد و در چارچوبی که خودش نوشته و تمرین کرده تا خواسته‌ها را مدنی کند، اما اینکه چقدر این شدنی است به تلاش فراوان و دوسویه نیاز دارد. به لحاظ نظری این کار امکان‌پذیر است، اما به لحاظ عملی این مسئله شاخص‌هایی دارد که شاید دست تک‌تک افراد نباشد، بلکه نیاز به فکر کردن و پیدا کردن راهبردهای عملی دارد.

آیا ایجاد فضا برای نهاد مدنی و بها دادن به آن‌ها می‌تواند فضای عمومی جامعه را آرام‌تر کند؟

به نظر من می‌تواند فضا را آرام‌تر کند. وقتی نهاد مدنی را قوی‌تر کنید و فضا و فرصت گفت‌وگو بدهید و خواسته‌ها دوباره از زبان حاکمیت مطرح بشوند، نشان می‌دهد حرف‌ها شنیده شده‌اند. اول اعتماد مردم به نهادهای مدنی و بعد هم اعتماد نهاد مدنی به حاکمیت و مردم به حاکمیت و برعکس اعتماد از سوی حاکمیت بیشتر و تضمین خواهد شد. در این صورت با وجود اینکه حاکمیت و مردم شکاف‌هایی دارند، اما آن‌قدر عمیق نخواهند بود که نشود پر کرد، بلکه شکاف‌هایی هستند که خودشان را نشان می‌دهند و با ارتباط و گفت‌وگو پر می‌شوند و جامعه آرام می‌ماند.

جایگاه نهاد مدنی در جامعه امروز ما چگونه است؟

اگر نهاد مدنی و فعالان آن مدنظر باشد که کار برای انجام دادن زیاد است. یکی از مهم‌ترین کارهایی که باید در نهاد مدنی انجام بدهیم ایجاد و قوی‌کردن یک ساختار دموکراتیک در داخل خود نهاد است. ساختارهای دموکراتیک در نهاد مدنی ممکن است در حال حاضر سست باشند و بیشتر شکلی هستند. اگر نهاد مدنی ما دموکراتیک باشد و آدم‌های دموکرات را در این نهادها پرورش بدهیم، آن‌وقت حاکمیت ما هم دموکراتیک خواهد شد.

چه موانعی باید از پیش پای نهاد مدنی برداشته شود تا جایگاه بهتری در جامعه پیدا کنند؟

یکی از موانع مهم خود حاکمیت است که به نهادها سوءظن دارد. البته سوءظن از سر ناآگاهی نیست. با توجه به ساختار بوروکراتیک ناکارآمد شکست‌خورده، حاکمیت نهاد مدنی را آلترناتیو خودش می‌داند و برای همین به آن فضا نمی‌دهد. این است که به هر وسیله ممکن سنگ‌اندازی می‌کند؛ البته فقط هم از این دیدگاه نیست. خود نهاد مدنی هم مشکلات خودش را دارد. شاید از همه مهم‌تر بعد نظری باشد. در کانون صنفی خودمان بعد مطالعاتی خیلی کم است. تجربیات جهانی موفقی پیش‌روی ماست، باید آن‌ها را بخوانیم و راهکاری برای افزایش توانایی خودمان به دست بیاوریم. مطالعات گسترده در نهادهای مدنی به آن شکل وجود ندارد. افراد فکری هستند، اما بعد فکری خیلی قدرت ندارد و بیشتر کنش‌های خیابانی و هزینه‌بر هستند که از آن‌ها استقبال می‎شود. یک مورد دیگر هم موانع تاریخی جامعه است که مردم تجربه خوبی از این نهادها ندارند و البته همیشه قلم در دست حاکمیت بوده که نهادها را به‌وسیله رسانه ضعیف کرده‌اند. به نوعی ضعف‌ها را بزرگ نشان داده‌اند و اشکالات فردی را عاملی برای بدنامی نهاد کرده‌اند یا اینکه این نهادها موقعی که در موضع قدرت قرار گرفتند از خواسته‌هایشان عدول کرده‌اند که باعث بی‌اعتمادی شده است. مسئله دیگر اینکه به شکل تاریخی هم ما به حرکت‌های این‌چنینی سوءظن داریم و وقتی قرار است حرکتی اتفاق بیفتد بُعد «دایی جان ناپلئونی» ما عود می‌کند و خودمان مانعی می‌شویم برای نهادهای متفاوت مدنی و یا حتی شکل اجتماعی که توده‌وار در جامعه در جریان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط