بدون دیدگاه

خطر راست افراطی در امریکا

چشم‌انداز ایران: دونالد ترامپ در مبارزات انتخاباتی خود در سال ۲۰۱۶ خطرات جامعه امریکا را برشمرد و گفت باید بنشیند و به مسائل درونی امریکا پرداخت، ولی به‌محض اینکه قدرت یافت با فرافکنی مسائل جهانی عمده کرد. مقاله جین ریتمان اشاره شفافی به خطر راست افراطی درون امریکاست که بایستی مورد توجه طراحان راهبردی قرارگیرد. بخش ابتدایی این مقاله در نشریه نیامده است، اما متن کامل مقاله در سایت cheshmandaziran.net  قرار خواهد گرفت.

 

 

ژانت ریتمن[۱]

برگردان: آیدین طوافی

منبع: نیویورک‌تایمز

دستگاه اجرای قانون ایالات‌متحده قادر به تشخیص خطر ملی‌گرایی سفیدپوستی نبود و آن‌ها نمی‌دانند که چطور جلو آن را بگیرند. در طی دو دهه، استراتژی مبارزه با تروریسم محلی خطر فزاینده افراطی‌گری راست تندرو را نادیده گرفته است. در این اتمسفر بی‌تفاوتی مشروع، یک جنبش سرطانی بزرگ شده و متاستازشده را ایجاد کرده است.

افراط‌گرایان سفیدپوست و دیگر طیف‌ها راست افراطی، از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا امروز، تعداد افراد بیشتری را به نسبت هر طیف دیگری از افراط‌گرایان داخلی به قتل رسانده‌اند. مرکز افراط‌گرایی اتحادیه ضد افترا[۲] گزارش داده است ۷۱ درصد از قتل‌های مرتبط با افراط‌گرایی در ایالات‌متحده در بین سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۷ را اعضای طیف راست افراطی و جنبش‌های افراط‌گرایی سفیدپوستی انجام داده‌اند. افراط‌گرایان اسلامی تنها مسئول ۲۶ درصد این قتل‌ها بوده‌اند. داده‌های بررسی‌شده مرکز داده‌ تروریسم جهانی در دانشگاه مریلند، نشان می‌دهد تعداد موارد مرتبط با ترور، از سال ۲۰۱۳ بیش از سه برابر شده و تعداد کشته‌شده‌ها چهار برابر شده است. در سال ۲۰۱۷، ۶۵ مورد رخ‌ داده که روی هم ‌رفته ۹۵ کشته به‌جای گذاشته است. در بررسی‌های اخیر سایت خبری کوارتز[۳]، حدود ۶۰ درصد این موارد به‌دلیل نژادپرستی، ضدیت با مسلمانان، ضدیت با یهودیان، ضدیت با دولت یا دیگر ایدئولوژی‌های طیف راست بوده است. ایدئولوژی‌های طیف چپ، همچون طرفداری افراط‌گرایانه از محیط‌زیست تنها مسئول یازده حمله بوده‌اند و افراط‌گرایان مسلمان تنها هفت حمله انجام داده‌اند.

این آمار نشان‌دهنده دروغ بودن گفتمان پرسروصدای تروریست‌های خارجی است که دولت ترامپ برای پیشبرد سیاست‌های ضد مهاجرتی خود به کار بسته است. این مسئله همچنین سؤالاتی را درباره استراتژی ضد تروریستی ایالات‌متحده مطرح می‌کند که چیزی در حدود دو دهه و اکثراً بر روی جهادی‌های امریکایی و خارجی متمرکز شده است؛ استراتژی‌ای که افراط‌گرایی طیف راست را به‌عنوان خطری جدی برای امنیت ملی تحت‌الشعاع قرار داده است. بر اساس گزارش اخیر مرکز غیرحزبی استیمسن،[۴] بین سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۷، ایالات متحد ۲.۸ میلیارد دلار (۱۵ درصد بودجه اختیاری دولت) برای مبارزه با تروریسم خرج کرده است. حملات تروریستی افراط‌گرایان مسلمان در این بازه زمانی باعث مرگ یکصد نفر در ایالات‌متحده شده است. بر اساس گزارش سال ۲۰۱۸ اتحادیه ضد افترا، بین سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۷، تروریسم محلی باعث مرگ ۳۸۷ نفر در ایالات‌متحده شده است.

پی. دابلیو. سینگر[۵]، استراتژیست امنیت ملی و عضو ارشد اندیشکده امریکای جدید[۶]، می‌گوید: «ما در حال مشاهده اتفاقات مشابهی همچون آن چیزی هستیم که با گروه‌هایی مانند داعش رخ داده است، همان ساز و کار، اما کسی در این خصوص سخنی نمی‌گوید که این اتفاقات به‌واسطه راست افراطی است.» در طول سال اول دولت ترامپ، سینگر و یکی از همکارانش با گروهی از مدیران ارشد دولت درباره طراحی یک استراتژی ضد تروریستی که مشمول طیف وسیع‌تری از تهدیدات شود دیدار کردند. او می‌گوید: «آن‌ها فقط می‌خواستند درباره افراط‌گرایان مسلمان صحبت کنند.» او ادامه می‌دهد حتی پیش از دولت ترامپ «ما به اختیار خود مسیرمان را درباره افراط‌گرایی سفیدپوستی تغییر دادیم؛ زیرا صحبت کردن درباره این مسئله هزینه‌های سیاسی واقعی در پی داشت».

در مارس ۲۰۱۸، یک مسیحی انجیلی (اونجلیست) بیست‌ساله به نام مارک آنتونی کاندیت،[۷] مجموعه‌ای از بمب‌های کنارجاده‌ای دست‌ساز را در حاشیه آستین[۸] ایالت تگزاس، به‌ویژه در مناطق اقلیت‌نشین قرار داد. در طی چند هفته، این بمب‌ها باعث مرگ دو آفریقایی-امریکایی و زخمی شدن حداقل چهار نفر دیگر شد. با وجود ایجاد ترس در شهر، مقامات محلی ترجیح دادند کاندیت را که خودکشی کرده بود به‌عنوان یک «جوان دچار مشکلات بسیار» معرفی کنند. همچنین در بهار گذشته، مرد سفیدپوست بیست‌وهشت‌ساله دیگری با نام بنجامین مورو[۹]، خود را در آپارتمان خود در بیور دم[۱۰] ویسکانسین هنگامی‌که به‌نظر می‌رسد در حال ساخت بمب است منفجر کرد. بازرسان فدرال گفتند آپارتمان مورو به‌عنوان «لابراتوار مواد منفجره دست‌ساز» مورد استفاده قرار می‌گرفت. بر اساس گزارش اف.بی.آی گنجینه‌ای از نوشته‌های افراط‌گرایانه سفیدپوستی در خانه مورو وجود داشت، اما مأموران پلیس محلی با توجه به رفتار مناسب و سابقه برجسته او که رئیس کنترل کیفی در یکی از کارخانه‌های تولید غذای محلی بود، گفتند تنها به این دلیل که این نوشته‌ها را در اختیار داشته به این معنی نیست که او افراط‌گرای سفیدپوست است. رئیس پلیس محلی عنوان داشت: «او می‌تواند فردی باشد که در حال تحقیق بوده است.»

در این وضعیت تفاوت واضح میان بخش‌هایی از مدیران دولتی و دستگاه اجرای قانون، «جنبش سرطانی و خشن راست افراطی» رشد و متاستاز کرده است. برخی از مسئولان برای مبارزه با آن، پیشنهاد پیگیری جرائم مرتبط را به‌واسطه توسعه قدرت ضد تروریستی دولت داده‌اند؛ برای مثال با نوشتن اساسنامه‌ای خاص برای «تروریسم داخلی» که در حال حاضر موجود نیست، اما گزارشی که در ۳۱ اکتبر مرکز برنن برای عدالت[۱۱] در دانشکده حقوق دانشگاه نیویورک منتشر کرد، مطرح می‌کند نوشتن چنین اساسنامه‌ای می‌تواند به‌سادگی باعث سوءاستفاده برای هدف قرار دادن «معترضان و مخالفان سیاسی به‌جای تروریست‌ها» شود و دستگاه اجرای قانون در حال حاضر از اختیارات کافی برای پیگیری تروریسم داخلی برخوردار است: «کنگره باید مقرر دارد تصمیمات منابع ضد تروریستی بر پایه ارزیابی‌های عینی از آسیب‌های جسمانی گروه‌های مختلف علیه زندگی انسان باشد، نه آنکه بر پایه ملاحظات سیاسی که امنیت گروهی را بر گروه دیگر ترجیح می‌دهد.»

این گزارش همچنین دپارتمان قضائی را به‌دلیل «نقطه کور» این دپارتمان در مواجهه با تروریسم محلی و جرائم نفرت که قائم‌مقام دادستان کل، راد روزنستاین[۱۲] اوایل هفته آن را تصدیق کرده است مورد نقد قرار می‌دهد. روزنستاین در کنفرانسی در ۲۹ اکتبر گفت بر اساس گزارش اخیر اف.بی.آی درباره جرائم، «۸۸ درصد سازمان‌هایی که داده‌های مرتبط با جرائم نفرت را برای اف.بی.آی تهیه کرده‌اند، در سال ۲۰۱۶، میزان صفر را برای جرم نفرت گزارش کرده‌اند.» او متذکر شد دپارتمان قضائی در حال بررسی دقت گزارش‌هاست، «به این دلیل ساده که گزارش نکردن جرائم نفرت به‌معنای رخ ندادن آن‌ها نیست.»

«در عصری که ملی‌گرایی سفیدپوستی در حاشیه قرار ندارد، بلکه در جریان اصلی سیاسی قرار گرفته است، تظاهرات‌های عمومی به این شکل هستند.»

در سال ۲۰۱۶، آخرین سالی که داده‌های اف.بی.آی در آن قابل دسترسی است، بیش از ۶ هزار و ۱۰۰ مورد جرم نفرت گزارش شده است که ۴۲۷۰ مورد از آن جرائم علیه مردم بوده است (در مقابل، برای مثال، ضربه زدن به اموال شخصی)، اما همچنان تنها ۲۷ متهم فدرال در آن سال مورد پیگرد قرار گرفته‌اند. مایکل جرمن[۱۳]، یکی از نویسندگان گزارش مرکز برنن و مأمور سابق اف.بی.آی، می‌گوید: «اف.بی.آی از تعداد سرقت‌های بانک در سال گذشته باخبر است، اما از اینکه چه تعداد افراط‌گرای سفیدپوست به مردم حمله کرده‌اند، چند نفر را زخمی کرده‌اند یا کشته‌اند باخبر نیست».

آنچه جرمن را بیشتر نگران می‌کند، این مسئله است که دستگاه اجرای قانون در تحت نظر قرار دادن راست افراطی خشن بی‌علاقه به‌نظر می‌رسد. طی یک سالِ پس از انتخاب دونالد ترامپ، اعتراض‌ها و شورش‌ها در سرتاسر کشور بالا گرفت که عموماً مردانی با سابقه جنایی بودند که بر روی رادار تعریف‌شده پلیس قرار داشتند. طی به‌اصطلاح جنگ برکلی[۱۴] در مارس ۲۰۱۷، برای مثال، یک آشوبگر راست افراطی به نام کایل چپمن،[۱۵] پس از آن‌که به‌وسیله باتوم، یک معترض ضد فاشیست را مورد ضرب و شتم قرار داد، به قهرمان راست افراطی تبدیل شد. چپمن مرد چهل‌ویک‌ساله‌ای با دو فقره محکومیت جنایی بود. او کار خود را با سفر به دور کشور و درگیری در دیگر تظاهرات ادامه داد و حالا با نام کاربری آنلاین Based Stickman فعالیت می‌کند؛ ارجاعی سرخوشانه به حملات بارکلی.

چپمن یکی از چندین افراط‌گرای شناخته‌شده مرتبط با جنبش پسران مغرور[۱۶] بود. جنبش مردانه ملی‌گرایی که در سال ۲۰۱۶ گوین مک‌اینس[۱۷]، بنیان‌گذار رسانه فساد[۱۸] و یک ضد مهاجر «ملی‌گرای متعصب غربی» بنیان‌گذاری کردند. همچنین جنبش برتر شدن[۱۹]، یک گروه راست افراطی است که بیشتر متشکل از محافظه‌کاران سابق بود، که اکثر اعضای آن ارتباطاتی با جنبش نژادپرستانه کله‌پوستی[۲۰] جنوب کالیفرنیا داشتند. طی دو سال گذشته، هر گروه در درگیری‌های خشن با دشمنان ایدئولوژیک خود که لیست عظیمی متشکل از آفریقایی-امریکایی‌ها، یهودیان، مسلمانان، مهاجران غیرسفیدپوست، اعضای گروه‌های طرفدار حقوق همجنس‌گرایان و چپ مترقی بودند حضور داشته است و عموماً از محاکمه فرار کرده است. این موضوع تا حدودی در هفته‌های اخیر تغییر کرد. هنگامی‌که پس از تلاش یک‌ساله خبرنگاران در پروپابلیکا[۲۱] و چند رسانه دیگر، دادستان فدرال اتهاماتی را علیه هشت عضو جنبش برتر شدن صادر کرد که شامل دو تن از رهبران آن می‌شد. به‌طور مشابه، پس از تلاش‌ها برای فشار از طریق رسانه‌های اجتماعی، دپارتمان پلیس نیویورک شش عضو پسران مغرور را در رابطه با یک تعرض پس از سخنرانی مک‌اینس در یک کلاب جمهوریخواه در منهتن به تاریخ ۱۲ اکتبر، بازداشت و متهم کرد. مک‌اینس در پادکست خود خاطرنشان کرده است از او «حمایت بسیاری» در اداره پلیس نیویورک شده است (کمیسر پلیس این ادعا را رد می‌کند).

