سروش رزمی[۱]
«أحسَنُ الکلامِ ما زانَهُ حُسنُ النِّظامِ و فَهِمَهُ الخاصُّ وَ العامُّ»
«نیکوترین گفتار کلامی است که منطق و نظم زیبایش کرده باشد و برای خواص و عوام، مفهوم باشد.»
امام علی (ع)
زبان وسیله ارتباط بشر با جهان پیرامون و ایجاد کنش متقابل است تا بتوانیم معنا، احساس، خواسته، افکار و ایدههایمان را به دیگری منتقل کنیم و مراد و مقصود خویش را تفهیم کنیم. در این میان آنچه مهم است توجه به شفافیت نحوه بیان است. قطعاً اگر کلمات و جملات مراد به مقصود نباشد، زبان دچار آلودگی معنایی میشود و کارکرد اصلی خود را از دست خواهد داد و به ابزاری ابهامساز مبدل خواهد شد، اما شاید نکته اساسی این باشد که ابعاد و ویژگیهای اصلی یک زبان آلوده چیست؟
زبان آلوده زبانی است که موجب اختلال در ارتباطات انسانی، تضییع توانایی شناخت و تبعید حقیقت میشود. پیشتر وقتی صحبت بر سر آلودگی زبان میشد، عموماً مراد آلودگی اخلاقی زبان بود؛ آلودگیهایی نظیر دروغگویی، افترا، تملق، اهانت، درشتگویی و فحاشی. در این میان، این عالمان اخلاق بودند که در نوشتههای خود بهنحو مستوفی، آدمیان را از شر آفات زبان برحذر میداشتند. این نوع آلودگی زبانی میان ایرانیان در طی قرنهای گذشته مایه شگفتی سیاحان، شرقشناسان و متفکران داخلی و خارجی شده است. یاکوب ادوارد پولاک، در قرن نوزدهم میلادی و در دوره قاجار بهعنوان پزشک و استاد اروپایی دارالفنون، گزارش تأملبرانگیزی از «روحیه زبانی» ایرانیان ارائه میدهد. وی در کتاب خود با عنوان ایران و ایرانیان مینویسد سخت مفتون رفتار مؤدبانه مردم تربیتشده ایران شده است، اما متأسفانه آرامآرام پی میبرد که تزویر، دروغ و فریب در پس این رفتارهای انعطافپذیر پنهان است. چنین اظهارنظرهایی در باب روحیات خُلقی و زبانی ایرانیان را سیاحان و متفکرانی نظیر ژان شاردن، جیمز موریه، منتسکیو و همچنین نویسندگان ایرانی نظیر جمالزاده، مهدی بازرگان و محسن ثلاثی گزارش کردهاند.
امروزه بُعد دیگری از آفات کنش زبانی ما بهشدت پررنگ شده است که میتوانیم آن را در قالب آلودگی منطقی زبان طبقهبندی کنیم. آلودگی منطقی زبان درواقع نافی قواعد منطقی و عقلی است. بهکار بردن مغالطات، تناقضگویی، دشوارگویی، سخن بدون استدلال، ناهمخوانی مقدمات با نتیجه سخن، واژههای مبهم و نامفهوم ازجمله آلودگیهایی است که زبان را از مسیر درست به کجراهه میبرد و امکان شناخت را مخدوش میسازد. در یک ارتباط آلوده زبانی، بهجای آنکه مقصود و مراد بهدرستی منتقل شود، شورهزاری از بیمعنایی با مقاصد فریبکارانه و فضلمآبانه بهوجود میآید که قطعاً با کارکرد اصلی زبان مغایرت دارد. در چنین حالتی، قطعاً زبان از ابزار روشنیبخش به ابزاری برای فریبکاری و در حالت افراطی به ابزاری هذیانگو تبدیل خواهد شد. سخنانی که در وهله اول نامعقول نیستند، اما با کمی تأمل میتوان به بیمعنایی و میانتهی بودن آنان پی برد؛ البته در این حالت تنها چیزی که مد نظر گوینده است شانهخالی کردن از زیر بار تعهد نسبت به حرفهایی است که میزند. به بیان ارسطو در کتاب ریطوریقا (فن خطابه)، استفاده از کلمات مبهم صرفاً به کار سوفسطاییان میآید و هدفی جز گمراهی شنونده ندارد. مخاطب با شنیدن سخنان بیپیرایه و شفاف یقیناً متقاعد خواهد شد و کلمات و عبارات تصنعی و لفاظانه، حس شک، تردید و ناامنی را در مخاطب ایجاد خواهد کرد.
