لطفالله میثمی
آنچه مسلم است، تاریخ و جامعه، راه سمتدار و هدفدار خود را طی میکند. انسانها میتوانند با اختیار و طلب خیرکردن، این راه تکامل را سرعت بخشند و یا موقتاً آن را کند کرده و یا سد راه شوند.
پیش از پیروزی انقلاب در بهمن ۵۷، در یکی از سلولهای زندان کمیته مشترک، واقعه اسفناکی رخ میدهد؛ دو نفر در سلول بودند که در سلول باز شده و فرد سومی را با پای شکنجهشده ـ مثل متکاـ به درون سلول میآورند. درباره این واقعه، بین آن دو نفر گفتوگویی درمیگیرد. یکی میگوید ساواک با اعمال شکنجه روی مبارزین، به اطلاعاتی دست مییابد و از این طریق به سایرین میرسد و آنها را هم بازداشت میکند. بنابراین باید قبول کرد که ساواک حاکم است، واقعیت دارد و مسلط است؛ در نتیجه مبارزه با ستمشاهی چندان فایدهای ندارد. دیگری، میپرسد که اگر رژیم شاهنشاهی و ارگان سرکوب آن ساواک، ثبات واقعی داشتند یا احساس ثبات میکردند، چه نیازی به شکنجه بود؟ در طول تاریخ هیچ رژیم شکنجهگری پایدار نمانده است. شکنجه، در هر رژیمی ناشی از بیثباتی و یا احساس بیثباتی آن رژیم است.
ملاحظه میشود که نسبت به یک مبارز شکنجه شده، دو نحوه نگرش یا دو بینش وجود داشت؛ یکی نزدیک را میدید و ظاهر را و دیگری آیندهنگر و ژرفنگر بود. یکی دنیوی مینگریست و دیگری، اخروی. اما فرد شکنجهشده بر این باور بود که هم باید آیندهنگر بود و ژرفنگر و هم اینکه باید به آنچه در نزدیکیهای ما میگذرد و در ظاهر امور و قضایا شکل میگیرد، توجه داشت، یعنی اولویت آخرت بر دنیا. بالاخره شلاق و شکنجه، واقعیت دارد، ولی حقیقت ندارد. گرچه آیندهنگری، مآلاندیشی و ژرفنگری اصالت داشته و پایدار است، ولی در ارزیابیهایمان نباید از نزدیکبینی و ظاهربینی هم غفلت کنیم.
یادم میآید که یک روز از زنده یاد حنیف نژاد پرسیدم که چه وقتی یک مبارز، «کادر» می شود؟ وی در پاسخ گفت «کادر»، مبارزی را گویند که «ایمان به پیروزی حق بر باطل» در او نهادینه شده باشد تا بتواند در یک بستر درست، در برابر شداید و نابسامانیها مقاومت کند.
این پرسش همیشه مطرح بوده است که چرا ستمکاران در تاریخ، از تاریخ پند نمیگیرند و چرا از جایگزینی رژیمها و امپراتوریها متنبه نمیشوند؟ چرا از پی هم درآمدن شب و روز و از پی هم درآمدن امتها، درس نمیگیرند و هر حاکمیتی خود را حق پنداشته و خود را از قیاس و مقایسه با حاکمیتهای سرنگون شده در طول تاریخ، مبرا میدانند و درواقع خود را تافته جدا بافته میپندارند؟
محمدرضا شاه، ایران را جزیره آرامش معرفی میکرد و میگفت آشپزهای ارتش، کار معارضین و مخالفین را تمام میکنند، ولی همه دیدیم که چه شد.
ریچارد کاتم(۱) ـ نفر دوم سفارت امریکا در ایران در زمان دکتر مصدق ـ در کتاب «ناسیونالیسم در ایران» یکی از ویژگیهای بارز ایرانیان را «غافلگیری» میداند؛ جنبش تنباکو و انقلاب مشروطیت، روسیه، انگلیس و دربار را غافلگیر کرد. نهضتملی ایران نیز از این ویژگی برخوردار بود و شوروی، انگلیس، امریکا و دربار شاه را غافلگیر کرد. بهطوریکه وقتی معاون وزارتخارجه امریکا (مکگی) در روز ۲۶ اسفند ۱۳۲۹ به ایران آمده و با شاه ملاقات میکند، از شاه میخواهد که جلوی تصویب قانون ملیشدن نفت در سنا گرفته شود. شاه در جواب «مکگی» میگوید ناسیونالیسم ایران، حول شعار ملیشدن نفت به حدی قوی شده که اگر من هم با آن مخالفتی کنم، امواج آن مرا نیز با خود خواهد برد. در آن زمان مقابله با منافع بادآورده شرکت نفت انگلیس و ایران، یک پدیده غیرقابل تصور میکرد.
کاتم در کتاب «ناسیونالیسم در ایران» بدین مضمون میگوید که در ایران، رسانه واقعی و مؤثر، روزنامه یا رادیو نیست، بلکه از آنجا که استبداد و استبدادزدگی ریشهدار است، تنها رسانه واقعی، گفت و شنودهای دهان به دهان، انتقال تجربههای سینه به سینه و یا پچپچ در محافل است. بنابراین از انباشت این درد و دلها و تجربههای سینه به سینه و اعتماد متقابل است که جریانی قوی در لایههای زیرین جامعه، شکل میگیرد و به دور از نظر حاکمان و بدون اطلاع آنها، به یکباره و در زمان نسبتاً کوتاهی، در سطح جامعه بروز کرده و امواج خروشان ملت را شکل میدهد.
با این مکانیزم بود که انقلاباسلامی، دربار را غافلگیر کرد. ترنر ـ رئیس سیا ـ در توضیحی که به کنگره امریکا داد، گفت حوادث در ایران به حدی شتابان بود که کامپیوترها از ارزیابی آنها بازماندند. گاهی دریاشناسان و دریانوردان، دریا را آرام و بدون موج ارزیابی میکنند، ولی از آنجا که جریانات زیردریایی را بهخوبی نمیشناسند، ناگهان توفانهای دریایی، آنها را غافلگیر میکند.
خوب است به طنزی اشاره کنیم؛ از یک امریکایی، یک آفریقایی و یک ایرانی پرسیدند «نظر شما راجع به کوپن مرغ چیست»؟ آمریکایی گفت «کوپن» یعنی چه ؟آفریقایی گفت «مرغ» یعنی چه؟ نوبت به ایرانی که رسید، گفت «نظر» یعنی چه؟ در ایران به دلیل استبداد ریشهدار و تاریخی، اکثر نظرخواهیها، جواب درستی نمیدهد. در سال ۸۴ در نظرخواهیها ظاهراً کسی به ماهی ۵۰ هزار تومان پیشنهاد آقای کروبی تمایل نشان نمیداد؛ ولی تمایل واقعی این نبود.
پیش از پیروزی انقلاب، نیروهای مذهبی و سنتی مشمول حذف میشدند، اما بلافاصله پس از انقلاب، گرایشهای چپ، ملی و ملیگرایی معادل کفر شد. با اینکه شیطان، پدر ملحدان و کافران است و خالقیت خدا، ربوبیت و عزت او را قبول دارد و با اینکه فرعون و نمرود هم خدای خالق را قبول داشتند ولی بی خدایی و بی دینی به رسمیت شناخته شد و نجس و معادل کفر و الحاد قلمداد شد و سپس به حذف رسید. از این موضع که ما حق مطلق هستیم و با بینش یونانی ـ غربی ارسطو، مدعی بودیم که حکم خدا را اجرا میکنیم، دگراندیشان را به شکلهای مختلف، حذف کردیم و با این حذفها، انقلاب را بیریشه و بیبته کردیم. مبارزین مشروطیت و نهضتملی، کمرنگ و بیرنگ شدند. درحالیکه یک مؤمن دائماً با نفس لوامه خود در جدال است، ولی التقاط فکری از شکل فکری خارج شد، یک جرم سیاسی تلقی شد و حتی جنبه راهبردی پیدا کرد و نیروهای زیادی بر این اساس حذف شدند. تا جاییکه مرحوم امام برآشفتند و بدین مضمون گفتند که انگ و برچسب التقاط، از خود التقاط بدتر است.
خطیب جمعه در توجیه حذف خطامامیها و نمایندگان مجلس سوم که توسط شوراینگهبان رد صلاحیت شده بودند، گفت از آنجا که ما ولایتفقیه داریم، با این حذفها، آب از آب تکان نخورد. نزدیکبینی و ظاهربینی، حتی نیروهای انقلاب را هم فراگرفته بود.
شورش در شهر اراک، شورش در شیراز ـ که با حرکت جانبازان شروع شد ـ شورش در مشهد که از مستضعفین کوی طلاب شروع شد و شورش اسلامشهر بهدرستی ریشهیابی نشد و به این نشانهها و سیگنالها هم توجهی نشد. برخلاف وضع موجود، انتخابات پنجمین دوره مجلس شورایاسلامی در اصفهان، نتایج چشمگیر و خیرهکنندهای داشت. در اینجا هم با نگرش نزدیکبین و ظاهربین، با تأیید وضع موجود و اینکه فراموش کردیم اراده خدا بر تحول، تکامل، جایگزینی و از پی هم درآمدن قرار گرفته است، بدون دلیل منطقی و قانونی، انتخابات را در اصفهان باطل کردیم. ولی با هزینه بیشتری در دور بعد ـ یعنی در بهار ۷۵ ـ همان نتایج بهبار آمد. هم ابطال انتخابات، اسلامی تلقی شد و هم تأیید همان نتایج. مردم اصفهان، یک توان تاریخی جدیدی از خود نشان دادند و آن اینکه در بستر قانوناساسی و ظرفیتهای آن، حاضرند مبارزه کنند و رأی مخفی و بدون ردپای خود را در صندوقها بریزند و از راه قانونی و مسالمتآمیز، تحولی را رقم بزنند. دیدیم که انتخابات اصفهان نیز مسئولان را غافلگیر کرد، اما ریشهیابی درستی از آن به عمل نیامد.
در خرداد ۷۶ با وجود اینکه نظرخواهیها و حتی نظرسنجیها تأیید وضع موجود را نشان میداد، ولی سرنوشت ملت ما در عمل و واقعیت، به گونه دیگری رقم خورد و اینبار غافلگیری چشمگیر و خیرهکنندهای در سطح ایران رخ داد. اصلیترین شعار آقای خاتمی، قانوناساسی و قانونگرایی بود که مردم به آن رأی مثبت دادند، بیقانونی و برخلاف قانون را برنتافتند. آقای خاتمی معتقد بود که حرکتش در راستای انقلاب مشروطیت، نهضت ملی ایران و انقلاب اسلامی است و اجرای بدون تبعیض قانوناساسی ثمره انقلاب را دنبال میکرد. با وجود اینکه نقطهعطف خرداد ۷۶ بستر صحیحی داشت و از آرای ۷۵ درصدی مردم ایران و تنفیذ مقام رهبری برخوردار بود، آیا آن را برتافتیم و باور کردیم و یا ساز مخالفت را آغاز کردیم؟ بهترین سند برای مخالفتها در این مقطع، نامه بسیار راهبردی حجتالاسلام پروازی ـ روحانی مورد پذیرش و مورد احترام انصار حزبالله ـ است. سند ارزشمند دیگر برای نشاندادن مخالفتها، خاطرات آقای کردان است که طی ۱۰ جلسه در سایت «نظامآباد» منتشر شد و بخشی از آن نیز با نام «ناکامیهای آقای وزیر، نگاهی به خاطرات کردان» در چشمانداز شماره ۵۷ آمده است.
متأسفانه توطئه قتلهای زنجیرهای ساماندهی شد که همه مسئولان ـ جز آقای حسینیان و دوستانشان ـ آن را محکوم کردند. آنگاه حمله به کوی دانشگاه شکل گرفت که با مخالفت مقام رهبری روبهرو شد. سخنرانی کامل ایشان در ویژهنامه ۱۸ تیر چشمانداز ایران آمده است.(۲)
آقای خاتمی در سخنرانی همدان در پنج مرداد ۷۸ گفت که حمله به کوی دانشگاه، واکنشی به افشای قتلهای زنجیرهای و یک اعلام جنگ به دولت بود، اما کسی به این مسئله مهم توجه نکرد. خاتمی در مبارزه انتخاباتی به یک مطلب راهبردی اشاره کرد و گفت که ناوگانهای امریکایی باید از خلیجفارس بیرون روند. در زمان ایشان بود که تحریمهای نفتی از جانب امریکا در دو مرحله علیه ایران اعمال شد و نیز «گفتوگوی تمدنها» از جانب خاتمی در برابر «جنگ تمدنها»ی هانتینگتون مطرح شد و این درحالی بود که مخالفین نشاندار خاتمی، ایشان را «امریکایی»، «غربزده» و «گورباچف» مینامیدند.
