بدون دیدگاه

زندگی و زمانه هنرمند در دوران فترت

آیا با تغییر دولت خانه‌نشینی هنرمندان به سر خواهد آمد؟

احمد هاشمی

روزی روزگاری، نه سال‌های دیر و دور، همین نزدیکی‌ها، همین نزدیکی‌های فراموش‌شده، مردم جلوی اتاقک بلیت‌فروشی سینماها صف می‌بستند و سالن‌های تئاتر با کف‌نشین‌هایش برای تماشاچیان کوچک بود. زیرزمین‌های راسته انقلاب پر از کتاب‌فروشی و کتابخوان بود؛ چاپ‌اول‌های پنج‌ هزار نسخه‌ای زود نایاب می‌شد و دوم و سوم هم، اما امروز رسیده‌ایم به جایی که دویست جلد چاپ می‌کنند و همان هم روی دست ناشر می‌ماند. سینما شده «دلقک‌های لوس‌آنجلس یک و دو سه» و «ننه‌من‌غریب‌بازی‌های اروتیک». سالن‌های تئاتر را ظلمات فراگرفته است، به‌جز آن لوده‌بازی‌هایی که نشسته‌اند و شوخی‌های اینستاگرامی را به هم می‌چسبانند و اسمش را می‌گذارند متن، بازی، نمایش! شواهد برای اثبات این امر که زمانه‌ای دیگر شده است کافی است. زمانه‌ای دیگر، نه عصری نو که «عصرجدید»ها را با تمام خاطرات سینماروها چال می‌کنند.

   کدام بانو، کدام زیبایی؟!

در هنگامه جنبش مهسا، گلاب آدینه نمایشی را روی صحنه برده بود به نام بانوی زیبای من. ناسزا بود که می‌شنید کارگردان. می‌گفتند وسط عزا مجلس بزم گرفته است. چنین اعتراضاتی شامل حال هنرمندان دیگر نیز می‌شد. همان زمان هنرمندان زیادی در همراهی با اعتراضات، خواسته و ناخواسته از فضای تولید و خلق هنری فاصله گرفته بودند. نویسندگان عصبانی بودند و دل و دماغ نوشتن و مجوز و ارشاد را نداشتند. پیش از آن کرونا سالن‌های تئاتر و کتابفروشی‌ها و سینماها را تعطیل کرده بود و رکودی در پروژه‌ها ایجاد کرده بود. این وقفه با مهاجرت برخی هنرمندان همراه بود، از بیضایی و رحمانیان و یعقوبی و کاهانی گرفته تا بسیاری از نویسنده‌ها و هنرپیشه‌ها. همه این‌ها سکون کم‌سابقه‌‌ای را در فضای هنر و اندیشه حاکم کرده است. در سه چهار سال اخیر کدام فیلم اکران شده که ارزش بحث داشته باشد؟ کدام تئاتر کنجکاوی اهالی هنر را برانگیخته است؟ رمانی بوده که در محافل ادبی درباره‌‌اش حرف بزنند؟ جلسه نقد برگزار می‌شود و ده نفر هم نمی‌روند. پس کجاست آن نوع اندیشه‌ورزی که قرار است نهادسازی کند و اوضاع را بهتر کند؟ رمان کالبدشکافی فرهنگی جامعه است و محل گفت‌وگو. تغییر از زمانی شروع می‌شود که گفت‌وگو را شروع کنیم که اندیشه خصلت گفت‌وگویی دارد. هنگامی که رمان تعطیل شود، چیزی نمی‌ماند جز قصه‌های تکراری صاحبان قدرت و قدرت‌طلبان. ابتذال سیاست دنیا را فرا می‌گیرد، چنان‌که اکنون. نمی‌نویسند و نمی‌خوانند و فیلم نمی‌سازند و تماشا نمی‌کنند و نمایشی به روی صحنه نمی‌برند. خوب که نیست این حال، ناگزیر است؟

 

   سانسور و جامعه معترض

یک کارگردان تئاتر صاحب‌سبک مدت‌هاست نمایشی به روی صحنه نبرده است. می‌پرسم: «چرا اوضاع تئاتر این است و چرا شما و این بی‌خبری؟» می‌گوید: «تا شرایط این‌گونه است، دیگر تصمیم ندارم کار کنم. قصد ندارم زیر بار سانسور بروم».

این‌همه سال هنرمندان درواقع با این محدودیت‌ها می‌جنگیده‌اند، نه ‌اینکه آن را به رسمیت بشناسند. برای نمونه نویسنده‌ای که در دهه ۶۰ باوجود فشارها می‌نویسد و منتشر می‌کند، به‌خاطر مسئولیتش در قبال ادبیات هزینه می‌دهد و می‌دانیم که روشنفکران در سال‌های گذشته چه تاوان‌ها داده‌اند. حالا هم اگر کسی برود حق دارد، کار نکند حق دارد، اما آن‌ها که می‌مانند و کار می‌کنند و این چراغ را روشن نگه می‌دارند هم حق دارند. آقای کارگردان سر تکان می‌دهد و درباره ماجرای رفته بر گلاب آدینه و بانوی زیبای من می‌گوید: «سزای خالق آن‌همه زیبایی آن نبود. اصلاً مگر می‌توانیم به کسی بگوییم کارش را تعطیل کند؟»

 

   فیلم ساختن مماشات است یا ایستادگی؟

با یک کارگردان سینما گفت‌وگو می‌کنم. در تلاش است تا مجوز اکران فیلمش را بگیرد. می‌پرسد: «آیا من کار اشتباهی می‌کنم که در این شرایط فیلم می‌سازم؟ این روزها کار کردن راحت نیست و از طرفی دوستان هم ما را به محافظه‌کاری متهم می‌کنند».