اکثر مدیران و مسئولان دولتی کشور در سطوح میانی و بالا به این آفات زبانی دچارند. استفادههای بیجا و فراوان از واژهها و تعابیر نخنمایی همچون راهبرد، چشمانداز، استراتژی، چابکسازی، کارگروه، توانمندسازی، فرهنگسازی، اسناد توسعهای، دانشبنیان، اصالتسنجی، مأموریتگرا، مزیتگرایی، برندینگ، هماندیشی، چالش، رهیافت و پایش قطعاً از آلودگیهای زبانی است و این کار جز اینکه افکار عمومی را در معرض تاخت و تاز ابهامها، ایهامها، تردیدها و تشکیکها قرار میدهد عواید دیگری ندارد. مصاحبهها، نطقها، بحث و جدلها، بیانیهها و گزارشهای رسمی دولتی از طیفهای مختلف فکری و سیاسی در یک چیز مشترکاند و آن فقدان حتی یک واژه نو و نامبهم است. جای شگفتی نیست که نایجل واربرتن در کتاب عمیق و خواندنی اندیشیدن مدخلی با عنوان «پاسخ سیاستمدار» دارد که در ذیل این مدخل به بیربطگویی، مطولگویی و غیرشفافگویی اشاره میکند که نشانه بیاخلاقی زبانی و خودداری از پذیرش مسئولیت است. امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، معتقد است که اخلاق مبتنی بر وجدان جمعی است. یک گروه، یک جماعت یا کل جامعه نوعی وجدان جمعی دارند که سرچشمه اخلاق است. این وجدان جمعی در وضعیت نهادها و ساختارهای اجتماعی ریشه دارد. پایه اخلاق، تجربههای حسی روزمره مردم است و اصولاً تجربه زیسته اساس خلقیات است. حال ما وقتی صحبت میکنیم، مینویسیم، معامله میکنیم، یا اظهار عقیده میکنیم چه تجربههای زیستهای داریم؟ تجربههای زیسته ما پایهای برای شکلگیری سرمشقهای زندگی میشود که همان ارزشها هستند و ارزشها خود نُرمها و هنجارها را میآفریند؛ بنابراین، منشأ کنش زبانی آلوده، تجربه زیسته اجتماعی است؛ تجربه زیستهای که شامل فردگرایی، منفعتطلبی، ثروتاندوزی و اسطورهباوری است، قطعاً در اشکال و قالبهای مختلف آلوده زبانی تجلی پیدا خواهد کرد.
ذکر این نکته حائز اهمیت است که رسانهها نیز بر این آلودگی زبانی افزودهاند. رسانهها با انجام مصاحبهها و گفتوگوهای کلیشهای و غیرسنجشگرانه با مدیران و مسئولان ارگانهای مختلف، اوقات ما را بهنوعی اشغال کردهاند و بهجای دیالوگ[۲] (حضور) واقعی و اصیل میان رسانه (بهعنوان نماینده مردم) و مدیران و مسئولان، نوعی ارتباط (امر حاضر) گنگ و کلیشهای برقرار ساختهاند. ما با واژگانی بیمعنا، با تصاویری گنگ و با امر حاضر بیحضور مواجه شدهایم. رسانهها دیالوگ را از بین بردهاند و امر حاضر را جایگزین حضور کردهاند. اصولاً شنونده و مخاطب چیزی برای عرضه ندارد و کاملاً منفعل است. به بیان هایدگر، هستی انسان بر زبان مبتنی است، اما این هستی بسان امری اصیل در درجه اول در دیالوگ روی میدهد. متأسفانه ما فقط شنونده جملات و گزارههای بیبنیان و تکراری هستیم و در این کنش ارتباطی، رگهای از دیالوگ و جایگاه سوژه به چشم نمیخورد. آنچه در جامعه باعث آلودگی بیشتر زبان شده تأکید بر ارتباط بهجای دیالوگ است.
جورج اورول در بخشی از مقاله «سیاست و زبان انگلیسی» که در سال ۱۹۴۶ به چاپ رسید، معتقد بود سیاستمداران با سخنان بیمعنی، پرزرقوبرق و مبهم زبان انگلیسی را از کارایی انداختهاند و این زبان را بیمار و ناتوان میکنند. اورول به بیدقتی در ظرایف زبانی در نوشتار و همچنین نخنما شدن عناصر زبانی در مطالب مطبوعاتی میپردازد. او همچنین ابهام یا نارسایی محض را که بهویژه در یادداشتهای سیاسی بهوفور دیده میشود، نکوهیده و در این زمینه یک مثال در مورد واژه دموکراسی ارائه میدهد. وی معتقد است که نهتنها معنای عام و همهپذیری برای واژه دموکراسی وجود ندارد، بلکه از تلاش برای آفریدن یک معنای همهپذیر جلوگیری میشود. تقریباً در همه جای دنیا مردم بر این باورند زمانی که کشوری را دموکراتیک میخوانیم، در حقیقت آن کشور را ستایش کردهایم. از همین رو طرفداران گونههای مختلف حکومت ادعا میکنند حکومتشان دموکراتیک است و بیم آن دارند مبادا روزی معنای شفاف و مشخصی برای این واژه یافت شود و آنان در نهایت نتوانند دیگر از واژه دموکراسی بهرههای لازم را ببرند.
اورول معتقد بود که زبان سیاسی زبانی است که از ابهام محض تشکیل شده است و در این حالت بزرگترین دشمن زبانِ روشن و رسا، فقدان صداقت است. زمانی که میان هدفهای حقیقی و اهداف بیانشده شکافی عمیق دیده شود، از روی غریزه به عبارات بلند، اصطلاحهای نخنما و تکرار واژهها (نظیر آزادی، پیشرفت و عدالت) چنگ میزنیم. به بیان هاینریش بُل در داستان آدم، کجا بودی؟، این یک نوع خیانت به کلمات و واژگان است که موجب میشود بسیاری از کلمات شریف، بیمعنا و پوچ شوند. جای شگفتی نیست که امروزه زبانهای آلمانی، روسی و ایتالیایی بهسبب وجود حکومتهای تمامیتخواهی که در طی دهههای گذشته بر این کشورها حکم راندهاند، کیفیت نخستین خود را از دست دادهاند و در این فضای کدر است که واژه، معنا را برمیگزیند و نه بالعکس.
البته باید متذکر شد زبان ثقیل، پرابهام و غیرشفاف اکثر مدیران کشور ریشه در همان مشی منشیانه قدیم و فاخرنویسی کاتبان قاجاری است و یکی از مظاهر سلطهجویی و استبداد دیوانی تلقی میشود. در حقیقت زبان اداری امروز کشور هنوز مؤلفههای بازمانده اقتدار نظام اداری قدیم و فاصلهگذاری میان مردم و کارگزاران اداری و قرار گرفتن مباشران بوروکراسی در موضع برتر را یدک میکشد. از اینرو است که واژهها و عباراتی نامأنوس و نامألوف در نامهنگاریها جعل شده که در کارکردهای واقعی زبان نمیگنجد. تعابیرِ برساخته، شلختهگویی و قلمبهسلمبهگوییهایی مانند «ابتیاع فرمایید»، «اطلاع حاصل شد»، «امر به ابلاغ فرمایید»، «مُتمنی است» و دهها اصطلاح مندرآوردی دیگر، نهفقط بهقصد درازنویسی و تکلف زبانی، بلکه مقصود اصلی از کاربرد این زبانِ دروغین و بیهویت، اعلام برتریِ نظام اداری و کارگزاران اداری بر دیگران است. حاصل این برتریجویی، تحقیر و از میدان به درکردن مردم و راندن آنان به موضع انفعال و تسلیم در برابر سلطه دیوانی است.
اورول برای رهایی از بیماریهای زبانیای همچون عتیقهنویسی، کلیشهانگاری، ژرفنمایی، درازنویسی و مجهولنویسی شش توصیه ارائه میدهد که قطعاً این نکات برای زبانِ امروز ما نیز مفید و راهگشاست:
- هیچگاه از استعاره، تشبیه و دیگر آرایههای ادبی که در متنهای مختلف با آنها برخورد داشتهاید، استفاده نکنید؛
- هیچگاه از واژگان بلند بهجای واژگان کوتاه استفاده نکنید؛
- اگر میتوان واژهای را کوتاه کرد، حتماً کوتاهش کنید؛
- هیچگاه جمله مجهول را جایگزین جمله معلوم نکنید؛
- هیچگاه از عبارات خارجی، واژگان علمی یا واژههای تخصصی، در جایی که میتوان از کلمههای روزمره بهره برد، استفاده نکنید؛
- آن زمان که گمان میکنید استفاده از این قوانین شما را به سمت چرندگویی میکشاند، آنها را کنار بگذارید.
