از زندان و اثرات مخرب آن بارها و بارها گفتهاند و شنیدهایم. از آسیبهایی که به جسم و روان زندانی وارد میآید تا نوع اثربخشی آن در کاهش جرم و جنایت. البته پرداختن به موضوع زندان و نوع خاص مسائل آن به این سادگیها نیست؛ گاهی ابعادی از آن دیده نمیشود و در تحلیلها جایی نمیگیرد، گاهی گذشته از اثرات منفی، تأثیرات مثبتی بر زندانی و در آینده پیش روی او خواهد گذاشت. مهدی غنی در کتاب زندان چه میکند؟ به واکاوی، شناخت و آسیبشناسی زندان و اثرات آن بر زندانی، زندانبان و جامعه و روابط و اثرات هرکدام بر دیگری، همینطور نسبت زندانی با قانون و طیفبندی زندانیان میپردازد. نویسنده به مثالها و شواهدی از زندانهای پیش و پس از انقلاب اشاره دارد که تحلیلهایش را ملموستر میکند.
وقتی از زندان نام میبریم بیش از هر چیز اتفاقات و تجربیات بد و تلخ و یادآوریهای ناراحتکننده به ذهن متبادر میشود و به قول نویسنده: «زندان واژه خوشنامی نیست، هرچند گاهی، افرادی خوشنام در آن جای میگیرند»؛ اما زندانی میتواند این شرایط را تغییر دهد. به هر حال در مقوله زندان صحبت از اختیار نیست، بنا به شرایط و دلایل مختلف یک نوع زیست بالاجبار است، اما ممکن است نتایج خوبی هم برای زندانی داشته باشد؛ مثلاً مجالی باشد برای تجربهاندوزی یا مکانی برای سیر صادقانه در احوال خویشتن: «سلول برای سیر و سفر به درون آدمها جای مناسبی است. دنیایی که کمتر از دنیای بیرون دیدنی و شنیدنی ندارد… این دنیای درونی هم دو بخش دارد: یکی دنیای درونی خودمان و دیگری دنیای درونی دیگران. اینجا متوجه میشوی برخی عادتها را کنار بگذاری و وابستگیهایی که به مسائل زندگی داشتی رها کنی. زندان تمرینی است برای مرگ و سلول شباهتی به گور دارد. ناگهان تو را از وسط همه کارهای روزمرهات که خیلی برایت اهمیت داشت برمیدارند و در جایی میگذارند که اصلاً تصورش را نمیکردی…»