حداقل در یک مورد پلیس با گروه‌های راست افراطی همکاری کرده است. در سال ۲۰۱۷، یک مقام دستگاه اجرای قانون که در یک تجمع در مرکز شهر پرتلند[۲۲] نیواورلئان مستقر شده بود، به یکی از عضو نظامی گروه راست‌گرای افراطی تبدیل شد و برای دستبند زدن به یک معترض چپ‌گرا که یکی از اعضای پسران مغرور به او حمله کرده بود، درخواست کمک کرد.

برایان لوین[۲۳]، مأمور سابق پلیس نیویورک که اکنون مرکز تحقیقات درباره نفرت و افراط‌گرایی در دانشگاه کالیفرنیا –‌سن‌برناردینو را هدایت می‌کند می‌گوید: «در عصری که ملی‌گرایی سفیدپوستی در حاشیه قرار ندارد، بلکه در جریان اصلی سیاسی قرار گرفته است، تظاهرات‌های عمومی به این شکل هستند». درباره برخی از اتفاقات عظیم سال گذشته در مکان‌هایی همچون شارلتزویل یا برکلی او خاطرنشان می‌کند «جریانی تمام‌نشدنی از صحبت‌هایی که رنگ ‌و بوی خشونت داشتند و یک تبادل تهدید اینترنتی تا حدودی تنظیم‌شده بین ضد قهرمان‌ها در سرتاسر فضای وسیع جغرافیایی وجود داشت» که در بهترین حالت با سر تکان دادن نیروی پلیس همراه شد.

طی یک جلسه رسیدگی در کنگره در سپتامبر گذشته و در پی ]اتفاقات[ شارلتزویل، کریستفر ری،[۲۴] رئیس اف.بی.آی به قانون‌گذاران گفت این سازمان «حدود ۱۰۰۰» پرونده تحقیقاتی باز ترور داخلی دارد که تقریباً برابر تعداد تحقیقاتِ بازی است که این سازمان برای داعش در اختیار دارد. اف.بی.آی اطلاعاتی درباره اینکه چه تعداد از این تحقیقات مرتبط با ملی‌گرایان سفیدپوست یا دیگر افراط‌گرایان طیف راست افراطی در مقابل طیف چپ یا «افراط‌گرایان  هویت سیاه‌پوستی» است یا اینکه آیا تحقیقاتی کامل، بازجویی‌ها یا ارزیابی‌های مقدماتی وجود دارند، ارائه نداد. اف.بی.آی همچنین به این انتقاد پاسخ داد این سازمان در برخورد با پیام‌های نفرت‌انگیز یا تهدیدآمیز در رسانه‌های اجتماعی شکست خورده است. اف.بی.آی در بیانیه‌ای اعلام کرد: «اف.بی.آی به‌واسطه متمم اول قانون اساسی نه می‌تواند بر ایدئولوژی‌ها نظارت کند و نه چنین کاری می‌کند»، اما جرمن می‌گوید با توجه به پیگردها «به‌وضوح روشن است بسیاری از افرادی که برای اتهام حمایت از داعش مورد تحقیق قرار گرفته‌اند، در ابتدا به واسطه آن‌چه به‌صورت آنلاین گفته‌اند شناسایی شده‌اند».

جرمن می‌گوید نگرانی‌های جدی از جهت آزادی‌های مدنی درباره نظارت وسیع بر رسانه‌های اجتماعی وجود دارد. او خاطرنشان می‌کند در مقابل، این نکته نیز درست است که میزان محتوای مرتبط به افراط‌گرایی سفیدپوستی به شکل قابل‌توجهی بالاست. «تعداد امریکایی‌هایی که به‌شکل آنلاین از داعش حمایت می‌کنند به نسبت کمتر است، اما میلیون‌ها نژادپرست، ضد یهود، ضد اسلام، ضد همجنس‌گرا و دیگرستیز وجود دارند که در گفتمان نابودسازی جوامعی که از آن‌ها ترس یا نفرت دارند، به‌شکل روزانه در رسانه‌های اجتماعی و در برنامه‌های رادیویی شرکت می‌کنند، حتی اگر اف.بی.آی می‌خواست بر این نفرت‌پراکنی نظارت کند از منابع ]لازم[ یا راهی برای تشخیص میان آن‌ها که صحبت می‌کنند و آن‌ها که عمل می‌کنند برخوردار نبود».

لوین باور دارد دپارتمان قضائی می‌تواند در پیگیری این گروه‌ها بدون نگرانی‌های حاصل از زیرپا گذاشتن متمم اول، منعطف‌تر باشد. دستگاه‌های اجرای قانون، همان‌طور که چنین برخوردی را با طرفداران داعش انجام می‌دهند، می‌توانند در حدود قانونی خود نظارت داشته باشند تحلیل کنند و هر اطلاعات عمومی موجود درباره افراط‌گرایان سفیدپوست یا گروه‌های نفرت‌پراکن را که احتمال مواجهه خشن با آن‌ها وجود دارد، هم‌رسانی کند. لوین می‌گوید: «مشکل این نیست که ما سلفی‌های افراطی خشن را به‌درستی مورد دقت قرار می‌دهیم، بلکه مشکل این است که ما این کار را هم‌زمان با نادیده گرفتن ملی‌گرایان سفیدپوست داخلی یا آن دسته که در حاشیه ]این گروه‌ها[ قرار دارند و همچنین می‌توانند خطراتی را به وجود آورند، انجام می‌دهیم».

وقتی ما برای اولین بار در آگوست امسال صحبت کردیم، لوین به افزایش مداوم راست افراطی حتی پس از مخفی شدن بسیاری از اعضای آن پس از شارلتزویل، اشاره کرد. او گفت: «این کشتی تندرو همچنان در حال چرخیدن است». لوین پیش‌بینی کرد موج بزرگ بعدی فعالیت‌ها حول تجمعات عظیم نخواهد بود، بلکه حول آن‌چیزی خواهد بود که او «مانور خشمگینانه» افراد تنها یا سلول‌های کوچک می‌خواند. مجموعه‌ای از طغیان‌های خشن در یک هفته در ماه اکتبر پیش‌بینی او را به پیش‌گویی مبدل کرد.

گزارش شده است تنها در هفت روز، یک مرد فلوریدایی که در یک ون پوشیده از پلاکارد شامل پلاکاردی با صورت هیلاری کلینتون که بر روی آن ضربدری کشیده شده بود زندگی می‌کرد، مجموعه‌ای از بمب‌های لوله‌ای را حداقل برای دوازده منتقد ترامپ ارسال کرده است. دو روز پس از آنکه اولین بسته کشف شد یک مرد میانسال سفیدپوست برای ورود غیرقانونی به یک کلیسای سیاه‌پوستان در نزدیکی لوئیزویل[۲۵] کنتاکی تلاشی نافرجام کرده بود، بر اساس گزارش‌ها به دو فرد سالخورده افریقایی-امریکایی در یکی از فروشگاه‌های زنجیره‌ای کروگر[۲۶] شلیک کرد و آن‌ها را به قتل رساند. بر اساس گزارش‌ها، او به مرد سفیدپوست مسلحی که با او به مقابله برخاسته بود گفت: «سفیدپوست‌ها، سفیدپوست‌ها را نمی‌کشند». سپس در انتهای هفته، مردی که درباره «هجوم کایک‌ها[۲۷]» در رسانه اجتماعی گب[۲۸]، رسانه اجتماعی مورد ترجیح راست افراطی، نوشته بود با تفنگ تهاجمی سبک AR-15 و چند قبضه سلاح دستی، تشریفات کنیسه درخت زندگی[۲۹] را در منطقه اسکوئرل هیل[۳۰] پیتسبرگ متوقف کرد. او متهم به قتل یازده نفر و مجروح کردن چند تن دیگر، ازجمله یک افسر پلیس شد. اتحادیه ضد افترا باور دارد این مرگ‌بارترین حمله ضد یهودی در تاریخ امریکا بوده است.

ناتوانی دستگاه اجرای قانون برای برخورد با راست افراطی مسئله‌ای است که به نسل‌های قبلی این کشور بازمی‌گردد و ریشه‌های بحران کنونی می‌تواند تا بیش از یک دهه پیش دنبال شود. با وجود پیام‌های خشونت‌بار سیاسی که از کاخ سفید منتشر و در رسانه‌های محافظه‌کار و مناظر رسانه‌های اجتماعی تکرار می‌شود، لوین فقط انتظار حملات بیشتری را دارد. او در آگوست به من گفت: «آنچه ما درباره آن نگران باشیم فردی است که این گفتمان او را تهییج می‌کند و تصمیم می‌گیرد که بیرون برود و روی پای خودش کاری را انجام دهد. افرادی وجود دارند که مانند بمب ساعتی در حال تیک و تاک کردن هستند.»

در آوریل ۲۰۰۹، دفتر اطلاعات و تحلیل وزارت امنیت میهن ایالات‌متحده امریکا گزارشی هشدارآمیز را درباره اوج‌گیری در «افراط‌گرایی طیف راست» منتشر کرد. این وزارت، بزرگ‌ترین بدنه دستگاه اجرای قانون در کشور است که پس از یازده سپتامبر برای جلوگیری و پاسخ به تهدیدات مختلف ساخته شد که به‌طور اخص به تروریسم مرتبط‌اند. درحالی‌که بیشتر تمرکز ضد تروریستی آن بر روی جلوگیری از حملات تروریستی اسلام‌گرایانه بوده است، این وزارت قرار بود که تهدیدات داخلی را نیز بررسی کند، همچون تهدیداتی که از افراط‌گرایان سفیدپوست خشن، شبه‌نظامیان ضد دولت و گروه‌های نفرت‌پراکن تک‌موضوعی همچون فعالان ضد سقط‌ جنین افراطی ناشی می‌شوند.

نویسنده گزارش، دارل جانسن[۳۱]، یک تحلیل‌گر ارشد اطلاعات بود که یک واحد کوچک تروریسم داخلی امنیت میهن را هدایت می‌کرد. دو سال پیش از آن، در ژانویه ۲۰۰۷، جانسن در دفتر ساده خود در طبقه دوم نشسته بود که تماسی را از یک رابط در پلیس کنگره دریافت کرد. سناتور تازه‌کاری از ایلینوی[۳۲] به نام باراک اوباما در نظر داشت که کاندیداتوری خود را برای ریاست‌جمهوری اعلام کند. افسر ]پلیس[ گفت: «کنجکاوم بدانم که آیا صحبت تهدیدآمیزی شنیده‌ای یا نه؟».

این اولین بار بود که جانسن درباره اوباما می‌شنید و او از وجود تهدید اطلاعی نداشت، اما مقصودش این نبود که تهدیدی وجود ندارد. اگرچه گروه‌های افراط‌گرای سفیدپوست در سال‌های پس از یازده سپتامبر تا حدود زیادی ساکت بودند، جانسن این ]سکوت[ را آرامشی موقت می‌دید. او فکر می‌کرد که این افراد هرگز به‌معنی واقعی از بین نرفته‌اند؛ آن‌ها تنها به انگیزه درست برای تهییج نیاز داشتند.

افسر پرسید: «فکر می‌کنی که وقتی کوکلاکس کلن[۳۳] و نئونازی‌ها و دیگر افراط‌گرایان سفیدپوست از این موضوع باخبر شوند، چه اتفاقی می‌افتد؟»

جانسن بدون وقفه گفت: «فکر می‌کنم این بهترین ابزار یارگیری و رادیکال‌سازی برای افراط‌گرایی سفیدپوستی است».

در سی‌وهشت سالگی، جانسن با صداقتی همچون یک عقاب پیش‌آهنگ[۳۴] سخن می‌گفت که درواقع هم عضو این گروه پیش‌آهنگی بود. او همچنین یک جمهوریخواه ثبت‌شده بود که در یک جامعه کوچک مورمون در منطقه روستایی ویرجینیا بزرگ شده بود، جایی که هزاره‌گرایی یا الهیات آخرالزمانی مفهومی هسته‌ای بود. طی دهه ۱۹۸۰، زمانی که جانسن در دبیرستان بود، جدایی‌طلبان راست افراطی به ]کوه‌ها[ اوزارکس[۳۵] یا به سنگرها در مناطق روستایی آیداهو رفته بودند، جایی که در آن غذا و اسلحه انبار کرده بودند و آموزش تمرینات شبه‌نظامی برای آمادگی برای «روزهای آخر» انجیلی می‌دیدند. برخی همچون ملت‌های آریان[۳۶] که اعضای آن از فلسفه هویتی نژادپرستانه مسیحی حمایت می‌کردند، سلول‌های ترور داخلی را همچون گروه نظم[۳۷] پدید آوردند که بمب‌گذاری‌های بی‌رحمانه و دزدی‌ها و قتل‌های مسلحانه را به انجام رساندند که اوج آن به قتل آلن برگ[۳۸] در ژوئن ۱۹۸۴ رسید، مجری رادیویی برجسته یهودی که بسیاری از مواقع برای روشن‌سازی ضدیهودی‌گرایی پنهان در جامعه محافظه‌کار دِنوِر صحبت می‌کرد.

سال‌ها تحقیقات پلیس و نفوذ به گروه‌های تروریستی راست افراطی آغاز شد و تا اوایل دهه ۱۹۹۰، بسیاری از خشن‌ترین اعضای جنبش کشته شدند یا به زندان رفتند، اما پیروز نشدن دولت در روبی ریج[۳۹] آیداهو و ویکو[۴۰] تگزاس باعث تهییج نسل جدیدی از جدایی‌طلبان ازجمله شبه‌نظامیان وطن‌پرست[۴۱] – طلایه‌داران امروزی گروه‌های شبه‌نظامی مخالف دولت – و همچنین افرادی همچون تیموتی مک‌وی[۴۲] شد که توانست بدون قرار گرفتن در رادار پلیس، راه خود را به ایدئولوژی‌ها و سازمان‌های مختلف ضد دولتی و نژادپرستانه تا پیش از بمب‌گذاری ۱۹۹۵ در شهر اوکلاهاما باز کند.

مرگ ۱۶۸ نفر، شامل نوزده کودک در ساختمان فدرال آلفرد پی. مارا[۴۳]، خطر تروریسم داخلی توسط امریکایی‌های سفیدپوست را به‌طور کامل مشخص کرد. پس از آن، اف.بی.آی تعداد بسیار بیشتری مأمور را به پرونده‌های تروریسم داخلی تخصیص داد و دادستان کل، جنت رنو[۴۴]، ]دستور ساخت[ یگان رزمی ویژه‌ای را برای تحقیقات بر روی تروریسم داخلی داد، اما تا پایان سال ۲۰۰۱، کار اصلی اف.بی.آی همچون دیگر بدنه دستگاه اجرای قانون، تروریسم بین‌المللی بود. سال‌ها پس از حملات یازده سپتامبر، تهدیدات فرضی القاعده و دیگر گروه‌های مسلمان به ادامه هدایت سیاست‌ها انجامید، به‌ویژه در وزارت امنیت میهن، که جانسن، کسی که کار خود را در اطلاعات ارتش آغاز کرده بود، در سال ۲۰۰۵ به آن ملحق شد. او به یاد آورد که در آن زمان او تنها تحلیل‌گری بود که به شکل اختصاصی بر تهدیدات داخلی غیراسلامی کار می‌کرد. تا سال ۲۰۰۷، او تیم کوچکی از تحلیل‌گران را که وبسایت‌ها و انجمن‌های پیام‌گذاری آنلاین افراط‌گرا را جست‌وجو می‌کردند، گردهم آورد. آنچه یافتند برایشان هشداردهنده بود.

شبه‌نظامیان راست افراطی به لطف اینترنت در حال لذت بردن از یک رنسانس بودند. صدها ویدئوی سربازگیری و آموزش‌های شبه‌نظامی در کنار تبلیغات برای آموزش‌های مرتبط با اسلحه‌ها و آنچه باعث وحشت جانسن شد، آموزش‌های ساخت بمب در یوتیوب ظاهر شدند. میان اکتبر ۲۰۰۷ و مارس ۲۰۰۸، جانسن و واحد او، شکل‌گیری ۴۵ گروه شبه‌نظامی ضد دولت جدید را به ثبت رساندند که او این تعداد را بسیار چشم‌گیر یافت؛ زیرا پیش از پاییز ۲۰۰۷، این گروه‌ها در حال کم شدن بودند. بعضی از گروه‌های افراط‌گرایی سفیدپوستی، با به‌کارگیری گفتمان ضد مهاجرت که در آن زمان تحریک‌برانگیز بود، بازی‌های ویدئویی خشونت‌باری را برای بهره‌برداری از ترس عمومی از «]مهاجران[ غیرقانونی ساختند که از مرزها وارد می‌شدند.

تا بهار ۲۰۰۸، کاندیداتوری اوباما، همان‌طور که جانسن پیش‌بینی کرده بود به جاذبه‌ای برای افراط‌گرایان سفیدپوست و دیگر گروه‌های نفرت‌پراکن تبدیل شد. درحالی‌که کمپین انتخاباتی به ماه‌های آخر خود نزدیک می‌شد، سازمان‌های اجرای قانون حداقل دو توطئه قتل اوباما را متوقف کردند. دیگر تهدیدات و مطالب نژادپرستانه به سمت اینترنت جاری شدند، جایی که تیم جانسن متوجه افزایشی چشم‌گیر در تعداد اعضای سایت استورم‌فرانت[۴۵]، اولین وب‌سایت بزرگ ملی‌گرای سفیدپوستی شدند. سایت در سه ماه اول تنفیذ اوباما، ۳۲ هزار کاربر جدید به خود اضافه کرد، تقریباً دو برابر مقداری که به تعداد کاربران این سایت در سال ۲۰۰۸ به اضافه شده بود.

جانسن و تیم او یافته‌های خود را در یک گزارش گردآوردند که در زمان انتصاب جنت نپولیتانو[۴۶]، فرماندار سابق آریزونا، به‌عنوان وزیر امنیت میهن توسط اوباما، همچنان در حال کار بر روی آن بودند. جولیت کیایم[۴۷] که به‌عنوان دستیار وزیر امنیت میهن در امور بین دولتی در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ مشغول به کار بود می‌گوید نپولیتانو «متوجه» ]مسائل مربوط به[ افراط‌گرایی سفیدپوستی بود. هنگامی‌که نپولیتانو به‌عنوان دادستان کل آریزونا مشغول به خدمت بود، تحقیقات یکی از هم‌دستان تیموتی مک‌وی را هماهنگ کرده بود. حالا او نگران این بود که یک جنبش تقویت‌شده افراط‌گرایانه سفیدپوستی می‌تواند تهدیدی برای اولین رئیس‌جمهوری افریقایی-امریکایی و برای شهروندان به‌شمار آید. نپولیتانو شروع به سؤال از تحلیل‌گران اطلاعاتی خود درباره افزایشی در منزویان «افراط‌گرایی طیف راست» کرد، عبارتی که عموماً در دنیای ضد تروریستی اشاره به باورهای افراطی بازیگران حاشیه‌ای در طیف راست سیاسی دارد.

جانسن می‌گوید در مارس ۲۰۰۹، او و تعدادی از همکارانش در اف.بی.آی گزارشی درباره یافته‌های خود به نپولیتانو ارائه دادند، با این تئوری که اضطراب افزایش‌یافته از بحران ادامه‌دار اقتصادی در همراهی با انتخاب اولین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست، باعث ایجاد یک «پیش‌ران منحصر به فرد» برای رادیکال‌سازی فردی و یارگیری ضد دولتی و افراط‌گرایی سفیدپوستی شده است. آن‌ها خاطرنشان کردند کهنه‌سربازان، شامل آن‌هایی که از مأموریت‌ها در عراق و افغانستان بازمی‌گشتند، به‌خصوص می‌توانستند کاندیداهای مستعدی باشند؛ پیش‌بینی که بر اساس ارزیابی سال ۲۰۰۸ اف.بی.ای صورت گرفته بود. این ارزیابی ۲۰۳ فرد باتجربه نظامی را یافته بود که از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به گروه‌های افراط‌گرایی سفیدپوستی ملحق شده بودند. این تعداد به نسبت تعداد کل کهنه‌سربازان ایالات‌متحده که در آن زمان در حدود ۲۴ میلیون نفر بود، مقدار کوچکی بود. همچنین این تعداد درصد کوچکی از هزاران افراط‌گرای سفیدپوستی بود که اف.بی.آی تخمین می‌زد فعال باشند، اما اف.بی.آی مطرح کرد «اعتباری» که آن افراد با توانمندی‌های نظامی و تاکتیکی خود در گروه‌های افراط‌گرای سفیدپوستی به‌وجود می‌آوردند باعث می‌شد تأثیر آن‌ها بیشتر باشد.

جانسن به یاد دارد نپولیتانو درحالی‌که پشت میز کنفرانس نشسته بود، آرام در میان اسلایدهای پاورپوینت می‌چرخید و از تحلیل‌گران برای ارائه‌شان تشکر می‌کرد. چند روز بعد، وزارت امنیت میهن گزارش خود را منتشر کرد. «افراط‌گرایی طیف راست: شرایط اقتصادی و سیاسی فعلی باعث احیای مجدد رادیکال‌سازی و یارگیری شده است»؛ گزارشی که در میان دولت و سازمان‌های اجرای قانون محلی پخش شد.

در ۱۱ آوریل ۲۰۰۹، چهار روز پس از انتشار گزارش، جانسن در خانه خود در ویرجینیای غربی بود که یک PDF از این گزارش در وب‌سایت مجری رادیویی محافظه‌کار سندیکایی، راجر هج‌کاک[۴۸] منتشر شد. همچنین لینکی به پی‌دی‌اف در وبلاگی منتشر شد که توسط حافظان سوگند[۴۹] مدیریت می‌شد، گروه ضد دولتی که از تعدادی مقامات دستگاه اجرای قانون تشکیل می‌شد. مطلبی که جانسن ظن این را داشت که یکی از اعضای دستگاه اجرای قانون نوشته شده است، این‌گونه بود: «این را به دست هر امریکایی برسانید! حالا به دید دولت اوباما، شما یک تروریست خطرناک هستید.»

طی چند روز آینده، خبرها درباره گزارشی «وحشت‌انگیز» از وزارت راه خود را به انجمن‌های پیام‌گذاری وبلاگ‌های راست افراطی باز می‌کرد، جایی که توسط سایت‌های تئوری توطئه مانند اینفو وارز[۵۰]، به صلابه کشیده شد. اینفو وارز این گزارش را شاهدی بر یک نقشه از سوی دولت پنهان تلقی کرد. تحلیل‌گران بیشتری از طیف راست همچون مایکل ملکین[۵۱] آن را با نقل از زبان مالکین، «برنامه آدمکشی وزارت امنیت اوباما» تلقی کردند. برخی از طیف مترقی نیز همچنان که یکی از تحلیل‌گران مادر جونز[۵۲]، جیمز ریج‌وی[۵۳] نوشت نگرانی‌هایی درباره طبیعت «مبهم و حدسی خطرناک» گزارش داشتند. آن‌ها هشدار دادند که «لیبرترین‌های مدنی از هر خط ]فکری[» باید نگران باشند و توهم نظارت دولتی را افزایش دادند.

کیایم می‌گوید از منظر بسیاری از افراد در وزارتخانه، گزارش «دقیقاً آن‌چنان بود که وزارت باید انجام دهد، یعنی آگاه کردن و آموزش دادن به شرکایمان درباره آنچه ما به‌عنوان یک تهدید می‌بینیم. این یک سند سیاسی نبود.»

جمهوریخواهان کنگره، در پاسخ به جنبش تازه متولدشده تی‌پارتی[۵۴] و لژیون امریکایی[۵۵]، به‌زودی موضعی نسبت به‌عنوان «افراط‌گرایی طیف راست» اتخاذ کردند، آن‌چنان‌که جان بینر[۵۶]، رهبر اقلیت مجلس نمایندگان در آن زمان، آن را استفاده وزارت امنیت میهن «برای معرفی آن دسته از شهروندان امریکایی که مخالف مسیری هستند که دموکرات‌های واشنگتن، کشور ما را به آن سمت می‌برند» عنوان کرد. بینر به‌طور مشخص با نام بردن از کهنه‌سربازان در گزارش مشکل داشت. او در بیانیه‌ای گفت: «توصیف مردان و زنانی که پس از دفاع از کشورمان به خانه بازمی‌گردند، به‌عنوان تروریست‌های بالقوه، توهین‌آمیز و غیرقابل‌پذیرش است». تنی چند از قانون‌گذاران حزب جمهوریخواه خواستار استعفای نپولیتانو و همچنین جانسن شدند، کسی که در نگاه آن‌ها، محافظه‌کاران را با تروریست‌ها برابر کرده بود.

جانسن وحشت کرده بود. او اخیراً به من گفت: من هرگز انتظار چنین واکنش خشمگینانه و ناپسندی را نداشتم.» گیج‌کننده بود: تنها چند ماه پیش از انتشار گزارش آوریل ۲۰۰۹، وزارتخانه ارزیابی‌ای را درباره تهدیدات «افراط‌گرایی طیف چپ»، همچون جبهه آزادسازی زمین[۵۷] و جبهه آزادسازی حیوانات[۵۸] منتشر کرده بود. قانون‌گذاران، رسانه‌ها و عموم به‌طور کلی- شامل طیف مترقی- هیچ اعتراضی به آن عنوان نداشتند، اما طوفان سیاسی بر روی «افراط‌گرایی طیف راست» باعث چنان غوغایی شد که وزارت امنیت میهن درنهایت از استفاده از واژگان ایدئولوژیک همچون «طیف راست» خودداری کرد. چند هفته پس از انتشار گزارش، نپولیتانو به شکل رسمی از کهنه‌سربازان عذرخواهی کرد و پس از فشار بی‌امان از جانب گروه‌های کهنه‌سرباز، وزارتخانه گزارش خود را پس گرفت.

پس از آن، دولت تلاشی درباره سیاست‌زدایی از موضوع کرد. اوباما با وعده بهبود روابط با دنیای اسلام انتخاب شده بود، اما این موضوع به‌زودی مدخلی را برای اذهانِ متوهم توطئه جمهوریخواه همچون لوئی گومرت[۵۹]، نماینده تگزاس فراهم آورد. گومرت یک بار به این موضوع اشاره کرده بود که محمد البیاری[۶۰]، مشاور تیم امنیت ملی اوباما، یکی از اعضای اخوان‌المسلمین است. در زمان دولت بوش، واژه «تروریسم» تقریباً هم‌معنی با اسلام شد. حالا، آن‌چنان‌که یکی از مشاوران سیاسی سابق به یاد می‌آورد «طرفداران اوباما اصرار داشتند این واژه نمی‌تواند فقط درباره جهادی‌ها باشد».

آن‌ها واژه‌نامه‌ای جدید و کمتر ایدئولوژیک را اتخاذ کردند. تروریسم تبدیل به «افراط‌گرایی خشونت‌بار» شد که ناظر به رفتار بود. دولت همچنین پارادایم جدید «خشونت منتج از ایدئولوژی» را ارائه داد که ظاهراً می‌توانست به هر شکلی از افراط‌گرایی و نه‌فقط به تروریسم اسلامی، اطلاق شود. دپارتمان قضائی، وزارت امنیت میهن و وزارت خارجی می‌توانستند به توسعه برنامه‌های «مبارزه با افراط‌گرایی خشونت‌بار» بپردازند که بر روی تماس با دولت و همکاری اجتماعی تمرکز می‌کرد، نه بر نظارت بدون حکم، اما در عمل این برنامه‌ها کماکان تلاشی برای شناسایی و ریشه‌کن کردن عناصر جهادی از جامعه مسلمان امریکا بود، دقیقاً همان‌طور که در طی دولت بوش بودند.

هم‌زمان تمام فعالیت‌هایی که اختصاصی بر افراط‌گرایی داخلی تمرکز داشتند در وزارت امنیت میهن متوقف شدند. کیایم می‌گوید: «من ماشین سیاسی هدایت‌شده جمهوریخواهان را ملامت می‌کنم که نام‌گذاری چیزی به‌عنوان «افراط‌گرایی طیف راست» را تبدیل به بیانیه‌ای سیاسی کردند». او با اشاره به تناقض رهبران حزب جمهوریخواه در حمله به دموکرات‌ها برای امتناع از به کار بردن عبارت «افراط‌گرایی رادیکال اسلامی» ادامه می‌دهد: «آن‌ها می‌گفتند اگر نمی‌توانید آن را بگویید با آن نمی‌توانید مبارزه کنید، اما این امری دوطرفه است. اگر شما اجازه ندارید که بگویید افراط‌گرایی سفیدپوستی شکلی از رادیکال‌سازی است، پس چگونه می‌خواهد جلو آن را بگیرید؟»

گزارش سال ۲۰۰۹ جانسن، درست از آب درآمد. در فوریه ۲۰۱۱، مرکز قانون فقر جنوبی[۶۱] گفت که در سال گذشته، تعداد گروه‌های نفرت‌پراکن داخلی در ایالات‌متحده امریکا به بیش از ۱۰۰۰ مورد برای اولین بار رسیده است. جنبش ضد دولت وطن‌پرستی در بازه زمانی مشابه با پرشی ۶۰ درصدی ۳۰۰ گروه جدید به دست آورده است. هر سپهری از راست افراطی در بازه زمانی مشابه تهییج شده بود. همچنین افزایش در تعداد به‌اصطلاح منزویان، که عقاید افراطی داشتند اما به هیچ سازمانی وابسته نبودند مشاهده شد. در مه ۲۰۱۰، یک سال پس از انتشار گزارش جانسن، یک پدر و پسر از اوهایو که اعضای یک گروه کمتر شناخته‌شده جنبش ضد دولتی به نام «شهروندان مقتدر»[۶۲] بودند، طی یک توقف پلیس رانندگی در ممفیس جنوبی آرکانزاس به دو مأمور پلیس شلیک کرده و آن‌ها را به قتل رساندند. این دوازدهمین حمله یا طرح لورفته توسط «منزویان» افراط‌گرای سفیدپوست از سال ۲۰۰۹ بود، حمله‌هایی که تقریباً همه آن‌ها از خبررسانی بسیار کمی برخوردار شدند.

کانر الدریج[۶۳]، دادستان ایالات متحد در آرکانزاس غربی، یکی از چندین دادستان‌های دپارتمان قضائی بود که احساس می‌کردند که این دپارتمان اهمیت کمی به تروریسم داخلی داده است. الدریج، بدون سر و صدا شروع به تشکیل شبکه‌ای با دادستان‌هایی کرد که سابقه ]برخورد با[ فعالیت‌های افراط‌گرایی سفیدپوستی داشتند. آن‌ها به دپارتمان قضائی برای منابع بیشتر فشار آوردند. الدریج اخیراً به من گفت: «تز ما این بود که بیاییم بر روی تروریسم داخلی به‌اندازه‌ای تمرکز کنیم که بر تروریسم بین‌المللی تمرکز کرده‌ایم، زیرا هر دو این‌ها تروریسم هستند، اما ما در سطوح مختلف، به‌طور مداوم با نوعی کمبود توجه نسبت به تروریسم داخلی مواجه می‌شدیم. تمرکز روزبه‌روز بر روی حمله بالقوه بعدی داعش بود».

در واشنگتن، هفته‌ها با تعداد بسیار کمی جلسه گزارش، البته اگر چنین جلسه‌ای رخ می‌داد، برای گفت‌وگو درباره تهدیدهای ممکن داخلی از جانب راست افراطی سپری می‌شد. در اف.بی.آی، مأموران ضد تروریسم، صادقانه پذیرفتند که تروریسم داخلی به‌عنوان باریکه آبی دیده می‌شد و تنها راه برای پیشرفت از طریق پرونده‌های تروریسم بین‌المللی بود. اخیراً در گزارشی بر روی ارزیابی دستگاه اجرای قانون درباره افراط‌گرایی مسلمانان در برابر راست افراطی، تیمی از محققان دانشگاه چپل هیل[۶۴] کارولینای شمالی، خاطرنشان کردند که در ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ –‌تنها سال‌هایی که آمارها عمومی شدند– کمتر از ۳۵۰ مأمور ضد تروریسم اف.بی.آی به پرونده‌های تروریسم داخلی اختصاص داده شده‌اند.

پس از مجموعه‌ای از حملات خشونت‌بار افراط‌گرایان سفیدپوست که شامل حمله‌ای به یک مرکز اجتماعات یهودی و به یک خانه سالمندان نزدیک به آن در اورلند پارک[۶۵] کانزاس می‌شد، اریک هولدر[۶۶]، دادستان کل، در سال ۲۰۱۴ اعلام کرد که او کمیته اجرایی تروریسم داخلی در دپارتمان قضائی را دوباره به جریان خواهد انداخت. این گروه سیزده سال بود که با یکدیگر ملاقاتی نداشتند. الدریج، که به‌عنوان رئیس کمیته منصوب شده بود، می‌گوید: «این ]کمیته[، آنی نبود که در گذشته بود، اما باز هم چیزی بود.» این کمیته متشکل از نمایندگی از حدود پانزده سازمان اجرای قانون و پنج بخش دپارتمان قضائی، شامل اف.بی.ای و مارشال‌های ایالات‌متحده بود. الدریج ادامه می‌دهد: «اما ما هیچ بودجه‌ای نداشتیم، هیچ کارمندی و هیچ‌کسی که تنها کارش پیش بردن کمیته باشد».

تمرکز بدون توقف بر داعش و القاعده تا دستگاه‌های اجرای قانون محلی نیز ادامه ‌یافت. سیاست دولتی مورد تبلیغ «مبارزه با افراط‌گرایی خشونت‌بار»، متوجه تهدیدات مختلفی بود، اما نیت اسنایدر[۶۷]، مشاور ضد تروریسم دولت اوباما در وزارت امنیت میهن از سال ۲۰۰۹ تا سال ۲۰۱۷ به یاد می‌آورد: «بیان ]موضوع [ به‌شکل جدی بر سربازگیری و رادیکال‌سازی توسط داعش و القاعده متمرکز بود». او می‌گوید در سال ۲۰۱۰، دفترهای ]زیر نظر[ او تماس‌هایی را از افسران پلیس در ایالت‌های بسیاری در جنوب و غرب مرکزی دریافت می‌کردند. او می‌گوید: «آن‌ها می‌گفتند ممنون از کارهایی که در مورد القاعده کرده‌اید، اما الآن من واقعاً نیاز دارم که بدانم چگونه باید با جمعیت پوست‌چکشی[۶۸] در حوزه قضائی خود برخورد کنم.» اشاره او به گروه افراط‌گرای سفیدپوست، پوست‌چکشی است. در سال ۲۰۱۱، کاخ سفید تهدید القاعده و ]شاخه‌های[ وابسته به آن را به‌عنوان «مهم‌ترین تهدید امنیتی برای کشور ما» معرفی کرد. تا سال ۲۰۱۳، تهدید جدیدی ظهور کرده بود: افراط‌گرایان خشن به‌اصطلاح خانه‌زاد، دسته‌ای از افراد که با اینکه در ایالات‌متحده به دنیا آمده بودند، اما تحت تأثیر یک ایدئولوژی غیرداخلی برای ارتکاب جنایت قرار داشتند. این افراط‌گرایان که بیشتر مسلمان بودند، نباید با تروریست‌های داخلی اشتباه گرفته می‌شدند، زیرا تروریست داخلی به تعریف کسی بود که نه‌تنها امریکایی است، بلکه همچنین تحت تأثیر یک ایدئولوژی داخلی همچون افراط‌گرایی سفیدپوستی قرار دارد. اگرچه بازهم در اغلب موارد این دو دسته هم‌پوشان می‌شدند، درنتیجه خانه‌زادها نیز به‌عنوان تروریست‌های داخلی شناخته می‌شدند: برادران تسارنایف[۶۹] مسئول بمب‌گذاری ماراتون بوستون در سال ۲۰۱۳ بودند؛ عاملان کشتار سن‌برناردینو یا کشتارجمعی در کلاب شبانه همجنس‌گرایان پالس در اورلاندو. دیلن روف[۷۰]، متولد کارولینای جنوبی کسی که نژادپرستی خانه‌زادانه او در سایت‌های نئونازی همچون دیلی استورمر[۷۱] پرورش داده شده بود، با توجه به این تعاریف یک تروریست داخلی نبود و هیچ‌یک از عقاید او به‌عنوان نشانه‌ای از «افراط‌گرایی خشونت‌بار» دیده نمی‌شد. بزم تیراندازی او در کلیسایی در چارلستون[۷۲] که در آن، روف نُه آفریقایی-امریکایی را به قتل رساند، به‌عنوان چیز دیگری تفسیر شد. مقامات گفتند که نفرت، پیش‌ران او بوده است. او یک قاتل بود.

این دوگانگی باعث شد که بنی تامپسن[۷۳]، نماینده دموکرات میسی‌سیپی که به‌عنوان عضو ارشد کمیته امنیت میهن کنگره خدمت می‌کرد، به ستوه آید. تامپسن سال‌ها بر روی دولت و دیگر اعضای کنگره برای سخن گفتن شفاف درباره تروریسم داخلی فشار آورد. او می‌گوید: «سکوت حاصل از به میان کشیدن هر مسئله مرتبطی در کنگره تا حدودی ناامیدکننده بود و دولت راه‌کار هیچ کاری نکردن را پیش گرفته بود. آن‌ها به ما می‌گفتند که ما می‌دانیم که افراط‌گرایی سفیدپوستی یک مسئله است، اما هیچ راهی برای دخالت ما در این موضوع وجود ندارد زیرا آن‌ها با ما حرف نخواهند زد».

این پاسخی نادر از سوی دولتی بود که سیاست امنیتی‌اش به ظاهراً هر نوع خشونت منتج از ایدئولوژی را مورد خطاب قرار می‌داد. یک مشاور سابق به من گفت: «من این ظن را دارم که آن‌ها نظرسنجی‌هایی انجام داده‌اند و دریافته‌اند که موضوعات خاصی وجود دارند که یک رئیس‌جمهوری افریقایی-امریکایی نباید درباره آن‌ها صحبت کند. فکر می‌کنم آن‌ها نمی‌خواستند پا روی دم شیر بگذارند.»

روشن‌ترین شاهد این راهکار، جی جانسن،[۷۴] معاون وزیر امنیت میهن دولت اوباما بود که در سال ۲۰۱۳، پس از سه سال استقرار در سمت مشاور ارشد وزارت دفاع به وزارتخانه امنیت میهن ملحق شد، جایی که او اختیارات قانونی را برای برنامه حمله با هواپیمای بدون‌سرنشین مهیا کرد. نیت اسنایدر می‌گوید، در زمان تصدی جانسن، دفتر او تماس‌هایی را از راهبان انجیلی دریافت می‌کرد که نگران سربازگیری راست افراطی در اعضای کلیسای خود بودند. همچنین نگرانی‌هایی درباره گزارش‌های مربوط به افراط‌گرایی سفیدپوستی در ارتش وجود داشت.

جانسن که به من گفت نگرانی از حملات دیگری به شیوه داعش او را شب‌ها بیدار نگه می‌داشت، به‌طور منظم، میزگردهایی را با روحانیون و دیگر اعضای جامعه اسلامی برگزار می‌کرد. او در مقابل فشارهای بعضی از کارمندان خود و بعضی از اعضای کنگره همچون تامپسن برای انجام عملی مشابه در جوامعی که نگران گروه‌های ضد دولتی و افراط‌گرای سفیدپوستی بودند مقاومت کرد. او فکر می‌کرد تشکیل دادن میزگرد با شهروندان مقتدر و افراط‌گرایان سفیدپوست کاری عبث است. او به من گفت: «من فکر نمی‌کردم این کار مفیدی برای استفاده از زمانم باشد».

جانسن، هرگز دیلن روف را یک تروریست داخلی نخواند، عبارتی که عموماً برای تیموتی مک‌وی به کار می‌رود. اسنایدر می‌گوید: «اگر روزی فرصتی برای تعریف افراط‌گرایی سفیدپوستی به‌عنوان تروریست داخلی وجود داشت، دیلن روف همان فرصت بود، اما مردم نظر خود را بارها عوض کردند و ]درنهایت[ این موضوع نیز همچون گفت‌وگوهای محتاطانه‌ای که درباره تیراندازان دیگر رخ داده بود فرونشست: شاید این یک موضوع مرتبط با بیماری روحی بود. شاید او آسیب‌دیده بود. شاید او مستعد خشونت بود.»

هنگامی‌که من با جانسن صحبت کردم احساس کرد در جایگاهی نیست که روف را تروریست بخواند. هیچ جرمی با عنوان «تروریسم داخلی» وجود ندارد که به‌وسیله آن بتوان کسی را متهم کرد. او گفت: «انواع مشخصی از افراط‌گرایی خشونت‌بار وجود دارد که طبیعتاً بیشتر موضوع دستگاه اجرای قانون هستند و مورد درباره درگیر شدن جوامع در سطح محلی است»، اما لورتا لینچ[۷۵]، مقام اصلی دستگاه اجرای قانون کشور در آن زمان نیز روف را تروریست ننامید – اگرچه او خاطرنشان کرد به‌نظر می‌رسد کشتارجمعی روف، که لینچ آن را به‌عنوان جرم نفرت مورد پیگرد قرار داده بود، در تعریف تروریسم می‌گنجد. او گفت: «جرائم نفرت درواقع همان تروریسم داخلی هستند.» جیمز کومی[۷۶]، رئیس اف.بی.آی در آن زمان، مطمئن نبود. او در ژوئن ۲۰۱۵ گفت تروریسم «بیشتر یک عمل سیاسی است» و اینکه او تیراندازی چارلستون را سیاسی نمی‌دید. حتی پس از آنکه یک مانیفست نژادپرستانه به قلم روف در اینترنت منتشر شد که در آن انگیزه خود را «حفاظت از نژاد سفید» با برانگیختن یک جنگ نژادی اعلام کرد، کومی باز هم مطمئن نبود که او در تعریف ]تروریسم[ می‌گنجد. او به هافینگتن‌پست گفت: «من فقط در یک چارچوب قانونی فعالیت می‌کنم.»

امتناع از «تروریسم» خواندن حملات، در نگاه بعضی منتقدان، قدم اشتباه مهلکی بود که می‌توانست پیامدهای بسیار گسترده‌تری داشته باشد. ارول ساترز[۷۷]، مأمور سابق اف.بی.آی و رئیس فعلی انستیتوی اجتماعات امن[۷۸] در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی می‌گوید: «من هنگامی‌که دولت اوباما شروع به کار کرد و گفت که نمی‌خواهد از عبارت جنگ با ترور استفاده کند، بسیار خوشحال شدم. فکر می‌کنم افراد اوباما تصمیم گرفتند که دیگر آن را تروریسم نخوانند، با این خیال که این کار خوبی است. مشکل اینجا بود که آن‌ها متوجه نشدند که این مسئله تا چه اندازه طرف مقابل را جسورتر کرد و به آن‌ها پوشش سیاسی داد.»

در ماه‌های منتهی به تنفیذ دونالد ترامپ، تحلیل‌گران امنیتی با هشدارهای فزاینده‌ای روبه‌رو شدند که به‌نظر می‌رسید فرسایشی سیستماتیک در توانمندی تحلیلی و عملیاتی وزارت امنیت میهن به واسطه مواجهه با افراط‌گرایی خشونت‌بار است. این موضوع با انتصاب یک تیم جدید امنیت ملی آغاز شد. همان‌طور که همتایان آن‌ها سیاست‌های مهاجرتی را پیش گرفته بودند، این تیم نیز با سیاست‌های حاشیه‌ای محافظه‌کارانه به روی کار آمد. برخی از آن‌ها ارتباطاتی با اندیشکده‌ها و سازمان‌های ضدمسلمان همچون عمل برای امریکا[۷۹] یا مرکز سیاست‌های امنیتی[۸۰] داشتند، مرکزی که بنیان‌گذار آن، فرانک گفنی[۸۱] یکی از برجسته‌ترین عرضه‌کنندگان تئوری‌های توطئه ضدمسلمانان در واشنگتن بود. علاوه بر فرانک گفنی که اطلاعات جهت داده شده و به‌لحاظ آماری ناقص او درباره «خطر مسلمانان» تبدیل به پیش‌زمینه برای طرح به‌اصطلاح جلوگیری از ورود مسلمانان ترامپ شد، همکاران ایدئولوژیک دیگری نیز همچون سباستین و کاترین گورکا[۸۲]، تیم زن و شوهری امنیت ملی، وجود داشتند. سباستین گورکا به یکی از مشاوران ارشد کاخ سفید تبدیل شد و کاترین گورکا مشاور ارشد وزارت امنیت میهن شد. در دوره انتقال، سباستین گورکا سقوط سیاست امنیتی دولت اوباما را پیش‌بینی کرد که او آن را یک راهکار درهم و ناظر بر نزاکت سیاسی به یک مسئله ‌-تروریسم- می‌دانست که باید تصحیح می‌شد. نیت اسنایدر به یاد می‌آورد که چندی بعد، کاترین گورکا، کسی که یک ‌بار دولت اوباما را برای «اجازه دادن به اسلام‌گرایان برای تعیین سیاست‌های امنیت ملی» مورد انتقاد قرار داده بود، روشن ساخت که علاقه‌ای به عبارت «مبارزه با افراط‌گرایی خشونت‌بار» ندارد. از این پس مأموریت بر روی «تروریسم اسلامی رادیکال» متمرکز می‌شد، عبارت همیشگی کاخ سفید که سباستین گورکا بعدها توضیح داد قصد آن «بیرون افکندن نزاکت سیاسی هشت سال اخیر (اوباما)» بود.

صحنه‌ای سورئال که تقریباً در تمامی دپارتمان‌ها و سازمان‌ها تکرار شده بود به‌زودی شروع به نمایش در داخل وزارت امنیت میهن کرد. جورج سلیم[۸۳]، متخصص کهنه‌کار امنیت ملی در هر دو دولت بوش و اوباما که دفتر همکاری‌های اجتماعی[۸۴] را رهبری می‌کرد، دفتری که با گروه‌های دولتی و مدنی بر روی سیاست‌های امنیتی همکاری می‌کرد، متذکر می‌شود با گذشت ماه‌ها «روشن بود که تعداد کمتر و کمتری از خدمت‌رسانان مدنی برای تصمیم‌گیری‌های حساس سیاسی به دور میز می‌نشینند». به نظر می‌رسید برخی از منصوبان سیاسی عملاً هیچ تجربه‌ای درباره موضوعی که برای مشاوره درباره آن منصوب شده‌اند، ندارند. کاترین گورکا، همان گونه که زندگی‌نامه او در سایت لینکدین[۸۵] نشان می‌دهد، پیش از آن‌که به وزارتخانه بپیوندد نه‌تنها هرگز شغلی در بخش عمومی نداشته، بلکه هیچ تجربه عملی در حوزه امنیت ملی، دستگاه اجرای قانون یا اطلاعات نداشته است. دیگر مقام ارشد جدید وزارت امنیت میهن، فرنک ووکو[۸۶]، افسر بازنشسته نیروی دریایی، سال‌ها به سخنرانی درباره طرز تفکر جهادی برای ارتش پرداخته است که این سخنرانی‌ها عموماً با بازی در نقش یکی از اعضای طالبان و پوشیدن کلاه پشتون و چفیه بوده است. یکی از مقامات گفت: «او کسی است که تلاش می‌کرد به من بگوید که متوجه تهدید می‌شود.»

تا فوریه ۲۰۱۷، پس از آنکه دولت ترامپ اولین دستور اجرایی خود را در جهت تلاش برای جلوگیری از ورود شهروندان کشورهای اکثراً مسلمان به ایالات‌متحده صادر کرد، چندین گروه امریکایی مسلمان به واسطه تصویری که دولت جدید از موضوع ساخته بود، تصمیم به رد کمک مالی وابسته به سیاست‌های امنیتی فدرال گرفتند که در دولت اوباما به آن‌ها اختصاص داده شده بود. مارس همان سال، کاخ سفید ۱۰ میلیون دلار بودجه‌ای را که دولت قبل به این کمک‌های مالی اختصاص داده بود، مسدود کرد و برای بررسی مجدد به حالت تعویق درآورد. درحالی‌که بررسی مجدد در حال انجام بود، وزارت امنیت میهن و اف.بی.آی بولتن مشترکی را در تاریخ ۱۰ می تهیه کردند که درباره «تهدید خشن مرگ‌بار» احتمالی توسط افراط‌گرایان سفیدپوست طی سال آینده هشدار می‌داد. این گزارش، که تنی چند از تحلیل‌گران می‌گویند تنها کسری از اعداد واقعی را منعکس ساخته است، می‌گوید که افراط‌گرایان سفیدپوست «مسئول ۴۹ قتل در ۲۶ حمله بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ بوده‌اند…بیش از هر جنبش افراط‌گرای داخلی دیگری.»

در پایان ماه ژوئن، وزارت امنیت میهن، کمک‌هزینه مالی چند متقاضی پیش‌تر تأییدشده را متوقف کرد که بر روی تحقیقات درباره شبکه‌های آنلاین افراط‌گرایان تمرکز داشتند و به افراط‌گرایان سفیدپوست و مسلمان برای ترک جنبش‌هایشان کمک می‌کردند. اگرچه کل بودجه سیاست امنیتی به واسطه بودجه کلی وزارتخانه برای کمک‌هزینه‌های مالی، کم بود اما با این حال رد کردن این برنامه‌ها، آن‌گونه که یکی از تحلیل‌گران سیاسی به خاطر می‌آورد «اثری وحشت‌انگیز» را به وجود آورد. برخی از محققان از برنامه‌هایی برای ارائه گزارش به قانون‌گذاران درباره افراط‌گرایی طیف راست، عقب‌نشینی کردند.

در جولای ۲۰۱۷، سلیم استعفای خود را ارائه داد. کمی پس از آن، یکی از مقامات بلندپایه یگان رزمی بین اداری که امور مرتبط با سیاست‌های امنیتی را پیش می‌برد، عقب‌نشینی کرد. استعفاهای زیادی نیز در پی آن رخ داد. وزارت امنیت میهن نام دفتر همکاری‌های اجتماعی را به دفتر همکاری‌های جلوگیری از تروریسم[۸۷] تغییر داد. اسنایدر می‌گوید در دفتر اطلاعات و تحلیل وزارتخانه، تحلیل‌گرانی که به شکل مشخص بر تروریسم داخلی نظارت می‌کردند و با دستگاه‌های اجرای قانون محلی همکاری داشتند، به‌عنوان کارمندان روابط عمومی به کار گرفته شدند. «پس هیچ‌کس در حال نظارت بر اطلاعات و پیگیری ردپاها نیست، کاری که وزارت امنیت میهن برای آن ساخته شده بود.»

در زبان دنیای مبارزه با تروریسم، وظیفه وزارتخانه هر چیزی است «که در لحظاتی پیش از انفجار قرار دارد»، به معنای تمام قدم‌های پیشگیرانه که می‌تواند از حمله‌ای جلوگیری کند، از امن کردن مرزها گرفته تا تولید و همرسانی اطلاعات برای کار کردن با رهبران اجتماعی و دستگاه‌های اجرای قانون محلی تا کمک به آن‌ها برای شناسایی خطرات. اسنایدر می‌گوید، امروز حداقل برای دولت فدرال راهکار «لحظه پیش از انفجار مرده است».

ویلیام فیرز در ۱۹۸۷ به دنیا آمد و کودکی خود را در جسپر[۸۸] تگزاس سپری کرد، شهری کوچک و بسیار منزوی در حدود ۱۳۰ مایلی شمال شرق هیوستون. تگزاس شرقی، محلی برای نژادپرستان است و جسپر نقش مهمی در تاریخ نژادپرستی منطقه به‌عنوان شهری ایفا می‌کند که در آن در سال ۱۹۹۸، زمانی که فیرز ده سال داشت، سه مرد سفیدپوست، مرد سیاه‌پوستی به نام جیمز برد جونیور[۸۹] را با بستن به پشت یک کامیون و کشیدن بر روی زمین، زجرکش کردند.

فیرز در ابتدای زندگی برای یافتن هویت، در میان لیست عظیمی از ایدئولوژی‌ها چرخید. او در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، ۱۴ ساله بود و به‌اندازه‌ای بزرگ شده بود که غیرت وطن‌پرستانه را درون خود جذب کند، اما نه آن‌قدر بزرگ که برای آن نام‌نویسی کند. برای یک یا دو سال، او پوپولیستی به سبک مایکل مور[۹۰] بود و «با دیدن بولینگ برای کلمباین[۹۱] از یک لیبرال به یک محافظه‌کار» تبدیل شد. سپس، با گذراندن بخش زیادی از زمان خالی خود به مصرف ماری‌جوانا و تماشای یوتیوب، به طرفداری از جنبش «حقیقت» ۱۱ سپتامبر پرداخت. با صرف زمان بیشتر و بیشتر در سایت‌هایی همچون اینفو وارز، او در معرض این تصورات قرار گرفت که دولت، با کمک ایلومیناتی، طرفداران جهانی‌سازی، فراماسون‌ها – یهودیان، اما نه «آن یهودیان» که او بعداً آن‌ها را دید – برج‌های دوقلو را منفجر، بازارهای اقتصادی را منهدم کرده است و کشور را در بحران اقتصادی فروبرده است. این موضوع منتج به دغدغه بزرگ بعدی او شد: کاندیداتوری ران پال[۹۲] برای ریاست‌جمهوری در حزب جمهوریخواه، یک لیبرترین که توانست جنبش مردم‌نهاد بزرگی را به‌دنبال خود جذب کند، جنبشی که نیویورک‌تایمز در آن زمان «مردان سفید شمایل‌شکن» خواند.

اما فیرز درنهایت از پال خسته شد، همان‌طور که از مایکل مور خسته شده بود، و در این شرایط مبهم سرخوردگی سیاسی و مصرف سنگین مواد مخدر بود که فیرز، یکی از دوست‌دخترهای سابق خود را در سال ۲۰۰۹ گروگان گرفت و با چاقو به‌صورت، پاها و گردن او، پیش از آنکه او بتواند فرار کند، ضرباتی وارد کرد. در سال ۲۰۱۰، او به هفت سال زندان محکوم شد.

فیرز علاقه‌ای به صحبت درباره سکونتش در سیستم زندان ایالت تگزاس ندارد، اما همچون بسیاری از مردان جوانی که از ندامتگاه به راست افراطی منتقل شده‌اند، او نیز در آنجا با اصول پایه‌ای افراط‌گرایی سفیدپوستی آشنا شد. او با ارجاع به دوستی پذیرفته‌شده با یکی از اعضای شاخه تگزاس برادری آریان[۹۳]، یکی از بدنام‌ترین و وحشیانه‌ترین گروه‌های افراط‌گرایی سفیدپوستی در کشور، می‌گوید: «سفیدپوستان باید با هم باشند»؛ اما او اصرار دارد که این روابط دوستی پس از زندان از بین رفته‌اند. او می‌گوید: «من از این خال‌کوبی کله‌اسکلت نازی بر روی صورت آن‌ها و یا اینکه بی‌دلیل اقلیت‌ها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند، خوشم نمی‌آمد. آن‌ها مثل ]ورژن‌های[ ۱.۰ (اول) بودند»، اشاره او به این موضوع است که آن‌ها نسلی پیشین را نمایندگی می‌کنند.

شش سال بعد، فیرز عفو مشروط دریافت کرد و بدون اعتیاد به مواد مخدر از زندان آزاد شد، اما در موارد دیگر یکسان باقی مانده بود. جان کنالس[۹۴]، دوست او، هنگامی‌که همان تابستان دوباره با او ارتباط برقرار کرد متوجه شد که او همچنان یک تئوریسین توطئه است، اما حالا کمتر با دغدغه دولت درگیر بود. کنالس می‌گوید: «حالا همه‌چیز در مورد یهودیان بود.» در خانه که در پسدینا[۹۵]، حومه شهر هیوستن قرار داشت، فیرز خود را غرق در چیزی کرد که به دید او تازه بود، دنیای اَبَرمتصل اینترنت، جایی که هر ویدئوی یوتیوبی که او تماشا می‌کرد، با الگوریتمی او را به ویدئوی دیگری با رگه‌های فزاینده راست افراطی هدایت می‌کرد. او مجذوب مردانی همچون ریچارد اسپنسر شده بود، کسی که خود را به‌عنوان دومین جورج لینکلن راکول[۹۶]، بنیان‌گذار حزب نازی امریکا نمایانده بود. او همچنین از دونالد ترامپ متأثر شده بود، نغمه‌سرای نسل جدیدی از مردان سفیدپوست عصبانی، جنبش راست افراطی نو – افراط‌گرایی سفیدپوستی ]ورژن[ ۲.۰ – با شوخی‌ها و نشانه‌هایی که تنها برای گروه خاصی (مقصود گروه‌های افراط‌گرای سفیدپوست است) قابل‌فهم بود، شوخی‌هایی که اکثراً در دستگاه اجرای قانون ایالات‌متحده گم شدند.

فیرز به قدرت کاریکاتورها باور داشت، اگرچه کاریکاتورهای راست افراطی نو، درحالی‌که غرق در طنز و استهزا بودند اما در ذات نفرت‌پراکنی نیز محسوب می‌شدند. کاریکاتورهایی که بخشی از یک جنگ پروپاگاندا بودند که گسترش وحشت را همان‌گونه که در ویدئوهای اعدام داعش بود، مدنظر داشتند. کنالس، دوست او می‌گوید فیرز یکی از اولین کسانی بود که کنالس می‌دانست متوجخ این موضوع شده است و کاریکاتورها را تا جای ممکن تبلیغ می‌کرد.

در دسامبر ۲۰۱۶، کمتر از شش ماه بعد از خارج شدن از زندان، فیرز به اولین گردهمایی ریچارد اسپنسر در محوطه دانشگاه کشاورزی و مکانیک تگزاس رفت. چند گردهمایی به‌اصطلاح آزادی بیان دیگر نیز در ادامه رخ داد، جایی که مردان سفیدپوست جوان با کلاه‌های «امریکا را دوباره عالی کنیم» و تی‌شرت‌های یقه‌دار در محوطه دانشگاه‌ها یا مناطقی که طیف مترقی در آن‌ها سکونت داشتند، حرکت می‌کردند: ارتش واضح ترامپ، در حال راهپیمایی در یک آرایش نظامی یا در حال توهین به فعالانی بودند که به واسطه حضور آن‌ها در آنجا عصبانی بودند و قصد داشتند تا با آن‌ها دعوا کنند. گاهی اوقات پلیس دخالت می‌کرد، و گاهی اوقات نه. فیرز، یکی از آن‌ها، همواره با حضور پلیس احساس امنیت می‌کرد اما می‌گفت: «آن‌ها برای دولت تحت کنترل صهیونیست‌ها کار می‌کنند، آن‌ها به دستمزدشان بیشتر از کشور اهمیت می‌دهند».

نیروهای پلیس در گردهمایی‌ها آماده‌باش می‌ایستادند، گاهی سوار بر اسب و با اینکه شاید به شکل ایدئولوژیک با راست افراطی نو هم‌راستا نبودند اما آن‌ها را تحمل می‌کردند. فیرز می‌گوید که نیروهای پلیس نسبت به نیروهای آنتیفا کمتر بخشنده بودند، واژه‌ای جهان‌شمول که برای توضیح به‌اصطلاح افراط‌گرایان ضد فاشیست و آنارشیست، به همراه فعالان حقوق حیوانات، فعالان حقوق مهاجرت، اعضای جنبش‌های محلی سوسیالیست، معترضان محیط زیستی -همچون آن‌هایی که اخیراً ت با توپ‌های آب و گلوله‌های پلاستیکی در استندینگ راک[۹۷] مجروح شدند- و طرفداران ]جنبش[ جان سیاه‌پوستان مهم است[۹۸] که اعتراضاتشان با حضور نیروهای ضد شورش پلیس و گاهی نیروهای کمکی شبه‌نظامی روبه‌رو شده است، مورداستفاده قرار می‌گیرد. یکی از فعالان هیوستن که به همراه فیرز به دبیرستان می‌رفتند، به یاد می‌آورد که در یک گردهمایی، نیروهای پلیس برای عکس‌هایی با اعضای راست افراطی نو، ژست می‌گرفتند. او می‌گوید: «آن‌ها خیلی رفیق بودند».

سناریوی ضروری مشابهی در تمام کشور پیاده شده است. در یک گردهمایی در ژوئن ۲۰۱۶ در سکرمنتو[۹۹] که توسط افراط‌گرایان سفیدپوست حزب سنت‌گرای کارگری[۱۰۰] برنامه‌ریزی شده بود، جمعیتی از مخالفان ظاهر شدند. یک ناظر پلیس و نماینده انجمن ملی وکلا[۱۰۱] بعدها به روزنامه سکرمنتوبی گفت: «پلیس در گردهمایی به‌هیچ‌وجه دخالت نکرد. آن‌ها عملاً به مردم اجازه دادند هر آنچه می‌خواهند انجام دهند. در این شرایط، کسی تصمیم گرفت که به آن‌ها اجازه دهد تا با هم درگیر شوند». ده نفر در بیمارستان بستری شدند که حداقل پنج مورد از آن به خاطر زخم حاصل از ضربات چاقو و دیگر پارگی‌ها بود. اکثر این افراد از مخالفان عضو طیف چپ بودند، که برخی از آن‌ها بعداً به تعرض متهم شدند. تنها یک افراط‌گرای سفیدپوست بازداشت شد، اگرچه گزارش‌های دادگاه که توسط روزنامه گاردین به دست آمده است، اظهار می‌دارد که حداقل چهار فرد مرتبط به حزب سنت‌گرای کارگری که مسلح به چاقو در گردهمایی حضور داشتند، به هیچ جرمی متهم نشدند. یک محقق پلیس راهنمایی و رانندگی کالیفرنیا، طبق گزارش‌ها پس از گردهمایی به یکی از اعضای حزب سنت‌گرای کارگری اطمینان داد که «ما به شما به‌عنوان یک قربانی نگاه می‌کنیم».

همچنین یک متخصص تروریسم داخلی که آموزش‌های جرائم نفرت را برای دستگاه‌های اجرای قانون تهیه می‌کند، از نافرمانی افسران پلیسی که به نظر می‌رسید گروه‌های افراط‌گرای سفیدپوست را مشکل پلیس نمی‌دانستند، متعجب شده بود. «آن‌ها چیزهایی از این قبیل می‌گفتند که چرا برای تو جان سیاه‌پوستان مهم است یا آنتیفا را یک گروه نفرت‌پراکن نمی‌دانی؟ پاسخ این است که آن‌ها گروه‌های نفرت‌پراکن نیستند! اما آن‌ها این مسئله را این‌گونه نمی‌دیدند.»