البته در کنار تمام معضلات زبانی مرسوم ایرانیان، باید به این نکته مهم اشاره کرد که چنین زبانی هماکنون در فضای مجازی دچار آلودگیهای دیگری نیز شده است. چالشهای زبانی شبکههای اجتماعی و اصولاً فضای مجازی بر آلودگی زبانی گذشته ما افزوده است. در کنار معضل ژرفنمایی هم اینک سطحینگری نیز خودنمایی میکند. تعجیل در نوشتار بدون بازخوانی و همچنین معضل التقاط ساحتهای زبانی به یک مسئله بغرنج مبدل شده است. به بیان ارسطو، یکی از مهمترین جنبههای زبان، توجه به سازگاری و هماهنگی میان موضوع و سبک زبانی است. استفاده از زبان فاخر برای موضوعات پیش پا افتاده و همچنین بهکارگیری زبان محاوره و غیررسمی برای بیان موضوعات مهم و جدی ازجمله آفاتی است که اینک در فضای مجازی بهوفور دیده میشود. از طرفی دیگر، فرهنگ زبانی آغشته به شلختهگویی، کلیشهنگاری و مجهولنویسی ایرانیان اینک در فضای مجازی در حال بازتولید و تکثیر است که در این فضای نوین، خشونتهای زبانی بیش از پیش بسط و گسترش یافته است. بهنظر میرسد برای جلوگیری از زبان کلیشهای و متکلف امروزی که محتوایش هم اغلب نامنسجم و غیرمنطقی است، باید به سراغ آزمایشهای ذهنی رفت و با مدد از این نوع آزمایشها سعی کنیم که پیش از ادای جملات، معنا و مصداق واقعی آنها را با نوعی اندیشیدن سنجشگرانه عجین کنیم تا موضوع و محتوا، وضوح و شفافیت لازم را پیدا کند. با تحلیل و بازاندیشی در فحوای جملاتمان یقیناً به زبانی طبیعی، منسجم، منطقی و نهایتاً پاکیزه نزدیک خواهیم شد.
دانشجوی دکتری علوم سیاسی، گرایش مسائل ایران در دانشگاه مازندران (soroushraz@yahoo.co.uk)
منابع
– اورول، جورج (۱۳۹۲)، چرا مینویسم؟، ترجمه آناهیت کزازی، تهران: نشر آیدین.
- بهاری، رضا (۱۳۹۱)، به زبان آدمیزاد (یادداشتهایی در ستایش پاکیزهنویسی و نکوهش شلختهنگاری)، تهران: نشر نی.
- واربرتن، نایجل (۱۳۸۸)، اندیشیدن، فرهنگ کوچک سنجشگرانهاندیشی، ترجمه محمدمهدی خسروانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- لوفور، هنری (۱۳۹۳)، ضربآهنگکاوی: فضا، زمان و زندگی روزمره، ترجمه آیدین ترکمه و آتوسا مدیری، تهران: نشر رخ دادنو.
- فراستخواه، مقصود (۱۳۹۴)، ما ایرانیان: زمینهکاوی تاریخ و اجتماعی خلقیات ایرانی، تهران: نشر نی.
Aristotle. (2012), The Art of Rhetoric, London: Harper Press.
.[۲] دیالوگ رابطۀ مبتنی بر گفتوگویی مداوم که از طریق آن به درک عمیقتری نسبت به خود، به دیگری و به جهان دست مییابیم. برقراری پیوند و ارتباط با دیگری بهمنظور پیروی از تفکر و اندیشه او نیست، بلکه در دیالوگ متعهد میشویم تا بهصورت مشارکتآمیز به کندوکاو درباره هستی خود و دیگری بپردازیم. دیالوگ ما را یاری میکند تا بتوانیم زندگی و با هم بودن را تجربه کنیم. در زبان فارسی نزدیکترین مفهوم در متون فارسی که تا اندازه زیادی ترجمان مفهوم دیالوگ است، مفهوم گفتوگوست.