در اسفند ۷۹ و فروردین ۸۰ سران و اعضای نیروهای ملی ـ مذهبی و نهضتآزادی ایران به اتهام براندازی ـ آن هم با تبلیغات زیاد ـ دستگیر شدند و شرایط بسیار سخت زندان و بازجوییها را از سر گذراندند، ولی در دادگاه اثری از اتهام براندازی، وجود نداشت. با این حال دیدیم که بهجای اعاده حیثیت، با ایشان چه برخوردی شد. گفتنی است که این بازداشتها با مخالفت خاتمی و تعداد زیادی از نمایندگان مجلس مواجه شد، ولی این فشارها برعکس عمل کرد و باعث شد که محبوبیت آقای خاتمی افزایش یافته و در هشتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در خرداد ۱۳۸۰ از آرای ۲۲ میلیونی مردم و تنفیذ مقام رهبری برخوردار شد. اینبار هم نظرخواهیهای رسمی ـ با وجود رقبای زیاد ـ نشان میداد که خاتمی، بیش از هفتمیلیون رأی نخواهد آورد، ولی واقعیت چیز دیگری بود. متأسفانه بینش نزدیکبین و ظاهربین، مانع از یک ریشهیابی اصیل شد. گرچه بهظاهر و در کوتاهمدت موفق شدند دو جریان ریشهدار و اصیل را فلج کنند ولی افکارعمومی و جمعبندی لایههای زیرین جامعه، روند متضادی را طی میکرد و آیندهنگری و ژرفنگریاش تقویت میشد. در همین راستا بود که در دور اول انتخابات ریاستجمهوری نهم، اصلاحطلبان ۱۶ میلیون رأی آوردند، در برابر ۱۰ میلیون رأی. این درحالی بود که تبلیغات رسانهای در برابر خاتمی و جریان اصلاحطلب فعال بود.
در اینجا بد نیست به حرکتهای میانبری و مرحلهسوز و در کشورهای نفتخیز خاورمیانه اشارهای داشته باشیم. از مسعود رجوی پرسیده بودند شما از یکسو خود را اپوزیسیون جمهوریاسلامی میدانید، ولی در بین اپوزیسیون بیشترین مخالف را دارید، بنابراین چگونه میخواهید به قدرت برسید و وقتی به قدرت رسیدید، چگونه میخواهید با این همه مخالف برخورد کنید؟ وی در جواب گفته بود کافی است با توجه به بوروکراسی وسیع، کنترل شیرهای نفت، درآمد آن و صداوسیما در دست ما باشد؛ آن وقت دیگران به حاکمیت ما تن خواهند داد. شاید با همین بینش نزدیکبین و ظاهربین بود که آنها به کمک بعث عراق و صدام، به طراحی حمله به ایران پرداختند. ولی نباید فراموش کرد که بهترین و مؤثرترین وسیله در ایران استبدادزده، همانا درد و دلهای سینه به سینه، دهان به دهان و پچپچ در محافل است.
در دوران دکتر احمدینژاد با شعار انقلاب اداری، ابتدا طیف طرفدار خاتمی، سپس هاشمی و تاحدی علی لاریجانی از درون نظام کنار گذاشته شدند. همانطور که دکتر عارف در مناظره انتخاباتی گفت، حتی یک وزیر، معاون وزیر، مدیرکل و یا استاندار هم از مدیران اصلاحطلب باقی نماند. دوران او اوج درآمد نفت و تسلط به رسانهها بویژه صدا و سیما بود. شعارهای نفی هولوکاست و انهدام اسراییل، از شعارهای اصولی ایشان بود و هزینههای اجتماعی زیادی را بهبار آورد که بعد هم بهطور اصولی تغییر یافت. احمدینژاد در دوران خود از اوج حمایتهای همهجانبه برخوردار بود و اسراییل از شعارهای ایشان بیشترین بهرهبرداری را کرد. اما باز هم روند افکارعمومی سیر متضادی را طی میکرد.
در سال ۱۳۸۷ خاتمی کاندیداتوری خود را برای دهمین دوره ریاستجمهوری اعلام کرد. وی در سفر به شیراز، یاسوج، برازجان و بوشهر، مورد استقبال بیسابقهای قرار گرفت اما روزنامه کیهان با تحریف آشکاری، این استقبال را وارونه جلوه داد و بعداً طی مقالهای به ترور خانم بینظیر بوتو و تهدید مشابهی نسبت به خاتمی اشاره کرد. گفتنی است که بینظیر بوتو توسط القاعده، طالبان و پرویز مشرف ترور شد و کیهان، آن را تأیید کرد. با آمدن مهندس موسوی به صحنه، آقای خاتمی انصراف خود را اعلام کرد و کیهان این انصراف را به عدماستقبال از او در شیراز و بوشهر نسبت داد! سردبیر کیهان راه و رسم خود را بهصورت راننده ماشینی توصیف کرد که در یک جاده یکطرفه و سراشیب و با ترمز بریده، حرکت میکند. این مقاله، هم خلاف اخلاق بود، هم خلاف عقل و هم خلاف قانون. ولی مردم اینها را میخواندند و میشنیدند و نگرانیهای خود را فرومیبردند.
از مهندس موسوی در مسجد سید اصفهان استقبال بیسابقهای به عمل آمد؛ ولی یک هفته بعد، سردبیر کیهان طی یک سخنرانی در همان مسجد، بدین مضمون گفت که قرار است عاشورا تکرار شود، ولی اینبار، یزید و ابنسعد و ابنزیاد کشته خواهند شد. بدینسان نخستوزیر امام و دوره جنگ را با یزید و ابنسعد و ابنزیاد مقایسه کرد و متأسفانه کسی به این بیاخلاقیها که با هیچ اصول و قانونی نمیخواند، اعتراض نکرد. درست در روزی که کمربند انسانی سبز از تجریش تا راهآهن در حمایت از مهندس موسوی تشکیل شده بود، مداح معروفی در مصلای تهران بدین مضمون گفت که کاندیدای ما، دکتر احمدینژاد است و در غیر این صورت، ایران را عاشورایی خواهیم کرد. متأسفانه به این عرایض هم اعتراضی نشد. در مناظرههای انتخاباتی دوره دهم، دکتر احمدینژاد با «بگم بگم» معروف خود، آیتالله هاشمی ـ رئیس مجمع تشخیص مصلحت و رئیس مجلس خبرگان رهبری ـ و آقای ناطقنوری ـ رئیس بازرسی بیت مقام رهبری ـ را متهم به فساد و دزدی کرد. متأسفانه نه صدا و سیما با اختصاص فرصتی به آقایان هاشمی و ناطقنوری این مسئله را جبران کرد و نه شوراینگهبان با این بداخلاقیهای قبل از انتخابات، برخوردی کرد. در این مناظرهها آقای موسوی روی «دروغ» بهعنوان بدترین گناه و همچنین «پروندهسازی» بهعنوان ریشه استبداد، تأکید کرد. به نظر میرسد همانطورکه دکتر عارف در مناظرهها گفت، مقطع زمانی قبل و بعد از خرداد ۱۳۸۸ بایستی با بیطرفی و حضور دو طرف بررسی شود. در رسانه کیهان چنین وانمود شد که در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، «چند هزار نفر» شرکت کردند. این آمار در این رسانه درباره روز قدس به «چند صد نفر» و درباره روز ۱۶آذر به «چند ده نفر» تقلیل یافت و اصطلاح «عددی نیستند» در رسانهها، وِرد زبان و قلم شد. از نوشته کیهان چنین استنباط میشد که آن ۱۳ میلیون نفری هم که به موسوی رأی دادند، در واقع به حاکمیت و دولتمردان موجود ـ یعنی به عملکرد چهارساله احمدینژاد ـ رأی دادهاند. به گفته دکتر عارف در مناظره انتخاباتی، متأسفانه خاتمی هم جاسوس خوانده شد. با این ارزیابیها و آماری که مشاورین نظام ـ مانند سردبیر کیهان ـ ارائه میدادند و اینکه «معترضین عددی نیستند»، جمعیت عاشورای ۱۳۸۸ را چگونه توضیح میدهند؟ تجمعی که هیچکس مردم را برای آن دعوت نکرده بود.