جمله‌های متقاطع و پیاپی سکوت. چرا محافظه‌کاری را یک رذیلت اخلاقی می‌دانیم؟ آنچه اصالت دارد نوع کنش نیست، نسبت کنش فرد با عقلانیت است. ضرورت زمانه است که روش‌ درست را مشخص می‌کند. کدام راه ما را به نتیجه می‌رساند؟ آشکار است که باید ساخت تا وقتی می‌شود ساخت؛ که هر فیلم دریچه‌ای است بر خردورزی. رفت و آمد سیاسیون نیست که جامعه را تغییر می‌دهد، بهبود اوضاع جز به تغییر نهادی میسر نیست و فرهنگ است که جامعه را می‌سازد. گاهی زمانه چنان سخت می‌گیرد که نمی‌شود ماند، اما کسی که می‌ماند لزوماً معامله نکرده است. روزگار ما بهتر می‌شود اگر به‌جای انگ‌زنی، یکدیگر را بشناسیم و درک کنیم. همه امور بسامان می‌شود، فقط اگر ما با هم گفت‌وگو کنیم.

 

   دولت‌ها و داستان

یک داستان‌نویس از وضعیت ممیزی دوباره برخی رمان‌ها پس از روی کار آمدن دولت سیزدهم می‌گوید. اینکه میزان سخت‌گیری در دولت‌های مختلف تفاوت دارد. می‌پرسم: «آیا با روی کار آمدن دولتی معتدل امید گشایشی در فضای ادبی هست؟» می‌گوید: «ادبیات دیگر مسئله مردم نیست. وضعیت موجود ماحصل چندین رخداد است. جامعه بیش از آنکه افسرده باشد، خشمگین است و به دنبال راهی عاجل برای بهبود شرایط. طبعاً اینجا ادبیات آن چیزی نیست که می‌تواند راه‌حلی عاجل ارائه کند. بسیاری از جوانان در مسیر مهاجرت هستند و اولویتشان آشنایی با زبان و فرهنگ کشور مقصد است. این وضعیت را مقایسه کنید با دهه ۷۰. مردم برای خریدن روزنامه صف می‌کشیدند و کتاب‌ها در زمان کوتاهی تجدید چاپ می‌شد». می‌پرسم: «چه راه‌حلی برای عبور از این شرایط دارید؟» می‌گوید: «در وهله نخست باید امید به جامعه برگردد. ما در یک وضعیت بی‌ثبات زندگی می‌کنیم و پیش‌بینی آینده نزدیک آسان نیست. نگرانی از دست دادن شغل، تغییر ناگزیر محل سکونت به دلیل افزایش اجاره خانه و تغییرهای اجباری سبک زندگی آرامش را از افراد جامعه گرفته است. حتماً اگر آرامش به جامعه برگردد، هنر مخاطب بیشتری پیدا می‌کند».

 

   دور باطل ممنوعیت‌ها

حاصل این چند سال فترت، مهاجرت و ممنوع‌الکاری و بیکاری خودخواسته بسیاری از هنرمندان است. قدم نخست را باید دولت بردارد. وظیفه دولت است که بسترها را برای فعالیت همه هنرمندان فراهم کند.ممنوعیت و محدودیت باعث نمی‌شود هنرمندان مطابق سلیقه حکومت رفتار کنند. نمونه اثر معکوس رفتارهای محدودکننده را در برخورد با رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی دیده‌ایم. با وجود وسایل ارتباطی جدید خبر و حرف نگفته‌ای باقی نمی‌ماند و محدودیت‌های ایجادشده فقط مرجعیت اخبار و رویدادها را به خارج از کشور منتقل می‌کند. حالا همه می‌دانند که فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی از توجه مردم به آن‌ها نکاسته است، فقط هزینه بیشتری می‌پردازند، زمانشان برای عبور از سد فیلترینگ هدر می‌رود و عصبی می‌شوند. این چه دور باطلی است؟ چرا باید نویسنده مجبور شود برای انتشار کتاب خود به انتشارات‌های خارج از کشور مراجعه کند یا فایل کتاب خود را در اینترنت منتشر کند؟ چرا باید وضعیت به گونه‌ای باشد که سینماگران حتی به قیمت پایان فعالیت هنری مهاجرت کنند یا در سریال‌های بی‌ارزش شبکه‌های مستقر در ترکیه کار کنند. چرا هنرمندی مانند محمد یعقوبی باید با مشقت فراوان نمایش را در کشوری دیگر روی صحنه ببرد که بعد از رفتن او و دیگران سالن‌های نمایش از رونق بیفتد.

وظیفه حکومت فراری دادن هنرمندان نیست، باید دنبال آدم‌های رفته بروید و از آن‌ها دلجویی کنید که برگردند. همین رفتن‌ها روزی این ملک را برهوت می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط