مهدی غنی
بحران دیده نشدن
جامعه ایران این روزها صحنه کشمکش میان دو رویکرد و نگرش شده است: یکی اصرار و اجبار دارد نباید موی زنان در منظر عمومی دیده شود؛ و گروهی از خانمها هم اصرار دارند که این مسئله شخصی و اختیاری است و حکومت حق اجبار و دخالت در آن را ندارد. کار به جایی رسیده که بر سر این کشمکش، انسانهایی جان باختند و خانوادههایی داغدار شدند. برای حل مسئله از هر وسیله و تکنیکی ازجمله سطل ماست هم استفاده شد که حاصلش تشویش و نگرانی و نفرتپراکنی میان مردم است و روی زمین ماندن مشکلات اساسی و حیاتی.
برخی از افراطیون بر این باورند اساساً زنان نباید در عرصه عمومی ظاهر شوند و مجازند تنها با افراد محرم خود سر و کار داشته باشند. کار اصلی زنان در خانه است و کار مردان در اجتماع بیرون خانواده. زن بدون اجازه همسر حق خروج از خانه ندارد. منازل مسکونی روحانیون برجسته بر همین اساس دو قسمت داشت: بیرونی و اندرونی. زنان و دختران فقط در بخش اندرونی بودند که با غریبهای روبهرو نمیشدند و قسمت بیرونی صرفاً در اختیار آقای خانه بود که با مراجعان دیدار میکرد. مخالفت اینان با مدارس دخترانه پیش از انقلاب مشروطه بر اساس چنین باورهایی بود.
برخی اقشار سنتی در گذشته حتی علاوه بر منع دیده شدن، شنیده نشدن را هم اضافه میکردند و باور داشتند که نباید صدای زن را غریبه بشنود، حتی توصیه میکردند اگر خانمی ناچار با غریبه روبهرو شد، باید به نحوی صدای خود را تغییر دهد که حالت زنانه تن صدا از میان برود؛ مثلاً انگشت خود را در داخل دهان بگذارد و سخن بگوید. مردان حتی نام همسرشان را به زبان نمیآوردند، با نام فرزند پسر او را صدا میکردند مثلاً والده آقا مصطفی، یا به همسرشان ضعیفه، منزل و… میگفتند. این جریان که مهمترین ارزش و هویت زن را در اندام و جنسیت وی میدانست که برای بهرهگیری همسر خلق شده است و کاربرد دیگری ندارد، واکنشهایی را در جامعه برانگیخت. برخی از آنسو، نهتنها دیده شدن موی سر زنان، بلکه سایر اعضای بدن را در منظر عمومی امری عادی دانستند و گاهی اصرار داشتند با آرایش کردن یا لباسهای غیرمتعارف و خاص، توجه دیگران را به خود جلب کنند و بیشتر دیده شوند. کشمکش بر سر این دو گرایش و رویکرد، در فرهنگ جامعه ما بعد از انقلاب مشروطه مشهود است.
نیاز به دیده شدن
اما اگر از این دوقطبی و تقابل فراتر رویم، نمیتوانیم منکر شویم که علاقه به دیده شدن، یک مسئله همگانی و انسانی است. همه انسانها دوست دارند و بلکه نیاز دارند دیده شوند. نویسندهای که کتاب و مقاله مینویسد، مگر جز برای دیده شدن و خوانده شدن توسط دیگران است. شاعری که شعر میسراید، نقاشی که تابلویی میکشد، عکاسی که تصویربرداری میکند، هنرپیشههای تئاتر و سینما، واعظان و مداحان، مخترعان و صنعتگران، ورزشکاران و… همه دوست دارند و نیاز دارند توسط دیگران دیده شوند. هر کس مهمترین و ارزندهترین چیزی که دارد عرضه میکند تا دیده شود. امروزه نمایشگاهها، گالریها، همایشها، استادیومهای ورزشی، شبکههای تلویزیونی و مجازی همه و همه برای دیده شدن هنر و خلاقیت افراد ساماندهی میشوند. تفاوت در موضوع نمایش است. یکی هنرش را ارائه میکند، آن یکی دانش و سوادش را، آن دیگری ثروت و قدرتش را به رخ میکشد، یکی به زور بازویش مینازد، یکی به هیکل و قیافهاش، آن دیگری به ماشین یا خانهاش، کسی هم پیدا میشود که جلوهگریاش در رفتار خوب و اخلاق نیکویش باشد. هر کس ارزش خود را در هر چه میداند، همان را عرضه میکند و دوست دارد دیگران ببینند و به آن توجه کنند، حتی نیروهای نظامی که هر از گاهی، سلاحهای پیشرفته خود را به نمایش میگذارند یا تصاویر آنها را پخش میکنند جز این است که دشمنان با دیدن قدرت آنها، از خیال حمله بازمانند؟
نگاه کردن
نیاز به دیده شدن، یک وجه دیگر هم دارد و آن نگاه و واکنش بینندگان و تماشاگران است. اینکه گفته شده «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد»، حکایت از این دارد که واکنش مخاطبان برانگیزاننده گوینده است. سخنرانی که میبیند حاضران چرت میزنند یا به خواب رفتهاند، از ادامه سخن منصرف میشود. واعظان در این مواقع مردم را به گفتن صلوات دعوت میکنند. وقتی شنوندگان به خاطر جملهای کف میزنند، در حقیقت گوینده را تشویق میکنند که بیشتر از این نوع جملات بگوید. وقتی تماشاگران مسابقه فوتبال برای حرکت بازیکن مورد علاقه خود هورا میکشند، او را برمیانگیزانند که گل بیشتری به دروازه رقیب بزند. در فضای مجازی لایک کردن و کامنت گذاشتن و تعداد بازدیدکنندگان یک پیام، کاربر مربوطه را تشویق میکند به کار خود ادامه دهد. وقتی جامعه از کتابی، شعری، فیلمی و… استقبال میکند، خالق اثر، تشویق میشود آثار بیشتری خلق کند. این امری طبیعی است که در مناسبات ما هر روزه اتفاق میافتد؛ بنابراین میتوان گفت بینندگان هم در خلق اثر بهطور غیرمستقیم مشارکت دارند و میتوانند به خالق اثر انگیزه بدهند و حتی جهت کار او را تغییر داده و بر آن اثر بگذارند.
دوره مشروطه
اکنون با این نگاه، سری به تاریخ گذشته بزنیم و مسئله حجاب را در آینه تاریخ بنگریم. با یک نگاه تاریخی درمییابیم که این دوقطبی دیده شدن یا نشدن، اصل ماجرا نیست، بلکه یک تضاد واقعی و بزرگتری در جامعه ما بوده و هست و آن توجه به کرامت انسانی زنان از یکسو و از سوی دیگر تقلیل شخصیت زنان به کالایی جنسی و ابزاری در خدمت مردان است. این آن چیزی است که باید بر سرش منازعه کرد.
این نکته را باید یادآوری کرد که با عمده شدن دوقطبی یادشده، از یاد بردهایم که در انقلاب مشروطه زنان نقش مهمی داشتند. هم در زمینه بیداری جامعه و زمینهسازی مشروطه و هم بعد از آن، تلاش زنان در عرصه فرهنگ و دانش مثل تأسیس مدرسه و نشر مطبوعات و تشکل و نهادسازی چشمگیر بود، اما بنا به دلایلی کمتر از آن سخن رفته است. یکی از دلایلش این بود که چون این فعالیتها در دوره قاجار اتفاق افتاده بود، پهلوی پدر و پسر دوست نداشتند پیشرفتهای گذشته گفته شود. دوره قبل از خود را کاملاً سیاه و ارتجاعی معرفی میکردند و حاکمیت خود را منشأ همه پیشرفتها. این هم یک شیوه حکمرانی است.
بهعنوان یک نمونه کوچک، خانم دکتر کحال -که اولین چشمپزشک زن ایران است- مجله دانش را چهار سال پس از انقلاب مشروطه راهاندازی کرد و سی شماره از آن منتشر شد. همچنین نشریات: زبان زنان، شکوفه، نامه بانوان، عالم نسوان و جهان زنان ازجمله نشریاتی است که توسط زنان منتشر شد که هرکدام شایسته بررسی جداگانه است. این بانوان میکوشیدند زنان را از حقوق خودآگاه کرده و توان لازم برای استیفای آن را پیدا کنند.
در شماره اول مجله دانش آمده است: «خانم نجیبه محترم اگر سواد ندارد، باید فوراً در پی تحصیل سواد برآید و درس بخواند، زیرا که زن بیسواد، صاحب عقل و تمیز نخواهد شد و اگر سواد دارد باید بیشتر اوقات خویش را مصروف روزنامه خواندن نماید. به جهت اینکه کسی که روزنامه میخواند همهچیز میداند». ۱
گفتوگوهای بسیار عمیق و جدی میان این کنشگران زن بر سر شیوه دستیابی به حقوق انسانی خود در این دوره وجود داشته است. رویکرد برخی زنان کاملاً سیاسی بود و معتقد بودند فقط با تغییر ساختارهای سیاسی میتوان به حقوق واقعی زنان دست یافت. اینان به حاکمیت و نمایندگان مجلس فشار میآوردند که از حقوق زنان دفاع کنند. در مقابل برخی به کار فرهنگی و ارتقای سطح فکری زنان مشغول شدند و آن را کاری زیربنایی و ماندگار میدانستند. برخی در مقابل جریان سنتی و زنستیز، به مقابله تند و رودررو میپرداختند و به زبان امروز نگاه فمینیستی رادیکال داشتند. در مقابل گروهی از زنان این رویه را نادرست دانسته و مشی درازمدت و صبورانه را پیشنهاد میکردند. معتقد بودند در راه کسب حقوق باید مردان را هم همراه کرد. زنانی هم بودند که به تبعیت از مردان و تمکین از مردسالاری باور داشتند. میان این نحلهها بحثهای استدلالی ارزشمندی جریان داشت که هنوز هم بعد از گذشت صد واندی سال تازگی دارد.
دوره پهلوی، دو رویکرد
در دوره رضاشاه بعد از اقداماتی که در جهت مدرن کردن جامعه بهویژه در ده سال اول انجام شد، برای همشکل کردن جامعه ایران با جوامع اروپایی، وی به فکر افتاد که در نوع لباس و پوشش مردان و زنان ایرانی دخالت کرده و آنها را وادار به تغییر پوشش نماید که واکنشهای خونباری را هم برانگیخت؛ اما این اجبار کردن زنان به برداشتن حجاب در جامعه سنتی آن روزگار، نهتنها به مدرن کردن جامعه کمکی نکرد، بلکه باعث شد زنان سنتی از حضور در اجتماع، ورود به مدرسه و دانشگاه خودداری کنند.
با سقوط رضاشاه فرزندش این سیاست را کنار گذاشت، اما در طول دوران حکومت وی دو رویکرد نسبت به زنان قابل مشاهده بود:
- مشارکت زنان در حوزه تحصیل و فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی که باعث توانمندسازی و رشد آنها و شکوفایی استعدادهای آنها شد.
- تأکید و ترویج نگاه جنسیتی و شکلی که بر مسئله پوشش و بدن زنان تمرکز داشت و مهمترین ویژگی و ارزش و کارکرد زن را در بدن و جنسیت خلاصه میکرد.
گرچه این دو رویکرد، مرزبندی و تفکیکنشده بود و بهصورت دو جریان مشخص و مستقل از هم معرفی نشدند، اما با دقت در لایههای مختلف جامعه میشود حضور و تلاش این دو گرایش را نشان داد.
این شکلگرایی و اصالت دادن به لباس و پوشش، در میان اقشار سنتی و مذهبی و اقشار غیرمذهبی هردو وجود داشت. مرحوم شاهحسینی در خاطراتش نقل میکند زمانی که استاد محمدتقی شریعتی پدر دکتر شریعتی تفسیر قرآن میگفت عدهای نزد آیتالله سید رضا زنجانی آمدند و گفتند با کلاه شاپو که نمیشود تفسیر قرآن گفت (چون استاد کت و شلوار میپوشید و کلاه شاپو به سر داشت). آقای زنجانی در جواب گفته بود: همه جور میشود تفسیر قرآن گفت، اگر شما دیدید زنی تفسیر قرآن میگوید به مطالبی که بیان میکند توجه کنید، نه به پوشش و شکل قیافه او. ۲
در این دوران شاهد ظهور زنانی بودیم که در عرصه فرهنگ، دانش، هنر، سیاست و خدمات اجتماعی شایستگیها و استعداد خود را نشان دادند و درخشیدند: زنانی چون نجمالسلطنه مادر دکتر مصدق (خیر و فعال اجتماعی)، امینه پاکروان (استاد دانشگاه)، صدیقه دولتآبادی (کنشگر مطبوعاتی و مؤسس مهدکودک در ایران)، ملوک ضرابی (آهنگساز و خواننده)، آلنوش طریان (استاد دانشگاه، اولین زن فیزیکدان)، ستّاره فرمانفرماییان (مادر مددکاری اجتماعی و مؤسس دانشکده مددکاری)، پروانه اسکندری (فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی)، هما دارابی (فعال سیاسی و حزبی)، مریم فیروز (فعال حزبی)، سیمین دانشور (نویسنده)، ایران درودی (هنرمند)، خانم نصرت امین (مجتهد)، فروغ فرخزاد (شاعر)، توران میرهادی (مبتکر روش نوین آموزشی و مؤسس چند نهاد فرهنگی و آموزشی)، فاطمه امینی (مبارز)، مرضیه احمدی (مبارز)، لیلی امیرارجمند (مدیر کانون پرورش فکری کودکان). صدها و هزاران زن فرهیخته و نخبه مانند اینها در رشتههای مختلف فعال شدند.
همزمان با این رویکرد، شاهد راهاندازی کابارهها و رقاصخانهها و شهر نو و فیلمهایی بودیم که تمرکزشان بر عریان کردن بدن زنان و التذاذ جنسی مردان از آنها بود. این مراکز و مانند آنها زن را صرفاً در بدن و جنسیت خلاصه کرده و چنین القا میکردند که تنها ارزش زن بدن اوست و نمایان کردن آن موجب تحسین دیگران خواهد شد. در مراکز نامبرده، زنان همچون برده استثمار میشدند و از آنها بهرهکشی میشد. استفاده از عکسهای نیمه برهنه زنان در تبلیغات و مجلات برای جلبتوجه مردان رواج داشت. در اغلب فیلمها صحنههایی گنجانده میشد که بدن زنان را در معرض دید تماشاچیان بگذارند و بهاینترتیب جلب مشتری کنند. مسابقاتی همراه با تبلیغات گسترده نیز هرسال برگزار میشد که زیباترین زنان را انتخاب و بهعنوان ملکه زیبایی معرفی کرده و به او جایزه میدادند. معیار انتخاب صرفاً آناتومی و اندام و چهره فرد بود، نه دانش و هنر و اخلاق و استعداد و…
در جامعه این دو رویکرد قابلمشاهده بود. در کنار اشاعه بیبندوباری، حضور زنان در دانشگاه روزبهروز بیشتر میشد؛ اما این نکته قابلتوجه است که در محیط دانشگاه که مختلط بود، مناسبات میان دختران و پسران عمدتاً به همان مسائل آموزشی و فرهنگی محدود میشد. دختران دانشجو اغلب آرایش نمیکردند. اگر کسانی رفتاری خارج از عرف داشتند مورد استقبال واقع نمیشدند. گرچه مسئولان اداری منعی برای این مسائل قائل نبودند، اما خود دانشجویان اجازه نمیدادند محیط از حالت فرهنگی خارج شود، حتی بااینکه حکومت برهنگی و آزادی جنسی را تبلیغ و حمایت میکرد، در تقابل با آن، دانشجویان بر حفظ حجاب و عفت تأکید میکردند. رویکرد انسانی اخلاقی الزاماً منحصر به اقشار سنتی و مذهبی نبود، زنانی بودند که به فرهنگ سنتی انتقاد داشتند و مدافع حقوق زنان بودند، اما با بیبندوباری و زن را کالای جنسی تلقی کردن هم بهشدت مخالفت میکردند. بهعنوان نمونه یکی از این زنان خانم فخر عزمی فرغون است که از فعالان سیاسی و مطبوعاتی دوره رضاشاه و بعد از اوست. او که دبیر دبیرستانهای دخترانه بود و با تشکلهای زنان و احزاب سیاسی هم همکاری داشت، طبع شعری داشت که به فرزندانش هم منتقل شد، یکی از فرزندان او شاعر معروف خانم سیمین بهبهانی است. فخری خانم در شعری با عنوان «جمال زن» دو رویکرد یادشده را بهخوبی مرزبندی کرده و زنان را از خودنمایی و بدننمایی بازمیدارد:
جمال زن، نه همین زلف پر شکن باشد/ نه عارض چو گل و غنچه ذهن باشد
نه ژوپ اطلس و نه جامه کرب ژرژت/ نه کفش برقی و نه چین پیرهن باشد
جمال زن به حقیقت، کمال و عفت اوست/ چنین زنی همهجا شمع انجمن باشد
صبا ز قول من این نکته را بپرس از «مرد»/ چرا ضعیفه در این ملک نام من باشد
اگر ضعیفه منم از چه رو به عهده من/ وظیفه پرورش مرد پیلتن باشد
بکوش ای زن و بر تن ز علم جامه بپوش/ خوش آن زمان که چنین جامهات به تن باشد
به چشم «فخری»، دانش ز بسکه شیرین است/ همیشه در طلبش همچو کوهکن باشد
مشاهده میکنیم ایشان هم با رویکرد سنتی که حضور زنان در اجتماع را برنمیتابند و او را بهعنوان جنس دوم و ضعیفه تلقی میکنند مخالف است و هم با رویکردی که بهعنوان مدرنیسم، زیبایی را صرفاً در سیما و بدن زن قلمداد کرده و زنان را بهعنوان کالای جنسی معرفی میکنند زاویه دارد. پروین اعتصامی نیز همین موضع را درباره زنان دارد که در اشعارش ازجمله «زن ایرانی» آمده است.
نگاهی به دو رویکرد
همانطور که پیشتر گفته شد تفکیک این دو جریان از یکدیگر به این نحو که امروز ما انجام میدهیم، در آن دوران چندان روشن و مرزبندی شده نبود، اما با دقت در رفتارها و نگرشها میتوان تفاوت این دو جریان را تشخیص داد. یکی زن را جنس دوم برای خدمترسانی به مرد و شخصیت وی را صرفاً در کالبد و جسم او میدید و دیگری برای زن کرامت انسانی قائل بود و شخصیت او را در کمالات اخلاقی و علمی و هنری و معنوی میدید و نقش اجتماعی او را ندیده نمیگرفت. با این اوصاف، برای درک موقعیت آن دوران به چند نکته باید توجه کرد:
- در دوره پهلوی گرچه شعار آزادی زنان و مشارکت آنان در امور اجتماعی مطرح شده و از آن حمایت میکردند و در سال ۱۳۴۱ یکی از اصول انقلاب سفید شاه، مشارکت زنان در انتخابات بود، اما در عمل شاه با این حضور و مشارکت تا جایی همراهی داشت که تحت کنترل و مطیع و در خدمت منویات قدرت باشند؛ اما از رویکرد جنسیتی و بدننمایی بدون حد و مرز استقبال میکرد و نهتنها از گسترش آن احساس خطر نمیکرد، بلکه مشغول شدن زنان و دختران به خودآرایی و غرق شدن مردان به مسائل جنسی، به معنی خودمشغولی و دور شدن از مسائل سیاسی بود که بهترین وضعیت برای ثبات حاکمیت و سازمان امنیت به شمار میرفت. مثالی شاید این واقعیت را روشن کند. تشکیل نهاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ازجمله اقدامات فرهنگی مثبت و مفید آن دوران بود که با حمایت فرح دیبا و مدیریت لیلی امیر ارجمند و دوستان وی راهاندازی شد و تداوم یافت؛ اما امروز مشخص است که ساواک نسبت به این اقدام حساسیت داشت و در صدد کنترل و برخورد با فعالیتهای آن بود. چون در این نهاد نخبگان هنری و فرهنگی با آزادی بیشتری فعالیت میکردند. اگر مدیریت و حمایت نامبردگان نبود، چهبسا ساواک بساط آن را در هم میپیچید؛ بنابراین میتوان گفت نگاه جنسیتی به زن، گسترش و پشتیبانی بیشتری داشت و چشمگیرتر بود.
