نگاهی به کتاب «فرمانده مسعود» اثر ژیلا بنییعقوب
طیبه سلمانی
«کار به دست پروردگار است»؛ این یکی از جملات معروفی است که همراهان فرمانده مسعود بهکرات از او شنیدهاند. احمدشاه مسعود یا همان آمر صاحب از فرماندهان نظامی مجاهدین افغان نقش مهمی در جنگهای با شوروی و جنگهای داخلی با طالبان داشت. دانشجوی مهندسی در دانشگاه کابل بود که به خاطر مبارزه تحصیل را رها کرد. با حمله شوروی به افغانستان فرمانده مسعود جزو اولین مدافعان کشورش بود که گروههای چریکی زیادی را در ولایات شرقی و شمالی خصوصاً پنجشیر ساماندهی کرد. طی نه سال جنگ با شوروی، ارتش سرخ با همه امکاناتش هرگز نتوانست پیروز جنگ باشند و درنهایت مجبور به مذاکره شد و مجاهدین را به رسمیت شناخت. «پنجشیر در دوره حکومت کمونیستها هرگز به اشغال ارتش سرخ شوروی درنیامد. اگرچه پنجشیر بهطور رسمی مرکز مجاهدین نبود اما محور مقاومت بود… مردم تشکیلات مقاومت را با نام مسعود میشناختند».
دره پنجشیر آخرین سنگرهای مقاومت مسعود و یارانش بر ضد طالبان در افغانستان بوده است، زمانی که بیش از ۹۰ درصد افغانستان در تسلط طالبان بود تنها پنجشیر و یکی دو جای دیگر برای مجاهدین مانده بود. یکی از فرماندهان مجاهدین میگفت: «آمر صاحب را که میدیدیم فکر میکردیم همه افغانستان در دست ماست».
ژیلا بنییعقوب در یازده سفر به افغانستان و گفتوگو با خانواده، دوستان و همرزمان احمدشاه مسعود به بررسی ابعاد زندگی شخصی و سیاسی او پرداخته است و نه عملکردش. به گفته بنییعقوب گفتوگوهایش با آدمهایی بوده که ارتباط جدی و نزدیک با او داشتهاند، نه منتقدان و مخالفانش؛ چراکه کتابش تحلیل عملکرد فرمانده مسعود یا نقد و بررسی کامل روش و منش او نیست. کتاب فرمانده مسعود در بیش از سیوسه گفتوگو تنظیم شده است و اکثر مصاحبهشوندگان افغانستانی و البته از اقوام مختلف هستند بهجز دو نفر ایرانی و ژاپنی یعنی محمدحسین جعفریان مستندساز، روزنامهنگار و شاعر ایرانی و دیگری هیرومی ناگاکورا، عکاس ژاپنی که هر دو خاطرات و تجربههای کمنظیری از همراهی با مسعود داشتند.
یکی از گفتوگوهای جذاب کتاب، گفتوگو با مصطفی کاظمی است که ورود مسعود به عرصه نظامی را چنین توصیف میکند: «ورود مسعود در عرصه نظامی اختیاری نبود، بلکه شرایط زمانهاش ایجاب میکرد وارد این کار بشود. از طرفی مسعود یک شخصیت هدفمند بود… تمام شواهد نشان میدهند اهداف مسعود صلحخواهانه بود. ایشان ارزشهای دینی و انسانی را کاملاً باور داشت… به رشد اقتصادی کشور و فقرزدایی در ملکت اهتمام داشت… به ظرفیتسازی و ارتقای ظرفیت انسانی میاندیشید و در بحرانیترین اوضاع عملاً نقش ایفا میکرد. جای پای مسعود در جریان جهاد پس از سقوط کمونیستها نمایانگر این است که آقای مسعود اهداف جامع و همهجانبهای را در ساختن یک ملت و ساختن نهادهای دولتی دنبال میکرد… غیرمنصفانه است بگوییم او یک فرد حرفهای نظامی بود که حیات خود را در جنگ میدید».
در این گفتوگوها تقریباً همه متفقالقولاند که از شاخصهای بارز فرمانده مسعود اطمینانبخشی در زمان ناامیدی بوده است. «قاطعیت، پشتکار، حوصله و صبر او در برابر میدیدم و یاد میگرفتم. هیچگاه در برابر مسائلی که پیش میآمد، حتی زمان شکست و زمانی که نتیجه خوبی نمیدید ناامید نمیشد و عقب نمینشست! همیشه پر از انرژی بود و به ما نیرو میداد». از خصوصیات بارز دیگر احمد شاه مسعود باور به نقش زنان در اجتماع بود، او تلاش میکرده که زنان تحصیلکرده افغانستان را از خارج به داخل بیاورد و دوست داشت همه شهروندان سهم برابر داشته باشند. او در نگاه همرزمانش همینطور یک دوست بسیار نزدیک و یک رهبر طبیعی بود: «بهصورت طبیعی یک رهبر بود و به همین دلیل میتوانست نوع رفتار خود را با اطرافیانش تنظیم کند… او توانسته بود با نفوذ اخلاقی که داشت با هرکس طوری رفتار کند که او تصور کند نزدیکترین دوست به مسعود است و این ذهنیت را در بین همه ما ایجاد کرده بود که بهترین دوست او هستیم».
بنییعقوب بارها در گفتوگوهایش مطرح میکند در افغانستان منتقدان مسعود کمتر از طرفدارانش نیستند مخصوصاً شیعیان هزاره که فرمانده مسعود را به خاطر جنگهای افشار (جنگهای داخلی کابل) متهم میدانند و معتقدند این جنگها خرابیهای زیادی در افغانستان بر جای گذاشته، اما در متفاوتترین گفتوگوی این کتاب عبدالصبور صبور در این باره پاسخ میدهد که «مسعود در آن برهه زمانی بهتنهایی تصمیم نمیگرفت برای مثال در ابتدای انقلاب اسلامی افغانستان یازده نفر عضو شورای دولت بودند و با هم تصمیم میگرفتند…زمانی که حکمتیار به پنجشیر رفت عدهای فرصتطلب از مسعود اجازه خواستند او را ترور کنند، چون او را عامل بدبختی خود میدانستند. مسعود به آنها گفت: شما خیلی نادان هستید، چون با این کارها این دشمنیها را برای نسلهای بعد باقی میگذارید».
شخصیت احمدشاه مسعود در کنار ویژگیهایی که اطرافیانش را تحت تأثیر قرار داده بود کاستیهایی نیز داشت که محل نقد دوستان و اطرافیانش بود. بهطور مثال محمد عطا نور سهیم نکردن همه احزاب در ابتدای پیروزی و آزادی را از نقاط ضعف او میداند یا محمدحسین جعفریان که نقطهضعف او را چنین توصیف میکند: «یک نقطهضعفش این بود که نیرویی را تربیت نکرد که بعد از خودش بتواند مسیرش را ادامه دهد؛ یعنی فاصله مسعود با نیروهای بعد از خودش از زمین تا آسمان است…مسعود آدمی را نداشت که اگر اتفاقی برایش افتاد این تشکیلات را اداره کند».
احمدشاه مسعود که در سه سال حاکمیت مجاهدین برای دفاع از استقلال و حاکمیت ملی کشورش در برابر حملات و جنگهای خونین حکمتیار پشتون علیه کابل و دولت تاجیکی مجاهدین و در مقابل توطئههای گوناگون ایستاده بود، در برابر نیروی جهل و وحشت طالبی نیز ایستاد. مسعود ۱۸ ماه و ۱۲ روز نیروهای طالبان را در پشت دروازههای پایتخت نگه داشت و در این مدت سختترین و خونینترین حملات آنها را در تصرف کابل دفع کرد. باگذشت هر روز از حاکمیت طالبان که وحشت و بیداد آنها علیه مردم بیشتر و وابستگیشان به بیگانه آشکارتر میشد، نقش فرمانده مسعود بهعنوان تنها مرجع و امید مقاومت در راه استقلال و حاکمیت ملی افغانستان برجستهتر نمایان میشد. در طول سالهای حاکمیت طالبان و سلطه تروریسم بینالمللی القاعده تنها احمدشاه مسعود با ایمان راسخ و ارادهای به استواری قلههای بلند هندوکش به مقاومت در موطنش ادامه داد. احمدشاه مسعود در طول سالهای مقاومت و جنگ با طالبان و تروریسم از هر فرصت و زمانی برای مذاکره با طالبان نیز استفاده کرد تا آنها را از وابستگی به بیگانه و همدستی با تروریسم و تداوم کشتار و جنگ بهسوی صلح بکشاند، اما به نتیجهای نرسید.
مدتی پیش از شهادت فرمانده مسعود، طالبان دست به حملات گستردهای در مناطق شمالی زد تا کار جبهه مقاومت را یکسره کند. در آن ایام فرمانده مسعود در خواجه بهاءالدین (تخار) بود. وقتی او قصد عزیمت به جبهه شمال میکند عاصم سهیل، مسئول نمایندگی وزارت خارجه در خواجه بهاءالدین، به او میگوید: «آمر صاحب، دو خبرنگار عرب یک هفته است که معطلاند، در شمال هم آنها را نپذیرفتید، این خبرنگارها خیلی ناراحت هستند، برای اینکه با خاطره بد نروند قبول کنید». آمر صاحب قبول نمیکند، ولی با اصرار عاصم سهیل، او برای مصاحبه میرود و در اثر انفجار انتحاری دو مرد تروریست که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند کشته میشود.
مزار فرمانده مسعود در نزدیکی تپه سریچه است. جایی که طبیعت نقشه افغانستان را نقاشی کرده است. یک مهندس ایرانی مزارش را ساخته و بیشباهت به حافظیه نیست؛ چراکه به گفته اطرافیانش او به حافظ علاقه زیادی داشته است.
کتاب فرمانده مسعود را نشر پارسه و در ۵۵۹ صفحه منتشر کرده است.■