طبیعی است که این تحریفها، مسئولان را سادهاندیش میکرد و چنین وانمود میکردند که هرکس در یومالله ملی ۲۲ بهمن شرکت کند، درواقع وضعیت سیاسی موجود و عملکرد آن را تأیید کرده است. خوشبختانه مقام رهبری در روز ۲۲ خرداد ۱۳۹۲ بدین مضمون گفتند که هرکس نظام اسلامی را قبول ندارد، به خاطر مملکت رأی دهد و راه را بر تحریفهای تنگنظرانه، نزدیکبینانه و ظاهربینانه بستند. باید ریشهیابی شود که با وجود درآمدهای نفت و رسانههایی چون صدا و سیما و روزنامههای رسمی، چرا و با چه مکانیسمی افکارعمومی، روند دیگری را طی میکند؛ درحالیکه این رسانههای رسمی، از خداوند، دین، ائمههدی، امامزمان و همه مقولههای مقدس، هزینه کردند.
این هم باید ریشهیابی شود که در جریان انتخابات ۸۴ که آیتالله هاشمی با توزیع چند میلیون لوح فشرده آماج تبلیغاتی منفی شده بود، چگونه و با چه مکانیسمی در انتخابات خبرگان رهبری، نهتنها با اختلاف چشمگیر و بیسابقه نفر اول شد، بلکه بهعنوان ریاست خبرگان رهبری نیز انتخاب گردید. آیا میتوان نتیجه گرفت که ما با دو روند متفاوت روبهرو هستیم؟ یکی روند تبلیغات رسمی و دیگری روند افکارعمومی و رسانه سینه به سینه، دهان به دهان و پچپچ در محافل؟
متأسفانه با اینکه هوچیگران نشاندار در ۱۴ خرداد ۱۳۹۰ بر سر مزار مرحوم امام، آبروی جمهوریاسلامی را در انظار مردم ایران و جهانیان بردند و با وجود اینکه مقام رهبری آن را محکوم کردند، اما دیدیم که هیچ اقدامی ـ اعم از اطلاعاتی یا قضایی ـ صورت نگرفت. متأسفانه با اینکه حملهکنندگان به سفارت انگلیس، موجبات تضعیف آشکار نظام جمهوریاسلامی را فراهم آوردند و با اینکه مقام رهبری مرز خود را از ایشان جدا کردند، ولی اقدامی علیه آنها صورت نگرفت و باز هم متأسفانه، وقتی مقام رهبری هوچیگران قم را ـ که مراسم ۲۲ بهمن را برهم زدند ـ محکوم کردند، تاکنون اقدامی علیه آنها نشده است.
در راستای دو روند متضاد که به آن اشاره شد، میبینیم که وقتی آیتالله هاشمی نامزدی خود را برای ریاستجمهوری دوره یازدهم اعلام میکند، با استقبالی بینظیر و پذیرش عمومی مواجه میشود و وقتی از طرف شوراینگهبان احراز صلاحیت نمیشود، محبوبیتش بیش از پیش افزایش یافته و حتی کسانی که انتخابات را نمایش و سناریو قلمداد میکردند، از او حمایت میکنند.
دستاوردهای قبل از انتخابات، دارای اهمیت بود. یکی از این دستاوردها، افزایش منزلت آقایان هاشمی، خاتمی و سیدحسن خمینی بود که به جایگاه مصلحان و سرمایههای اجتماعی ملت ایران ارتقا یافتند. دستاورد دیگر، دکتر عارف بود که صداقت و کارشناسی او بر سر زبان افتاد و شخصیتی ماندگار شد. دستاورد مهم دیگری که داشتیم، ظرفیتهای قانوناساسی ـ بهعنوان فصلالخطاب ـ بود که بیش از پیش بر همگان روشن شد و نشان داد که ملت ایران قادر است که در پرتو قانوناساسی، بهطور مسالمتآمیز و آن هم در این منطقه پرآشوب، سرنوشت خود را رقم زند.
دستاورد مهم دیگر، راهبرد «برد ـ برد» بود که تمامی کنشگران با «برد» مواجه شدند. در شماره ۷۳ نشریه چشمانداز ایران، خانم محمدی توشهگیری نوینی از سوره یوسف داشت و آن اینکه در این سوره هرچند کنشگران یکدیگر را در گمراهی آشکار میدانستند، اما سرانجام همه با «برد» مواجه شدند.
مقام رهبری با تأکید بر حقالناس بودن آرای مردم (که از حقالله مهمتر است) و همچنین ایرانمحوری و بیطرفی، نقش زیادی در سلامت انتخابات داشتند. سرانجام دکتر حسن روحانی با اختصاص بیش از ۵۰ درصد آرای واجدین شرایط به خود، رئیسجمهور ایران شد و پس از مدتی، برای اولینبار توسط ایشان از خاتمی و هاشمی در رسانه ملی به نیکی یاد شد.
در این انتخابات شاهد آن بودیم که مرز بین اصولگرایی و اصلاحطلبی کمرنگ شد و دکتر روحانی نوید تازهای داد که اصلاحطلبان، اعتدالگرایان و اصولگرایان، در چرخه اداره امور شرکت خواهند کرد. امید است که همه جناحها خود را «قانونگرا» بنامند تا زمینه بیشتری برای توسعه فراهم شود و این مطلبی است که چشمانداز ایران از سال ۱۳۷۶ به بعد روی آن تأکید داشته است.
در این انتخابات تفاوت فاحشی بین نظرخواهیها و واقعیت، روشن شد که برای برونرفت از آن، باید نخست تحریف آشکار واقعیات، از طرف رسانهها یا نهادها، جرم سیاسی تلقی شود و دوم، به یک سیستم نظرخواهی و نظرسنجی دقیق مجهز شویم که هم مردم و هم مسئولان بتوانند از آن استفاده بهینه کنند.
در آستانه انتخابات، این تفاوت فاحش بین نظرخواهیها و واقعیات، خود را در تشییع جنازه مرحوم طاهری اصفهانی نشان داد؛ بهطوریکه در هیچیک از انتخاباتهای اصفهان، آرای اخذ شده به پای تعداد شرکتکنندگان در این تشییع جنازه باشکوه نمیرسید.
دستاورد دیگر این بود که «حزب رجا» یا راندهشدگان جمهوریاسلامی یا کسانی که اسلام، انقلاب، جمهوریاسلامی و رهبری را قبول دارند، ولی با بینش نزدیکبین و ظاهربین طرد شدهاند، هویتی پیدا کردهاند که دیگر نمیتوان آنها را بهسادگی انکار کرد. مهمترین قولی که آقای روحانی دادند، این بود که جلوی برچسب و اتهامزدن به دیگران را بگیرند که بسیار مهم است.
من و همکاران خود در چشمانداز ایران این پیروزی را تبریک میگوییم و پیشنهاد ما این است که در شرایطی که اسراییل با حمایت کنگره امریکا و نئوکانها تلاش دارند ما را از درآمد نفت محروم کنند، بهتر است از تجربیات دوران بینفتی نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق استفاده کنیم و تلاش کنیم با تعمیق و گسترش مردمسالاری به مقام و منزلتی برسیم که همگان ـ اعم از افراد، شرکتها و نهادها ـ داوطلبانه و با اعتماد کامل مالیات خود را بپردازند. کارشناسی کارشناسان هم نشان داده که اگر همه نهادها مالیات بپردازند، مالیاتگریزان هم به پرداخت مالیات تشویق شده و قادریم بدون درآمد نفت، مملکت را بهخوبی اداره کنیم. طبیعی است اگر درآمد نفتی هم داشتیم، باید صرفاً در راستای توسعه پایدار در زمینههای صنعتی، کشاورزی و بویژه انرژیهای پاک سرمایهگذاری شود.
از سوی دیگر بهترین راه برای مبارزه با اسراییل ـ که دولتمردان اسراییل آن را فروپاشی تلقی میکنند ـ تعمیق و گسترش دموکراسی در ایران و منطقه خاورمیانه است که البته این امر دلیلی بر کمرنگشدن سازوکارهای دفاعی نیست.
پینوشت:
۱ـ کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، انتشارات کویر. این کتاب ابتدا در سال ۴۲ در زندان قصر توسط زندهیاد مهندس سحابی به فارسی برگردانده شد و نسخههای آن در دست مبارزین و مجاهدین بود و استفاده میشد. پس از انقلاب، انتشارات کویر ترجمه جدیدی از آن را منتشر کرد.
۲ـ ویژهنامه چشمانداز ایران درباره حمله به کوی دانشگاه، ۱۳۸۴.