- واقعیت این است که تأکید و ترویج نگاه جنسیتی و بدننمایی در آن زمان آنقدر گسترده و چشمگیر بود که جنبه مثبت ماجرا یعنی زنان فرهیخته و نخبه را میپوشاند و در نگاه سطحی هردو رویکرد یکی دیده میشد. بهویژه در نگاه سنتی که علاوه بر بیحجابی، نسبت به حضور زنان در اجتماع هم حساسیت ویژه وجود داشت، چنین تصور میرفت که حضور زنان در جامعه مفسده انگیز بوده و به همان برهنگی و روابط جنسی آزاد و درهم شکستن نهاد خانواده و روابط مشروع میانجامد. بهعنوان مثال برخی اقشار سنتی رانندگی خانمها یا مدیریت آنها در امور اداری را برنمیتافتند. آن را بهعنوان یک امر ناهنجار تلقی کرده و میگفتند این از علائم ظهور است که گفته شده زمانی میرسد که زنان بر شما حکومت خواهند کرد. تأکید رسانهها، تبلیغات و مشاهدات کف خیابان، این تصور را دامن میزد. یک پیشفرض تاریخی قوی هم بر این نگاه سایه انداخته بود و آن کشف حجاب اجباری توسط رضاشاه بود که توجیه قانعکنندهای نداشت. چراکه مدرنسازی جامعه در آن زمان نیازی به کشف حجاب نداشت و توسعه مدارس و دانشگاهها و گسترش سوادآموزی و حضور تدریجی زنان در امور اجتماعی و تقویت مشارکت مردم در امور اجتماعی و سیاسی زیربنای توسعه بود که کشف حجاب به آن لطمه وارد کرد. بعد از آن دوران هم ماجرای خونین کشف حجاب، بر نگاه سنتی سایهای قوی افکند و همه اقدامات حاکمیت در همان چارچوب دیده میشد؛ اما حاکمیت که خود را مسلط و فناناپذیر میپنداشت، بدون توجه به گرایش اقشار سنتی، دست به حرکتهایی میزد که جز نمایش ضرورتی نداشت و آن بدبینی را تقویت میکرد. اوایل دهه پنجاه تعدادی از خانمها را بهعنوان پلیس راهنمایی در تهران به کار گرفتند. آنها سر معابر و چهارراهها برای تسهیل ترافیک میایستادند. برخی جوانها این خانمهای پلیس را به شکلهای مختلف دست میانداختند و به تمسخر میگرفتند. بعد از مدتی رژیم هم از این کار دست برداشت. نمونه بارز این بیتوجهی به سنت و عرف جامعه، جشن هنر شیراز نمایشنامه «خوک، بچه و آتش» در سال ۵۶ بود که در پیادهرو خیابان و در منظر عمومی به اجرا درآمد و در آن تجاوز عریان به یک زن را به نمایش گذاشتند و یکی از جرقههایی بود که به شتاب انقلاب کمک کرد.
- قابلتوجه است که در جامعه و نیروهای غیرحکومتی هم دو رویکرد نسبت به مسائل زنان وجود داشت. برخی اقشار علاوه بر مخالفت با بیبندوباری، با مشارکت زنان در مسائل اجتماعی سیاسی هم مخالف بودند و آن را موجب فساد اخلاق میشمردند. مثلاً اغلب روحانیون لایحه انجمنهای ایالتی سال ۱۳۴۱ و همچنین اصول انقلاب سفید شاه را به این دلیل که به زنان حق شرکت در انتخابات داده شده بود، مخالف اسلام تلقی کردند و آن را موجب فساد دانستند، اما درهمان زمان آیتالله محمدباقر کمرهای مکتوبی مستدل به آیات قرآن و روش پیامبر ارائه کردند و شرکت زنان در انتخابات را کاملاً امری مشروع و اسلامی دانستند. ایشان از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم و همدرس امام خمینی و مجتهد بودند. گرچه آن زمان از سخن ایشان استقبالی صورت نگرفت و عدهای هم به ضدیت با وی برخاستند، اما میتوان گفت در آستانه انقلاب ۵۷ و پس از آن تا امروز آن سخن، گفتمان رایج جامعه ایرانی شد.
- نکته مهم دیگر در این زمینه سیاسی شدن امر حجاب بود. در سالهای پیش از پیروزی انقلاب، بسیاری اقشار سنتی و روحانیون کاری به مسائل سیاسی و سیستم حکمرانی نداشتند. مخالفتشان با رژیم پهلوی، در همین سیاستهای فرهنگی آن پیرامون زنان بود. آنان بیبندوباری و مراکزی چون کابارهها و رقاصخانهها و سینماها و مشروبفروشی و حتی تلویزیون را در جهت اشاعه فحشا و مورد حمایت حاکمیت میدانستند. نیروهای دیگری هم بودند که با سیاستهای کلی حاکمیت ازجمله وابستگی به قدرتهای خارجی، دیکتاتوری و اختناق، شکنجه، اختلاف طبقاتی و فقر و… مخالف بودند. اینان سیاستهای فرهنگی را پیامد و نتیجه آن سیاستهای کلی میدانستند و معتقد بودند اگر جامعه به امر مبارزه با ستم و بیداد حاکمیت روی آورد، از آن مفاسد اخلاقی فاصله خواهد گرفت؛ البته این مبارزان برای جذب اقشار سنتی، فساد اخلاق و اشاعه فحشا را هم بهعنوان معلول حاکمیت و غربزدگی مورد تأکید قرار میدادند، اما در عرصه مبارزه این دو رویکرد قابل مرزبندی بود: یک جریان که از موضع مبارزه با فحشا و فساد اخلاقی با حاکمیت درگیر بود و آن دیگری که به وابستگی و استبداد و استثمار توجه داشت.
در تداوم مبارزات، کار به جایی رسید که هر کاری که رژیم بر آن اصرار و تأکید داشت، مردم ناراضی بهسوی ضد آن تمایل پیدا میکردند. گفته میشد رژیم از زنان بهعنوان ابزار و کالای جنسی استفاده کرده و شخصیت زن را در شکل ظاهری وی خلاصه میکند، بنابراین آرایش کردن زنان، پیرو مد بودن، مینیژوپ و لباسهای بدننما و روابط نامتعارف، بهعنوان تنزل شخصیت زن و مظاهر غربزدگی و ابتذال تلقی میشد. در تقابل با این رویکرد، حجاب یکی از نمادهای مخالفت با سیاستهای حاکم شد. حتی در میان گروههای مبارز غیرسنتی هم این امرتسری یافت.
خانم ستّاره فرمانفرمائیان که از زنان فرهیخته و فعال دانشگاهی و مددکاری اجتماعی بودند، در سال ۵۶ که بعد از سفر چندماهه از امریکا به ایران برمیگردند، مشاهدات خود را چنین بیان میکنند: «بسیاری از دانشجویان ریش خود را نمیتراشیدند، کراوات نمیزدند، پیراهنهای بییقه میپوشیدند و دکمههای آن را تا بالا میبستند و بدینوسیله خود را مخالف تظاهرات غربی نشان میدادند. در دانشگاهها بر تعداد دانشجویان دختری که روسری داشتند و یا لباسهای تیره میپوشیدند، هر روز افزوده میشد. آنها خود را حامی سازمان آزادیبخش فلسطین میدانستند و جداسازی کلاسهای درس دختران از پسران را لازم میدیدند».۳
دو رویکرد در انقلاب
اما در سالهای قبل از انقلاب، تحول مهمی که رخ داده بود، علاوه بر مشارکت زنان در مسائل اجتماعی و فرهنگی و علمی، مشارکت زنان در امر مبارزه سیاسی بود. دختران و مادران بهویژه در دهه ۵۰ دوشادوش مردان مبارز، وارد گود شدند. به زندان افتادند و شجاعانه شکنجهها را تحمل کردند و برخی به شهادت رسیدند. مادران و همسران این مبارزان، بیرون از زندان برای عزیزانشان از هرگونه تلاش و فعالیتی بازنایستادند. گرچه اقشار سنتی با این نقش زنان هم میانه خوشی نداشتند، اما وقتی تظاهرات مردمی در سال ۵۷ اوج گرفت و زنان پابهپای مردان در خیابانها شعار میدادند و با نیروهای نظامی حاکمیت درگیر میشدند، کسی مخالفت آشکاری با این حضور زنان نکرد، بلکه رهبر انقلاب حتی حضور زنان در تظاهرات بدون اجازه پدر یا همسر را مجاز شمردند و شرکت زنان در امر مبارزه را به تأکید ستودند:
ایشان در دیدار عمومی با بانوان قم در ۱۷ اسفند ۵۷ گفتند: «شما بانوان اثبات کردید که در صف جلو هستید، شما اثبات کردید که مقدم بر مردها هستید، مردها از شما الهام گرفتند…شما در صف جلو نهضت هستید… من از همه شما تشکر میکنم که در این نهضت شرکت کردید… شما هم باید رأی بدهید، شما هم فرقی با سایرین ندارید، بلکه شما مقدمید بر مردها، مردها در دامن شما بزرگ شدند، شما تربیتکننده مردها هستید، قدر خودتان را بدانید، اسلام قدر شما را میداند». ۴
«اسلام زنها را قدرت داده است. اسلام زنها را در مقابل مردها قرار داده، نسبت با آنها تساوی دارند. البته یک احکام خاص به مرد است که مناسب با مرد است، یک احکام خاص به زن است، مناسب با زن است. این نه این است که اسلام نسبت به زن و مرد فرقی گذاشته است. زن و مرد همه آزادند در اینکه به دانشگاه بروند، رأی بدهند…».۵
در حقیقت در کوران مبارزات سیاسی و انقلاب اسلامی، رویکردی که به توانمندسازی زنان و نقش اجتماعی آنان اهمیت میداد تقویت شد و رویکردی که زن را در جسم و جنسیت خلاصه میکرد به انزوا رفت. زنان استعداد و شایستگیهای خود را به ظهور رساندند، به نحویکه مردان هم بدان گردن نهادند. زنان دیگر نه آن عروسک بزک کرده بودند که بهعنوان کالای جنسی در جامعه شناخته شوند و نه جنس دوم محبوس در خانه که هویت انسانی و نیازهای متعالیشان نادیده گرفته شود. زنان خواستار مشارکت در همه امور اجتماعی، سیاسی و اداری بودند و چنین کردند. پس از انقلاب با تأییداتی که روحانیون مبارز و بنیانگذار جمهوری اسلامی و نیروهای سیاسی از حضور زنان داشتند، جریانی که این رویکرد را برنمیتابید در انزوا قرار گرفت.
اما علیرغم این تحولی که در مناسبات مردان و زنان در دوره انقلاب شکل گرفته بود، آنها که با انقلاب و ازجمله حضور زنان در اجتماع مخالف بودند، فعالیت خود را آغاز کردند. مطالبه آنها از انقلاب این بود که اکنون که رژیم طاغوتی برکنار شده باید مقررات اسلامی حاکم شود که در رأس آن برگشتن زنان به حصار خانه بود. آنها خواستار اجباری کردن حجاب در سطح جامعه و اخراج زنان از ادارات بودند. در حقیقت همان دو رویکرد قبل از انقلاب بار دیگر ظاهر شد، اما با جهت و شکل مختلف.
در اسفند ۵۷ که هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود، فشارها از جانب طیفی از جریانهای قشری شروع شد. آنان که با انقلاب هم میانه خوبی نداشتند، تفکرات خود را در حال رنگ باختن میدیدند و برای مقابله، مسئله زنان را برجسته کردند. بهظاهر اینان مخالف رژیم سابق و مدافع انقلاب و اسلام بودند، اما از نظر ماهوی نگاهشان به زنان مشابهتهای بسیار با نگاه پیشین داشت. هر دو زن را یک کالای جنسی میدانستند، مهمترین ویژگی و ارزش زن را در جنسیت و اندام او میدیدند، تفاوت در این بود که یکی مصرف این کالا را صرفاً در خانه میدانست و آن دیگری در کوچه و بازار. کرامت انسانی زن و ارزشها و استعدادهای خدادادی وی در هردو جریان نادیده گرفته شده بود.
مرحوم دکتر بهشتی ۱۳ اسفند ۵۷ در مسجد اعظم قم برای طلاب سخنرانی کرد و به تبیین اهداف انقلاب و بایستههای آن پرداخت. ایشان به نقد رویکردی پرداخت که برای آزادی و انتخاب مردم اهمیتی قائل نبودند و درصدد تحمیل عقاید خود به جامعه بودند: «به طلاب و فضلای حوزه هم به دنبال این بحث یک پیشنهاد دارم و آن پیشنهاد این است که به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبنای معیارهای اسلامی بسازند و این خودسازی را بر مردم ما تحمیل نکنید… آگاهی بدهید، زمینهسازی برای رشد اسلام به آنها بدهید، ولی بر مردم هیچ چیز را تحمیل نکنید. انسان بالفطره خواهان آزادی است. میخواهد خودسازی داشته باشد، اما خودش خود را بسازد؛ اما برخلاف دستور قرآن مبادا مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید که اگر تحمیل کردید، آنها علیه این تحمیل طغیان خواهند کرد… خدا به پیغمبر گفت ای پیغمبر کار تو هم حد دارد أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ، تو میخواهی مردم را وادار کنی، مجبور کنی که اینها مؤمن باشند، این راه پیغمبر نیست…»۶
پیشبینی مرحوم شهید بهشتی برای امروز ما بسیار تأملبرانگیز است، یک بار دیگر در آن دقت کنید: مبادا مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بر مردم تحمیل کنید که اگر کردید آنها علیه این تحمیل طغیان خواهند کرد.
امام خمینی در مقابل این فشارها ۱۵ اسفند در مدرسه فیضیه گفتند: «زنها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار میکنند، زنها باید وضع خودشان را عوض کنند؛ البته کار در ادارات ممنوع نیست اما باید زنان با حجاب اسلامی باشند. … به من گزارش دادهاند که در وزارتخانهها زنهای لخت هستند و این خلاف شرع است. زنها میتوانند در کارهای اجتماعی شرکت کنند ولی با حجاب اسلامی».۷
بنیانگذار جمهوری اسلامی گرچه بر ضرورت حجاب تأکید کردند، اما حضور زنان در ادارات و فعالیتهای اجتماعی را مشروعیت دادند و در مقابل این مطالبه جریان افراطی ایستادند، اما آن جریان بر حجاب اجباری تمرکز و پافشاری کرد و زنان را به واکنش واداشت.
پنجشنبه ۱۷ اسفند عدهای از خانمها در مقابل دانشگاه تهران، دادگستری و دبیرستانهای مختلف تظاهرات و راهپیمایی کردند و علیه حجاب اجباری شعار دادند. برخی شعارهای آنها در مطبوعات انعکاس یافته: حجاب ما صداقت و پاکی است. زن آزاده حجاب فطری دارد. در مقابل این جریان عدهای که مدافع حجاب اجباری بودند، علیه خانمهای معترض وارد عرصه شدند و چند بار نیز میان آنها درگیری فیزیکی ایجاد شد.
فردای این تظاهرات روز جمعه ۱۸ اسفند از سوی دفتر امام خمینی این اطلاعیه علیه مهاجمین به تظاهرات بانوان صادر شد:
«بر اساس خبرهای رسیده، گروهی جنایتکار و خیانتپیشه تحت عنوان کمیته مزاحم بانوان محترم شده و به ایشان توهین میکنند، مأموران کمیتههای انقلاب موظفاند با کمال دقت مراقب باشند و چنین اعمالی را با نهایت شدت جلوگیری کنند. عاملین چنین اعمالی سریعاً و بهشدت مجازات خواهند شد».۸
عباراتی که در این اطلاعیه بهکار رفته بسیار عجیب و تکاندهنده است: واژههای «گروه جنایتکار»، «خیانتپیشه»، «شدت مجازات»، بار سنگینی دارد. علیرغم این هشدار صریح و کوبنده، باز هم روز شنبه نوزدهم، آن برخوردها ادامه یافت که نشان میداد مدافعان حجاب اجباری چندان وابستگی به انقلاب ندارند و از رهبر انقلاب پیروی نمیکنند و به اندیشههای شهید بهشتی هم اهمیتی نمیدهند. فردای آن روز یعنی یکشنبه ۲۰ اسفند آیتالله طالقانی در گفتوگوی تلویزیونی ضمن تشکر از مشارکت زنان در امر انقلاب، فواید رعایت حجاب را برشمردند و با زبانی دلسوزانه به تبیین آن پرداختند و سپس اعلام کردند نظر من و امام خمینی اساساً بر اجباری بودن حجاب نیست. فردای آن روز امام خمینی نیز نظر آیتالله طالقانی را تأیید کردند که تیتر روزنامهها شد، اما جریانی که مخالف حضور اجتماعی زنان بود و اصرار بر اجباری کردن حجاب داشت، همچنان بر رویکرد خود باقی ماند. در طی سالیان بعد از هر فرصتی برای اعمالنظر استفاده کرد. آنان دائم بر این نکته تأکید میکردند که مهمترین وظیفه زن پوشاندن بدنش است. بر دیوارهای شهر جملاتی مینگاشتند و نگاه خود را تبلیغ میکردند. حتی زمانی که جنگ شروع شد و زنان در کنار مردان به دفاع از کشور مشغول بودند، مهمترین پیام رزمندگان و جبهههای جنگ را حجاب اعلام میکردند. تبلیغات این جریان همواره تأکید و تمرکزش بر اندام زنان از موی سر تا کف پا بود. این تفکر را در دیگران القا میکرد که زنان بهجز اندام و بدن، ارزش و ویژگی دیگری ندارند. زمانی به فیلمهای خارجی تلویزیون اعتراض داشتند که چرا در این فیلمها و سریالها، یا در تصاویر خبری، زنان را بیحجاب نشان میدهند و باعث تحریک و اغوای مخاطب میشوند. آنقدر غوغا کردند که نهایتاً امام خمینی در سال ۶۶ موضع گرفتند و اعلام کردند پخش این فیلمها و تصاویر ایرادی ندارد، اگر کسی با دیدن آنها منحرف میشود، خودش نگاه نکند. ۹ علیرغم این مواضع بنیانگذار جمهوری اسلامی، این جریان تمامی تمرکزش بر اندام زنان و پوشش زنان بود. درحالیکه چهبسا توجه نداشتند که اینقدر تمرکز و تبلیغات روی این مسئله، چه اثری در جامعه و بهویژه زنان و دختران دارد. اینان قدر زنان و دخترانی را که با انقلاب همراه شدند ندانستند. به زنانی که به جای بزک کردن، شخصیت انسانی خود را بازیافته و در پی ایفای نقش سیاسی و اجتماعی خود بودند، نگاه جنسیتی داشتند و آن نگاه را در جامعه ترویج کردند.
به این هموطنان باید گفت این تبلیغات و تأکیدات مکرر و مستمر شما باعث شد که برخی بانوان باور کنند که مهمترین ارزششان چهره و مو و اندام آنان است. به مردان نیز القا کردید با همین پیشفرض به زنان بنگرند. هرگاه با زنی روبهرو میشوند بیش از هر چیز به اندام وی توجه کنند. فضیلتها و شایستگیها، اخلاق و دانش و ایمان وی را نبینند. از سرتا پای زنان را با چشمان خیره نقطهبهنقطه برانداز میکنند. به هر حال نقطهای پیدا میکنند که جلبتوجه کرده و به ادعای خودشان باعث تحریک میشود.
وقتی شما شخصیت زن را به کالای جنسی تقلیل دادید و پوشش او را با پرتقال داخل نایلون و پوشَن اتومبیل مقایسه کردید، آیا تصور نکردید که او حجاب را نشان تحقیر خود و نفی هویت انسانی تلقی کند و به واکنش بیفتد؟ آیا هرگز به آن جمله مرحوم شهید بهشتی که در صدر مطلب اشاره رفت فکر کردید؟
ذهن و دل همه را پر کردید از توجه و تخیل و تمرکز بر اندام زنان، چنانکه امروز حتی جوان مذهبی میگوید از جوراب رنگی زنان، یا از پوششهایی که رنگ متضاد دارند، یا بوی عطر و صدای زنان و… تحریک میشود. وضعیت جاری آشی است که دستپخت شماست. درحالیکه اگر طی این چند دهه، به ترویج ایمان به خدا و کسب معنویت میپرداختید، هم خود از تمرکز بر اندام بانوان نجات مییافتید، هم اخلاقیات سالمتری در جامعه رواج داشت و دزدی و اختلاس و دستدرازی به بیتالمال هم کمتر میشد. چشمها را باید شست! ■
پینوشت:
۱- مجله دانش، شماره ۱، رمضان ۱۳۲۸، ص ۶، «رسم شوهرداری»
۲- طیرانی بهروز، هفتادسال پایداری، انتشارات چاپخش، ص ۲۶۵
۳-فرمانفرمائیان ستاره، دختری از ایران، ترجمه مریم اعلایی، نشرکارنگ، ۱۳۸۳، ص ۳۴۷
۴- صحیفه نور، جلد ۵
۵- صحیفه نور جلد ۴، بیانات ۲۰/۹/۵۷
۶- روزنامه اطلاعات، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷
۷- روزنامه اطلاعات ۱۶ اسفند ص ۲
۸- روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۹ اسفند، ص ۸
۹- صحیفه امام خمینی، جلد ۲۰ ص ۴۴۸.