در این فضا بود که فیرز در اعتراضات مختلفی، پیشرفتش حاصل شد. او به شارلتزویل به همراه کیفی از لوازم جنگی سفر کرد: محافظ چشم، دست‌کش و یک کلاه ایمنی، اگرچه او خود را به‌عنوان یک طرفدار ترامپ در یک کت و شلوار پنهان کرده بود. این یک جنگ و همچنین یک خوش‌گذرانی بود. تا تابستان ۲۰۱۷، رسانه‌ها شروع به پوشش بیشتر رویدادهای راست افراطی کردند که باعث افزایش جمعیت حاضر در این اعتراضات شد. چیزی که باعث افزایش روایت مظلوم‌نمای طیف راست بود که در عوض به رویدادهای بیشتر و خشونت بیشتر منتج شد. همه این‌ها در یک بسته‌بندی زیبا برای جنبشی عرضه شد که شاید در زندگی واقعی، تعداد پیروانش بسیار کمتر از آن تعدادی باشد که ]در این اعتراضات[ حاضر شدند.

تمایل یک شخص برای نزاع نقطه‌ای برای افتخار بود. بسیاری از مبارزان آزاردهنده که بخش زیادی از آن‌ها سابقه جنایی داشتند به‌نوعی برای خود سلبریتی‌هایی شدند که در گردهمایی‌ها به آن‌ها زمان سخنرانی داده می‌شد و برای جایگاه آن‌ها به‌عنوان سخنران باعث محافظت پلیس از آنان می‌شد. «جنبش برتر شدن»، که عضوی از باند مهاجم به زندان آن را هدایت می‌کند، کتک زدن را به یک فرم هنری تبدیل کرد که آن را در یوتیوب برای یارگیری تبلیغ می‌کردند. نیتن دمیگو[۱۰۲]، دریادار سابق که برای سرقت مسلحانه به پنج سال زندان محکوم شده بود، از فیلم مشت زدن خود به‌صورت یک زن جوان در یک اعتراض در برکلی به‌عنوان ویدئوی یارگیری برای هویت چشم بزرگ[۱۰۳]، سازمان ملی‌گرایی سفیدپوستی خود استفاده کرد. پسران مقتدر تا این حد پیش رفت که فرهنگ کاملی از آداب و رسوم باند خود به‌وجود آورد که شامل کتک زدن می‌شد.

در فیس‌بوک، مردان سفیدپوست مختلفی قصد خود را برای رفتن به شارلتزویل برای آنچه آن‌ها به‌عنوان یک گردهمایی بزرگ قبیله‌ها اعلام می‌کردند و برای اینکه با چه کسانی دیدار کنند و چه چیزهایی با خود ببرند قرار می‌گذاشتند. فیرز ابتدا توصیه کرد کسی سلاح حمل نکند، اما پیشنهاد داد سلاح‌های خود را در دسترس نگاه دارند. او در فیس‌بوکش نوشت: «همه‌چیز به پلیس بستگی دارد، اگر آن‌ها اجازه دهند که همچون در برکلی برای خود بجنگیم، می‌دانیم که باید برای شروع پرتاب آجرها آماده باشیم.»

در ارتباطات خصوصی در سرویس چت دیسکورد[۱۰۴] که گروه پیگیری مترقی شورش اسب تک‌شاخ[۱۰۵] در فضای اینترنت منتشر کردند، برنامه‌ریزان اتحاد راست[۱۰۶]، هفته‌ها صرف بحث درباره تاکتیک‌ها کردند. اف.بی.آی به‌خودی‌خود در ظرفیت‌های نظارتی محدود بود (اگرچه بسیاری از گروه‌های طیف چپ اظهار می‌دارند که این موضوع از نظارت سازمان بر فعالیت آن‌ها جلوگیری نمی‌کرد)، و در غیاب بررسی همه‌جانبه فدرال، فعالان راست‌گرا به جست‌وجو در وب‌سایت‌های طیف چپ، عکس‌های به اشتراک گذاشته شده فعالان اصلی ضد فاشیست و حقوق نژادی و نفوذ در گردهمایی‌های واقعی آن‌ها پرداختند. پیش از گردهمایی، چت‌های منتشرشده نشان می‌دهند شرکت‌کنندگان احتمالی به‌شکل واضحی به دیگر شرکت‌کنندگان توصیه می‌کنند که از هر تهدید خشونت‌آمیزی نکته‌برداری کنند تا آن‌ها را در اختیار پلیس بگذارند. ارول ساترز بعدها درباره پیچیدگی توصیه ]رهبران[ به دنبال‌کنندگانشان درباره به همراه نداشتن تلفن همراه و به اشتراک گذاشتن پیام از طریق سلول‌های کوچک گروه‌های وابستگی، اظهار داشت: «از نگاه اطلاعاتی این موضوع بسیار چشمگیر است».

اما از نگاه دستگاه اجرای قانون، این یک آشوب بود. پیش از سال ۲۰۱۶، تقریباً هیچ گردهمایی افراط‌گرایی سفیدپوستی بیش از شصت نفر را دور هم جمع نمی‌کرد؛ صد عدد قابل‌توجهی بود؛ اما شارلتزویل یک کهکشان دیگر بود، هم در تعداد تظاهرکنندگان و هم در تنوع آن‌ها. ساترز متذکر می‌شود: در شارلتزویل «فرقه‌هایی از ملی‌گرایان سفیدپوست، افراط‌گرایان سفیدپوست، اعضای کوکلاکس‌کلن، نئونازی‌ها و نئوکنفدراتیوها حضور داشتند؛ چیزی که شبیه حضور داعش، القاعده، الشباب و بوکوحرام در یک گردهمایی است؛ و همه آن‌ها با هم تظاهرات می‌کردند، شانه‌به‌شانه، درحالی‌که پلیس این افراد را تماشا می‌کرد که پابه‌پای هم همچون یک جنگ در بازی تاج و تخت روزگار مدرن حرکت می‌کردند.»

معترضی بعداً در مورد لحظه‌ای که تایلر تن‌برینک اسلحه را مستقیماً به‌سوی او نشانه رفته بود، گفت: «من باتوم خود را بر روی زمین گذاشتم و دستانم را بالا گرفتم». او وحشت‌زده بود. تن‌برینک نشانه گرفت و شلیک کرد. یکی دیگر از معترضان در میان درختان پنهان شد. چند نفر دیگر از آن‌ها پشت دیوار پناه گرفتند درحالی‌که فریاد می‌کشیدند. گلوله خطا رفت. مردان دوباره سوار جیپ فیرز شدند و کولتون که پشت فرمان نشسته بود، با سرعت به سمت آزادراه بین ایالتی ۷۵ راند، اما نه پیش از آن‌که یکی از شاهدان شماره پلاک او را یادداشت کند.

ستوان استاوت کمی دیرتر در آن شب از تیراندازی باخبر شد و اگرچه هیچ‌کس آسیب‌ندیده بود، قلب او فروریخت. در تمام آماده‌سازی‌های او، استاوت این را در نظر نگرفته بود که ممکن است خشونتی بیرون از محدوده محافظت‌شده رخ دهد که آن را به‌دقت برپا کرده بودند. آن شب، پلیس ایالت فلوریدا جیپ را در آزادراه متوقف کرد و تگزاسی‌ها را بازداشت کرد. مقامات شهری نفسی از روی آرامش کشیدند و از آن روز به‌عنوان یک موفقیت یاد کردند.

ویل فیرز بیش از چهل روز در زندان منطقه الاچوا[۱۰۷] با قرار وثیقه ۱ میلیون دلاری زندانی شد. بسته به اینکه او با چه کسی صحبت کند، او و برادرش و تن‌برینک، که هر دو آن‌ها در زندان منطقه الاچوا مستقر بودند، «سلبریتی‌های» زندان بودند یا شاید تنها فیرز سلبریتی بود. او حضور خود در زندان را بسیار ساده توصیف می‌کند آن‌چنان‌که گویی در زندان بسیار شخص مهمی بوده است؛ اگرچه به دید مقاماتی که او را در ماه دسامبر پس از دستور تگزاس برای بازگرداندن او به هیوستن به جهت بررسی اتهامات او درباره تعرض به دوست‌دخترش در ماه اکتبر، از زندان منتقل کردند چنین نبوده است. در مسیر بازگشت به تگزاس، فیرز تلاشی برای گفت‌وگو می‌کند. او خاطرنشان می‌کند: «من در اخبار بودم، آیا مرا ندیدید؟». هنگامی‌که فیرز به هیوستن بازمی‌گردد، شب را در زندان منطقه هریس به سر می‌کند، سپس در مقابل قاضی حاضر می‌شود که بی‌درنگ او را با قرار وثیقه‌ای ۵ هزار دلاری آزاد می‌کند.

فیرز به خانه‌اش در پسدینا بازمی‌گردد و به زندگی همیشگی خود ادامه می‌دهد. ظاهراً بدون نگرانی از در معرض خطر قرار دادن خود، شماره تلفن همراه خود را در شبکه‌های اجتماعی قرار می‌دهد. کمی پیش‌تر در سال جاری، با او تماس گرفتم. ما در یک کافه بلژیکی در منطقه به‌سرعت در حال پیشرفتی در هیوستن دیدار کردیم. هنگامی‌که من رسیدم، فیرز بر روی میزی خارج از کافه نشسته بود و آرنولد پالمر می‌نوشید.

فیرز به من گفت که چند سال گذشته را به جشن گرفتن برای تسلط پنهان طیف راست افراطی نو در چرخه خبری گذرانده است. او درباره توئیت ترامپ در مورد به‌اصطلاح کاروان مهاجران که همچون توئیت دیگرش درباره «قتل‌عام سفیدپوستان» در آفریقای جنوبی تماماً خیالی بود، هیجان‌زده به‌نظر می‌رسید. اگرچه این توئیت‌ها همچنان در وب‌سایت‌های طیف راست افراطی نو همچون دیلی استورمر و بریت‌بارت[۱۰۸] به شکل مؤثری تبلیغ می‌شدند و حالا سلبریتی‌های طیف راست همچونان کالتر[۱۰۹] و تاکر کارلسن[۱۱۰] درباره آن صحبت می‌کردند. او می‌گوید: «این ایده که طیف راست نو در حال سقوط است و قرار است نابود شود درست نیست». او ادامه داد: «طیف راست نو تمام این ایده‌ها را فرموله می‌کند، آنچه تاکر کارلسن در مورد آن صحبت می‌کند، ما سال پیش در موردش صحبت کرده‌ایم».

چند روزی پس از قتل‌عام هفده نفر در پارکلند[۱۱۱] فلوریدا توجه فیرز به سیل تیراندازی‌ها در مدارس امریکا جلب شد. شایعاتی در ۴chan و گب به‌طور گسترده مطرح شده بود که نیکلاس کروز[۱۱۲]، تیرانداز این اتفاق و بسیاری از قربانیانش یهودی بوده‌اند. مشخص نیست آیا این موضوع صحت دارد یا خیر، اما اگر هم صحت داشت، برای فیرز که اگر به چیزی باور داشته باشد، آن چیز طبیعت قبیله‌ای تمام ابنای بشر است هیچ معنایی نداشت. او گفت یهودیان «یک نیاز بیولوژیک برای محافظت از خودشان دارند.» او کمی درباره آنچه او سؤال یهود می‌نامید، صحبت کرد، ارجاعی که نسل جدید ضدیهودیان به این مسئله می‌دهند که ملت‌های غربی چگونه باید با حضور یهودیان در جوامع خود برخورد کنند. «من از آن‌ها ]به دلیل یهودی بودن[ متنفر نیستم، اما دریافته‌ام که علاقه‌مندی‌های آن‌ها با علاقه‌مندی‌های من یکسان نیست».

نگرش فیرز منحصر به فرد نیست؛ بر اساس نظرسنجی ای‌بی‌سی نیوز/واشنگتن‌پست که در پی اتفاقات شارلتزویل در آگوست ۲۰۱۷ انجام شد، در حدود ۲۲ میلیون امریکایی داشتن عقاید نئونازی یا افراط‌گرایی سفیدپوستی را «قابل‌قبول» می‌دانند. تقریباً همین تعداد از مردم، در حدود ۱۰ درصد از امریکایی‌ها، گفته‌اند که از «طیف راست نو» حمایت می‌کنند؛ نزدیک به نیمی از کسانی که در نظرسنجی شرکت کرده‌اند گفته‌اند که مخالف آن هستند. هنگامی‌که یک روز در محله زندگی فیرز رانندگی می‌کردم، پرچم‌های کنفدراسیون را دیدم و همچنین پرچم‌های امریکا و گاهی اوقات پرچم جان آبی‌ها اهمیت دارد[۱۱۳]، و پرچم‌های مشکی و سفید «بر روی من پا مگذار» که بر روی کامیون‌های نوی براق در حال تکان خوردن بودند. همچنین ردیف‌های پیاپی‌ای از خانه‌های مک‌منشن[۱۱۴] را مشاهده کردم که بسیاری از آن‌ها استخرهای شنا داشتند. ماشین‌های اسپورت جدید در راه‌های عبور پارک شده بودند و قایق‌هایی نیز دیده می‌شدند: نشانه‌هایی از پولی که به دست می‌آید و پولی که خرج می‌شود. یکی از همکلاسی‌های سابق فیرز در دبیرستان، فرهنگ ]این محله[ را این‌گونه توصیف می‌کند: «رِدنِک‌های تازه ‌به‌ دوران رسیده.»

فیرز می‌گوید برخلاف او، اکثریت طیف راست نو ترجیح می‌دهد که در سایه باقی بماند. او می‌گوید: «من افراد زیادی را می‌بینم و با آن‌ها صحبت می‌کنم. مردم حاضرند پول زیادی برای فهمیدن اینکه آن‌ها چه کسانی هستند، بپردازند.» او اشاره می‌کند بعضی از آن‌ها در «باشگاه مبارزه» هفتگی او در صبح‌های پنج‌شنبه شرکت می‌کنند و به تمرین هنرهای رزمی ترکیبی می‌پردازند. بعضی از آن‌ها شغل‌های یقه‌سفیدانه[۱۱۵] دارند و بعضی از آن‌ها کهنه‌سرباز هستند، گروهی که بخش بزرگی از جنبش را تشکیل می‌دهند.

فیرز کلاه بسکتبالی که با وصله‌های قرمز، سفید و آبی تزئین شده بود به سر داشت که نشانی از پرچم «هومستر»[۱۱۶] بود. او گفت این «به‌نوعی یک شوخی نژادپرستانه است»، هرچند بسیاری متوجه آن نمی‌شوند زیرا هیچ ایده‌ای ندارند که «هومستر» به چه معناست (این یک کنایه متداول است که ارجاعی به این واقعیت احتمالاً بی‌پایه دارد که آفریقایی-امریکایی‌ها کلمه «whomst» را بسیار به کار می‌برند). این پرچم شامل ستاره ]پرچم[ تگزاس در مقابل چهارده خط پس‌زمینه قرمز و سفید است که اشاره‌ای است به شعار اصلی افراط‌گرایی سفیدپوستی مبنی بر اینکه هدف آن‌ها محافظت کردن از نژاد سفید است. ستاره در مرکز بر روی یک نماد بزرگ خورشید سیاه، نمادی باستانی موردعلاقه افراط‌گرایان سفیدپوست، قرار دارد. آن‌ها این نماد باستانی را کمتر از دیگر نمادها مانند یک سواستیکا، مبرهن می‌دانند. در سال‌های گذشته، حتی گروه‌های کهنه‌کار نئونازی همانند جنبش سوسیالیست ملی‌گرا[۱۱۷]، برای تغییر وجهه خود سواستیکا را با نمادهای کمتر «تحریک‌کننده» مانند خورشید سیاه و یا خطوط رونی جایگزین کرده‌اند. ]اگرچه[ معنا یکسان مانده است.

هدف یگان مشترک رزمی اف.بی.آی، تحقیقات بر روی تروریسم و هم‌رسانی اطلاعات از آن تحقیقات است تا دستگاه‌های اجرای قانون قادر به تشخیص خطرناک‌ترین افراد باشند. «مراکز ادغام» دولتی و محلی دستگاه‌های اجرای قانون با همین هدف ساخته شده‌اند. احتمالاً ۶ شبکه به اشتراک‌گذاری اطلاعات و ارزیابی تهدیدات برای دستگاه اجرای قانون موجود است. در یک جهان موازی، این شبکه‌ها می‌توانند مؤثر عمل کنند. درواقع، جرمن می‌گوید: «خشونت راست افراطی نقطه کور باقی می‌ماند. این خشونت به‌درستی پیگیری و فهم نشده است».

دن استاوت در ۳۱ آگوست امسال، در بیست‌وپنجمین سالگرد حضورش در نیروی پلیس از دپارتمان پلیس گینزویل بازنشست شد که بخشی از آن به‌دلیل اضطراب و خستگی حاصل از مواجهه او با ماجرای اسپنسر بود. او می‌گوید: «سطح منابع و اثرات اقتصادی این نوع از رویدادها برای جوامع هزینه‌هایی به جهت آمادگی و مدیریت آن‌ها ایجاد می‌کند، این پایدار نیست. چقدر از شهرمان را باید به‌معنی واقعی کلمه به حکومت‌نظامی تبدیل کنیم تا بتوان این رویدادها را مدیریت کرد؟» تحقیقات استاوت بر روی جنبش‌های راست و چپ افراطی از او، حداقل در چشم پلیس فدرال و ایالتی یک «متخصص» ساخته است، سازمان‌هایی که به گفته خودش از او برای بازدید از حوزه استحفاظی‌شان برای همرسانی آنچه او آموخته است دعوت کرده‌اند. او می‌گوید: «آن‌ها هر آنچه من می‌گفتم به‌سرعت جذب می‌کردند» اما با این وجود، در واقعیت او احساس می‌کند که مجموعه دستگاه اجرای قانون از یک گلوله گریخته است؛ «به‌هیچ‌وجه شوخی نمی‌کنم، کافی بود که ما یک اینچ به چپ یا راست بریم و در آن صورت در وضعیت بسیار بدی بودیم.»

در ماه مه، من با دفتر دادستان منطقه هریس[۱۱۸] تماس گرفتم برای سؤال در این مورد چرا کسی که با قرار وثیقه ۱ میلیون دلاری در زندان بود، به‌محض درخواست استرداد با قرار وثیقه ۵ هزار دلاری آزاد شده است، جاشوا فنکو[۱۱۹]، دادستانی که در آن زمان مسئول پرونده فیرز بود، از تماس من مضطرب شد. او به‌شکل مبهمی به یاد آورد که فیرز در فلوریدا زندانی بود، اما نمی‌دانست که فیرز متهم به تلاش برای قتل شده است یا اینکه او ارتباطی به افراط‌گرایان سفیدپوست دارد. او به من گفت: «این اولین بار است که چنین چیزی را می‌شنوم». (از آن زمان تاکنون، فیرز از اتهامات خود در فلوریدا تبرئه شده است)

فنکو که امروز به بخش جرائم بزرگ دادستانی منطقه منتقل شده است دو ساعت با من صحبت کرد. او سیستم زنجیره‌ای را برای من ترسیم کرد که در نظام قضائی منطقه هریس، یکی از بزرگ‌ترین نظام‌های قضائی در کشور، استفاده می‌شود و تحقیقاتی را درباره اختلال در عملکرد به من نشان داد. هیچ پایگاه داده مرکزی و هیچ راهی برای به اشتراک‌گذاری اطلاعات در میان تمام دپارتمان‌های کوچک پلیس که اطلاعات خود را در اختیار دفتردار قرار می‌دهند وجود ندارد. این اطلاعات نیز در میان ۲۲ دادگاه جنایی تقسیم می‌شوند که در تمام منطقه پراکنده‌اند. او گفت اساساً، مگر اینکه در شرایطی که کسی چیزی درباره شخصی که او مورد پیگرد قانونی قرار می‌دهد به او بگوید، هیچ اطلاعی از آن شخص ندارد.

او گفت: «مقصودم این است، چطور ممکن است آنچه را در فلوریدا رخ داده است، ندانم؟ آیا این تقصیر من است؟ آیا این تقصیر فلوریداست؟ چطور ممکن است افسری در هیوستن ناظر بر این موضوع نباشد؟ چطور ممکن است فیرز بر روی رادار هیچ‌کس قرار نگرفته باشد؟» هیوستن از یک یگان رزمی پرتکاپو برخوردار است که محققان آن اطلاعات کاملی از تمامی مبادله‌کنندگان مواد مخدر در سطح خیابان‌ها تا رؤسای کارتل دارد. او می‌گوید: «اگر یک فرد نسبتاً مهم در MS-13 عطسه کند، من در ساعت ۱۰ شب تماسی را دریافت خواهم کرد».

فنکو معتقد است اگر فیرز بر روی رادار کسی قرار می‌گرفت، او هیچ‌گاه نمی‌توانست این پرونده را رها کند. او متذکر می‌شود «اما چه کسی مسئول پیگیری افراد طیف راست افراطی در هیوستن است؟ هیچ‌کس. برای من سؤال این است چگونه چنین چیزی ممکن است. اگر شما می‌خواهید به این افراد به‌عنوان تروریست نگاه کنید، که از دید من وقتی‌که آن‌ها از ماشین‌های خود به سمت معترضان شلیک می‌کنند، عنوان درستی است، پس سؤال باقی می‌ماند چه کسی یا چه چیزی جلو او را برای ارتکاب جرم می‌گیرد؟ و از نگاه من، هیچ‌کس. هیچ‌کس نظارتی به آن ندارد، هیچ‌کس آن را پیگیری نمی‌کند و این چیزی است که مرا به وحشت می‌اندازد».

[۱] An Interesting NYT Article About the Growth and Threat of Ultra White Supermacists in the US

[۱] Janet Reitman

[۲] Anti-Defamation League

[۳] Quartz

[۴] Stimsen Center

[۵] P. W. Singer

[۶] New America

[۷] Mark Anthony Condit

[۸] Austin

[۹] Benjamin Morrow

[۱۰] Beaver Dam

[۱۱] Brennan Center of Justice

[۱۲] Rod Rosenstein

[۱۳] Michael German

[۱۴] Battle of Berkeley

[۱۵] Kyle Chapman

[۱۶] Proud Boys

[۱۷] Gavin McInnes

[۱۸] Vice Media

[۱۹] Rise Above Movement

[۲۰] Skinhead

[۲۱] ProPublica

[۲۲] Portland

[۲۳] Brian Levin

[۲۴] Christopher Wray

[۲۵] Louisville

[۲۶] Kroger

[۲۷] واژه‌ای توهین‌آمیز خطاب به یهودیان

[۲۸] Gab

[۲۹] Tree of Life

[۳۰] Squirrel Hil

[۳۱] Daryl Johnson

[۳۲] Illinois

[۳۳] Ku Klux Klan

[۳۴] Eagle Scout

[۳۵] Ozarks

[۳۶] Arian Nations

[۳۷] The Order

[۳۸] Alan Berg

[۳۹] Ruby Ridge

[۴۰] Waco

[۴۱] Patriot

[۴۲] Timothy McVeigh

[۴۳] Alfred P. Murrah

[۴۴] Janet Reno

[۴۵] StormFront

[۴۶] Janet Napolitano

[۴۷] Juliette Kayyem

[۴۸] Roger Hedgecock

[۴۹] Oath Keepers

[۵۰] Infowars

[۵۱] Michael Malkin

[۵۲] Mother Jones

[۵۳] James Ridgeway

[۵۴] Tea Party

[۵۵] American Legion

[۵۶] John Boehner

[۵۷] Earth Liberation Fron

[۵۸] Animal Liberation Front

[۵۹] Louie Gohmert

[۶۰] Mohamed Elibiari

[۶۱] Southern Poverty Law Center

[۶۲] Sovereign Citizens

[۶۳] Conner Eldridge

[۶۴] Chapel Hill

[۶۵] Overland Park

[۶۶] Eric Holder

[۶۷] Nate Snyder

[۶۸] Hammerskin

[۶۹] Tsarnaev Brothers

[۷۰] Dylann Roof

[۷۱] The Daily Stormer

[۷۲] Charleston

[۷۳] Bennie Thompson

[۷۴] Jeh Johnson

[۷۵] Loretta Lynch

[۷۶] James Comey

[۷۷] Erroll Southers

[۷۸] Safe Communities Institute

[۷۹] ACT for America

[۸۰] Center for Security Policy

[۸۱] Frank Gaffney

[۸۲] Sebastian and Katharine Gorka

[۸۳] George Selim

[۸۴] Office of Community Partnership

[۸۵] LinkedIn

[۸۶] Frank Wuco

[۸۷] Office of Terrorism Prevention Partnerships

[۸۸] Jasper

[۸۹] James Byrd Jr.

[۹۰] Michael Moore

[۹۱] Bowling for Columbine

[۹۲] Ron Paul

[۹۳] Aryan Brotherhood

[۹۴] John Canales

[۹۵] Pasedina

[۹۶] George Lincoln Rockwell

[۹۷] Standing Rock

[۹۸] Black Lives Matter

[۹۹] Sacramento

[۱۰۰] Traditionalist Worker Party

[۱۰۱] National Lawyers Guild

[۱۰۲] Nathan Damigo

[۱۰۳] Identity Evropa

[۱۰۴] Discord

[۱۰۵] Unicorn Riot

[۱۰۶] Unite the Right

[۱۰۷] Alachua County

[۱۰۸] Breitbart

[۱۰۹] Ann Coulter

[۱۱۰] Tucker Carlson

[۱۱۱] Parkland

[۱۱۲] Nikolas Cruz

[۱۱۳] Blue Lives Matter

[۱۱۴] McMansions

[۱۱۵] White-collar

[۱۱۶] Whomster Flag

[۱۱۷] National Socialist Movement

[۱۱۸] Harris County

[۱۱۹] Joshua Phanco

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط